﴿وَقَضَینا إِلیٰ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کبِیراً... وَجَعَلْناکمْ أَکثَرَ نَفِیراً﴾ (الاسراء: ۴ - ۶)
قوله تعالی:
﴿وَقَضَینا إِلیٰ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کبِیراً * فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیکمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَکانَ وَعْداً مَفْعُولاً * ثُمَّ رَدَدْنا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ وَأَمْدَدْناکمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْناکمْ أَکثَرَ نَفِیراً﴾ (الاسراء: 4 - 6)
ترجمه آیه:
(وبه بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که البتّه شما دو بار در زمین تباهی خواهید کرد وتسلّط وسرکشی سخت ظالمانهای خواهید داشت * پس هر گاه نوبت نخستین انتقام فرا رسد، بندگان سخت جنگجوی خویش را بر شما برانگیزیم تا آنجا که درون خانه هایتان را نیز جستوجو کنند واین وعده انجام شدنی (وقطعی) است * سپس بار دیگر شما را بر آنان سلطه دهیم وبه وسیله ی اموال وفرزندان مدد رسانیم وشمار (افراد) تان را بیشتر سازیم).
متن روایت (1):
محمد بن یعقوب: عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمد بن الحسن بن شمعون، عن عبد الله بن عبد الرحمن الأصم، عن عبد الله بن القاسم البطل، عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی قوله تعالی: ﴿وَقَضَینَا إِلَی بَنِی إِسْرائیلَ فِی الْکتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ﴾ قال: قتل علی بن ابی طالب وطعن الحسن (علیهما السلام)، ﴿وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کبِیراً﴾ قال: قتل الحسین (علیه السلام)، ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا﴾ فاذا جاء نصر دم الحسین (علیه السلام)، ﴿بَعَثْنَا عَلَیکمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّیارِ﴾ قوم یبعثهم الله قبل خروج القائم (علیه السلام) فلا یدعون وتراً لآل محمد الا قتلوه، ﴿وکان وعداً مفعولاً﴾ خروج القائم (علیه السلام)، ﴿ثم رددنا لکم الکرة علیهم﴾ خروج الحسین (علیه السلام) فی سبعین من اصحابه علیهم [الـ] بیض المذهب لکل بیضة وجهان المؤدون الی الناس أن هذا الحسین (علیه السلام) قد خرج [حتی] لایشک المؤمنون [فیه] وأنّه لیس بدجّال ولاشیطان والحجة القائم (علیه السلام) بین اظهرکم فاذا استقرت المعرفة فی قلوب المؤمنینانه الحسین (علیه السلام) جاء الحجة الموت، فیکون الذی یغسله ویکفنه ویحنطه ویلحده فی حفرته الحسین [بن علی] (علیهما السلام) ولا یلی الوصی الا الوصی(1).
ترجمه روایت (1):
محمّد بن یعقوب، از عدّه ای از راویان شیعی: از سهل بن زیاد، از محمّد بن الحسن بن شمّون، از عبد الله بن عبد الرّحمان اصمّ، از عبد الله بن القاسم بطل، از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت آورده که آن حضرت درباره ی قول خدای- تعالی-: (وبه بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که البتّه شما دوبار در زمین فساد بزرگی خواهید کرد) فرمود: یکی کشتن علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) ودوم ضربت زدن به امام حسن (علیه السلام) است وتسلّط وسرکشی سخت ظالمانه ای خواهید داشت) فرمود: کشته شدن امام حسین (علیه السلام) است (پس هرگاه نوبت نخستین انتقام فرا رسد) (یعنی) پس چون موعد یاری گرفتن وخونخواهی برای حسین (علیه السلام) فرا رسد (بندگان سخت جنگجوی خویش را بر شما برانگیزیم تا آنجا که درون خانه هایتان را نیز جستوجو کنند) (آنان) قومی اند که خداوند آنان را پیش از قیام حضرت قائم (علیه السلام) بر می انگیزد که هیچ (مسؤول) خونی از آل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) باقی نگذارند جز اینکه او را بکشند (واین وعده انجام شدنی و(قطعی) است) یعنی، آمدن حضرت قائم (علیه السلام). (سپس بار دیگر شما را بر آنان سلطه دهیم) خروج امام حسین (علیه السلام) با هفتاد تن از اصحابش (در زمان رجعت)؛ در حالی که کلاه خودهای زرّین دوروبر سر دارند واعلام کنندگانی به مردم برسانند: این حسین است که خارج شده است؛ تا آنجا که مؤمنان درباره ی او هیچ شکّ وتردید نکنند وبدانند که او دجّال وشیطان نیست واین در حالی است که حجّت قائم (علیه السلام) در میان شماست.
