کنار اين شب دلتنگ
که بوى آخر الزمان دارد
کنار اين شب پر تشويش
که هشت صبح هايش
اخبار ناگوارى به دنيا مى آورد
کنار اين شب تنها
که بچه ها ى پا پتى خاک را
در تراخم وتنهايى رها کرده ست
کنار اين شب مجروح
که ماه، سرفه اش شيميايى ست
بنشين!
کافى ست چفيه اى به گردن ماه بيندازى
وشمعى روشن کنى
که ماه دل هامان فردا
طعمه سگ خواهد شد
کنار اين شب دلتنگ
نگاه کن به کلاه خود
وماه
ونقشه هاى جهان در آن
نگاه کن به کلاه خود
وآن دو ماهى قرمز
که زخم هاى دل مايند
نگاه کن که گربه ها
کلاهخود را
به خاطر ماهيان مى خواهند
کنار اين شب دلتنگ
که بوى آخر الزمان دارد بنشين
وچفيه اى به گردن ماه بينداز
وچشم از سپيده بر مدار