(۳۵۹) انتظار در اندیشه شهید مطهری
انتظار در اندیشه شهید مطهری
نویسنده: حسین سوزنچی
فصلنامه علمی- ترویجی قبسات، ش ۳۳، پاییز ۱۳۸۳
چکیده
مسأله قیام حضرت مهدی وانتظار موعود جهانی با چالش های متعدّدی روبه روست نظیر این که: اگر قرار است عدالت کامل در آخرت تحقّق یابد، چه ضرورتی دارد که حکومت عدل جهانی در دنیا تشکیل شود؟ چرا انتظار فرج، افضل اعمال خوانده شده با این که سنخ (انتظار) از سنخ (عمل کردن) نیست، چه رسد به افضل اعمال بودن؟ با توجّه به دیدگاه ما در خصوص حکومت جهانی واحد حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) آیا می توان به دیدگاهی در خصوص مسأله امروزی جهانی شدن دست یافت؟
اگر شرط ظهور پر شدن جهان از ظلم است، آیا تلاش های اصلاحی ما ظهور را به تعویق نمی اندازد، واگر این تلاش های اصلاحی ما سیر تکاملی انسان را شکل می دهد دیگر چه نیازی به مهدی موعود (عجّل الله فرجه) است؟ و.... در واقع از ما خواسته اند که (منتظر قیام موعود جهانی باشیم!) وهمه سؤالات ما برمی گردد که اوّلاً چرا؟ وثانیاً چگونه؟ در این مقاله کوشیده ایم این گونه سؤالات را با نگاهی به اندیشه استاد مرتضی مطهری پاسخ دهیم.
مقدّمه
بحث انتظار وظهور مهدی موعود (عجّل الله فرجه) از ابعاد گوناگونی مورد چالش قرار گرفته است؛ از جمله:
1. مهم ترین فلسفه ای که برای تحقّق قیام مهدی برشمرده اند، تحقّق عدالت فراگیر وگسترده است. با توجّه به این که یکی از علل ضرورت معاد نیز همین ضرورت تحقّق کامل است وبا توجّه به این که دنیا فقط دارگذر، واصل ومقصد نهایی، آخرت است، دیگر تحقّق عدالت فراگیر در دنیا چه ضرورتی دارد وچرا باید در این دنیا انتظارِ عدالت داشته باشیم؟
2. در آیات واحادیث برای برخی اعمال جایگاه خاصی قائل شده اند: نماز ستون دین دانسته شده، وامربه معروف ونهی از منکر، مایه قوامِ بقیه احکام، و.... در این میان انتظار فرج، افضل اعمال شمرده شده است. چرا انتظار، چنین جایگاهی دارد؟ به ویژه اگر توجّه کنیم که در بقیه موارد، فعل ایجابی واقدام صورت می گیرد؛ اما ظاهراً انتظار، فعل سلبی واقدام نکردن ومنتظر ماندن است. چگونه (کاری نکردن) (مهم ترین وبرترین کار) دانسته شده است؟
3. یکی از مباحثی که امروزه جدّی مطرح می شود، بحث جهانی شدن است ومی دانیم حکومت مهدی (عجّل الله فرجه) نیز حکومت جهانی است. قیام او فلسفه ای جهانی دارد والگوی اسلامی جهانی شدن را می توان همان حکومت مهدی (عجّل الله فرجه) دانست. اگر از این زاویه نگریسته شود، آیا جهانی شدن رنگ وبوی دیگری نخواهد گرفت ودر آن صورت، وظیفه ما در قبال آن چه امروزه به صورت جهانی شدن مطرح شده، چیست؟
گذشته از این گونه پرسش ها که در خصوص اصل مهدویت وانتظار مطرح است، خود مفهوم انتظار، در درون خود نیز با چالش هایی جدّی مواجه است که شاید مهم ترین آن ها این باشد که با توجه به این که در احادیث آمده ظهور، زمانی رخ می دهد که جهان پر از ظلم شده باشد، آیا هرگونه تلاش اصلاحی عملاً ظهور را به تاخیر نمی اندازد؟ اگر باید منتظر ظهور بود، پس باید از اقدامات اصلاحی دست برداشت واین به معنای نفی وظایف اجتماعی است که در دین بر دوش انسان گذاشته شده است (نظیر امر به معروف ونهی از منکر)، واگر قرار است به آن وظایف عمل کنیم، دیگر چگونه می توان منتظر بود؟ به بیان دیگر اگر قرار است سیر بشر با این اصلاحات ما، سیر تکاملی باشد، این سیر به همین ترتیب به آخر می رسد ودیگر چه نیازی به ظهور مهدی؟
این ها وسؤالاتی از این دست، نگاهی دوباره وعمیق به مسأله مهدویت در اسلام را می طلبد که می توان کلّ مسأله را در این جمله خلاصه کرد: از ما خواسته شده: (انتظار ظهور وقیام مهدی (عجّل الله فرجه) را داشته باشیم)، ومسأله ما این است که چرا وچگونه؟
در این مقاله قصد داریم با استفاده از اندیشه های شهید مرتضی مطهری پاسخ این سؤال را به دست آوریم.
سؤال از چرایی، دوگونه پاسخ می تواند داشته باشد: یک بار، سؤال چرایی، سؤال از علل شیء است واین جا باید به تبیین فلسفه مهدویت پرداخت؛ یعنی سؤال از این که (چرا باید منتظر بود؟)، به این برمی گردد که چرا قیام مهدی ضرورت دارد که انتظار آن ضرورت داشته باشد؟ پاسخ دیگر، پاسخ از طریق نتایج (معلولات شیء) است؛ یعنی باید منتظر بود؛ زیرا منتظر بودن، این آثار را برای ما به همراه دارد؛ امّا بحث از چگونگی، بین این دو نحوه چرایی قرار می گیرد. این بحث از طرفی متفرّع بر فلسفه مهدویت است؛ زیرا برای معلوم شدن چگونگی انتظار ابتدا باید متعلَّق آن معلوم شود. روشن است که انتظار حمله دشمن را داشتن، چگونگی ای غیر از انتظار ورود میهمان داشتن را اقتضا می کند. این جا پس از شناخت ضرورت وفلسفه قیام موعود جهانی است که می توان به این پرداخت که این قیام چگونه تحوّلی در تاریخ وجامعه بشری است وچگونه انتظاری را از ما می طلبد. از طرف دیگر، زمانی می توان سخن از آثار ونتایج این انتظار به میان آورد که چگونگی این انتظار معلوم شده باشد تا بگوییم چنین انتظاری چنان ثمره ای خواهد داشت.