چون معرفت به اینکه حضرتش همان امام حسین (علیه السلام) است در دلهای شیعیان استقرار یافت، حضرت حجّت را مرگ فرا میرسد وکسی که آن جناب را غسل میدهد وکفن وحنوط میکند وبه خاک میسپارد، همان حسین بن علی (علیهما السلام) خواهد بود وجز وصیّ وامام، هیچکس متصدّی (کار کفن ودفن) وصی نشود.
متن روایت (2):
ابو القاسم جعفر بن محمد بن قولویه: فی کامل الزیارات قال: حدثنی محمد بن جعفر القرشی الرزّاز قال: حدثنی محمد بن الحین بن أبی الخطاب، عن موسی بن سعدان الحناط، عن عبد الله بن قاسم الحضرمی، عن صالح بن سهل، عن ابی عبد الله (علیه السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ): ﴿وَقَضَینَا إِلَی بَنِی إِسْرائیلَ فِی الْکتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ﴾ قال: قتل امیر المؤمنین (علیه السلام) وطعن الحسن بن علی (علیه السلام)، ﴿ولتعلن علواً کبیراً﴾ قال: قتل الحسین بن علی (علیهما السلام) ﴿فاذا جاء وعد أولاهما﴾ قال: اذا جاء نصر الحسین (علیه السلام)، ﴿بَعَثْنَا عَلَیکمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّیارِ﴾ قوماً یبعثهم الله قبل قیام القائم (علیه السلام) لا یدعون وتراً لآل محمد الا اخذوه، ﴿وکان وعداً مفعولاً﴾(2).
ترجمه روایت (2):
ابو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه در کتاب کامل الزّیارات گوید: محمّد بن جعفر قرشی رزّاز حدیثم داد، گفت: محمّد بن حسین بن ابی الخطّاب حدیثم گفت، از موسی بن سعدان حنّاط، از عبد الله بن قاسم حضرمی، از صالح بن سهل، از حضرت أبو عبد الله امام صادق (علیه السلام) درباره ی قول خدای (عزَّ وجلَّ): (وبه بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که البتّه شما دو بار در زمین فساد بزرگی خواهید کرد) فرمود: کشتن امیر المؤمنین (علیه السلام) وضربت زدن حسن بن علی (علیه السلام) مراد است. (وتسلّط وسرکشی سخت ظالمانه ای خواهید داشت) فرمود: کشتن حسین بن علی (علیهما السلام) است.
(پس هر گاه نوبت نخستین انتقام فرا رسد) فرمود: هرگاه وقت پیروزی ونصرت حسین (علیه السلام) فرا رسید.
(بندگان سخت جنگجوی خویش را بر شما برانگیزیم تا آنجا که درون خانه هایتان را نیز جستوجو کنند، قومی را خداوند پیش از قیام حضرت قائم (علیه السلام) برانگیزد که هیچ مسؤول خونی از آل محمّد را وانگذارند مگر اینکه او را بگیرند (واین وعده انجامشدنی است).
متن روایت (3):
عنه: قال حدثنی محمد بن جعفر الکوفی الرزاز، عن محمد بن الحسین بن ابی الخطاب، عن موسی بن سعد [عن ابی عبد الله، عن القاسم] الحضرمی، عن صالح بن سهل، عن ابی عبد الله (علیه السلام) فی قول الله تبارک وتعالی: ﴿وَقَضَینَا إِلَی بَنِی إِسْرائیلَ فِی الْکتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کبِیراً﴾ قال: قتل علی (علیه السلام) وطعن الحسن (علیه السلام)، ﴿ولتعلن علواً کبیراً﴾ قال: قتل الحسین (علیه السلام)(3).
