(۶۴) عدالت مهدوى وامنيت
عدالت مهدوى وامنيت
چکيده
در منابع اسلامى آيات وروايات زيادى درباره اهميت دو مقوله اساسى وحياتى عدالت وامنيت وجايگاه رفيع آنها در تمام ابعاد زندگى بشرى وارد شده است. از سويى، عدالت وامنيت از برترين ومقدمترين نعمتها ودستاوردهايى است که توسط امام موعود (عجل الله فرجه) به بشريت وآن هم در فراخناى گيتى هديه خواهد شد. انقلاب مصلحانه حضرت در راستاى تکميل ديانت ورسالت نبوى وامامت اصلاحگرايانه ائمه معصومين (عليهم السلام)، اين نهضت را به پايان خواهد برد وتمام اقوام وملل وآحاد بشرى بدون هيچگونه تبعيض وگزينشى طعم وحلاوت عدالت وامنيت مهدوى را خواهند چشيد واسلام دين فراگير خواهد شد ودر جايگاه عادلانه وبايسته خود خواهد نشست.
در اين مقاله براى فهم وضعيت ونوع حکومت مهدوى ودر عصر ظهور وشناخت شاخصه هاى آن از جمله عدالت وامنيت وتعامل اين دو مفهوم، از دو راه تفحص در روايات پيرامون عصر ظهور وديگرى مراجعه به سيره نظرى وعملى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وساير معصومين (عليهم السلام) وبه ويژه امام على (عليه السلام) اقدام شده است.
مقدمه
با نگاهى گذرا به روايات بسيارى که درباره امام مهدى (عجل الله فرجه) وعصر ظهور ايشان وارد شده، به خوبى اين نکته درک مى شود که عدالت وامنيت از برترين ومقدم ترين نعمت ها ودستاوردهايى است که توسط امام موعود (عليه السلام) به بشريت هديه خواهد شد. ذکر اين مسئله در روايات از تواتر بسيار بالايى برخوردار است. با توجه به اهميت اين موضوع، نوشتار حاضر تلاش دارد با نيم نگاهى به ماهيت، معانى ومنزلت اين دو مفهوم در انديشه اسلامى، جايگاه آن ها را نيز در حکومت مهدوى تا حدى روشن نمايد.
بى عدالتى ونا امنى از شاخصه هاى اصلى دوره پيش از ظهور
بررسى زمينه هاى تاريخى بروز وتثبيت بى عدالتى ونا امنى در جهان اسلام، مسئله مهمى است که بايد به اساس ودلايل اساسى اين پديده اشاره کرد.
ظهور اسلام در عصر جاهلى وحرکت عظيم تمدنساز پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در طول بيست وسه سال مجاهدت ايشان گرچه به اصلاحات وترقيات اساسى در عصر واجتماع آن روز پديد آورد، ولى متأسفانه بايد اذعان داشت که در تمام اين مدت، عناصر منحط وفرصت طلب ومرتجع با مقاومت فعالانه در برابر اين جنبش، به دنبال زنده کردن ريشه هاى جاهليت وشرک واشرافيت پيشين بودند. اين باندهاى سياسى ـ اقتصادى فاسد يا در ساختارهاى جديد حل وهضم نشدند ويا اين که فريبکارانه خود را جزو گروندگان ومؤمنان به اسلام جاى زدند. اين حرکت هاى منافقانه ورياکارانه، همواره مايه نگرانى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بود. با ارتحال آن رهبر الهى، ريشه ها وحرکت هاى گذشته جاهلى دوباره سربرآورد وانقلاب ونهضت انسان ساز ومعنوى نبوى را کند يا منحرف ساخت.
برخى نمونه هاى مهم اين انحراف عبارتند از به شهادت رساندن سه امام نخستين تشيع وبروز فاجعه کربلا، به ترتيب در سال هاى 40، 49 و61 هجرى که بزرگترين خسارت ها را به عالم اسلامى وارد ساخت.
انحراف سياسى امت اسلامى وعامل اساسى تثبيت بى عدالتى ونا امنى ماجراى سقيفه در نيمه اول هجرى است. در آن جريان برخى پس از تمرد از دستور ونص صريح نبوى مبنى بر اولويت امام على (عليه السلام) براى جانشينى، امامت وولايت در عرصه ظاهرى ودنيوى را از امام (عليه السلام) غصب کردند. پس از آن، با احياى ريشه هاى ارتجاعى زندگى سياسى ـ اجتماعى جاهلى وقبيله اى، روند برگشت به اين دوران تيره آغاز ودنبال شد.
تبديل خلافت به ملوکيت وتبعات منفى بعدى آن، انحراف هاى برخاسته از قضيه سقيفه را کامل کرد. هم چنين با افزايش گمراهى مردم وهواپرستى وهوس زدگى آن ها بر اثر سياست هاى وقت خلفا وحاکمان ستمگر، امام معصوم (عليه السلام) کم کم ياورى مردمى را از دست دادند ودر جوى پر از بى عدالتى ونا امنى وخفقان، در نهايت مظلوميت به شهادت رسيدند. از سوى ديگر، اين شرايط نامساعد منجر به غيبت امام عصر (عجل الله فرجه) گرديد. تا پيش از آن، سياست فشار واختناق، امامان (عليهم السلام) را وادار کرده بود تا فعاليت خود را در نهان پى بگيرند وگفتار وکردار خويش را همراه با تقيه، در پوشش کتمان ورمز حفظ کنند.
امام مهدى (عليه السلام) در چنين فضايى، در نيمه شعبان سال 255 هجرى به دنيا آمد. پنج سال از عمر شريف ايشان در زمان حيات پدر بزرگوارش ـ هنگامى که دستگاه حاکم خلفاى عباسى امام عسکرى را به زندگى مخفيانه ومحتاطانه واداشته بود ـ گذشت.
در نهايت، به خاطر فشارهاى مذکور وگمراهى مردم وهمراهى نکردن آن ها، غيبت صغرا از سال 260 تا 329 هجرى به طول انجاميد وامام پس از گذشت تقريباً 70 سال از غيبت صغرى، از سال 329 تا کنون در غيبت کبرى به سر مى برد، تا با اجازه الهى ظهور يافته وزمين را پر از عدل وامان نمايد.
مى توان اضافه کرد که با حذف على (عليه السلام) از صحنه خلافت توسط خودکامگان چيره، زمينه تحريف شريعت اسلامى ومسخ عدالت آرمانى آغاز شد. به يقين مى توان خودکامگى وزورمدارى را به عنوان بزرگ ترين عامل اين تحريف وگسترش جو نا امنى فيزيکى وروانى در جهان اسلام به شمار آورد. اين واقعيت دارد که بخش گسترده اى از تاريخ نظام هاى سياسى به نظام هاى خودکامه اختصاص دارد، حکومت هايى که شيوه اعمال قدرتشان مبتنى بر زور وچيرگى خشونت آميز واجبار بوده وبه دليل بى عدالتى، نامشروع بوده اند. چنين حکومت هايى مجبور بوده اند براى مشروع وموجه نشان دادن خود، به تحريف دين، مفهوم عدالت وحذف مصاديق واسوه هاى معصومان (عليهم السلام) بپردازند وعملاً نيز در کار خويش تا پيش از عصر ظهور، به توفيق دست يافتند. اينان به نفعِ امنيتِ کاذب در سايه شمشير، عدالت آرمانى را مسخ کردند وعقب راندند. در سايه چنين خفقانى، ائمه يازده گانه را به شهادت رسانده وبسيارى از مناديان حق ورهروان آن ها را شهيد، شکنجه وتبعيد نمودند يا اين که با افترا وتهمت وناسزا آنان را از ميدان به در کردند.(1)
از سوى ديگر، يکى از عوامل پديد آورنده نا امنى در جهان اسلام، تهديدها وحملات پى درپى، عليه اين دين بوده است. اسلام در طول تاريخ، پيوسته درگير معارضان ومخالفان سرسخت وکينه توز، داخلى وخارجى بوده است. اين درگيرى ومنازعه از گذشته تاکنون به طور مداوم ادامه داشته است. اساساً موقعيت جغرافيايى دارالسلام از همان ابتداى ظهور وگسترش، به گونه اى بود که آن را در معرض تاخت وتازها وحملات پى درپى وسهمگين قرار مى داد. حملاتى چون تهاجم مغول ها، جنگ هاى تحميلى صليبى، هجوم گسترده وهمه جانبه استعمار غربى به جهان اسلام واشغال مستقيم بلاد اسلامى (قرن 19م/ 13هـ)، تثبيت نا امنى، ايجاد رکود اقتصادى ـ اجتماعى، تخريب بنيان هاى فرهنگى واجتماعى وبه طور کلى انحطاط داخلى مشرق وجهان اسلام را به دنبال داشت که تأثيرات منفى وعقب نگهدارنده آن ها، تا به امروز باقى است.
در بسيارى از روايات منقول از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه معصومين (عليهم السلام) از بروز نا امنى ها، بى عدالتى ها، جنگ ها، هرج ومرج ها وفتنه هاى فراوان، به عنوان ملاحم ونشانه هاى ظهور مهدى موعود (عجل الله فرجه) وويژگى هاى عصر غيبت ياد شده است.(2) به عنوان نمونه امام على (عليه السلام) در اين زمينه فرموده است:
او (حضرت مهدى (عجل الله فرجه)) خواسته ها را تابع هدايت وحى مى کند، هنگامى که مردم هدايت را تابع هوس هاى خويش قرار مى دهند. در حالى که به نام تفسير، نظريه هاى گوناگون خود را بر قرآن تحميل مى کنند، او نظريه ها وانديشه ها را تابع قرآن مى سازد.