بدین ترتیب بحث را در سه بخش ادامه می دهیم: در بخش اوّل (فلسفه مهدویت وضرورت انتظار) وسوم (ثمرات انتظار)، درباره چرایی انتظار سخن خواهیم گفت ودر بخش دوم (نحوه انتظار ووظیفه ما) در خصوص چگونگی آن.
بخش اوّل: فلسفه مهدویت وضرورت انتظار
در فلسفه اسلامی، قاعده ای به نام قاعده تلازم حد وبرهان وجود دارد. به اقتضای این قاعده، هرگونه برهانی که بر مساله ای اقامه شود، به شناخت (حد) بهتر آن خواهد انجامید وبالعکس. (ابراهیمی دینانی، 1372: ج 3، ص 240 - 249). این بحث ما نیز بر همین روش مبتنی است؛ یعنی اگر بخواهیم شناخت مناسبی از مهدویت به دست آوریم، یک راه این است عللی که ضرورت مهدویت را ایجاب کرده، بررسی کنیم. به نظر می رسد مهم ترین دلیل ضرورت موعود جهانی، همان فلسفه بعثت انبیا است که فلسفه خلقت نیز هست (مطهری، 1372 الف، ص 69 - 73). فلسفه خلقت، عبادت وعبودیت است که حقیقت عبودیت، تقرب به خدا است وفلسفه بعثت نیز طبق آیات متعدّدی از قرآن کریم، توحید وعدالت اجتماعی معرّفی شده که مطابق شرح دقیق شهید مطهری، عدالت نیز برای توحید است (همان: ص 74 - 85)، ومهم ترین ضرورت قیام موعود جهانی نیز پرکردن زمین از عدل وقسط است؛ امّا چنان که گفته شد، اگر قرار است عدالت کامل در آخرت محقّق شود، دیگر چه اصراری هست که در دنیا هم محقق شود؟ پاسخ به این سؤال، به نوع نگاه ما به انسان، عدالت وآخرت برمی گردد که در چند بند توضیح می دهیم:
1. جایگاه انسان در نظام آفرینش:
از منظر قرآن کریم، انسان به زمین نیامده که در زمین بماند؛ بلکه آمده تا مسیر حرکت به سوی خدا را طی کند وبه مقام شایسته خویش که همان مقام خلیفه اللّهی است برسد؛ یعنی مظهر صفات خدا گردد. انسان، آن گونه که ملائکه پنداشتند، فقط موجودی نیست که در زمین فساد وخونریزی کند؛ بلکه سکه وجودش، روی دیگری دارد که همان فلسفه آفرینش او است ودر واقع آن چه در انسان اصالت دارد، همان ارزش های متعالی وجود او است (همان، ص 52 - 54).
2. اصل فطرت:
با توجّه به مطلب پیشین، انسان موجود خنثا نیست که صرفاً تحت تاثیر عوامل خارجی واقع شود؛ بلکه در ذات خود، شخصیت واقعی وجهتگیری حقیقی به سمت کمال دارد که این جهتگیری، همان فلسفه اصلی وجود او است وامری است که می توان روی آن سرمایه گذاری کرد (مطهری، 1375). این سرمایه اوّلیه به قدری اهمیت دارد که وجود هرگونه باطلی کاملاً تبعی وطفیلی این سرمایه حق است ودر عالم، باطل محض وجود ندارد؛ بلکه همه باطل ها در اثر افراط وتفریط در حق پدید می آیند وهویت مستقلی ندارند (مطهری، 1372 ب، ص 35 - 37). به بیان دیگر، انسان یک ظرف خالی محض نیست که از بیرون وتحت تاثیر عوامل خارجی پر شود؛ بلکه بذر یک سلسله بینش ها وگرایش ها در نهاد او نهفته است وبدین سبب انسان باید (پرورش) داده شود، نه این که مانند یک مادّه صنعتی، (ساخته) شود (مطهری، 1371: ص 35).
3. رابطه فرد وجامعه:
در اسلام، هم فرد اصالت دارد وهم جامعه. دیدگاه اسلام نه اصالت فردی محض است که جامعه را فقط اعتباری وقراردادی بداند، نه اصالت جمعی صرف است که هیچ گونه اصالت وهویتی برای فرد قائل نباشد؛ بلکه باید گفت:
افراد انسان که هر کدام با سرمایه ای فطری وسرمایه ای اکتسابی از طبیعت، وارد زندگی اجتماعی می شوند، روحاً در یک دیگر ادغام می شوند وهویت روحی جدید که از آن به روح جمعی تعبیر می شود، می یابند. این ترکیب یک نوع ترکیب طبیعی مخصوص به خود است که برای آن شبیه ونظیری نمی توان یافت. این ترکیب از آن جهت که اجزا در یک دیگر تاثیر وتأثّر عینی دارند وموجب تغییر عینی یک دیگر می گردند واجزا هویت جدیدی می یابند، ترکیب طبیعی وعینی است؛ امّا از آن جهت که (کل) ومرکب به عنوان یک (واحد واقعی) وجود ندارد، با سایر مرکبات طبیعی فرق دارد؛ یعنی در سایر مرکبات طبیعی، ترکیب، ترکیب حقیقی است؛ زیرا اجزا در یک دیگر تاثیر وتاثّر واقعی دارند وهویت افراد هویتی دیگر می گردد ومرکب هم یک (واحد) واقعی است؛ یعنی صرفا هویتی یگانه وجود دارد وکثرت اجزا تبدیل به وحدت کل شده است؛ امّا در ترکیب جامعه وفرد، ترکیب، ترکیب واقعی است؛ زیرا تاثیر وتأثّر وفعل وانفعال واقعی رخ می دهد واجزای مرکب که همان افراد اجتماعند، هویت وصورت جدید می یابند؛ امّا به هیچ وجه، کثرت تبدیل به وحدت نمی شود و(انسان اکمل) به عنوان یک واحد واقعی که کثرت ها در او حل شده باشد، وجود ندارد. انسان اکمل، همان مجموع افراد است ووجود اعتباری وانتزاعی دارد
(مطهری، 1374، ص 27 - 26)؛
بنابراین، تحقّق سعادت فرد بماهو فرد، لزوماً به معنای تحقّق سعادت جامعه بماهو جامعه نیست؛ چرا که هر دو اصالت دارند وزمانی می توان واقعاً سعادت انسانی را محقّق شده دانست که افزون بر سعادت فرد، سعادت جامعه نیز محقّق شود.
