﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ﴾ (التوبة: ۳۳)
قوله تعالی:
﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ﴾ (التوبة: 33)
ترجمه آیه:
(اوست خدائی که رسولش را باه دایت ودین حق فرستاد تا او را بر همه دین [وتمامی کیشها] آشکار سازد، هر چند که مشرکان این امر را اکراه دارند).
متن روایت (1):
ابن بابویه: قال: حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل (رضی الله عنه) قال: حدثنا علی بن الحسین السعد آبادی، عن أحمد بن أبی عبد الله البرقی، عن أبیه عن (محمد) بن أبی عمیر، عن علی بن أبی حمزة، عن أبی بصیر قال:
قال أبو عبد الله (علیه السلام): فی قول الله (عزَّ وجلَّ): ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ﴾ فقال: والله ما نزل تأویلها بعد، ولا ینزل تأویلها حتی یخرج القائم (علیه السلام)، فإذا خرج القائم (علیه السلام) لم یبق کافر بالله (العظیم) ولا مشرک بالإمامة إلا کره خروجه، حتی (أن) لو کان کافراً (أو مشرکاً) فی بطن صخرة (لـ)ـقالت یا مؤمن فی بطنی کافر، فاکسرنی واقتله(1).
ترجمه روایت (1):
ابن باویه گوید: حدیثمان داد محمد بن موسی بن المتوکل (رضی الله عنه) گوید: حدیثمان داد علی بن الحسین سعد آبادی، از احمد بن ابی عبد الله برقی، از پدرش از محمد بن ابی عمیر، از علی بن ابی حمزه، از أبو بصیر که گفت:
حضرت أبو عبد الله امام صادق (علیه السلام) درباره فرموده ی خدای (عزّ وجلّ): (اوست خدائی که رسولش را با هدایت ودین حق فرستاد تا او را بر همه دین [وتمامی کیشها] آشکار سازد، هر چند که مشرکان این امر را اکراه دارند) فرمود: به خدا سوگند تأویل آن هنوز نازل نشده، وتأویل آن نازل نخواهد شد تا اینکه قائم (علیه السلام) خروج نماید، پس چون قائم (علیه السلام) خروج کند هیچ کافر به خدای عظیم وهیچ مشرک به امامت باقی نماند مگر اینکه خروج او را اکراه دارد، تا اینکه اگر کافر یا مشرکی در دل سنگی [مخفی] باشد آن سنگ [به زبان آمده و] خواهد گفت: ای مؤمن در شکم من کافری هست، مرا بشکن واو را به قتل رسان.
متن روایت (2):
العیاشی: بإسناده عن سماعه، عن أبی عبد الله (علیه السلام): ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ﴾ قال: إذا خرج القائم (علیه السلام) لم یبق مشرک بالله العظیم ولا کافر الا کره خروجه(2).
ترجمه روایت (2):
عیاشی به سند خود از سماعه از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که [درباره]: (اوست خدائی که رسولش را با هدایت ودین حق فرستاد او را بر همه دین [وتمامی کیشها] آشکار سازد، هر چند که مشرکان این امر را اکراه دارند) فرمود: هر گاه حضرت قائم (علیه السلام) بپا خیزد هیچ مشرک به خداوندِ با عظمت، وهیچ کافری باقی نماند مگر اینکه خروج او را اکراه دارد.
متن روایت (3):
محمد بن العباس: قال: حدثنا أحمد بن هوذة، عن إسحاق بن إبراهیم، عن عبد الله بن حماد، عن أبی بصیر قال سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن قول الله (عزَّ وجلَّ) فی کتابه: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ﴾.
فقال: والله ما نزل تأویلها بعدُ:
قلت جعلت فداک: ومتی ینزل تأویلها؟
قال: حتی یقوم القائم (علیه السلام) إن شاء الله تعالی، فإذا خرج القائم (علیه السلام) لم یبق کافر أو (ولا) مشرک الا کره خروجه، حتی لو أن کافراً أو مشرکاً فی بطن صخرة لقالت الصخرة: یا مؤمن فی بطنی کافر أو مشرک فاقتله، فیجیئه فیقتله(3).