در آينده، آتش جنگ ميان شما افروخته مى گردد وچنگ ودندان نشان مى دهد. با پستان هايى پُر شير که مکيدن آن شيرين، امّا پايانى تلخ وزهر اگين دارد، به سوى شما مى آيد. آگاه باشيد؛ فردايى که شما را از آن هيچ شناختى نيست، زمامدارى حاکميّت پيدا مى کند که غير از خاندان حکومت هاى امروز است وعمّال وکارگزاران حکومت ها را بر اعمال بدشان کيفر خواهد داد. زمين ميوه هاى دل خود را براى او بيرون مى ريزد وکليدهايش را به او مى سپارد. او روش عادلانه در حکومت حق را به شما مى نماياند وکتاب خدا وسنّت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را که تا آن روز متروک مانده اند، زنده مى کند.(3)
هم چنين از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده که در پاسخ اين پرسش که چه موقعى قائم شما قيام مى کند، فرمود: (زمانى که دنيا را هرج ومرج فرا گيرد).(4)
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در روايت ديگرى به شکل مفصل ترى نا امنى وبى عدالتى پيش از ظهور را چنين بيان فرموده است:
منا مهدى هذه الامه اذا صارت الدنيا هرجاً ومرجاً وتظاهرت الفتن وتقطعت السبل واغار بعضهم على بعض فلا کبير يرحم صغيراً ولا صغير يوقر کبيراً فيبعث الله عند ذلک مهدينا التاسع من صلب الحسين يفتح حصون الضلاله وقلوباً غفلا يقوم فى الدين فى آخرالزمان کما قمت به فى اول الزمان ويملاء الارض عدلاً کما ملئت جوراً.(5)
مهدى اين امت از ماست. هنگامى در دنيا هرج ومرج شده وفتنه ها آشکار شود وراه ها مورد راهزنى قرار گرفته وبعضى از مردم به بعض ديگر تهاجم کنند وبزرگ به کوچک رحم نکند وکوچک تر احترام بزرگ تر را نگه ندارد، در چنين زمانى مهدى ما که نهمين امام از صلب حسين است؛ برج وباورهاى گمراهى وقلب هاى قفل شده را فتح مى کند ودر آخر الزمان به خاطر دين قيام مى کند؛ همان طور که من در اول زمان، بدين قيام مبادرت کردم. او زمينى را که از جور پر شده، از عدل وداد، پر وسرشار مى سازد.
در همين زمينه، محمدبن مسلم مى گويد، از ابا عبد الله (عليه السلام) شنيدم که مى گويد:
به درستى که براى قيام قائم ما ـ که بر او درود باد ـ نشانه هايى است که خداوند عز وجل آن ها را براى مؤمنان قرار داده است.
فرد ياد شده مجدداً اين علامت ها از امام (عليه السلام) مى پرسد وايشان نيز با اشاره به آيه 155 سوره بقره، مى گويد:
اين که خداوند فرموده است: (قطعاً شما را به چيزى (از قبيل) ترس وگرسنگى وکاهشى در اموال وجان ها ومحصولات مى آزماييم ومژده ده شکيبايان را)؛ يعنى اين که مؤمنان پيش از خروج قائم اين گونه مورد ابتلا وآزمايش قرار مى گيرند.(6)
شايسته است پيش از اين که به وضعيت عدالت وامنيت در عصر حکومت مهدوى اشاره کنيم، مرورى کوتاه بر تعاريف اين دو مفهوم داشته وجايگاه آن ها را در منابع اسلامى مورد بازخوانى قرار دهيم.
مفهوم وجايگاه عدالت
يکى از دشوارى هاى بحث، مفهوم بنيادى عدالت، ابهام در تعاريف ومعانى آن است. البته اين دشوارى باعث نشده که مکاتب دينى، سياسى، اجتماعى و... در ارائه نظرات خود در اين باره کوتاهى ورزند. به عنوان نمونه، فلسفه وانديشه سياسى غرب در اين زمينه داراى ميراثى غنى است. گرچه در نظر برخى از انديشمندان اين حوزه، تعريف وشمارش همه معانى عدالت وهمى بيش نيست واين مفهوم دچار ابهامى لاعلاج است.(7)
اما در انديشه اسلامى کلمه عدل را معمولاً با چند معنى وکاربرد مختلف استفاده مى کنند که برگرفته از قرآن، سنت نبوى وسخنان امام على (عليه السلام) است. اين معانى عبارتند از: راستى، درستى، داد، موزون بودن، رعايت تساوى ونفى هرگونه تبعيض، قراردادن ونهادن هر چيز در جاى خويش، رعايت حقوق افراد ودادن حق به مقدار، رعايت استحقاق ها در افاضه وجود توسط خداى متعال و...
هم چنين در فرقه ها وگرايش هاى گوناگون در انديشه سياسى اسلام (مانند فلسفه سياسى، فقه سياسى، اندرزنامه نويسى، ادبيات سياسى، تاريخ وفلسفه اجتماعى)، عدالت تعريف شده است. در آراى همه انديشمندان اين نحله ها ومکاتب، تعابير متعدد وهمانندى از مفهوم عدالت ـ با تأسى به قرآن وسنّت ـ صورت گرفته که بخشى از آن ها به شرح زير است:
1. عدالت، خصيصه ماهوى نظم الهى حاکم در کائنات؛(8)
2. عدالت به معناى (وضع کلّ الشيء فى موضعه؛ قرار دادن هر چيز در جاى خويش)؛
3. عدالت به معناى (اعطاء کل ذيحق حقه؛ حق را به مقدار رساندن) وايفاى اهليّت ورعايت استحقاق ها ونفى تبعيض وعدم ترادف با برابرى مطلق؛
4. عدالت به معناى اعتدال گرايى، ميانه روى ورعايت ملکات متوسط؛(9)
5. عدالت به معناى تعادل سه قوه در نفس ومدينه وسپردن راهبرى نفس ومدينه به خرد وخردمندان؛
6. عدالت به معناى راستى وراست کردارى وراست کردن؛
7. عدالت به معناى تناسب وتساوى جرم با مجازات در حوزه قضا؛(10)
8. عدالت به معناى تأمين مصلحت عمومى به بهترين صورت ممکن واصلى ترين مبناى تأمين عمران وامنيّت؛(11)
9. عدالت در مدينه، به معناى تقسيم برابر خيرات مشترک عمومى؛(12)
10. عدالت به معناى (حُسن در مجموع) وکمال فضايل وجور به معناى (مجموعه وتمام رذايل)؛(13)
11. عدالت به معناى تقواى فردى واجتماعى وهم سازى با نظم الهى حاکم بر طبيعت؛
12. عدالت به معناى انصاف؛(14)
13. عدالت به معناى عقد وقرار داد اجتماعى افراد، براى تقسيم کار در زندگى مدنى مبتنى بر شريعت؛(15)
14. عدالت به معناى مفهومى همسان با عقل وخرد عملى؛(16)
15. عدالت از ديد فقها، به معناى ملکه راسخه اى که باعث ملازمت تقوا در ترک محرمات وانجام واجبات مى گردد؛(17)
16. عدالت به معناى استقامت در طريق شريعت.
البته برخى از اين تعريف ها از رواج واجماع بيش ترى برخوردار بوده است؛ براى مثال، امام على (عليه السلام) وبيش تر انديشمندان اسلامى از گذشته تا کنون اذعان داشته اند که (عدالت به معناى قرار دادن هر چيز در جاى خويش وحق را به مقدار رساندن وايفاى اهليّت ورعايت استحقاق هاست). بر مبناى اين تعريف از عدل، هر چيز بايد در جاى مناسب خويش قرار گيرد ودر جايگاه خود مى بايستى به انجام وظيفه ويژه خود بپردازد. شاهد اين مدعا اين که در قرآن بر همين اساس در سوره کهف، از دو باغ سخن مى رود که هر دو سبز وخرم بودند وميوه هاى فراوان به بار مى آوردند، قرآن در وصف اين دو باغ مى فرمايد:
(هر دو باغ ميوه هاى خود را به بار مى آوردند وهيچ يک در اين کار ظلم نمى کردند).(18)
يعنى باغ هم در حقيقت عادل است وعدالت آن به اين معناست که در نظام هستى به وظيفه خود عمل مى کند. همه موجودات ديگر نيز همانند اين دو باغ بر پايه عدل استوارند. خواهيم ديد که در عصر مهدوى، با حکمفرمايى عدالت، زمين وزمان وطبيعت نيز عدالت پيشه کرده وبا عمل به وظايف بايسته خويش، بشر را به حداکثر بهره مندى از خودشان خواهند رساند وميوه ها وفايده هاى پنهان خود را براى بهينه ترين نوع استفاده به بشر تقديم خواهند کرد.
درباره بيان منزلت عدالت، به دليل بديهى ومبرهن بودن شأن والاى عدالت، نيازى به توضيح فراوان نيست. تنها ذکر همين نکته بس که مبنا وزيربناى تمامى اصول، در همه انديشه هاى سياسى، اجتماعى واقتصادى اسلام، عدالت است. آيات الهى اشاره دارند که پيامبران را با مشعل هاى هدايت فرستاديم وبه آن ها کتاب وميزان داديم تا عدالت را برپا دارند. بنابراين چه بيانى رساتر از اين که قرآن استقرار عدالت وگسترش آن را يکى از دو هدف اساسى وفلسفه بعثت انبيا ذکر کرده(19) وآن را از صفات الهى وبارزترين خصيصه آفرينش ونيکوترين انسان معرفى کرده است.(20) هم چنين اساس حکميت وحکومت در قرآن، ايجاد قسط وعدل در جامعه است. از سوى ديگر، کثرت آيات ورواياتى که درباره عدل وکلمات مترادف ومتضاد اين واژه است، بيانگر اهميت جايگاه اين مفهوم در قرآن واحاديث ـ به ويژه موارد مرتبط با عصر ظهور ـ مى باشد.
مفهوم وجايگاه امنيت
امنيت از مقوله هاى اساسى است که وجود آن در تمام ابعاد زندگى بشرى به گونه اى قابل لمس ومؤثر احساس مى شود واز ديرباز تا کنون در حيات انسانى منشأ تحولات ودگرگونى هاى فراوان شده است. ريشه لغوى اين واژه از ثلاثى مجرد (امن)، وبا مشتقاتى مانند (ايمان)، (ايمنى) و(استيمان) است. اين واژه را به مفهوم اطمينان، آرامش در برابر خوف، تفسير، تعريف وترجمه کرده اند که تا حدود زيادى به واقعيت نزديک است وشامل دو بعد ايجابى وسلبى در تعريف امنيت مى شود. از يک سو اطمينان، آرامش فکرى وروحى واز سوى ديگر فقدان خوف، دلهره ونگرانى ـ که موجب سلب آرامش واطمينان مى گردند ـ از کاربردهاى ديگر اين واژه است.(21) هم چنين امنيت از موضوعات بسيار مهمى است که در قرآن وروايات به گستردگى آن اشاره شده است. صورت فارسى وعربى اين کلمه به اَشکال (امنيت) و(امنيه) در متون اسلامى موجود نيست وبيش تر توجه به اين موضوع با عبارات ومشتقاتى از ثلاثى مجرد (اَمِنَ) صورت پذيرفته است.