ترجمه روایت (3):
از اوست که گفت: محمّد بن جعفر کوفی رزّاز حدیثم داد، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب، از موسی بن سعدان از عبد الله بن قاسم حضرمی، از صالح بن سهل، از حضرت ابو عبد الله امام صادق (علیه السلام) درباره ی قول خداوند - تبارک وتعالی-: (وبه بنی اسرائیل در کتاب تورات خبر دادیم که البتّه شما دوبار در زمین فساد بزرگی خواهید کرد) فرمود: کشتن حضرت علی (علیه السلام) وضربت زدن به امام حسن (علیه السلام) (مراد است (وتسلّط وسرکشی سخت ظالمانه ای خواهید داشت) فرمود کشتن امام حسین (علیه السلام).
متن روایت (4):
العیاشی: باسناده عن صالح بن سهل، عن ابی عبد الله (علیه السلام) فی قوله: ﴿وَقَضَینَا إِلَی بَنِی إِسْرائیلَ فِی الْکتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ﴾ قتل علی وطعن الحسن (علیهما السلام)، ﴿ولتعلن علواً کبیراً﴾ قتل الحسین، ﴿فاذا جاء وعد اولیهما﴾ فإذا جاء نصر دم الحسین (علیه السلام)، ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیکمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّیارِ﴾ قوم یبعثهم الله قبل خروج القائم (علیه السلام) لا یدعون وتراً لآل محمد (علیهم السلام) الاّ احرقوه وکان وعداً مفعولاً [قبل] قیام القائم (علیه السلام)، ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ وَأَمْدَدْنَاکمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکمْ أَکثَرَ نَفِیراً﴾ خروج الحسین (علیه السلام) فی الکرة فی سبعین رجلاً من اصحابه الذین قتلوا معه علیهم البیض المذهب لکل بیضة وجهان المؤدی الی الناس ان الحسین قد خرج فی اصحابه حتی لا یشک فیه المؤمنون وانه لیس بدجال ولا شیطان الا ان الإمام الذی بین اظهر الناس یؤمئذٍ فاذا استقر عند المؤمن انه الحسین (علیه السلام) لا یشکون فیه وبلغ عن الحسین الحجة القائم (علیهما السلام) بین [أظهر] الناس وصدقّه المؤمنون بذلک جاء الحجة الموت فیکون الذی غسله وکفنه وحنطه وایلاجه [فی] حفرته الحیسن ولا یلی الوصی الا الوصی، وزاد ابراهیم [فی حدیثه] ثم یملکهم الحسین حتی یقع حاجباه علی عینیه(4).
ترجمه روایت (4):
عیّاشی: به سند خود از صالح بن سهل از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) روایت آورده است که در توضیح فرموده ی خداوند: (وبه بنی اسرائیل در کتاب خبر دادیم که البتّه شما دو بار در زمین فساد بزرگی خواهید کرد) میفرماید: مراد کشتن حضرت علی وضربت خوردن حضرت حسن (علیهما السلام) (است)، (وتسلّط وسرکشی سخت ظالمانه ای خواهید داشت) کشته شدن حضرت حسین (علیه السلام)، (پس هرگاه نوبت نخستین انتقام فرا رسد) پس چون وقت یاری گرفتن وظفر یافتن خون حسین (علیه السلام) فرا رسد، (بندگان سخت جنگجوی خویش را بر شما برانگیزیم تا آنجا که درون خانه هایتان را نیز جستوجو کنند) (ایشان) گروهی اند که خداوند آنان را پیش از خروج حضرت قائم (علیه السلام) برمیانگیزد که هیچ جنایتکاری نسبت به آل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را وانگذارند مگر اینکه او را بسوزانند، (واین وعده ی حتمی خواهد بود) قیام حضرت قائم (علیه السلام) است.