ترجمه روایت (3):
محمد بن العباس گوید: حدیثمان داد احمد بن هوذه از إسحاق بن ابراهیم، از عبد الله بن حماد، از أبو بصیر که گفت از حضرت أبو عبد الله امام صادق (علیه السلام) درباره ی فرموده ی خدای (عزّ وجلّ) در کتاب خود: (اوست خدائی که رسولش را با هدایت ودین حق فرستاد تا او را بر همه ی دین [وتمامی کیشها] آشکار سازد، هر چند که مشرکان این امر را اکراه دارند) پرسیدم.
فرمود: به خدا سوگند هنوز تأویل آن نازل نشده.
عرضه داشتم: فدایت شوم کی تأویل آن نازل می شود؟
فرمود: تا آنگاه که قائم (علیه السلام) بخواست خداوند تعالی بپا خیزد، پس چون حضرت قائم (علیه السلام) خروج نماید هیچ کافر ویا [وهیچ] مشرکی نماند مگر اینکه خروج آن حضرت را اکراه دارد، تا جائیکه اگر کافر یا مشرکی در دل سنگی باشد آن سنک خواهد گفت: ای مؤمن در دل من کافر یا مشرکی [پنهان] است او را به قتل برسان، پس [مؤمن] می آید واو را می کشد.
متن روایت (4):
عنه: عن أحمد بن إدریس، عن عبد الله بن محمد، عن صفوان بن یحیی، عن یعقوب بن شعیب، عن عمران بن میثم، عن عبایة بن ربعی، أنه سمع أمیر المؤمنین (علیه السلام) یقول: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ﴾ أظهر ذلک بعد؟ کلا والذی نفسی بیده حتی لا تبقی قریة الا (و) نودی فیها بشهادة أن لا إله الا الله، وأن محمداً رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بکرة وعشیاً(4).
ترجمه روایت (4):
واز اوست: که از احمد بن ادریس از عبد الله بن محمد، از صفوان بن یحیی، از یعقوب بن شعیب، از عمران بن میثم، از عبایئ بن ربعی روایت آورده اینکه شنید حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمود: (اوست خدائی که رسولش را با هدایت ودین حق فرستاد تا او را بر همه دین [وتمامی کیشها] آشکار سازد، هر چند که مشرکان این امر را اکراه دارند) آیا پس از آن [برای مشرکان وکافران] چیرگی وغلبه ای هست؟ نه سوگند به آنکه جانم به دست اوست تا آنجا که هیچ آبادی نماند مگر اینکه در آن به گواهی دادن به لا اله الا الله، ومحمد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هر صبح وشام ندا گردد.
متن روایت (5):
عنه، قال حدثنا یوسف بن یعقوب، عن محمد بن أبی بکر المقری، عن نعیم بن سلیمان، عن لیث، عن مجاهد، عن ابن عباس فی قوله (عزَّ وجلَّ): ﴿لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ﴾ قال:
لا یکون ذلک حتی لا یبقی یهودی ولا نصرانی ولا صاحب ملة الا [صار الی](5) الاسلام، حتی تأمن الشاة والذئب والبقرة و[الأسد](6) والإنسان والحیة (و) حتی لا تقرض الفأرة جراباً، وحتی توضع الجزیة ویکسر الصلیب ویقتل الخنزیر و[هو](7) قوله تعالی: ﴿لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ﴾ وذلک یکون عند قیام القائم (علیه السلام)(8).