در مجموع از ريشه يا کلمه (امن)، 62 کلمه مشتق(22) شده است وحدود 879 بار در قرآن به کار رفته که از اين تعداد کار برد، 358 مورد در آيات مکى و521 مورد در آيات مدنى است.(23)
پيوند معنايى ناگسستنى اين اصطلاح با کلمه هاى اسلام، ايمان ومؤمن نشان دهنده اهميت فوق العاده مفهوم امنيت است. مفهومى که علاوه بر قرآن وروايات، به وفور در ادعيه اسلامى وشيعى ديده مى شود. آن چه بديهى است در اين مجال مختصر امکان پرداختن به کليه ابعاد سياسى، اجتماعى، اقتصادى، قضايى و... امنيت، نه وجود دارد ونه لازم است.
اما به صراحت مى توان اذعان داشت، اين مفهوم در منابع اسلامى، داراى عرصه وسيعى بوده وقلمروهاى فردى واجتماعى وزمينه هاى داخلى وخارجى، فکرى وروحى، اخلاقى واعتقادى، دنيايى وآخرتى را در بر مى گيرد وبا شاخص هاى ايجابى وسلبى، از هر دو زاويه قابل تعريف ودسترسى است والبته اين امر نسبى است؛ نه مطلق. تابع وضع وامکانات وتوانايى هاى هر فرد وجامعه است ونبايد آن را صرفاً به امکانات وتجهيزات نظامى، با اندازه هاى مادى وفيزيکى يا مقولات اقتصادى ومانند آن تعريف کرد. بلکه مفهومى عميق تر، ظريف تر وفراگير تر از موضوعات ياد شده داشته وبر ابعاد روحى، فکرى، فرهنگى، اخلاقى، معنوى واعتقادى وارزش هاى الهى نيز اتّکا ووابستگى کامل دارد. قرآن وروايات بيانگر اين نکته بسيار مهم هستند که هرگونه امنيتى ودر هر بعد از ابعاد آن، در ايمان واعتقادات معنوى والهى ريشه دارد وهر گونه نا امنى در هر عرصه اى، بالاخره ريشه اش به بى ايمانى وصفات متقابل ايمان مانند مشرک، کفر، ظلم، استکبار و... برمى گردد. هم چنين مؤمن وصفات ايمانى، اصلى ترين خاستگاه صدور کُنش هاى امنيت زا است. مى توان گفت، بستر سازى حيات معنوى طيبه وحسنه براى تربيت وتهذيب افراد، چه در حوزه رفتارهاى فردى وچه در عرصه هاى اجتماعى ودورى آن ها از حيات سيئه وغير ايمانى، اصلى ترين ساز وکار تأمين امنيت است. حال، چه در نظام اسلامى باشد، چه در عصر مهدوى وحکومت آخرزمان حضرت مهدى (عجل الله فرجه). اين نظام بايد تلاش کند با تشويق حيات مؤمنانه وپشتيبانى از مؤمنان ومقابله با دشمنان جبهه ايمان، امنيت وعدالتى همه جانبه وفراگير را براى همه شهروندان جامعه اسلامى وحتى غيرمسلمانانى که در پناه آن زندگى مى کنند، فراهم نمايد. البته اين کار بايد بدون غفلت از زندگى دنيايى وبا تأمين نيازهاى اين جهانى باشد تا بتواند زمينه ورود سرشار از عافيت وسلامت وايمن از عذاب را به زندگى آن جهانى واخروى آماده سازد. مشخص است که تا پيش از ظهور، انجام کامل وبهينه اين امور توسط حکومت هاى دنيايى امکان پذير نيست واين گونه آرمان هاى عالى الهى وبشرى به صورت کامل، تنها در عصر حکومت مهدى (عجل الله فرجه) محقق خواهد شد.
در قرآن کريم، آيات بسيارى درباره اهميت امنيت وجايگاه والاى آن در زندگى فردى، اجتماعى اقتصادى و... انسان وارد شده است که به کوتاهى، نمونه هايى از آن ها آورده مى شود:
الف) قرآن يکى از اهداف برقرارى حاکميت خدا وجانشينى صالحان وطرح کلى امامت را تحقق امنيت معرفى کرده است:
(وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذين من قبلهم وليمکنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امناً يعبدوننى ولا يشرکون بى شيئاً) (نور: 55)
(خداوند به کسانى از شما که ايمان آورده وکارهاى شايسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين (خود) قرار دهد، همانگونه که کسانى که پيش از آنان بودند جانشين (خود) قرار داد وآن دينى که برايشان پسنديده است به سودشان مستقر کند وبيمشان را به ايمنى مبدل گرداند (ت) مرا عبادت کنند وچيزى را با من شريک نگردانند).
علامه طباطبايى درباره اين آيه فرموده است:
اين آيه وعده جميل وزيبايى است براى مؤمنان که عمل صالح هم دارند. به آنان وعده مى دهد که به زودى جامعه صالحى مخصوص به خودشان برايشان درست مى کند وزمين را در اختيارشان مى گذارد ودينشان را در زمين متمکن مى سازد وامنيت را جايگزين ترسى که داشتند مى کند؛ امنيتى که ديگر از منافقين وکيد آنان، واز کفار وجلوگيرى هايشان بيمى نداشته باشند، خداى را آزادانه عبادت کنند وچيزى را شريک او قرار ندهند.(24)
بدين ترتيب، قرآن به گروهى از مسلمانان که داراى دو صفت ايمان وعمل صالح هستند وبه يارى خداوند، حکومت جهانى مستضعفان را تشکيل خواهند داد، نويد امنيت واز ميان رفتن همه اسباب ترس ووحشت را داده است.
ب) بنا به آيه (واذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد آمنا) (ابراهيم: 35) حضرت ابراهيم هنگام بنا نهادن کعبه، به اين نياز فطرى توجه کرد واز خداوند خواست آن سرزمين را از نعمت (امنيت) برخوردار سازد. خداوند نيز، بنا به آيه (واذ جعلنا البيت مثابه للناس وامناً) (بقره: 125)، آن جا را خانه امنى براى مردم قرار داد.
اين ويژگى چنان عزيز است که موجب منّت پروردگار بر آدميان بوده واو را شايسته سپاس بندگى مى کند.(25) پروردگار جهان به همين سرزمين اَمن، براى بيان کيفيت آفرينش انسان سوگند ياد مى کند.(26) با اجابت دعاى حضرت ابراهيم، خداوند هم امنيت تکوينى به مکه داد؛ زيرا شهرى شد که در طول تاريخ حوادث نا امن کننده کم ترى به خود ديد وهم امنيت تشريعى عطا کرد؛ زيرا به فرمان الهى همه انسان ها وحتى جانوران در اين سرزمين در امن وامان هستند. شکار حيوانات آن ممنوع است وحتى تعقيب مجرمانى که به اين حرم وخانه کعبه پناه برند نيز جايز نيست. تنها مى توان براى اجراى عدالت در حق چنين مجرمانى آذوقه را بر آن ها بست تا بيرون آيند وتسليم شوند.
امن دانستن خانه کعبه توسط خداى متعال در حقيقت بيانگر اهميت امنيت است که اين بناى بسيار مقدس با آن توصيف شده است. اين صفت کعبه در آيات بسيارى تکرار شده است. هم چنان که در سوره تين مکه مکرمه وشهر کعبه به (بلد امين) تشبيه شده است. علامه طباطبايى در اين باره آورده است:
مراد از هذا البلد الامين مکه مشرفه است، وبلد امينش خواند، چون امنيت يکى از خواصى است که براى حرم تشريع شده وهيچ جاى ديگر دنيا چنين حکمى برايش تشريع نشده، واين حرم سرزمينى است که خانه کعبه در آن واقع است وخداى تعالى درباره آن فرموده: (او لم يروا انا جعلنا حرما امنا)(27) (عنکبوت/ 67).
ج) در قرآن، شهرى که برخوردار از نعمت باشد، به عنوان سرزمين آرمانى ومثالى معرفى شده است وبنا به آيه (وضرب الله مثلاً قريه کانت آمنهً مطمئنه يأتيها رزقها رغدا من کل مکان) (نحل/ 112)، خداوند به عنوان الگو ونمونه، قريه وشهرى را مثال مى زند که امن، آرام ومطمئن بوده وهمواره روز ى اش به فراوانى از هر مکانى فرا رسيده است. بديهى است، تحقق نهايى چنين شهرى در جايى به جز عصر وحکومت امام مهدى، محقق نخواهد شد.