4. رابطه دنیا وآخرت:
آخرت باطن دنیا است بدین معنا که عالم آخرت عالمی کاملاً مستقل نیست که بعد از پایان زمانی دنیا، تازه آغاز شود؛ بلکه با نظر عمیق به آیات وروایات می توان دریافت که آخرت در باطن دنیا قرار دارد؛ پس جزای آخرتی، نه جزای قراردادی است ونه حتی رابطه علّی ومعلولی با اعمال دنیایی دارد؛ بلکه جزای آخرتی به ظهور رسیدن باطن همین اعمالی است که در دنیا انجام می داده ایم (مطهری، 1373 الف، ص 201، ونیز 1373 ب، ص 30 - 32)؛ پس می توان گفت: سعادت آخرتی، تجلّی باطنی وواقعی سعادت دنیایی است؛ بدین لحاظ که در تعبیر قرآن کریم، انسانی که از یاد خدا غافل باشد، گرچه انواع امکانات رفاهی در اختیارش باشد، باز زندگی اش سخت وناخوشایند است ودر مقابل، اولیای خدا هر قدر هم که به لحاظ ظاهری در رنج وسختی باشند، در خوشی وآرامش کاملند. بدین ترتیب، برای تحقّق عدالت واقعی در قیامت باید هم به لحاظ فردی وهم به لحاظ اجتماعی، انسانِ کمال یافته در دنیا وجود داشته باشد.
5. انواع کمال انسانی:
اعمال انسان در زندگی اش را می توان از حیث چهار رابطه بررسی کرد: رابطه او با خود، با خدا، با دیگر انسان ها، وبا طبیعت؛ امّا می توانیم با نظری دقیق تر بگوییم که بازگشت این چهار رابطه به دو رابطه است: رابطه با خدا ورابطه با دیگران.
همان گونه که کمال انسانی از حیث رابطه اش با خدا مطرح است، از حیث رابطه انسان ها با همدیگر نیز بحث رسیدن به کمال انسان، قابل بررسی است. بدین ترتیب می توان گفت: به رغم این که پیامبر خاتم ... کسی است که به لحاظ فردی تمام مراتب کمال انسانی را پیموده است (الخاتَم مَن ختم المراتب بأسرها)، امّا هنوز لزوماً انسان تمام مراتب کمال خویش را سپری نکرده؛ زیرا این مراتب کمال را به لحاظ اجتماعی نیز باید بپیماید والبتّه این نقصی بر مقام پیامبر خاتم ... نیست؛ بلکه نقصی بر مجموعه انسان ها است که هنوز آماده تحقق آن کمال جمعی نشده اند. به بیان دیگر، با توجّه به این که جدا از فرد، جامعه هم اصالت دارد، به کمال رسیدن جامعه هم موضوعیت دارد واین به کمال رسیدن باید در عالم انسانی تحقّق یابد که شاید فلسفه رجعت نیز همین باشد.
بدین ترتیب، همان گونه که به لحاظ فردی برای تحقق مقام خلیفهاللهی که خدا برای انسان در نظر گرفته، باید انسانی وجود داشته باشد که آن مقام در او تحقّق یابد، به لحاظ اجتماعی نیز برای تحقّق مقام خلیفهاللهی باید جامعه کاملی در جهان پیدا شود. جالب اینجا است همان طور که انسان به لحاظ فردی جسمانیه الحدوث وروحانیه البقا است (صدرالمتألهین شیرازی، 1410: ج8، ص347)، به لحاظ اجتماعی هم سیر حرکتی او از نهادهای اقتصادی آغاز می شود وبه نهادهای فرهنگی می انجامد:
انسان در اثر همه جانبه بودن تکاملش، تدریجاً از وابستگی اش به محیط طبیعی واجتماعی، کاسته، وبه نوعی وارستگی که مساوی است با وابستگی به عقیده وایمان، افزوده است ودر آینده به آزادی کامل معنوی دست خواهد یافت (مطهری، 1371، ص37).
سیر تکاملی بشریت به سوی آزادی از اسارت طبیعت مادّی وشرایط اقتصادی ومنافع فردی وگروهی وبه سوی هدفی بودن ومسلکی بودن وحکومت واصالت بیش تر ایمان وایدئولوژی بوده وهست. اراده بشر ابتدایی بیش تر تحت تاثیر محیط طبیعی ومحیط اجتماعی وطبیعت حیوانی خودش شکل گرفته ومتأثر شده است؛ ولی اراده بشر مترقّی در اثر تکامل فرهنگ وتوسعه بینش وگرایش به ایدئولوژی های مترقّی، تدریجاً از اسارت محیط طبیعی واجتماعی وغرایز حیوانی آزادتر شده وآن ها را تحت تاثیر قرار داده است (مطهری، 1371: ص 48 و49).
