باز جمعه اى گذشت وحاجتم روا نشد
بـاز هـم بگير! اى دل غم آشنا | بگير!آسـمان بـبار وجـانب دل مـرا | بگير!|
بـى تو کنج اين خرابه ها غريب مانده | ايمبـاز هم بيا سراغ از اين غريبه ها | بگير!|
دشـنه زار بى نهايتى ست دشت رو به | روزيـر بـازوان دوسـتان کور را | بگيـر!|
اى که رام دستهاى توست آب وباد ورعد | دسـت از آستين برآر وراه بر بلا | بگير!|
خـون لاله روى دست باد لخته مى شود | اى امـيد بـاغ، انـتقام لالـه را | بگير!|
بـاز جمعه اى گذشت وحاجتم روا | نشداى دل، اى دل امـيدوار من، عزا | بگير!