د) يکى از مصداق هاى مهم واژه هايى مانند (نعمت)، (نعيم) و(برکات) در قرآن، امنيت دانسته شده است به عنوان نمونه، علامه طباطبايى در بحث از آيه:
(ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم برکات)(28) (اعراف/ 96) به اين معنا اشاره کرده ومى نويسد:
برکات به معناى هر چيز کثيرى از قبيل امنيت، آسايش، سلامتى، مال واولاد است که غالباً انسان به فقد آن ها مورد آزمايش قرار مى گيرد.(29)
هم چنين اين مفسّر در تفسير آيه (واذکروا نعمه الله عليکم اذ کنتم اعداءً فالّف بين قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا وکنتم على شفا حفره من النار فانقذکم منها)(30) (آل عمران/ 103) با بيان وضع نا امنى حاکم بر جامعه جاهلى پيش از اسلام، منظور از نعمت در آيه چنين بر شمارد:
منظور از نعمت، مواهب جميلى است که خداى تعالى در سايه اسلام به آنان داده وحال وروز بعد از اسلام آن ها را نسبت به پيش از اسلام بهبود بخشيد، در دوران جاهليت امنيت وسلامتى وثروت وصفاى دل نسبت به يکديگر وپاکى اعمال نداشتند ودر سايه اسلام صاحب همه اين ها شدند.(31)
علامه در تفسير کلمه (نعيم) در آيه هشتم سوره تکاثر؛ (ثم لتسئلن عن النعيم) آورده است:
ونيز در مجمع البيان است که بعضى گفته اند: نعيم عبارت است از امنيت وصحت (منقول از مجاهد وعبد الله بن مسعود) واين معنا از امام ابو جعفر وابى عبد الله (عليهما السلام) نيز روايت شده است.(32)
هم چنين اين مفسر کبير در تفسير خويش، در تبيين واژه هاى (حيات حسنه)(33) و(حيات طيبه)(34)، يکى از ويژگى هاى اصلى اين نوع زندگى را بهره مندى از نعمت امنيت ذکر مى نمايد. هم چنان که يکى از ويژگى هاى (حيات سيئه) را زندگى در نا امنى مى داند.(35)
هـ) در قرآن، اولوا الالباب به امنيت وسلامتى جاودانى بشارت داده شده اند. به تعبير علامه:
جمله (سلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار)، حکايت کلام ملائکه است که اولوا الالباب را به امنيت وسلامتى جاودانى وسرانجام نيک نويد مى دهند؛ سرانجامى که هرگز دستخوش زشتى ومذمت نگردد.(36)
از سوى ديگر بنا به آيه (ادخلوها بسلام آمنين) (حجر: 45)، در روز سرنوشت، وقتى انسان هاى صالح در جنت گام مى نهند، به آن ها نويد امنيت وسلامت داده مى شود وبه آن ها گفته مى شود که به اين باغ ها با سلامت وامنيت وارد شويد.
و) هنگامى که خانواده حضرت يوسف وارد مصر شوند، وى از ميان تمامى مواهب ونعمت هاى مصر، انگشت روى مسئله امنيت مى گذارد وبه پدر ومادر وبرادران خودش مى گويد: (ادخلوها مصراً ان شاء الله آمنين)؛ يعنى داخل مصر شويد که انشاء الله در امنيت خواهيد بود. اين نشان مى دهد، نعمت امنيت ريشه همه نعمت ها است؛ زيرا هر گاه امنيت از ميان برود، ديگر مسائل دفاعى ومواهب مادى ومعنوى نيز به خطر خواهد افتاد. در يک محيط نا امن، نه اطاعت خداوند مقدور است، نه زندگى همراه با سربلندى وآسودگى فکر ونه تلاش وکوشش وجهاد براى پيشبرد هدف هاى اجتماعى.(37)
ز) امنيت بزرگ ترين پاداشى است که در تميز اهل حق از باطل، به اهل حق اعطا مى شود؛ همان گونه که قرآن مى فرمايد: (فأى الفريقين احق بالامن) (انعام: 81)؛ يعنى کدام يک از دو دسته شايسته امنيت هستند؟
در سخنان وروايات معصومان (عليهم السلام) نيز مطالب فراوانى درباره اهميت وضرورت امنيت وارد شده است که براى نمونه، تنها مواردى از آن ها ذکر مى شود.
پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:
مَن اَصبَحَ مُعافى فى بدنه آمِناً فى سِربِه عندَهُ قُوتُ يَومِهُ فکانَّما خُيِّرَتْ لَهُ الدنيا بحذافيرها.(38)
هر که تنش سالم است ودر جامعه خويش ايمن است وقوت روز خويش دارد، جهان سراسر مال اوست.
ايشان هم چنين فرموده است:
اَلامنُ والعافيه نعمتان مغبون فيها کثيرٌ من الناس.(39)
امنيت وسلامت دو نعمت است که بسيارى از مردم در آن مغبونند.
امام صادق (عليه السلام) زندگى بدون امنيت را ناقص وناگوار شمرده ودر اين راستا فرموده است:
خمس خصال من فقد منهن واحده لم يزل ناقص العيش، زايل العقل، مشغول القلب: فالاولاها صحه البدن والثانيه الامن و...(40).
پنج چيز است که حتى اگر يکى از آن ها برقرار نباشد، زندگى ناقص وناگوارست، عقل نابود مى شود ومايه دل مشغولى مى گردد؛ نخستين اين پنج چيز، سلامتى ودومين آن امنيت است....
در روايتى در تحف العقول، از امنيت در کنار عدالت وفراوانى، به عنوان سه نياز اساسى مردم ياد شده است:
ثلاثه اشياء يحتاج الناس طرّأ اليها: الامن، والعدل والخصب.(41)
سه چيز است که همه مردم به آن نياز دارند: امنيت، عدالت وفراوانى.
امام على (عليه السلام) در بحث از اهداف عالى حکومت، يکى از دلايل پذيرش حکومت را تأمين امنيت براى بندگان مظلوم ومحروم وپشتيبانى از آن ها مى شمارد. باز آن حضرت در بيان نقش واهميت امنيت مى فرمايد: (رفاهيه العيش فى الامن؛(42) رفاه زندگانى در امنيت است) و(لا نعمه أهنا من الامن؛(43) هيچ نعمتى گواراتر از امنيت وجود ندارد).
عدالت، خاستگاه وبستر امنيت
اصولاً در چگونگى فهم وضعيت ونوع حکومت مهدوى، در عصر ظهور وشاخصه هاى آن مانند عدالت وامنيت، دو راه مى توان در پيش گرفت: راه نخست، تفحص در روايات درباره عصر ظهور حضرت مهدى (عجل الله فرجه) است وراه دوم مراجعه به سيره نظرى وعملى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وديگر معصومين (عليهم السلام) به ويژه امام على (عليه السلام) روشن است که معصومان (عليهم السلام)، همه در سيره وسنت داراى يک شيوه اند؛ زيرا همه از نورى يکتا آفريده شده وترجمان وحى مى باشند. از سويى، حکومت آرمانى امام عصر (عجل الله فرجه) در واقع، ادامه تلاش هاى اصلاح طلبانه امامان معصوم (عليهم السلام) به ويژه براى به ثمر نشاندن حکومت نافرجام امام على (عليه السلام) است که به دليل فشار خودکامگان مسلّط وهواپرستى وگمراهى مردم ادامه نيافت. از سوى ديگر، مراجعه به سيره وسنت سياسى اجتماعى ديگر معصومان (عليهم السلام) به ويژه سيره علوى، رافع پاره اى از ابهام ها وکمبودهايى است که امروزه در فهم دقيق وضعيت عصر ظهور با آن ها مواجه هستيم. به همين دليل، در اين گفتار ابتدا براى فهم ارتباط عدالت مهدوى وامنيت به سيره ديگر معصومان (عليهم السلام) رجوع مى نماييم.
در حوزه سياست ومباحث مرتبط با امنيت نمى توان از تعامل موضوع عدالت با امنيت غافل شد. اين نکته در بيان بسيارى از معصومان (عليهم السلام) آمده است. على (عليه السلام)، عدالت را رمز بقا، استحکام وترقى نظام سياسى وضامن ثبات وامنيت واقعى ومنافى خشونت به شمار مى آورد. امام (عليه السلام)، عدل را (رستگارى وکرامت)، (برترين فضايل)، (بهترين خصلت)، (بالاترين موهبت الهى)(44)، (فضيلت سلطان)، (سپر ونگهدارنده دولت ها)، (مايه اصلاح رعيت)، (باعث افزايش برکات)، (مايه حيات آدمى وحيات احکام) و(مأنوس خلايق) ذکر مى نمايند. او حکومت را مشروط به (عدالت گسترى) دانسته ونظام آمريت را مبتنى بر (عدل) مى داند. از اين ديدگاه (ملاک حکمرانى وقويترين بنيان، عدل است)؛ بنيانى که (قوام عالم به آن مبتنى است).(45)
مسئله مهم در سيره على (عليه السلام) اين است که ايشان هيچ وقت براى حفظ امنيت ونظام سياسى، از عدالت به نفع امنيت عقب ننشسته اند، بلکه بر عکس، رعايت عدالت را ضامن امنيت، حفظ نظام، مايه روشنى چشم زمامداران ورسوخ محبت آنان در دل مردم مى دانند. امام (عليه السلام) در نامه به مالک اشتر مى فرمايد:
تحقيقاً بهترين چيز (نور چشم) براى حاکمان، اقامه عدالت واستقرار عدالت در سطح کشور وجذب قلوب ملت است واين حاصل نشود مگر به سلامت سينه هايشان (خالى بودن از کينه وبغض حاکمان).(46)
پس اگر زمامداران عادلپيشه باشند، قلب ها به سوى آنان جذب وعقده ها از دل ها بيرون مى رود. اين خود تضمينکننده استحکام ارکان دولت وپيوند محکم آن با ملت است. عدلمحورى نظام سياسى باعث مى شود مردم براى رسيدن به آرمان ها وخواسته هاى خود راه هاى منطقى را برگزينند. در غير اين صورت، نوميدى از عدالت، انسان ها را به نيرنگ، سوء استفاده، خلافکارى، تضعيف اخلاق عمومى واز هم پاشيدگى اجتماعى خواهد کشانيد که خواه ناخواه، نتيجه آن ناپايدارى امنيت وثبات سياسى نظام حاکمه ودولت است.
از ديد امام (عليه السلام) رعايت عدالت از سوى رهبران وکارگزاران نظام اسلامى در سطوح مختلف سامانه سياسى، نتايج مثبت فراوانى را دارد. اين آثار براى شخص رهبران عبارت است:(47)
استقلال وتوان، نافذ شدن حکم، ارزشمندى وبزرگ مقدارى، بى نيازى از ياران واطرافيان، مورد ستايش قرار گرفتن زمان حکمرانى آن ها وبالا رفتن شأن، عظمت وعزت ايشان.