6. واقعی بودن آرمان های اسلام:
نکته مهمّی در آموزه های اسلام هست وآن این که تمام آرمان هایی که در اسلام مطرح شده، واقعی وعینی ودست یافتنی است. مکاتب جدیدی که چند قرن اخیر در جهان غرب پیدا شده وآرمان هایی را مطرح کرده اند، به طور عمده معترف بوده اند که آرمان آن ها از نوع ایده آل است وتوصیه آن ها برای رسیدن به آن آرمان، صرفاً توصیه روشی است؛ یعنی بکوشید حتّی الامکان به آن سمت وسو بروید؛ هر چند معلوم است که آن آرمان، سرانجام، دست نیافتنی است. در واقع مدینه های فاضله آن ها، اتوپیایی نبوده که واژه (ایده آل) ترجمه دقیقی از (آرمان) آن ها است؛ امّا آرمان های اسلامی، صرفاً ایده آل وغیر عینی نیست. اسلام، انسان را تا حدّ خلیفهاللهی می خواهد وقبل از هر چیز نمونه آن را (پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم)... وامیر مؤمنان (علیه السلام)) به جامعه بشری عرضه می کند تا بدانند این آرمان، به وسیله انسان ها دست یافتنی است. به همین ترتیب، اگر از ما می خواهد جامعه ای با عدالت کامل در دنیا برقرار کنیم، تحقّق آن را هم امری واقعی می داند، نه صرفا همچون آرمانی دست نیافتنی.
7. تقابل حقّ وباطل وغلبه نهایی حق:
هر چند در مجموع، حرکت تاریخ، تکاملی است، ولی سیر تکاملی آن جبری ولا یتخلّف نیست وچنین نیست که هر جامعه ای در هر مرحله تاریخی لزوماً نسبت به مرحله قبل از خود کامل تر بوده باشد. نظر به این که عامل اصلی این حرکت، انسان است که موجودی مختار وآزاد وانتخابگر می باشد، تاریخ در حرکت خود نوسانات دارد؛ ولی در مجموع خود، یک خط سیر تکاملی را طی کرده ومی کند (مطهری، 1371، ص 47 و48).
به بیان دیگر، از ویژگی های انسان، تضاد درونی میان غرایز متمایل به پایین است که هدفی جز امر فردی ومحدود وموقّت ندارد وگرایش های متمایل به بالا که می خواهد از حدود فردیت خارج شود وهمه بشر افراد را در برگیرد. نبرد درونی انسان که قدما آن را نبرد میان عقل ونفس می خواندند، خواه ناخواه به نبرد میان گروه های انسان ها هم کشیده می شود؛ یعنی نبرد میان انسان های کمال یافته وآزادی معنوی به دست آورده با انسان های منحط وحیوان صفت، که قرآن کریم آغاز این نبرد را در داستان دو فرزند آدم، هابیل وقابیل منعکس کرده است (همان: ص 38 و39).
در طول تاریخ گذشته وآینده، نبردهای انسان تدریجاً بیش تر جنبه عقیدتی ومسلکی پیدا کرده ومی کند وانسان تدریجاً از لحاظ ارزش های انسانی به مراحل کمال خود، یعنی به مرحله انسان آرمانی وجامعه آرمانی نزدیک تر می شود تا آن جا که در نهایت امر، حکومت وعدالت، یعنی حکومت ارزش های انسانی که در تعبیرات اسلامی از آن به حکومت مهدی تعبیر شده است، مستقر خواهد شد واز حکومت نیروهای باطل وحیوان مآبانه وخودخواهانه وخودگرایانه اثری نخواهد ماند (همان، ص 44).
نکته جالب توجّه این که بر اساس پاره ای از احادیث، قیام مهدی (عجّل الله فرجه) زمانی رخ خواهد داد که سعید وشقی به نهایت کار خود رسیده باشند (همان، ص 66)؛ یعنی هر چه این حرکت تاریخ به جلو می رود، هم شقی شقی تر وهم سعید سعیدتر می شود، وچنین جامعه ای است که می تواند زمینه ساز قیام نهایی حق وباطل شود.
8. ایمان به غیب وامدادهای غیبی:
نکته بسیار مهمّی که در این جنگ حق وباطل نباید مورد غفلت واقع شود، این است که نظام جهان، نظام اخلاقی است. در منظر دینی، جهان چنین نیست که در برابر عمل خوب وبد واکنش یکسانی داشته باشد واین همان چیزی است که از آن تحت عنوان امدادهای غیبی یاد می شود. قرآن کریم می فرماید: ﴿إِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُرْکمْ﴾ (محمد: 7)، ﴿وَمَن یتَّقِ اللهَ یجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا﴾ (طلاق: 2)، ﴿إِن یکن مِّنکمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یغْلِبُواْ مِئَتَینِ﴾ (انفال: 65) و... که همگی حکایت دارد معادلات حاکم بر جهان، بسیار بیش تر از معادلات مادّی وعادی است که با چشم سر مشاهده می شود که یکی از این معادلات مهم، آمدن حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) برای نبرد نهایی حقّ وباطل است وبه تعبیر دقیق شهید مطهری: از مجموع آیات وروایات استنباط می شود که قیام مهدی موعود (عجّل الله فرجه) آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق وباطل است که از آغاز جهان برپا بوده است (مطهری، 1371: ص68)، واین همان امداد غیبی است که شامل جبهه اهل حق می شود. باید توجّه کرد که در منطق قرآن کریم، شمول امدادهای غیبی نه تنها منافاتی با تلاش وحرکت ما ندارد، بلکه اساساً، اگر ما بکوشیم، این امدادها از راه می رسند. اگر خدا را یاری کنید، خدا یاریتان می کند. در آیه ﴿وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکنَّ اللهَ رَمَی﴾ (انفال: 17) نمی فرماید تو کناری نشسته بودی وتیری از غیب آمد وبه دشمن خورد؛ بلکه می فرماید آن تیری را که تو پرتاب می کنی ما به هدف می زنیم که اگر تو باشی وخودت، معلوم نیست آن تیر به هدف بخورد.
