(۸۴) آثار مهدوى از نيمه دوم قرن پنجم تا نيمه دوم قرن هفتم هجرى
آثار مهدوى از نيمه دوم قرن پنجم تا نيمه دوم قرن هفتم هجرى
چكيده
مسأله مهدويت، داراى فراز وفرودهايى بوده ومى باشد؛ ولى درهمه دوران مورد توجه مسلمانان به ويژه پيروان مذهب اثنا عشريه ـ بوده است. قرون مورد نظرنيز از اين امر مستثنا نيست. در اين نوشتار، مرورى خواهيم داشت به آثار وبرخى از موضوعات که در اين دو قرن به آن پرداخته شده است.
مقدمه
امام حسن عسکرى عليه السلام در سال 260ق به شهادت رسيد.(1) بعد از شهادت آن حضرت، جز عده اى محدود از ثقات اصحاب وخواصّ دوستانش کسى از فرزندش اطلاعى نداشت؛ بدين سبب پيروانش به چندين گروه تقسيم شدند. نوبختى در فرق الشيعه گويد:
بعد از وفات امام حسن عسکرى عليه السلام شيعه به چهارده فرقه تقسيم شدند.(2)
جمعيت کمى از شيعيان معتقد بودند امام حسن عسكرى عليه السلام، فرزندى به نام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف دارد که موعود وغايب از نظر وامام دوازدهم آنان است. آن جمعيت کم هم کاملاً در تقيه وتحت فشار مخالفان بودند ونمى توانستند عقيده خود را به راحتى اظهار کنند. حسن بن موسى نوبختى وسعدبن عبدالله اشعرى که در همان عصر مى زيسته اند، از شيعيان نقل مى کنند: براى ما جايز نيست درباره امام غايب بحث کنيم ودر جست وجويش باشيم؛ زيرا جانمان در معرض خطر قرار مى گيرد.(3)
اما با گذر زمان وگسترش مذهب اماميه بين مسلمين، کم کم بر تعداد عقيده مندان به حضرت مهدى عليه السلام وغايب از نظر بودن آن بزرگوار افزوده مى شود. از طرفى ديگر شاهد گسترش مخالفان اين امر وطعن هايى دربارة آن مى باشيم. اين مسأله به خوبى در کتاب هايى که در قرون بعدى نگاشته شده، نمايان است. قرون پنجم تا هفتم از جمله اين دوران مى باشد. براى آشنايى بيشتر به اين امر، مرورى کوتاه خواهيم كرد بر اين کتاب ها وبرخى موضوعاتى که در آن ها مطرح شده است.
1. کتاب المقنع فى الامامة، تاليف شيخ جليل عبيدالله بن عبدالله السُذآبادى
کتاب المقنع فى الامامة اثر شيخ عبيدالله بن عبدالله السذآبادى از اعلام قرن پنجم هجرى است. از مصنف کتاب اطلاعات زيادى در دسترس نيست؛ به جز آنچه مرحوم ابن شهرآشوب (متوفاى 558ق) در معالم العلماء آورده است:
عبيدالله بن عبدالله السذآبادى له عيون البلاغة فى اُنس الحاضر ونقلة المسافر والمقنع فى الامامة.
واين کلام ابن شهرآشوب، منبع ومصدر عالمان رجال وفهرست نگاران بعدى شده است وچيزى بيش از آن هم ذکر نمى کنند؛ از اين رو اطلاعات دقيقى از سال تولد ووفات وزندگى مرحوم السدآبادى در دست نيست. تنها مى توان گفت وهم عصر شيخ الطائفه طوسى مى باشد؛ زيرا ابن شهر آشوب در معالم العلماء که تتمه ومکمل کتاب فهرست شيخ طوسى است، از ونام مى برد؛ از اين رو مرحوم السذآبادى مى بايست هم عصر شيخ باشد كه شيخ از ونامى به ميان نياورده است.(4)
اين کتاب آن چنان که از اسمش پيدا است، دربارة امامت وداراى يک مقدمه وده فصل است. اين اثر، در بردارنده مباحثى از قبيل ماهيت امامت، منفعت وجود امام، شرايطى که امام بايد دارا باشد، اختلاف امت در امر امامت ومباحثى دربارة امامت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام مى باشد.