امام على (عليه السلام) معتقد است، (هيچ چيزى مانند عدالت، دولت ها را محافظت نمى کند) وعدل چنان سپر محکمى است که رعايت آن موجب تداوم قدرت واقتدار نظام سياسى مى گردد.(48)
مهمترين وفراگيرترين اثر عدالت در سازندگى واصلاح جامعه است؛ چرا که (عدل سبب انتظام امور مردم وجامعه مى باشد) و(هيچ چيز به اندازه عدالت نمى تواند مردم را اصلاح نمايد)، اجراى عدالت (مخالفت ها را از بين مى برد ودوستى ومحبت ايجاد مى کند)(49) ودر عمران وآبادانى کشور (توسعه اقتصادى، صنعتى) تأثير بسزايى دارد.(50) اگر عدالت در جامعه اجرا نشود، ظلم وستم جاى آن را خواهد گرفت وظلم جز آوارگى وبدبختى ودر نهايت، خشونت اثرى نخواهد داشت. حضرت خطاب به يکى از واليان خود مى فرمايد:
استعمل العدل، واحذر العسف والحيف، فان العسف يعود بالجلاء، الحيف يدعو الى السيف.(51)
کار را به عدالت کن واز ستم وبيداد بپرهيز که ستم رعيت را به آوارگى وا مى دارد وبيدادگرى شمشير در ميان آورد.
از اين سخنان نتيجه گرفته مى شود که از ديدگاه امام على (عليه السلام)، عدالتورزى زمامداران باعث برچيده شدن خشونتگرايى وشورش مردم عليه حکومت مى گردد وبه جاى احساس نوميدى وسرخوردگى وتنفّر از حکومت، اطمينان، آرامش ومحبّت به نظام سياسى در دل ايشان جاى مى گيرد. با افزايش محبت ووفادارى مردم به نظام، تشتت، تفرقه، نا امنى وناپايدارى، به سوى وحدت عمومى، امنيت وثبات واقعى تغيير جهت خواهد داد. همين معانى در سخنان ديگر معصومان (عليهم السلام) نيز آمده است. حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در خطبه فدک مى فرمايد:
خداى سبحان، ايمان واعتقاد به توحيد را براى پاکيزه نگه داشتن از آلودگى وشرک واجب کرد وعدالت را براى تأمين اطمينان وآرامش دل ها لازم نمود، اطاعت مردم از حکومت را مايه انتظام ملت قرار داد، وبا امامت ورهبرى، تفرقه آن ها را رفع کرد، ونيز عدالت در احکام را براى تأمين اُنس وهمبستگى وپرهيز از اختلاف وتفرقه قرار داد.(52)
هم چنان که امام سجاد به والى وسلطان مى فرمايد:
حق مردم بر تو آن است که بدانى ايشان به دليل ضعف خود وقوّت تو زير فرمان روايى ورهبرى تو قرار گرفته اند. پس واجب است که با آن ها عدالت پيشه کنى وبرايشان همانند پدرى مهربان باشى واز نادانى هايشان گذشت نمايى ودر عقوبت ومجازاتشان عجله نکنى وضرورى است درباره نيروى فرادستى خود نسبت به آنان، که عطيّه الهى است، شکر خدا را به جاى آورى.(53)
از سوى ديگر، استبداد، سرکوبگرى وخودکامگى، در روايات منشأ نا امنى وبروز شورش وبى ثباتى سياسى، اجتماعى واز ميان رفتن حکومت به شمار آمده است. از اين رو، براى اعمال بهينه قدرت سياسى ودستيابى به آرمان هاى والاى حکومت ـ مانند امنيت ـ برخورد دوستانه ومودتآميز، بدون کاربرد خشونت وسرکوب گرى مردم توصيه شده است. لذا با نهى شديد استبداد ورزى، بر رعايت عدالت در حقوق متقابل مردم وحکومت پافشارى گرديده است. اگر عدالت متعامل با امنيت است، بديهى است ظلم نيز مقارن با نا امنى وبى ثباتى است. امام على (عليه السلام) در نهج البلاغه، يکى از نشانه هاى ظلم را سرکوب کردن (تغلب) زيردست مى داند وچيرگى فرد نسبت به فرودستان را از نشانه هاى ستمگرى مى داند.(54)
امام (عليه السلام) در بسيارى از سخنانش، استبداد، خودکامگى وخشونت کارگزاران نظام سياسى را با مردم به شدت نهى کرده وبرخورد ملاطفت آميز وعادلانه با آن ها را سفارش اکيد فرموده است. وى از اين مشى به عنوان عامل بقا وماندگارى حکومت ونوميدى دشمنان ياد مى کند ودر همين راستا در خطبه 207، حقوق ميان حکومت ومردم را دوسويه دانسته واين حقوق ورعايت آن را مايه انتظام در روابط مردم وعزت دين آنان به شمار آورده است. آن حضرت صلاح مردم را در صلاحيت حکومت ها وصلاح حکومت ها را در استوارى واستقامت مردم مى داند.(55)
روشن است که چنين امامت وحکومتى چه در عصر علوى وچه در عصر مهدوى، دستاورد آن عدالت وامنيت وحيات طيبه وکامل است وبا ظلم، تغلب (چيرگى وسرکوب) وهم چنين اعمال خشونت منافات داشته وحکومت به حق وعدل، وبا رويه ملايمت وملاطفتجويانه را توصيه مى کند.
عدالت وامنيت، دستاورد فراگير حکومت مهدوى
بنابر روايات، بشر در دوران حيات زمينى خود، تا قيام قائم آل محمد (عجل الله فرجه)، اسير پراکندگى، دشمنى وجنگ خواهد بود. اين دوران که مى توان آن را دوران پراکندگى، نابرابرى ونا امنى ناميد، با ختم شدن به ظهور مهدى موعود وطلوع خورشيد عدالت وامنيت، فرجامى خوش خواهد يافت. بنا به آيه 55 سوره نور، پارسايان، به رهبرى امام عصر (عجل الله فرجه) خليفه خدا شوند ودين حاکم گردد. در اين صورت، بنا به وعده الهى، امنيت جاى ترس را مى گيرد وبندگان خدا به خشنودى وخوشبختى حقيقى دست خواهند يافت. اثر اين عدالت وامنيت فراگير، چنان است که طبيعت نيز بر سر مهر خواهد آمد وبا پيشه کردن عدالت، همه گنج هاى خود را براى انسان رو خواهد کرد.
نکته قابل تأمل آن است؛ با اين که اخبار وروايات بيانگر هرج ومرج وچيرگى بى عدالتى ونا امنى در عصر پيش از ظهور است، ولى به نظر مى رسد اين شرايط به صورت مطلق در همه جهان حاکم نباشد. لذا اين باور انحرافى که مى بايستى براى شتاب بخشيدن به ظهور حضرت، به افزايش فساد ونا امنى کمک کرد، کاملاً مردود ومخالف اسلام است. مگر نه اين که خود امام عصر (عجل الله فرجه)، حضور خود را در عصر غيبت به خورشيد پشت ابر تشبيه مى نمايد،(56) يا در روايتى ديگر مى فرمايد:
(به درستى که من مايه امان اهل زمين هستم؛ هم چنان که ستارگان مايه امنيت اهل آسمان ها هستند).(57)
ده ها روايت از پيامبر وامامان وارد شده که خود واهل بيت را مايه امان ساکنان زمين به شمار آورده اند.(58) بدين ترتيب، حضور امام عصر (عجل الله فرجه)، چه به صورت غايب وچه به صورت ظاهر ودر زمان قيام، مايه بارش فيض ونعمات الهى به سوى مردم است. طبيعى است که در دوره حکومت مهدوى اين جريان به کمال خود خواهد رسيد وهمه موانع موجود بر سر اتصال فيض ميان خداوند ومردم ـ از طريق امام برطرف خواهد شد. البته آن هنگام، مردم اين واسطه خير ونعمت نامرئى را به صورت مرئى وآشکارا ديده ولمس خواهند کرد.
همه امامان شيعه در زمان خود چنين واسطه فيضى بوده اند، اما متأسفانه به دليل اختناق زمانه وسرکوب خودکامگان چيره از يک سو وهواپرستى وگمراهى مردم از سوى ديگر، نتوانستند بشريت را به کمال وغايت تکامل الهى وانسانى خويش رهنمون سازند. بنابراين مى توان گفت، ميان امام عصر (عجل الله فرجه) وديگر امامان معصوم (عليهم السلام) در اين زمينه تفاوتى نيست، ولى به خواست خداوند، امام موعود کسى است که رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وطرح اصلاحى ديگر معصومان در اکمال دين ودستيابى به عدالت وامنيت وديگر فضايل را به نتيجه نهايى مى رساند. رواياتى که اثباتگر اين مدعا است بسيار فروانند. مثلاً امام زين العابدين (عليه السلام) مى فرمايد:
ما امام مسلمانان وبراهين الهى بر جهانيان وسرور مؤمنانيم. ما رهبر شريف ترين مسلمانان و... مايه اَمان ساکنان زمين هستيم؛ همان گونه که ستارگان مايه امان وحفظ آسمان ها هستند. ما کسانى هستيم که خداوند به واسطه ما آسمان را از سقوط به روى زمين نگه داشته است واين به اجازه خداوند بستگى دارد. خداوند توسط ما زمين را از اين که اهلش را نابود کند، نگه داشته است وبه واسطه ما باران مى فرستد ورحمت خويش را بر مردم مى گستراند وبه واسطه ما برکات زمين خارج وظاهر مى شود واگر ما بر روى کره خاکى نبوديم، زمين اهل خود را فرو مى برد.(59)
امامان پاک ما به دليل جو اختناق حاکم بر زمان خويش، آرمان هاى خود را در دوره قيام قائم (عليه السلام) جست وجو مى کردند؛ هم چنان که امام على (عليه السلام) درباره عدالت گسترى وايمنى عصر ظهور وسرشارى آن دوره از عدالت وامنيت ديگر برکت ها مى فرمايند:
ولو قام قائمنا لانزلت السماء قطرها ولاخرجت الارض نباتها وذهبت من قلوب العباد واصطلحت السبع والبهائم حتى تمشى المرأه بين العراق الى الشام لاتضع قدميها الا على النبات وعلى رأسها زينتها، ولا يهيجها سبع ولا تخافه.(60)
اگر به تحقيق، قائم ما قيام کند، به واسطه ولايت وعدالت او، آسمان آن چنان که بايد ببارد مى بارد وزمين نيز رستنى هايش را بيرون مى دهد وکينه از دل هاى بندگان زدوده مى شود وميان دد ودام آشتى برقرار مى شود؛ به گونه اى که يک زن ميان عراق وشام پياده خواهد رفت وآسيبى نخواهد ديد وهر جا قدم مى گذارد، همه سبزه ورستنى است وبر روى سرش زينت هايش را گذارده ونه ددى او را آزار دهد ونه بترساند.