(سپس بار دیگر شما را بر آنان سلطه دهیم وبه وسیله ی اموال وفرزندان مدد رسانیم وشمار (افراد) تان را بیشتر سازیم) خروج امام حسین (علیه السلام) در رجعت با هفتاد مرد از اصحابش -که با او کشته شدند- در حالی که کلاه خودهای زرّینی بر سر دارند که دو روست وبه مردم ابلاغ خواهد شد که حسین با اصحاب خود (از بستر شهادت) بیرون آمد تا آنجا که مؤمنان درباره اش هیچ شکّ نکنند و(بدانند) که او دجّال وشیطان نیست وامام آن زمان در میان مردم است. پس چون در دل مؤمن اعتقاد به اینکه او حسین (علیه السلام) است استقرار یافت درباره ی او شک نکنند وبه حدّی این عقیده رسوخ می یابد که حسین را حجّت قائم به امر امامت دانند ومؤمنان آن حضرت را چنین تصدیق کنند. در این هنگام، مرگ حضرت حجّت (علیه السلام) فرا رسد. پس امام حسین (علیه السلام) عهده دار غسل وکفن وحنوط او میشود واو را در آرامگاهش به خاک میسپارد که غسل وکفن وصی را جز وصی عهده دار نشود.
ابراهیم (یکی از راویان) در حدیثش افزوده است سپس امام حسین (علیه السلام) زمام امورشان را به دست میگیرد (وآنقدر میزید) تا آنجا که ابروهایش بر روی چشمهایش میافتد(5).
متن روایت (5):
عنه: باسناده عن حمران، عن ابی جعفر (علیه السلام) [قال]: کان یقول: [یقرأ] ﴿بعَثْنَا عَلَیکمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ ثم قال: هو القائم واصحابه اولی باسٍ شدید(6).
ترجمه روایت (5):
از اوست که به سند خود: از حمران، از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) آورده که [گوید:] آن حضرت (این آیه را) تلاوت میفرمود: (بندگان سخت جنگجوی خویش را بر شما خواهیم برانگیخت) سپس فرمود: او قائم (علیه السلام) است واصحاب او که سخت نیرومند وجنگجویند.
متن روایت (6):
ابو جعفر محمد بن جعفر الطبری: فی مسند فاطمة (علیها السلام) قال: روی ابو عبد الله محمد بن سهل الجلودی قال: حدثنا ابو الحسین [ابو الخیر] احمد بن محمد بن جعفر الطاری [الطائی] الکوفی فی مسجد ابی ابراهیم موسی بن جعفر (علیهما السلام) قال: حدثنا محمد بن الحسن بن یحیی الحارثی قال: حدثنا علی بن ابراهیم بن مهزیار الأهوازی قال: خرجت فی بعض السنین حاجّاً اذ دخلت المدینة واقمت بها ایاماً اسأل واستبحث عن صاحب الزمان (علیه السلام)، فما عرفت له خبراً ولا وقعت لی علیه عین فاغتمت غماً شدیداً وخشیت ان یفوتنی ما املته من طلب صاحب الزمان (علیه السلام)، فخرجت حتی اتیت مکة فقضیت حجتی واقمت [اعتمرت] بها اسبوعاً کل ذلک اطلب، فبینا ان افکر اذ انکشف لی باب الکعبة فاا انا بإنسانِ کانه غصن بان متزر ببردة متشح باخری قد کشف عطف بردته علی عاتقه فارتاح قلبی وبادرت لقصده، فانثنی علی [الی] وقال: من این الرجل؟ قلت من العراق، قال: من أی العراق؟ قتل: من الأهواز، فقال: أتعرف این الخصیب [الحضین]؟ قتل: نعم، قال: رحمه الله فما کان اطول لیلته اعظم [اکثر] نیله، واغزر دمعته، قال: فاین المهزیار؟ قلت: انا هو، قال: حیاک الله بالسلام ابا الحسن ثم صافحنی وعانقنی وقال: یا ابا الحسن ما فعلت العلامة التی بینک وبین الماضی ابی محمد نضر الله وجهه؟ قلت: معی وادخلت یدی الی جیبی واخرجت خاتماً علیه محمد وعلی، فما قرأه استعبر حتی بل طمره الذی [کان] علی یده، وقال: یرحمک الله ابا محمد انک زین الامة شرّفک الله بالامامة وتوّجک بتاج العلم والمعرفة، فغنا الیکم صائرون، ثم صافحنی وعانقنی ثم قال: ما الذی ترید یا ابا الحسن؟ قلت: الامام المحجوب عن العالم، قال: وما هو محجوب عنکم ولکن حجبه سوء اعمالکم، قم سر الی رحلک وکن علی اهبة من لقائه فاذا إنحطت الجوزاء وازهرت نجوم السماء فها انا لک بین الرکن والصفا، فطابت نفسی وتیقنت ان الله فضّلنی.