9. بعد از قیام مهدی (عجّل الله فرجه):
واپسین نکته ای که در شناخت مهدویت ضرورت دارد، این است که حکومت مهدی (عجّل الله فرجه) آغاز حرکت اصلی انسان است، نه پایان کار، واین حُسن مهم آرمان های اسلامی است. به تعبیر شهید مطهری، در هر مکتبی وقتی آرمانش محقّق شود، دیگر کار آن مکتب تمام می شود ومی میرد؛ امّا انسانی که نبردهای با باطل را به اتمام رسانده، هنوز اصل (فاستبقوا الخیرات) جلو چشمش خودنمایی می کند. او که نقص ها را برطرف کرده، تازه در ابتدای سیر صعودی خود است که باید بالا رود واین سیر، منتها ونهایت ندارد وهرچه بالا رود، در دستگاه هستی برای او امکان بالاتر رفتن هست (مطهری، 1372 الف، ص 57 و58)، وشاید فلسفه رشد فوق العاده علمی ومعنوی مردم در عصر ظهور همین نکته باشد.
بخش دوم: چگونگی انتظار ووظیفه ما
گفتیم انقلاب مهدی (عجّل الله فرجه) تحوّلی عظیم در تاریخ بشر است. درخصوص تحوّلات تاریخی، دو نوع بینش وجود دارد که بر اساس هر یک، انتظار، معنای خاصّی می یابد. یک دیدگاه این است که تحوّلات تاریخی ضابطه مند نیست یا اگر ضابطه مند است، اراده انسانی درآن نقشی ندارد وبر روند تاریخ، جبری حاکم است. کسی که معتقد باشد تحوّلات تاریخی ضابطه مند نیست، باید قائل شود به این که این تحولات قابل شناختن نیستند؛ پس قیام مهدی (عجّل الله فرجه) را هم نمی توان تحلیل کرد؛ آن گاه انتظار، یعنی منتظر یک حادثه عجیب وغریب ماندن وکاری نکردن تا بلکه دستی از غیب برون آید وکاری بکند. این جا است که باب تأویلات نادرست در خصوص احادیث ظهور، باز می شود وحتّی برخی خواهند گفت: چون جهان باید پر از ستم شود تا مهدی بیاید، پس ما هم به رواج ظلم کمک کنیم. کسی هم که قائل باشد تحوّلات، ضابطه مندند، امّا اراده انسانی در آن ها نقشی ندارد نیز چاره ای ندارد جز این که بگوید: کاری نمی توان کرد ویگانه کار، حرکت در همین سیر جبری است وباز هم در این منطق، اصلاحات مردود است. بر اساس هر دو رویکرد این دیدگاه، قیام مهدی صرفاً ماهیت انفجاری دارد وفقط وفقط از گسترش واشاعه ستم ها وتبعیض ها ناشی می شود؛ آن گاه که صلاح به نقطه صفر برسد، حقّ وحقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد وباطل یکه تاز میدان شود، این انفجار رخ می دهد ودست غیب برای نجات حقیقت (نه اهل حقیقت، زیرا حقیقت طرفداری ندارد) از آستین بیرون می آید (مطهری، 1371: ص 56 - 64).
دیدگاه دوم آن است که تحوّلات تاریخی ضابطه مندند واراده انسانی در آن ها نقش دارند که در بخش اوّل در واقع مبانی این دیدگاه را تبیین کردیم. در این دیدگاه نیز دوگونه تصویر وجود دارد که شاید بتوان تفاوت دکتر شریعتی واستاد مطهری را در مسأله انتظار در این موضع دید. یک تصویر اگزیستانسیالیستی است که در این تصویر، اراده انسان نقش بسیار مهمّی دارد؛ امّا هدفی ورای انسان قائل نیست ومعتقد است که خود انسان باید هدف برای خود بیافریند (مطهری، 1372 الف: ص 51 - 46). در واقع از دید آن ها، پذیرش هر هدفی ورای انسان وحرکت انسان به سمت آن هدف مستلزم از خود بیگانگی است؛ پس از پیش نباید هیچ هدفی را برای انسان قائل شد؛ بلکه هر کسی هر هدفی دلش می خواهد برای خود برگزیند وبه سمت آن حرکت کند؛ امّا اشکالات این تصویر اگر بیش تر از دیدگاه قبل نباشد، کم تر نیست. مهم ترین اشکالش این است که اصلا آفریدن ارزش به معنای دقیق کلمه سخنی بی معنا است. آیا به واقع معقول است که انسان فرض کند در مقابلش هدفی هست؛ آن گاه به سمت آن هدف فرضی وبرای رسیدن به آن حرکت کند. این مثل کار بت پرست ها است که بت را می آفریدند وبعد می پرستیدند وانسان داستان آن مرد ساده لوح را به یاد می آورد که برای رهایی از آزار بچه ها به آن ها گفت: در کوچه بالاتر آش نذری می دهند ووقتی بچه ها به آن سمت دویدند، با خود گفت شاید واقعاً آش می دهند وخودش هم به آن سمت حرکت کرد. هدف فرضی معنا ندارد، هدف باید واقعی باشد؛ امّا در عین حال برگرفته از عمق وجود خود آدمی باشد به نحوی که حرکت به سمت آن، حرکت کمالی برای خود تلقّی شود، نه حرکتی به سمت از خود بیگانگی. در هر حال، در این تصویر انتظار به معنای اعتراض همیشگی به هر وضعی است ومستلزم اصالت انقلاب است؛ یعنی اگر هیچ هدف خاص ومعینی قبول نشود، آن گاه به هر حالتی انسان باید معترض باشد وهیچ هدفی را که عده ای پذیرفته اند نپذیرد؛ زیرا دیگر انتظار به پایان خواهد رسید، وبه نظر می رسد دیدگاه دکتر شریعتی در کتاب انتظار، مکتب اعتراض چنین مبنایی داشته باشد.