رواياتى از اين دست بسيار فراوانند که در زير به چند نمونه از آن ها که از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده اشاره مى کنيم:
مردى از اهل بيت من خروج خواهد نمود وبه سنت من عمل مى کند وخداوند براى او از آسمان برکاتش را فرو مى فرستد وزمين برکت هايش را خارج مى سازد. به واسطه وى، زمين همان گونه که از ستم وجفاکارى پر شده، از برابرى وداد سرشار مى شود...(61)
اگر از عمر دنيا تنها يک شب باقى مانده باشد، خداوند آن شب را به اندازه اى طول خواهد داد، تا مردى از اهل بيت من به حکومت برسد... او زمين را از قسط وعدل پر مى کند همان گونه که پيش از آن از ستم وجفاکارى پر شده بود. وى خواسته ومال را برابر پخش مى کند وخداوند در آن هنگام بى نيازى را در دل هاى اين امت قرار مى دهد...(62).
از اين دسته روايت ها به خوبى فهميده مى شود که در حکومت جهانشمول حضرت مهدى، عدالت وامنيتى فراگير در همهجاى دنيا برقرار مى شود وتنها مسلمانان از اين فيض ورحمت خداوندى بهره مند نمى شوند، بلکه اين بهره مندى به همه ساکنان زمين مى رسد؛ زيرا در سراسر گيتى، (گنج ها بيرون آورده خواهد شد وشهرها وروستاهاى شرک فتح مى شود).(63) در چنين حکومتى، عدالت وامنيت وهمه بهره هاى آسمان وزمين، بى تبعيض، نصيب همگان خواهد گرديد. هم چنان که امام حسين (عليه السلام) در فراز مهمى مى فرمايد:
... اذا قام قائم، العدل وسع وسعه عدل البر والفاجر.
هنگامى که قائم قيام مى کند، عدل گسترده مى شود واين گستردگى عدالت، نيکوکار وفاجر را در بر مى گيرد.(64)
بدين ترتيب بهره حکومت جهانشمول وعدالت گستر وامنيت محور حضرت مهدى، نه تنها شامل مسلمانان وغيرمسلمانان واقليت هاى گوناگون مى شود، بلکه حتى بدکاران آن ها را هم در بر مى گيرد. البته از روايات چنين بر مى آيد که حسنات وجاذبه حضرت مهدى ونهضت عدالت گستر او باعث جهانشمولى ديانت اسلام واصلاح بدکاران وروى آورى تمام مردم جهان به اسلام خواهد شد. يکى از شواهد اثبات اين مدعا روياتى است از امام صادق (عليه السلام). از ايشان درباره تفسير آيه هشتاد وسوم سوره آل عمران که مى فرمايد: (با آن که هر که در آسمان ها وزمين است خواه وناخواه سر به فرمان او نهاده است)(65) پرسش شده است. امام (عليه السلام) در پاسخ اظهار مى دارند که اين آيه درباره زمان قيام قائم (عليه السلام) است که در آن هنگام در کره خاکى، جايى باقى نمى ماند مگر آن که در آن نداى شهادتين (لا اله الا الله ومحمد رسول الله) شنيده شود.(66)
از سويي, با توجه به اين که در طول تاريخ، بسيارى از بى عدالتى ها وخون ريزى ها ونا امنى ها متوجه شيعيان بوده است، دوران امام قائم (عليه السلام)، عصر قدرت وايمنى ورفع بلا ومصايب از شيعيان است. توان دفاعى آنها بسيار بالا مى رود وحکومت زمين وسرورى آن به ايشان خواهد رسيد. امام زين العابدين (عليه السلام) در اين باره فرموده است:
اذا قام قائمنا اذهب الله عن شيعتنا العاهه، وجعل قلوبهم کزبر الحديد وجعل قوّه الرّجل منهم قوّه اربعين رجلاً ويکونون حکام الارض وسنامها.
هنگامى که قائم ما قيام کند، خداوند آفات وبيمارى وبلايا را از شيعيان ما دور مى سازد وقلب هاى آنان را به مانند پاره هاى آهن مى گرداند وقوت وتوان مردان ايشان را به اندازه چهل مرد افزون مى کند. در آن هنگام شيعيان حاکمان زمين وسروران آن خواهند گشت.(67)
با وجود اين، در عصر حکومت مهدى، همه مردم از امنيت وعدالت فراگيرى برخوردار خواهند بود وعدالت در بيش ترين حد وبه صورت کامل وتمام اجرا مى شود. در آن هنگام استيفاى حقوق به صورت قطعى صورت خواهد گرفت ودر قضاوت ها ومحاکم، ديگر امکان هيچ خطا واشتباهى پيش نخواهد آمد. زيرا امام (عليه السلام) خود ميان مردم زندگى مى کند وبر آن ها حکومت وقضاوت خواهد کرد. قضاوتى که بدون نياز به بيّنه واِماره صورت مى گيرد واين حکومت وقضاوت متکى به الهام الهى وبر همين مبنا متکى بر علم امام است. بدين ترتيب امام (عليه السلام) از مردم درخواست بينه وشاهد نمى کند وبه مانند داوود وسليمان حکم واحدى مى نمايد.(68) بر همين مبنا، عدالت واداى حقوق به صاحبان آن به شکل قطعى صورت پذيرفته وکاملاً وبدون هيچ شبه وخطايى انجام مى گردد.
از ديگر نشانه ها وشاخصه هاى مهدوى که موجب پديد آمدن امنيت، آرامش وثبات سياسى، اجتماعى واقتصادى مى گردد، تقسيم درست وبرابر ومبتنى بر استحقاقِ بيت المال واموال مشترک عمومى است. هم چنان که امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:
وقتى قائم اهل بيت قيام کند، (بيت المال) را با مساوات تقسيم مى کند ونسبت به شهروندان عدل مى ورزد. پس هر کس او را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است وسرکشى نسبت به او همانند سرکشى وگناه نسبت به خدا است.(69)
نکته بسيار مهم در مبحث حکومت عدالتمحور وامنيت گستر مهدوى اين است: اگرچه حضرت ولى عصر (عليه السلام) فاتح شهرهاى شرک هستند وحتى چهره ترسيمى ايشان در روايات وهنگام قيام به گونه اى است که همواره شمشير بر دوش دارند، واقعيت اين است که قيام امام (عليه السلام) قيامى نظامى وميليتاريستى ومتکى بر اجبار وسرکوب نيست. بنابراين، نبايد امنيت وعدالتى کاذب ودر سايه شمشير برقرار شود. قيامِ مصلحانه ياد شده، نهضتى ايمانى، اسلامى وانسانى براى رهانيدن همه بشر از زنجيرهاى نفسانى وموانع وبندهاى بى شمارى است که بر دست وپاى انسان فعلى از سوى طاغوت ها زده شده وتکامل وکمال بشرى را راکد کرده يا به پسرفت وقهقرا کشانده است. حرکت اميدبخش وزندهکننده حضرت، که با پرچم ايمان وعدالت صورت مى پذيرد، در نهايت مشروعيت ورضايت عمومى صورت مى گيرد وبا پذيرش همگانى همه ساکنان زمين وآسمان وحتى حيوانات وجنبندگان عالم هستى تحقق مى يابد وهمه با مباهات وخشنودى به آن تن مى دهند. در اين ميان، فرقى ميان ديانت ها، نژادها، قوميت ها وهويت هاى گوناگون مردم گيتى نيست؛ چرا که نهضت مهدوى، حرکتى جهان گستر وعال مشمول براى نجات ورستگارى همه بشريت است. بديهى است عدالت گسترى حضرت مهدى (عليه السلام)، خود زمينه هاى تقويت وپايندگى مشروعيت حکومت ايشان وجذب دل هاى بيش تر مردم را به دنبال خواهد داشت. پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره اجماعى بودن پذيرش حکومت حضرت مهدى (عليه السلام) مى فرمايد:
... فيملأ الارض عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً يرضى عنه ساکن السماء وساکن الارض...(70)
... يملا الارض عدلاً کما ملئت جوراً يرضى بخلافته اهل السموات واهل الارض والطير فى الجو...(71)
... پس زمين را از عدل وقسط پر مى کند؛ همان گونه که از ستم وجفاکارى پر شده بود. هم ساکنان آسمان وهم ساکنان زمين از او خشنود هستند....
زمين را همان گونه که از ستم پر شده بود، از عدل سرشار مى کند. اهل آسمان ها واهل زمين وپرندگان آسمان به خلافت او رضايت مى دهند.
از ديگر ويژگى هاى عدالت مهدوى وجهانشمولى بدون تبعيض حرکت مصلحانه امام مهدى (عليه السلام) اين است که ايشان اصحاب خود را با هدايت الهى وبر اساس لياقت وشايستگى، نه از يک نقطه خاص که از کشورها وشهرها ى گوناگون بر مى گزينند. اين امر نشانگر آن است که حرکت امام (عليه السلام) مختص ناحيه يا کشور خاصى نيست، بلکه متعلق به همه جهانيان است تا آنان با آغوش باز وخشنودى اسلام را پذيرا باشند ودستورهاى آن را سرمشق زندگى رستگارانه خود قرار دهند.