فما زلت ارقب الوقت حتی حان وخرجت الی مطیتی واستویت علی ظهرها [رحلی] فاذا انا بصاحبی ینادی: الی یا ابا الحسن، فخرجت فلحقت به، فحیانی بالسلام وقال: سر بنا یا اخ فما زال یهبط وادیاً ویرقی [فی] ذروة جبل الی ان علقنا علی الطائف فقال: یا ابا الحسن انل بنا نصلی باقی صلاة اللیل، فنزل فصلی بنا الفجر رکعتین، قلت: فالرکعتین الأولتین؟ قال: هما من صلاة اللیل واوتر فیهما والقنوت، وکل صلاة جائزة، وقال: سر بنا یا اخ فلم یزل یهبط وادیاً ویرقی ذروة جبل حتی اشرفنا علی وادٍ عظیم مثل الکافور فامد عینی فاذا بیت من اشعر یتوقد نوراً، قال: [المح] هل تری شیئاً؟ قلت: اری بیتاً من الشعر، فقال الامل والحظ فی الوادی واتبعتُ الاثر حتی اذا صرنا بوسط الوادی نزل عن راحلته وخلاها ونزلت من مطیتی وقال لی دعها، قلت: فان تاهت؟ قال: ان هذا وادٍ لا یدخله الا مؤمن ولا یخرج منه الا مؤمن، ثم سبقنی ودخل الخبا وخرج مسرعاً وقال: ابشر فقد اذن لک بالدخول.
فدخلت فاذا [الـ] بیت یسطع من جانبه النور، فسلمت علیه بالامامة، فقال: یا ابا الحسن کنّا نتوقعک لیلاً ونهاراً فما الذی ابطأ بک علینا؟ قلت: یا سیدی لم اجد من یدلنی الی الآن، قال لی لم تجد احداً یدلک، ثم نکت باصبعه فی الارض ثم قال:
لا ولکنکم کثرتم الاموال، وتجبرتم علی ضعفاء المؤمنین، وقطعتم الرحم الذی بینکم فأی عذر لکم [الآن]، فقلت: التوبة، والتوبة، الاقالة، والاقالة.
[ثم قال]: یا بن المهزیار لولا استغفار بعضکم لبعض لهلک من علیها الا خواص الشیعة التی تشبه اقوالهم افعالهم ثم قال: یا بن المهزیار ومدّ یده، الا انبئک بالخبر، انه اذا قعد الصبی وتحرک المغربی وسار العمانی وبویع السفیانی یؤذن لی الله فاخرج بین الصفا والمروة فی ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلاً سواء، فأجیء الی الکوفة واهدم مسجدها وابنیه علی بنائه الاول واهدم ماحوله من بناء الجبابرة واحج بالناس حجة الاسلام واجیء الی یثرب فأهدم الحجرة واخرج من بها وهما طریان فأمر بهما تجاه البقیع وآمر بخشبتین یصلبان علیهما فتورق من تحتهما، فیفتتن الناس بهما اشد من الفتنة الاولی، فینادی منادٍ من السماء یا سماء ابیدی ویا ارض خذی، فیومئذ لا یبقی علی وجه الارض الا مؤمن قد اخلص قلبه للإیمان قلت: یا سیدی مایکون بعد ذلک؟ قال: الکرة الکرة الرجعة، ثم تلا هذه الآیة: ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ وَأَمْدَدْنَاکمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکمْ أَکثَرَ نَفِیراً﴾(7).
ترجمه روایت (6):
ابو جعفر محمّد بن جریر طبری، در مسند فاطمه (علیها السلام) گفته است: ابو عبد الله محمّد بن سهل جلودی روایت کرد، وی گفت: ابو الخیر احمد بن محمّد بن جعفر طائی کوفی در مسجد حضرت ابو ابراهیم موسی بن جعفر (علیهما السلام) حدیثمان داد، وی گفت: محمّد بن حسن بن یحیای حارثی حدیثمان داد، گفت: علیّ بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی حدیثمان داد که گفت: در یکی از سالها، به قصد حج، بیرون آمدم که به شهر مدینه وارد شدم. چند روز در آن اقامت کردم تا حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) را جستوجو کنم؛ ولی نه خبری از آن حضرت به دستم رسید ونه دیده ام بدو روشن گردید. لذا به شدّت اندوهگین شدم واز اینکه مبادا به آرزویم نرسم، بیمناک گشتم. پس، از مدینه به مکّه رفتم وحج به جای آوردم ویک هفته در آنجا اقامت گزیدم. تمام این مدّت در جستوجو بودم.
