امشب
مـحو توام امشب خبر از خويش | ندارمهـر چنـد که آواره ايـن فاصله | زارم|
يکبـار دگر شور تو جارى شده، در من | يکبـار دگر وهـم تو برده است | قرارم|
آنسان که به مضراب، تو را زمزمه کردم | لـبريز شـد از گام تـو آواز دو | تارم|
تـقدير چنـان کرد که تا پاى | شکستنهـرگز سـخن از نقض تو در بين | نيارم|
امـيد بـر آن داشت که تا گاه | رسيدنچون عـقربه اى ثـانيه هـا را | بشمارم