اى ظهور ناگهانى
اى بـشارت بـهشتى، اى ظـهور ناگهانى | يک غزل به من نظر کن، با دو چشم آسمانى | |
در مـقام از تـو گفـتن، نـاتوان | ناتوانممـى کنـم تـو را تکلم، با زبان بى | زبانى|
ديـدن تـو آرزويـى، از تـبار غير | ممکنپشـت خـلوت خيالم، مثل بوى گل، | نهانى|
مى دوم نشانه ات را پابه پاى بوى حسرت | مـى دوم نشانه ات را، پابه پاى بى | نشانى|
تـو، عـبور يک خيالى، رد پا نمانده از | تواز کجا گذشته اى تو، اى نسيم ناگهانى؟! | |
رد قـلب عاشقت را، از غزل گرفته ام | مناى تـغزل مـجسم، اى غـزل ترين نشانى | |
کى ظـهور مـى کنى تو، آفتاب عالم | آرا؟کى ظهور مى کنى تو، اى فروغ | جاودانى؟|
حـاجتى نـدارم از تو، جز تبسم ظهورت | کى غـبار غـيبتت را، از دلم مى | تکانى؟!