در همین حال که به فکر فرورفته بودم، ناگاه در کعبه برایم آشکار شد. شخصی را دیدم مانند شاخه ی درخت بان، بردی به کمر بسته وبرد دیگر از زیر بغل بر روی گردن افکنده بود. دلم به دیدن او قرار گرفت وبه سویش شتافتم. او نیز متوجّه من شد وگفت: اهل کجایی؟ گفتم: از عراق.
گفت: کدام شهر آن؟ گفتم: اهواز. گفت: ابن الخصیب را میشناسی؟ گفتم: آری.
گفت: خداوند رحمتش کند که شب های درازی به عبادت میگذراند وچه قدر اشک چشمش روان بود! گفت: ابن المهزیار را چه؟ گفتم: خودم ام.
گفت: سلام خداوند بر تو باد، ای ابو الحسن! آنگاه مرا به گرمی در آغوش گرفت وگفت: ای ابو الحسن، آن نشانی که بین تو وامام ابو محمّد -که خدا چهره اش را تابنده کناد- بود چه کردی؟ گفتم: همراه دارم ودست بردم وانگشتری را که بر آن نام محمّد وعلی نقش بسته بود از جیبم بیرون آوردم. چون بر آن نظر کرد، گریست تا آنجا که آستین روی دستش تر شد وگفت: ای أبو محمّد، خدایات رحمت کند که به راستی زینت امّتی! خداوند به امامت تو را شرافت بخشید وتاج علم ومعرفت بر تو عنایت فرمود. ما به سوی شما رهسپاریم. سپس (بار دیگر) با من دست داد ودر آغوشم گرفت.
آنگاه گفت: ای ابو الحسن، چه میخواهی؟ گفتم: خواسته ام (دیدار) امامی است که از عالم نهان است. گفت: او از شما پنهان نشده؛ کارهای بد شما او را مخفی داشته است. (اینک) برخیز وبه سوی مرکب خود برو وآماده ی دیدارش باش. چون جوزا از نظرها غایب شد وستارگان آسمان درخشان گشتند، من بین رکن وصفا منتظر توام. خوشدل وشادمان شدم ویقین دانستم که خداوند این فضیلت را به من داده است. پس لحظه شماری میکردم تا وقت معیّن فرا رسید. به سوی مرکبم رفتم وبر آن سوار شدم که ناگاه صدای آن دوست را شنیدم که میگفت: ای ابو الحسن، به سوی من آی. به نزد او شتافتم. بر من سلام کرد وگفت: بیا برویم برادر.
از پست وبلندیها گذشتیم تا بر طائف مشرف شدیم. به من گفت: ای ابو الحسن، فرود آی تا بقیّه ی نمازهای شب را به جای آوریم. پس فرود آمد و(در آخر) نماز واجب صبح را با او (به جماعت) خواندم. گفتم: پس آن دو رکعت اوّل چه طور؟ گفت: آن دو رکعت از نمازهای شب است. آنها ونیز قنوت را کوتاه بخوان ونیز همه ی نمازهای مستحبّی را (میتوان کوتاهتر خواند).
آنگاه گفت: برادر، برویم.
پیوسته در فراز ونشیبها میرفتیم تا بر دشت بزرگی مشرف شدیم که همچون کافور (سفید) بود. در آن چشم گرداندم. به ناگاه چادری -که از موی بافته شده بود- دیدم که نور از آن میدرخشید. به من گفت: خوب نگاه کن آیا چیزی میبینی؟ گفتم: چادری از موی میبینم. گفت: همه ی امید وسعادت در همین دشت است در پی او رفتم تا به میان دشت رسیدیم. از مرکبش پیاده شد وآن را واگذارد.