در تصویر دوم از دیدگاه باید گفت: درست است که اراده انسانی نقش مهمّی در تحولات تاریخی دارد؛ امّا با توجّه به اصالت فطرت وجهتگیری واقعی درون انسان به سمت هدف واقعی، این انتظار معنای خاصّی می یابد، وآن اوّلاً قبول این است که حق از باطل قابل تشخیص است وثانیاً وظیفه اصلی منتظر (تقویت دائم جبهه حق وتلاش برای مشخّص تر کردن مرز حق وباطل) برای به ثمر رسیدن آن نبرد عظیم جهانی خواهد بود. بدین معنا، انتظار، هم به لحاظ فردی وهم به لحاظ اجتماعی نه تنها حالت سلبی نیست، بلکه فعل ایجابی است که بر تمام افعال ما سایه می افکند وبدین سبب، افضل اعمال شمرده شده است.
به لحاظ فردی کسی می تواند واقعاً منتظر حکومت عدل باشد وآرزوی عدالت جهانی را در سر بپروراند که خودش با عدل خو گرفته باشد ومزاجش با عدل سازگار باشد. کسی می تواند منتظر عدل جهانی باشد که عدل را دوست داشته باشد وکسی که عدل را دوست داشته باشد، در درجه اوّل خودش اهل عدل خواهد بود واین است که گفته اند: (منتظران مصلح، خود، باید صالح باشند). به لحاظ اجتماعی نیز هر حرکت اصلاحی که در جهت پیروزی حق باشد، وظیفه منتظران است؛ پس اصلاحات جزئی وتدریجی نه تنها محکوم نیست، بلکه به نوبه خود، آهنگ حرکت تاریخ را به سود اهل حق تند می نماید وبر عکس، فسادها، تباهی ها وفسق وفجورها کمک به نیروی مقابل است وآهنگ حرکت تاریخ را به زیان اهل حق کند می کند؛ بنابراین در این بینش آن چه باید رخ دهد، از قبیل رسیدن یک میوه بر شاخه درخت است نه از قبیل انفجار یک دیگ بخار. درخت هر چه بهتر از نظر آبیاری و... مراقبت گردد وهر چه بیش تر با آفاتش مبارزه شود، میوه بهتر وسالم تر واحیاناً زودتر تحویل می دهد (مطهری، 1371: ص 47).
بدین معنا، وظیفه کلّی ما در برابر مسأله جهانی شدن نیز روشن می شود. جهانی شدن در منظر اسلامی یعنی تحقّق حکومت عدل جهانی که مقدّمه آن نبرد نهایی حق وباطل است وبرای این نبرد باید جبهه حق را تقویت کرد واین همان سخن امام خمینی (رحمه الله) است که (ما انقلاب خود را به جهان صادر خواهیم کرد)؛ البتّه باید توجّه داشت که تقویت این جبهه پیش از آن که تقویت نظامی باشد، تقویت فرهنگی ومعنوی است؛ زیرا اساس هویت این جبهه، معنویت است ومقصود این است که باید حق وعدل را هر چه واضح تر وصیقلی تر آشکار کرد وتوان فهم مردم از حق وعدل را افزایش داد؛ به گونه ای که مردم بتوانند حکومت عدل را تحمّل کنند! خوب است به این نکته توجّه کنیم که حضرت مهدی - عجل الله تعالی فرجه - بالاتر از حضرت علی (علیه السلام) نیست؛ پس ویژگی مهمّ حکومت عدل مهدی، به فاعل آن برنمی گردد؛ بلکه به قابل برمی گردد؛ یعنی در زمان مهدی (عجّل الله فرجه) مردم به حدّی از بلوغ فکری رسیده اند که بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند وتسلیم دشمنانی نشوند که می کوشند لباس باطل بر چهره حق بپوشانند تا مردم را از آن رویگردان کنند وبه جای آن باطلی که با حق مخلوط شده، به خورد آن ها بدهند؛ امّا مردمی که درک صحیح ومعقولی از عدل ندارند، حتّی حکومت علی (علیه السلام) نیز بر آن ها تنگ می آید؛ هرچند که نمی دانند. به تعبیر امیر مؤمنان (من ضاق علیه العدل فالجور علیه اُضیق) (نهج البلاغه، خطبه 15).
با توجّه به آن چه در خصوص انتظار گفته شد، خوب است نگاهی دوباره به حدیث معروفی بیندازیم که می گوید ظهور در زمانی رخ می دهد که زمین پر از ستم شده باشد که این حدیث چگونه با مباحث پیشین قابل جمع است. می توان چنین گفت:
اوّلاً پر از ظلم شدن، از علایم ظهور است نه از علل ظهور. در واقع، شرح مذکور که می گفت باید به شیوع ظلم کمک کرد، از این پندار ناشی بوده که شیوع ظلم، علتِ ظهور است؛ در حالی که علّت ظهور این است که مقدّمات ظهور (همان مشخّص شدن جبهه حق وباطل وتقویت جبهه حق) آماده شده باشد. برای این که تفکیک مفهوم علامتِ شی وعلّت شی بهتر مشخّص شود می توان از این تمثیل استفاده کرد.
فرض کنید در یک ایستگاه قطار، تابلویی درست کرده اند که یک دقیقه قبل از ورود هر قطار به ایستگاه، آمدن آن را اعلام می کند، والبتّه بعد از این اعلام، قطار می آید. در این جا این اعلام، علامت آمدن قطار است نه علت آمدن قطار، واگر ما بخواهیم به آمدن قطار کمک کنیم، باید به موتور محرّک قطار بیندیشیم، نه به دست کاری کردن در تابلوِ مذکور. ما هر قدر تابلو را تغییر دهیم، به خودی خود تأثیری در آمدن قطار ندارد.