مصنف در دو فصل آخر، به مسأله امامت حضرت مهدى عليه السلام مى پردازد. در فصل نهم ابتدا اشاره مى کند که امام بايد منصوص وداراى عصمت باشد وامامت اميرالمؤمنين على عليه السلام براساس نصوصى است که از جانب پيامبر اکرم صل الله عليه وآله وسلم در اين رابطه وارد شده است. امامت امام حسن عليه السلام منصوص از طرف اميرالمؤمنين على عليه السلام وپيامبر اسلام صل الله عليه وآله وسلم است وامام سوم، امام حسين عليه السلام نيز از طرف امام حسن وحضرت امام على ورسول اعظم عليهم السلام بر امامتش تصريح شده است وهمين طور تا امام دوازدهم كه امامت هر يك از امامان توسط امامان قبل از آن ها بيان شده است.
دربارة امام دوازدهم عجل الله تعالى فرجه الشريف مى نويسد:
ونص الحسن على ولده الخلف الصالح صلوات الله عليهم اجمعين . . . فلما أدرکته الوفاة امره عليه السلام فجمع شيعته واخرجهم ان ولده الخلف صاحب الامر بعده عليه السلام وان ابا محمد عثمان بن سعيد العمرى وکيله وهو بابه والسفير بينه وبين شيعته فمن کانت له حاجة يقصده کما کان يقصده فى حياته.
مؤلف در ادامه به ذکر نواب اربعه حضرت مى پردازد (البته از آن ها به (باب) تعبير مى کند) که اولين آن ها عثمان بن سعيد عمرى است. وى، توسط امام حسن عسكرى عليه السلام معرفى شده وحضرت، اهل وعيالش را هم به وسپرده است. عثمان بن سعيد عمرى هنگام وفاتش، به دستور امام زمان عليه السلام پسرش محمد را نايب خاص امام معرفى مى کند. محمد بن عثمان بن سعيد عمرى نيز هنگام مرگش به دستور امام، حسين بن روح نوبختى را نايب خاص امام معرفى مى کند ودر نهايت، هنگام مرگ حسين بن روح به دستور امام زمان، محمد بن سهل سمرى نايب خاص امام مى شود. وآخرين نايب خاص حضرت مى باشد وبعد از او، نايب خاص وشخصى وجود ندارد.(5)
در فصل دهم، مؤلف به عدد امامان اشاره مى کند واحاديثى از اهل سنت وشيعه ذكر مى كند مبنى بر اين كه تعدادآن حضرات، دوازده مى باشد.
يکى از روايت هايى كه ازاهل سنت نقل مى كند، خبر ابن مسعود است که از پيامبر اکرم صل الله عليه وآله وسلم پرسيد: (کم الخلفاء بعده؟) حضرت فرمود: (هم اثنا عشر، على عدد نقباء بنى اسرائيل).
از جمله روايت هايى که از اماميه نقل مى كند، خبر معروف به خبر لوح است که جابربن عبدالله انصارى براى امام سجاد عليه السلام بيان مى کند که:
. . . راى فى يد فاطمة الزهراء عليهاالسلام لوح اخضر من زمردة، فيه کتابة بيضاء فقال جابر: (قلت لها عليها السلام: ما هذا اللوح يا بنت رسول الله؟).
فقالت: (لوح اهداه الله تعالى الى أبى وأهداه أبى إلى فيه اسم ابى واسم بعلى والائمة من ولدى). قال جابر فنظرت فى اللوح فرأيت فيه ثلاثة عشر اسماً کان فيه (محمد) فى اربعة مواضع.
مؤلف روايت هاى ديگر نيز در اين رابطه بيان مى کند.(6)
از نقاط بسيار چشمگير در اين کتاب، اين است که مؤلف، امامت دو تن از امامان عليهما السلام را به تفصيل بيان مى كند: نخست حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام که بحث مبسوطى دربارة آن حضرت ارائه مى كند وديگرى دربارة امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف است که مؤلف دربارة آن بزرگوار به بحث پرداخته است؛ ولى دربارة بقيه امامان، فقط از آن ها نامى به ميان مى آورد. اين، به خوبى از اهميت مسأله امامت حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشريف در قرن پنجم حكايت دارد.
2. کتاب احتجاج
از آثار ارزشمند ديگرى که از قرن ششم هجرى به يادگار مانده است کتاب احتجاجتأليف علامه خبير، ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى است.