ترجمه روایت (5):
واز اوست که گوید: حدیثمان داد یوسف بن یعقوب، از محمد بن ابی بکر مقری، از نعیم بن سلیمان، از لیث، از مجاهد، از ابن عباس درباره ی فرموده ی خدای (عزّ وجلّ): (تا او را بر همه دین [وتمامی کیشها] آشکار سازد، هر چند که مشرکان این امر را اکراه دارند) گفت:
چنین نخواهد بود تا وقتیکه یهودی ونصرانی وصاحب کیشی نماند مگر اینکه [گرایش به] اسلام یابد، تا جائیکه گوسفند وگرگ، وگاو و[شیر] وآدمیزاد ومار [از گزند یکدیگر] در امان شوند، [و] تا جائیکه موش انبان را نجود، وتا آنجا که جزیه ساقط گردد، وصلیب شکسته شود، وخوک کشته گردد وهمین است که خدای تعالی فرماید: (تا او را بر همه ی دین [وتمامی کیشها] آشکار سازد، هر چند مشرکان این امر را اکراه دارند) وآن هنگام قیام حضرت قائم (علیه السلام) خواهد بود.
متن روایت (6):
محمد بن یعقوب: عن علی بن محمد، عن بعض أصحابنا، عن ابن محبوب، عن محمد بن الفضیل، عن أبی الحسن الماضی (علیه السلام): قلت: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ﴾.
قال: هو أمر الله ورسوله (هو الذی أمر رسوله) بالولایة لتوصیة، والولایة هی دین الحق: قلت: ﴿لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ﴾؟ قال یظهره علی جمیع الأدیان عند قیام القائم (علیه السلام)(9).
ترجمه روایت (6):
محمد بن یعقوب کلینی: از علی بن محمد، از بعض اصحابمان، از ابن محبوب، از محمد بن الفضیل، از حضرت أبو الحسن الماضی (امام کاظم (علیه السلام)) آورده که: راوی گوید: عرضه داشتم: (اوست خدائی که رسولش را با هدایت ودین حق فرستاد).
فرمود: آن امر خداوند ورسول اوست [اوست آن خدائی که رسولش را امر فرموده] به ولایت برای وصیّش، وولایت همان دین حق می باشد. عرض کردم: (تا او را بر همه دین [وتمامی کیشها] آشکار سازد)، فرمود: آن را بر همه ی ادیان آشکار می سازد هنگام قیام حضرت قائم (علیه السلام).
متن روایت (7):
أبو علی الطبرسی: قال أبو جعفر (علیه السلام): إن ذلک (یکون) عند خروج المهدی من آل محمد صلوات الله علیه، فلا یبقی أحد الا أقر بمحمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)(10).
ترجمه روایت (7):
أبو علی گبرسی گوید: حضرت أبو جعفر (امام باقر (علیه السلام)) فرمودند: همانا این جریان هنگام خروج مهدی از آل محمد (صلوات الله علیه) خواهد بود، پس هیچ احدی باقی نماند مگر اینکه به حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ایمان آورد.
متن روایت (8):
العیاشی: بإسناده عن ابی المقدام عن أبی جعفر (علیه السلام) فی قول الله: ﴿لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ﴾ یکون أن لا یبقی أحدٌ الا أقر بمحمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)(11).
ترجمه روایت (8):
عیاشی: بسند خود از أبو المقدام از حضرت أبو جعفر (امام باقر) (علیه السلام) درباره فرموده ی خداوند: (تا او را بر همه دین آشکار سازد، هر چند که مشرکان این امر را اکراه دارند) آورده: چنین خواهد بود که احدی باقی نماند جز اینکه به حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) إقرار نماید).
پاورقی:
-----------------
(1) کمال الدین وتمام النعمة: 2، 670.
(2) تفسیر عیاشی: 2، 87.
(3) تأویل الآیات الظاهرة - مخطوط.
(4) مأخذ سابق.
(5) در مأخذ نیست.
(6) در مأخذ نیست.
(7) در مأخذ نیست.
(8) مأخذ سابق.
(9) کافی: 1، 432.
(10) تفسیر مجمع البیان - ج 5 ص 25.
(11) تفسیر عیاشی: 2، 87.