بحث شیوع ظلم نیز این گونه است واز این گونه علامت ها که خودشان علّت نیستند، در خصوص ظهور موارد متعدّدی گفته شده است؛ نظیر مثلاً آمدن دجال. همان طور که معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، بگردیم یک نفر به نام دجال بیابیم واز او حمایت کنیم که اقدامات خاصی را انجام دهد، به همین ترتیب معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، به افزایش ظلم بپردازیم.
ثانیاً آن گونه که استاد مطهری هم متذکر شده، در این حدیث تکیه بر روی ظلم شده است وسخن از گروه ظالم است که مستلزم گروه مظلوم است ومی رساند که قیام مهدی (عجّل الله فرجه) برای حمایت مظلومانی است که استحقاق حمایت دارند. بدیهی است که اگر در حدیث گفته شده بود زمین را پر از ایمان وصلاح وتوحید می کند، بعد از این که پر از کفر وشرک وفساد شده بود، مستلزم این نبود که لزوماً گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد. در آن صورت بود که می شد استنباط کرد که قیام مهدی موعود برای نجاتِ حقِّ از دست رفته وبه صفر رسیده است، نه برای نجات گروه اهل حق - ولو به صورت یک اقلیت. (مطهری، 1371: ص 66).
ثالثاً به نظر می رسد با توضیحاتی که در خصوص چگونگی تقویت جبهه حق داده شد (این که وظیفه مهم، بالا بردن درک مردم درباره عدل وتشخیص حق از باطل است) می توان گفت: شاید مقصود از پر شدن زمین از ظلم، به اقتضای درک انسان ها باشد، نه به اقتضای افعال خارجی ظالمانه آن ها، یعنی شاید مقصود این است مردم به رشدی می رسند که دیگر درک می کنند جهان پر از ظلم است ودیگر ظلم را تحمّل نمی کنند وبرای همین منتظر عدل می شوند. برای این که مسأله بهتر روشن شود می توان به تاریخ بشر نگاهی کرد؛ برای مثال مردم زمان فرعون در ظلمی بزرگ به سر می بردند؛ امّا می توان گفت: اعتراض جدّی به این ظلم نداشتند وگویی که به آن وضع راضی بودند یا حتّی برای این که مقایسه بهتر شود اگر میزان ظلمی که در کلّ جهان حدود 50 سال پیش می رفت را با ظلم امروز مقایسه کنیم، شاید مقدارش بیش تر نشده باشد؛ امّا حسّاسیت مردم جهان به ظلم بیش تر شده است. جنایاتی که امریکا در ویتنام انجام داد، شاید به مراتب شدیدتر از جنایاتی باشد که امروزه در عراق مرتکب می شود؛ امّا اعتراض جهانی که امروزه به این جنایات می شود، در آن روز به آن جنایات نمی شد.
رابعاً کنار این حدیث، احادیث دیگری نیز وجود دارد مبنی بر این که ظهور تحقّق نمی پذیرد، مگر این که هر یک از شقی وسعید به نهایت کار خود برسد؛ یعنی سخن در این است که هر دو گروه به نهایت کار خود می رسند نه این که فقط اشقیا به نهایت درجه شقاوت برسند. همان طور که در روایات اسلامی سخن از گروهی زبده است که به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق می شوند. معلوم می شود در عین اشاعه ورواج ظلم وفساد، زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروهی را پرورش داده است. این خود می رساند که نه تنها حق وحقیقت به صفر نرسیده است، بلکه فرضاً اگر اهل حق از نظر کمّیت قابل توجّه نباشند، از نظر کیفیت ارزنده ترین اهل ایمانند ودر ردیف یاران سیدالشهداء. افزون بر این که از نظر روایات اسلامی، در مقدّمه قیام وظهور امام، یک سلسله قیام های دیگر از طرف اهل حق صورت می گیرد که به طور قطع این ها نیز ابتدا به ساکن وبدون زمینه قبلی رخ نمی دهد وحتی در برخی روایات سخن از دولتی از اهل حق است که تا قیام مهدی (عجّل الله فرجه) ادامه می یابد (مطهری، 1371: ص 67).
بخش سوم: آثار انتظار
در خصوص اعتقاد به مهدویت وظهور منجی جهانی دو نوع اثر را می توان بررسی کرد: اوّل آثار عملی که بر این باور مترتّب است؛ یعنی اگر به ظهور مهدی اعتقاد داشته باشیم، چه کار باید بکنیم. این همان بحث انتظار بود که در بخش پیشین گذشت. دسته دوم آثاری است که به لحاظ نظری وگرایشی بر این اعتقاد مترتّب است که به این لحاظ می تواند پاسخی دیگر به چرایی بحث انتظار باشد؛ یعنی باید منتظر بود؛ زیرا انتظار واقعی که شرحش در بخش قبل گذشت، این آثار را در جان آدمی به ارمغان می آورد که این جا به برخی از مهم ترین آن ها اشاره می کنیم:
1. تحقّق خوف ورجای معقول در تمام تلاش های اجتماعی.
1 - 1. رجای معقول (خوش بینی به آینده بشر):
درباره آینده بشر نظرات مختلف است. برخی می گویند شر وفساد وبدبختی، لازمه لاینفک حیات بشری است ولذا زندگی بی ارزش است وعاقلانه ترین کارها خاتمه دادن به حیات وزندگی است.
