استغاثه به حضرت مهدى عجل الله فرجه
عـمرم تـمام گشـت ز هـجران روى تو | تـرسم شـها بـه خـاك بـرم آرزوى | تو|
بـا آن كـه روى ماه تو از ديده شد | نهانعـشاق را هـميشه بـود ديـده سوى تو | |
خورشيد چهره ات چو نهان شد زچشم خلق | شـد روزشان سياه از اين غم چو موى تو | |
دامـن پر از ستاره كنم شب ز اشك | چشمچون بـنگرم بـه مـاه وكنم ياد روى تو | |
گردش بــه بـاغ بـهرتماشاى گل | بـودگلـهاى بـاغ را نـبود رنگ وبـوى | تو|
هـمچون مـسيح جان به تن مردگان | دهدگر بگذرد نـسيم سـحرگه ز كـوى | تو|
تـا كـى زهجر روى تو سوزيم همچو | شمعشـبها بـه يـاد روى تـو وگفـتگوى تو | |
رحـمى بـه حـال (شاهد) از پا فتاده | كنتـا كـى بـه هـر ديار كند جستجوى | تو