پيامبر گرامى اسلام درباره عدالتگسترى وهم چنين اصحاب حضرت مهدى (عليه السلام) فرموده است:
مهدى يحکم بالعدل ويامر به يصدق الله عز وجل ويصدق الله فى قوله يخرج من تهامه حين تظهر الدلائل والعلامات وله کنوز لا ذهب ولا فضه الا خيول مطهمه ورجال مسوّمه يجمع الله له من اقاصى البلاد على عده اهل بدر ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلاً معه صحيفه مختومه فيها عدد اصحابه باسمائهم وبلدانهم وطبايعهم وحلاهم وکناهم کدادون مجدون فى طاعته.(72)
مهدى به عدالت حکم نموده وبه آن امر مى کند. خداوند عز وجل او را وکلامش را تصديق مى نمايد وهنگامى که نشانه وعلامت ها آشکار مى شوند، از مکه خروج مى نمايد. وى داراى گنج هايى از طلا ونقره نيست، بلکه گنج هاى او اسب هاى خوش اندم ونيکومنظر ومردان مشخص شده اى هستند که خداوند آن ها را براى وى از دورترين بلادها جمع آورى کرده است که تعدادشان به عدد اهل جنگ بدر، سيصد وسيزده نفر مرد است؛ وصحيفه اى همراه مهدى است که در آن اصحاب وى با ذکر اسامى، کنيه ها، کشورها، محل سکونت وحتى نوع طبايعشان آمده است، اينان در راه اطاعت او کوشا بوده ورنج وسختى مى کشند.
بدين ترتيب مى توان استنباط کرد که در حکومت جهانى مهدوى، حقى از کشورها يا به عبارتى بهتر، ايالت هاى اين حکومت در هر کجاى گيتى ضايع نمى شود. عدالت مهدوى واسلامى ايجاب مى نمايد که در محيطى با ثبات وسرشار از آرامش وفارغ از هر گونه نزاع، اقوام، کشورها ومليت ها، شايستگان ونخبگان متصف به صفات لازمه اسلامى را به کارگزارى ومديريت ايالات خويش، در چارچوب حکومت جهانى حضرت مهدى بگمارند.
از مواهب گوناگون اين حکومت، هم چون امنيت به گونه اى مساوى با ديگران بهره مند شوند.
نتيجه گيرى درباره عدالت وامنيت
همان گونه که گفته شد، عدالت وامنيت از برترين ومقدم ترين نعمت ها ودستاوردهايى است که توسط امام موعود به بشريت، آن هم در فراخناى گيتى هديه خواهد شد. انقلاب مصلحانه حضرت براى تکميل ديانت، رسالت نبوى وامامت اصلاح گرايانه امامان معصوم (عليهم السلام) مى باشد. امامتى که با خودکامگى واختناق وسرکوب خودکامگان ستمگر وچيره به فرجام نيکوى خويش نرسيد. امام عصر (عليه السلام) اين نهضت را به پايان خواهند برد وهمه اقوام وملل وفرد فرد انسان ها بدون هيچ گونه تبعيض وگزينشى طعم شيرين عدالت وامنيت مهدوى را خواهند چشيد. اسلام دين فراگير خواهد شد ودر جايگاه عادلانه وبايسته خود خواهد نشست وتشيع وشيعيان از آفات وبليات وآسيب ها محفوظ ودر کمال امنيت، توان روزافزون واستقرار وحاکميت خواهند يافت. بشر وتمام ساکنان وجنبندگان آسمان ها وزمين با آغوشى باز وخشنودى بدين حکومت تن خواهند داد. قريه وشهر امن قرآنى والهى در سايه عدالت گسترى حضرت مهدى محقق خواهد گرديد وجانشينى زمين به صالحان وپارسايان خواهد رسيد وايمان به عنوان سرچشمه اصلى امنيت، بر قلب ها وجان ها طمأنينه وآرامش را حکمفرما خواهد ساخت. حيات سيئه بشرى، جاى خود را به حيات طيبه وحسنه خواهد داد.
آسمان ها وزمين نيز با پيشه کردن عدالت، همه بهره ها ونعمت هاى خود را براى استفاده بشر، تقديم مى نمايند وترس وهراس ونا امنى وبى عدالتى جاى خود را به آرامش وقسط وعدل خواهد داست.
امنيت در زمان ظهور حضرت مهدى، امنيتى غالب بر عدالت ودر سايه شمشير، سرکوب وخودکامگى واجبار نيست، بلکه بر رويکرد ومشى الهى وانسانى استوار است واز مشروعيت، مقبوليت وحقانيتى مبتنى بر رضايت وپذيرش کامل مردم سود مى برد. همين امر به جذب بيش تر قلب هاى مردم به سوى امام عصر ونهضت جهانشمول ايشان خواهد انجاميد وحتى بدکاران نيز راه خوبى ورستگارى در پيش خواهند گرفت.
عدالت مهدوى حکم مى کند، ملاک گزينش کارگزاران، قوميّت پرستى وقبيله گرايى نباشد. برعکس، در گزينش آن ها، اصلح بودن، شايستگى وکاردانى لحاظ شود. هم چنان که امام (عجل الله فرجه) در انتخاب اصحاب سيصد وسيزده گانه خود، اين ملاحظات را در نظر گرفته وآن ها را از کشورها وشهرهاى مختلف وبا هدايت الهى انتخاب مى نمايد. عدالت وامنيت چه در انديشه اسلامى وچه در عصر مهدوى در تعامل مستقيمى با يکديگر قرار داشته وعدالت، خاستگاه وبستر امنيت است. حضرت (عليه السلام) با رعايت مساوات واستحقاق هاى افراد بشر، خيرات مشترک را ميان مردم توزيع نموده وبا حکميّت وقضاوت بر مبناى الهام وعلم الهى خويش، زمينه هرگونه حکومت وداورى ناعادلانه وخطاآميز را از بين مى برد. بدين وسيله، زمينه هاى نارضايتى واعتراض هاى مردمى را که بى ثباتى ونا امنى را در پى دارد، از ميان بر مى دارد. در آن دوران، در دل مردم به جاى اشمئزاز از حکومت، مهر ومحبت جايگزين مى شود.
با اميد به طلوع هرچه زودتر چنين عصر شکوفا وبالنده اى، با اين دعا، نوشتار حاضر را به پايان مى بريم: (اللهم انا نرغب اليک فى دوله کريمه، تعز بها الاسلام واهله وتذل بها النفاق واهله...).
پى نوشت ها:
(1) هم چنانکه درباره سرنوشت اين شيعيان در دعاى ندبه چنين آمده است: (فقتل من قتل وسُبى من سُبى واُقصى من اٌقصى...).
(2) نهج البلاغه، خطبه 138.
(3) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، مؤسسه انتشارات حضور، زمستان 1381، خطبه 138، ص 190.
(4) (سُئل عن النبى متى يقوم قائمکم، قال اذا صارت الدنيا هرجاً ومرجاً)؛ محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 36، قم، دارالکتب اسلاميه، (بى ت)، روايت 176، باب 41، ص 322.
(5) همان، ج 52، روايت 154، باب 25، ص 266.
(6) عن محمد بن مسلم قال، سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول: (انّ لقيام القائم (عليه السلام) علامات تکون من الله عز وجل للمؤمنين قلت: وما هى جعلنى الله فداک؟ قال، ذلک قوله عزوجل (ولنبلونکم ـ يعنى المؤمنين قبل خروج القائم ـ بشيءٍ من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرين)؛ محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحکمه، ج 1، قم، مکتبه الاعلام الاسلامى، 1362 ش، ص 290-291، روايت 1228 (به نقل از تفسير نورالثقلين، ج1، ص 314).
(7) see, chaim pereLman, Justice et raison, eed, 1970, edition de universite de Bruxelles, p.12-14.
(8) اين تعريف از عدالت، در کليه آثار انديشمندان اسلامى آمده است؛ براى نمونه ر.ک: ابونصر محمد فارابى، انديشه هاى اهل مدينه فاضله، شرح وترجمه سيد جعفر سجادى، تهران، طهورى، چ دوم، 1361، ص 258.
(9) ر.ک: خواجه نظام الملک طوسى، سياستنامه، تصحيح عباس اقبال، تهران، اساطير، ج دوم، 1369، ص 57 و98.
(10) ر.ک: همان، ص 3.
(11) ر.ک: عبد الرحمن ابن خلدون، مقدمه، محمد پروين گنابادى، ج اول، چ پنجم، تهران، انتشارات علمى وفرهنگى، 1366، ص 71-72 و543-537؛ ج دوم، ص 716-711.
(12) ر.ک: ابو نصر محمد فارابى، فصول المدنى، تحقق: م.دنلوپ، کمبريج، 1961 فصل 58، ص 141-142. هم چنين، ر.ک: خواجه نصير الدين طوسى، اخلاق ناصرى، تصحيح مجتبى مينويى وعليرضا حيدرى، تهران، خوارزمى، چ پنجم، 1373، ص 301-308.
(13) ر.ک: طوسى، همان، ص 136.
(14) ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه وشرح سيد علينقى فيض الاسلام، تهران، بى تا، 1392 هـ.ق،1351 هـ.ش، کلمه 223، ص 1188.
(15) ر.ک: ابن سينا، الاشارات والتنبيهات، ج چهارم، تهران، دفتر نشر کتاب، 1362، ص 61. هم چنين ر.ک: ابن سينا، الشفاء والالهيات، به کوشش الاب قنواتى وسعيد زايد، قاهره، 1964م, ص 441.
(16) ر.ک: نهج البلاغه، فيض الاسلام، حکمت 235، ص 171.
(17) ر.ک: ياسين عيسى العاملى، الاصطلاحات الفقهيه فى الرسائل العلميه، بيروت، دارالبلاغه، 1413 هـ.ق، ص 139.
(18) (کلتا الجنتين آتت اُکلها ولم تظلم منه شيئاً) (کهف/ آيه 33).
(19) (ولقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الکتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط). (حديد / 25).
(20) ر.ک: سوره هاى: شورى/ 15، مائده/ 8، نساء/ 58، نحل/ 90.
(21) اصلى ترين مترادف هاى قرآنى واژه عدل که در قرآن آمده اند وبا آن ارتباط معنايى دارند، عبارتند از: قسط، قصد، استقامت، وسط، نصيب، حصّه، ميزان وغيره. هم چنين جور ـ متضاد کلمه عدل ـ که خود نيز مترادف ظلم است، کم تر در قرآن آمده است. البته کلمه ظلم ومشتقات آن به صورتى بسيار گسترده در اين کتاب آسمانى ذکر شده است.