من نیز از مرکبم پیاده شدم. به من گفت: آن را رها کن. گفتم: اگر گم شود، چه طور؟
گفت: این سرزمینی است که جز مؤمن در آن داخل نشود وجز مؤمن از آن بیرون نرود. سپس پیش از من وارد چادر شد وبه سرعت بیرون آمد وگفت: مژده ات باد که اجازه ی ورود به تو داده شد! داخل شدم. دیدم نور از گوشه ی آن جایگاه بالا میرود.
بر آن جناب به امامت سلام کردم. به من فرمود: ای ابو الحسن، ما شب وروز انتظار داشتیم بیایی. چه باعث شد که دیر آمدی؟
عرض کردم: آقای من، کسی را تا کنون نیافته بودم که مرا راهنمایی کند. به من فرمود: کسی را نیافتی که راهنماییات کند.
سپس انگشت خود را بر زمین زد وفرمود: نه؛ شما مال انباشتید وبر مؤمنان ناتوان ستمکاری کردید وپیوند خویشی را که در میانتان بود قطع کردید. پس اینک چه عذری دارید؟ عرضه داشتم: توبه، توبه! درگذرید، درگذرید!
سپس فرمود: پسر مهزیار، اگر استغفار شما برای یکدگر نبود، جز خواصّ شیعه -که سخنانشان شبیه افعالشان است- هر که روی زمین است هلاک میشد.
سپس فرمود: ای فرزند مهزیار -ودستش را دراز کرد- آیا تو را از خبر آگاه نسازم؟ هرگاه کودک بنشیند ومغربی حرکت کند ویمانی راه بیفتد وبا سفیانی بیعت شود، خداوند به من اجازه ی قیام خواهد داد. پس بین صفا ومروه با 313 مرد خروج میکنم. آنگاه به کوفه می آیم واتاق (مسجد) را ویران وبراساس بنای نخستین، آن را میسازم وهمه ی ساختمانهای جبّاران پیرامون آن را نیز ویران میکنم وبا مردم حجّ اسلام به جای می آورم وبه یثرب (مدینه) میروم. پس حجره را خراب میکنم وآنچه را در آن است، آن دو را، تازه بیرون می آورم ودستور میدهم در سمت بقیع بر دو چوب خشک به دارشان آویزند. آن دو چوب خشک از زیر آنها برگ میدهند.
آنگاه مردم به فتنهای شدیدتر از فتنه ی اوّل دچار میگردند که آوازدهنده ای از سوی آسمان بانگ میزند: ای آسمان، اینان را نابود گردان وای زمین [اینها را] بگیر.
سپس بر روی زمین باقی نمیماند جز مؤمنی که دلش را برای ایمان خالص کرده باشد، عرضه داشتم: ای آقای من، پس از آنچه میشود؟ فرمود: بازگشت، بازگشت، رجعت، رجعت، سپس این آیه را تلاوت کرد:
(سپس بار دیگر شما را بر آنان سلطه دهیم وبه وسیله ی اموال وفرزندان مدد کنیم وشمار (افراد) تان را بیشتر سازیم).
پاورقی:
-----------------
(1) روضة: ص250.
(2) کامل الزیارات: ص62.
(3) کامل الزیارات: ص64.
(4) تفسیر عیاشی: ج2 ص281.
(5) ممکن است این شبهه برای بعضی پیش آید که آیات مورد بحث، درباره ی بنی اسرائیل است وبه وقایع کربلا یا حوادث دیگر این امّت مربوط نیست؛ ولی باید دانست:
الف- چنانکه در مقدّمه گفتیم، آیات قرآن، ظاهری دارند وباطنی. شاید این معنی- که در احادیث فوق آمده است- مربوط به باطن آیات باشد؛ شاید هم یکی از بطنها.
ب- ممکن است «بنی اسرائیل» در این آیه کنایه از همین امّت باشد؛ از جهت شباهت هایی که دو امّت باهم دارند.
ج- شاید مقصود این باشد: همانطور که در بنی اسرائیل آن حوادث روی داد، در این امّت نیز نظایر آن پدیدار شد؛ چنانکه در احادیث بسیاری این نکته آمده است که همه ی آنچه در امم پیشین واقع شده است در این امّت نیز- طابق النّعل بالنّعل- واقع خواهد شد. (مترجم)
(6) مأخذ سابق.
(7) دلائل امامت: ص296.