برخی هم معتقدند: بشر در اثر پیشرفت حیرت آور تکنیک وذخیره کردن انبارهای وحشتناک وسایل تخریبی، به مرحله ای رسیده که بیش از یک گام با گوری که با دست خود کنده فاصله ندارد؛ در حالی که در منظر ما، ریشه فسادها وتباهی ها نقص روحی ومعنوی انسان است. انسان هنوز دوره جوانی وناپختگی را طی می کند وخشم وشهوت بر او وعقلش حاکم است. انسان بالفطره در راه تکامل فکری واخلاقی ومعنوی پیش می رود. نه شر وفساد لازم لاینفک طبیعت بشر است ونه جبر تمدّن، فاجعه خودکشی دسته جمعی را پیش خواهد آورد؛ بلکه جریان مبارزه حقّ وباطل ادامه می یابد وجلو می رود تا آن جا که در نهایت منجر به حکومت عدل حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) خواهد شد وچنین نیست که زحمات اصلاحگران به سرانجام نرسد (مطهری، 1371: ص 59 و60، ونیز 1372 الف: ص 58).
انسان در حالت عادی وقتی فراوانی ظلم وفساد وغلبه ظاهری ظالمان را در جهان می بیند، گاه با خود می اندیشد که آیا می توانیم در مقابل این موج عظیم کاری از پیش ببریم ووعده ظهور به ما می گوید که همه کارهای شما به سرانجام می رسد: ﴿وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ﴾ (انبیا: 105).
1 - 2. خوف معقول (امید واهی نداشتن به تلاش های خود):
وعده منجی جهان در عین حال به ما می گوید که به تلاش های خودتان فی نفسه امید نامحدود نداشته باشید؛ یعنی از خودتان انتظار نداشته باشید که کلّ عالم را به تنهایی اصلاح کنید. اقدامات شما شرط لازم برای اصلاح جهانی است؛ امّا شرط کافی نیست؛ یعنی خلاصه جامعه بشری در سیر تکاملی اش از مهدی بی نیاز نخواهد بود.
2. توجّه به کیفیت به جای توجّه به کمیت:
در تلاش های اجتماعی آن چه مهم است، تقویت فرهنگی ومعنوی جبهه حق است که این اقدام کیفی است، نه کمّی؛ یعنی آن چه مقدّمه ظهور است این نیست که به لحاظ شناسنامه ای تعداد مسلمانان یا شیعیان افزایش یابد؛ بلکه آن چه اولویت بیش تری دارد، این است که انسان ها تشنه حقیقت وعدالت شوند؛ پس تعداد یاران اوّلیه واصلی حضرت شاید کم باشد؛ امّا چنان که گفتیم، به لحاظ کیفیت در زمره برترین انسان هایند که هر یک می تواند انقلابی در جان ها ایجاد کند. به تعبیر یکی از بزرگان، یاران مهدی (عجّل الله فرجه) اشخاصی از سنخ امام خمینی (رحمه الله) یا بالاتر از او خواهند بود. در واقع این که خوبان هم باید به نهایت کار خود برسند، تاکید مهمّی است بر این که بیش از کمّیت به کیفیت باید اندیشید.
3. خروج از پارادایم های رایج در تفکر غربی:
دوره جدید، دوره سیطره فرهنگی جهان غرب بر عالم است ومنتظر واقعی انسانی است که تحت این سیطره واقع نمی شود. ما امروزه بسیاری از سخنان، گرایش ها، رفتارها و... را به گونه ای تنظیم می کنیم که در جهان مدرن وبا الگوهای مدرن مقبولیت داشته باشد. از باب نمونه می توان به همین مسأله جهانی شدن اشاره کرد؛ در حالی که معتقد به ظهور مهدی، با معادلاتی رفتار می کند که در ظرف محدود معادلات دنیایی رایج در جهان مدرن نمی گنجد؛ بدین سبب، تمام معادلات آن ها را به راحتی به هم می ریزد که باز در این زمینه، نگاهی به سیره زندگانی امام خمینی (رحمه الله) می تواند عبرت آموز باشد.
منابع:
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه. تصحیح محمد دشتی، مؤسّسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، اول 1364ش.
3. ابراهیمی دینانی، غلامحسین. قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی. تهران، مؤسّسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی، دوم، 1372ش، ج3.
4. جوادی آملی، عبد الله. رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه، قم، مرکز نشر اسراء، اول، 1375ش، بخش پنجم از جلد اول.
5. سوزنچی، حسین. (حل پارادوکس آزادی در اندیشه شهید مطهری)، قبسات، زمستان 1382 وبهار 1383، ش 30 و31.
6. شریعتی، علی. انتظار مکتب اعتراض، تهران، نشر الهام، 1362ش.
7. صدر المتالهین شیرازی. محمد بن ابراهیم قوام، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چهارم، 1410ق، ج 8.
8. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت، موسسه اعلمی للمطبوعات، دوم 1422ق.
9. طباطبایی، سید محمد حسین، انسان از آغاز تا انجام، صادق لاریجانی، تهران، انتشارات الزهرا، 1363ش.
10. مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه وتاریخ از دیدگاه قرآن. قم، دفتر نشر اسلامی، 1375ش.
11. مطهری، مرتضی، انسان کامل، تهران: صدرا، اوّل، 1367ش، الف.
12. امدادهای غیبی در زندگی بشر، تهران؛ صدرا، سوم 1367ش، ب.
13. پانزده گفتار، تهران، صدرا، اوّل، 1380ش.
14. تکامل اجتماعی انسان، به ضمیمه هدف زندگی و.... تهران، صدرا، هفتم، 1372ش، الف.
15. حق وباطل تهران، صدرا، سیزدهم، 1372ش ب.
16. سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، پنجم، 1369.
17. سیری در سیره نبوی، تهران، صدرا، نهم، 1370.
18. سیری در نهج البلاغه، تهران، صدرا، نهم، 1372 ج.
19. عدل الهی، تهران، صدرا، هشتم، 1373 الف.
20. فطرت، تهران، صدرا، چهارم، 1372 د.
21. قیام وانقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، تهران، صدرا، دوازدهم، 1371.
22. مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ج5، جامعه وتاریخ، تهران، صدرا، هفتم، 1374.
23. مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ج6، زندگی جاوید یا حیات اخروی، تهران، صدرا، هشتم، 1373 ب.