(22) 62 مورد از مشتقات کلمه (اَمِنَ) در قرآن به شرح زير است: آمَن ـ آمِن ـ آمناً ـ آمنّا ـ آمنتْ ـ آمنْتُ ـ آمنه ـ آمنتم ـ آمنکم ـ آمنهم ـ آمَنو ـ آمِنو ـ آمنون ـ آمنين ـ اوْتمن ـ الامانات ـ اماناتکم ـ اماناتهم ـ الامانه ـ امانته ـ أمِن ـ الامن ـ أمناً ـ أمنه ـ أمنتکم ـ أمنتم ـ أمِنوُ ـ أمينِ ـ الايمان ـ ايماناً ـ ايمانٍ ـ ايمانکم ـ ايمانه ـ ايمانها ـ ايمانهم ـ بايمانهنّ ـ تؤمن ـ تأمنّا ـ لتؤمننّ ـ تأمنه ـ تؤمنوا ـ تؤمنون ـ مؤمِن ـ مؤمناً ـ مؤمنات ـ مؤمنه ـ مأمنهُ ـ مؤمنون ـ مؤمنَين ـ مؤمِنين ـ مأمون ـ نؤمن ـ لَنؤمننّ ـ يأمن ـ يؤمن ـ يؤمنّ ـ لَيؤمنَنّ ـ ليؤمنُنّ ـ يأمنوا ـ يؤمنوا ـ يأمنوکم ـ يؤمنون؛ هم چنين کلمه هايى با بار معنايى مشابه امنيت، مانند (سکينه) 3 بار، (سکينته) 3 بار و(سلام) 33 بار، و(سلاماً) 9 بار در قرآن به کار رفته است.
(23) براى اطلاع ر.ک، محمود روحانى، المعجم الاحصايى لالفاظ القرآن الکريم، (فرهنگ آمارى کلمات قرآن کريم)، المجلد الاول، مشهد، آستان قدس رضوى، 1368 ش، ص 372 ـ 373.
شايان ذکر است که کلمه (الاْمِنُ) در مجموع سه بار که دوبار آن در سوره مکى انعام آيات 81 و82 ويک بار آن در سوره مدنى نساء آيه 83 به کار رفته است. کلمه اَمناً دوبار يکى در سوره مدنى بقره، آيه 125 وديگرى در سوره مدنى نور، آيه 55 استفاده شده است. هم چنين واژه (اَمنَهً) دوبار در سوره هاى مدنى آل عمران، آيه 154 وانفال، آيه 11 کاربرد داشته است.
(24) سيد محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج 15، ترجمه سيد محمد باقر همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چ پنجم، 1374، ص 209.
(25) (فليعبدوا رب هذا البيت الذى اطعمهم من جوع وآمنهم من خوف) (قريش: 3 و4).
(26) (.... وهذا البلد الامين لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم) (تين: 3 و4).
(27) علامه طباطبايى، ترجمه الميزان، ج 20، ص 539.
(28) اگر مردم شهرها ايمان آورده وبه تقوا گراييده بودند، قطعاً برکاتى از آسمان وزمين برايشان مى گشوديم.
(29) همان، ج 8، ص 252.
(30) ونعمت خدا را بر خود ياد کنيد، آن گاه که دشمنان (يکديگر) بوديد. پس ميان دل هاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شديد وبر کنار پرتگاه آتش بوديد که شما را از آن رهانيد.
(31) همان، ج 5، ص 376.
(32) همان، ج 20، ص 607. امام باقر (عليه السلام) وامام صادق (عليه السلام) در تفسير اين آيه فرموده اند: امنيت يکى از نعمت هاى بزرگ خداوندى است ودر برابر اين موهبت بزرگ، انسان ها در روز قيامت مورد سؤال قرار خواهند گرفت وبايد پاسخ دهند: ((ثم لتسئلن عن النعيم)، قيل هو الامان)، ر.ک: ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، (بى ج)، دار المعرفه، (بى ت)، ج 10، ص 538. هم چنين ر.ک: محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 78، قم، دارالکتب الاسلاميه، (بى ت)، حکمت 8، ص 172.
(33) بحار الانوار، ج 10، ص 210.
(34) همان، ج 7، ص 465.
(35) همان.
(36) همان، ج 11، ص 475.
(37) ناصر مکارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 10، ص 84.
(38) رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم)، نهج الفصاحه، گردآورنده: مرتضى فريد تنکابنى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، چ 4، 1374ش/1416ق، ص 59.
(39) همان.
(40) بحار الانوار، ج 78، حکمت 1، ص 171.
(41) ابو محمد ابن شعبه الحرانى، تحف العقول، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1363ش، 1404ق، ص 334.
(42) عبد الواحد تميمى آمدى، شرح غرر الحکم ودرر الکلم، ج 4، تصحيح مير جلال الدين حسينى ارموى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1360 ش، ص 100.
(43) همان، ج 6، ص 435.
(44) (العدل فوز وکرامه، الانصاف افضل الفضائل)، عبدالکريم بن محمد قزوينى، بقا وزوال در کلمات سياسى امير مؤمنان (عليه السلام)، به کوشش رسول جعفريان، قم، کتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، 1371، ص 97. (العدل افضل سجيه)، همان، ص 100؛ (الانصاف افضل الشيّم)، همان، ص 97؛ (اسنى المواهب العدل). همان، ص 112.
(45) (العدل فضيله السلطان)، (العدل جُنّه الدول)، (العدل يصلح الرعيه)، (العدل مألوف)، (اعدل تحکم)، (العدل نظام الامر)، (بالعدل تتضاعف البرکات)، (العدل حياه)، (العدل حياه الاحکام)، (ملاک السياسه العدل)، (العدل اقوى اساس) و(العدل اساس به قوام العالم)؛ ميزان الحکمه، باب العدل، ص 78-90.
(46) نهج البلاغه، فيض الاسلام، نامه 53، ص 988.
(47) (من عدل تمکّن)، شرح غررالحکم، ج 5، ص 275؛ (من عدل عظم قدره)، همان، ج 5، ص 193؛ (من عدل فى سلطانه استغنى من اَعوانه)، همان، ج 5، ص 343؛ (من کثر عدله حمدت ايامه)، همان، ج 5، ص 290؛ (من عدل فى سلطانه وبذل احسانه اعلى الله شأنه واعزّ اعوانه)، همان، ج 5، ص 396.
(48) (لن تحصّن الدول بمثل استعمال العدل فيها) شرح غرر الحکم، ج 5، ص 70؛ (من عمل بالعدل حصّن الله ملکه ومن عمل بالجور عجل الله هلکه)، همان، ج 5، ص 355؛ (العدل جنّهُ الدول)، همان، ج 2، ص 62؛ (اعدل تدم لک القدره)، همان، ج 2، ص 178.
(49) (العدل قوام البريّه)، عبد الکريم بن محمد يحيى قزوينى، زوال وبقا در کلمات سياسى اميرالمؤمنان (عليه السلام)، ص 99؛ (حسن العدل نظام البريّه)، همان، ص 138؛ (عدل الساعه حيوه الرعيه وصلاح البريه)، همان، ص 175؛ (بالعدل تصلح الرعيه)، شرح غرر الحکم، ج 1، ص 354؛ (العدل يستديم المحبه)، بقا وزوال... در کلمات سياسى امير مؤمنان، ص 100؛ (الانصاف يرفع الخلاف ويوجب الائتلاف)، همان، ص 101.
(50) (ما عمّرت البلدان به مثل العدل)، همان، ص 193.
(51) نهج البلاغه، فيض الاسلام، حکمت 468، ص 1304.
(52) ر.ک: عبد الله جوادى آملى، (اجراى عدالت، مهم ترين عامل بقاى نظام)، روزنامه جمهورى اسلامى، شماره هاى 3082، 23 دى.
(53) همان.
(54) نهج البلاغه، فيض الاسلام، حکمت 342، ص 1251.
(55) همان، خطبه 207، ص 681.
(56) (واما وجه الانتفاع بى فى غيبتى فکالانتفاع بالشمس اذ غيبها عن الابصار السّحاب)، بحار الانوار، ج 52، ص 92.
(57) (وانى امان لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء)، همان، ج 78، روايت 1، باب 30، ص 380.
(58) قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): (واهل بيتى امان لاهل الارض)، همان، ج 23، روايت 64، ص 37، باب 1.
(59) همان، ج 23، روايت 10، باب 1، ص 5.
(60) همان، ج 10، ص 104؛ تحف العقول، ص 110. در نسخه تحف العقول حديث اين گونه روايت شده که اين زن بر روى سرش زنبيل را قرار داده است.
(61) بحار الانوار، ج 51، روايت 25، ص 82.
(62) همان، روايت 35، ص 84.
(63) قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): المهدى من ولدى... يستخرج الکنوز ويفتح المدائن الشرک)، همان، باب 18، ص 96.
(64) همان، ج 27، روايت 24، باب 4، ص 90.
(65) (وله اسلم من فى السموات والارض طوعاً وکرهاً)، آل عمران/ 83.
(66) (اذا قام القائم (عليه السلام) لا يبقى أرض الاّ نودى فيها بشهاده ان لا اله الا الله وأنّ محمداً رسول الله)؛ ميزان الحکمه، ج 1، روايت 1247، ص 294، (به نقل از تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 362).
(67) ميزان الحکمه، ج 1، روايت 1240، ص 293. (به فعل از مشکوه الانوار، ص 80).
(68) قال ابا عبد الله (عليه السلام): (اذا قام قائم آل محمد عليه وعليهم السلام، حکم بين الناس بحکم داود لا يحتاج الى بينه يلهمه الله تعالى فيحکم بعلمه)؛ بحار الانوار، ج 14، روايت 23، باب 1، ص 14.
قال ابى جعفر (عليه السلام): (انه اذا قام قائم آل محمد حکم بحکم داود وسليمان لا يسأل الناس بينه)؛ همان، ج 23، روايت 28، باب 4، ص 85.
(69) (اذ قام قائم اهل البيت قسم بالسويه وعدل فى الرعيه فمن اطاعه فقد اطاع الله ومن عصاه فقد عصى الله)، همان، ج 52، روايت 103، باب 27، ص 350؛ هم چنين ر.ک: همان، ج 51، روايت 15، ص 81.
(70) همان، ج 51، روايت 15، ص 81.
(71) همان، باب 8، ص 91؛ همان، باب 17، ص 95.
(72) همان، ج 52، ص 310، روايت 4، باب 27.