سال تولد ووفات مرحوم طبرسى دقيق معلوم نيست. واز علماى قرن پنجم است واوايل قرن ششم را هم درک کرده است.(7) تراجم نويسان، از وبا عنوان فقيه، فاضل ومحدث ثقه، ياد کرده اند.(8)
کتاب احتجاج، در بردارنده احتجاجات ومناظرات معصومان از خاتم پيامبران تا امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف وبعضى از صحابه وياران آن حضرات مى باشد. در نتيجه، کتاب به چهارده بخش تقسيم مى شود که در هر كدام، احتجاجات وسخنان گهربار يك معصوم بيان شده است. بخش پايانى کتاب، ويژة سخنان وتوقيعات ومکتوبات حضرت صاحب الزمان عليه السلام است. علاوه بر آن، در بعضى از قسمت هاى ديگر، کلام ها وسخنان گوهربارى از معصومان ديگر دربارة آخرين حجت خدا را نقل مى کند؛ براى مثال، حديث لوح را از جابربن عبدالله انصارى نقل مى کند که خلاصه آن اين است که جابر مى گويد: بر حضرت فاطمه عليها السلام وارد شدم، تا ولادت امام حسين عليه السلام را به آن حضرت تبريک بگويم. ديدم در دستان مبارک حضرت فاطمه زهرا عليها السلام لوح سبزى است. خيال کردم از زمرد است. پرسيدم: (اين لوح چيست؟)
حضرت فاطمه زهرا عليها السلام فرمود: (اين الواح را خداوند به پدرم هديه داده است ودر آن، اسم پدرم وشوهرم واسم پسرانم واسم هاى اولياى الهى که از فرزندان من هستند، ثبت است. پدرم، اين لوح را به من داده است، تا من را خوشحال کند).
جابر در ادامه مى گويد: (حضرت زهرا عليها السلام اين لوح را به من داد، تا بخوانم واز آن استنساخ کنم).
در آن لوح، نام هاى مبارک همة امامان معصومان از جانب خداوند نقل شده است. از جمله، به امامت امام زمان پرداخته وچنين آمده است:
ثم اکمل دينى بابنه محمد رحمة للعالمين عليه کمال موسى وبهاء عيسى وصبر ايوب، سيد اوليائى فى زمانه وتتهادى رؤوسهم کما تتهادى رؤوس الترک والديلم فيقتلون ويحرقون ويکونون خائفين مرعوبين وجلين، تصبغ الارض بدمائهم ويفشو الويل والرّنة فى نسائهم.(9)
در اين حديث چنان كه مشاهده مى کنيم ـ به وضعيت دوستداران آن حضرت، در زمان غيبتش اشاره مى کند که به وضعيتى سخت ودلخراش، گرفتار مى شوند.
در حديثى ديگر از امام صادق عليه السلام حديثى نقل مى کند که حضرت به حکمت وراز غيبت امام زمان عليه السلام پرداخته است. حضرت، در اين رابطه چنين مى فرمايد:
وجه الحکمة فى غيبته وجه الحکمة فى غيبات من تقدمه من حجج الله تعالى ذکره، ان وجه الحکمة فى ذلک لاينکشف الا بعد ظهوره، کما لم ينکشف وجه الحکمة لما اتاه الخضر عليه السلام من خرق السفينة وقتل الغلام واقامة الجدار لموسى عليه السلام الى وقت افتراقهما.
يابن الفضل! انّ هذا الامر امر من الله وسرّ من سرّ الله وغيب من غيب الله ومتى علمنا انه عزوجل حکيم صدقنا بان افعاله کلها حکمة وان کان وجهها غير منکشف.(10)
امام صادق عليه السلام در اين روايت بيان مى كند که براى غيبت حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشريف حکمتى است؛ ولى اين حکمت، اكنون براى ما معلوم نيست، تا وقتى که آن حضرت ظهور کنند. همچنان که کارهايى که خضر نبى عليه السلام انجام مى داد، براى حضرت موسى مشخص نبود، تا وقتى خواستند از هم جدا شوند، سر وحکمت غيبت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز چنين است واين امر، سرّى از اسرار الهى است. از طرفى چون ما مى دانيم خداوند حکيم است، تمام کارهاى خداوند متعال داراى حکمت است؛ اگر چه آن حکمت براى ما معلوم ومشخص نباشد.
يکى ديگر از رواياتى که مرحوم طبرسى نقل مى کند، کلامى است که امام رضا عليه السلام در اوصاف وويژگى هاى حضرت صاحب الامر به عبدالعظيم حسنى مى فرمايد:
ما منا الا قائم بامرالله وهاد الى دين الله ولکن القائم الذى يطهر الله به الارض من اهل الکفر والجحود ويملاها قسطا وعدلا هو الذى يخفى على الناس ولادته ويغيب عنهم شخصه ويحرم عليهم تسميته وهو سميّ رسول الله وکنيّه وهو الذى تطوى له الارض ويذل له کل صعب، يجتمع اليه من اصحابه عدة اهل بدر، ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلا من اقاصى الارض وذلک قول الله عز وجل: (اينما تکونوا يأت بکم الله جميعا ً ان الله على کلّ شيء قدير)(11) فاذا اجتمعت له هذه العدة من اهل الاخلاص اظهر الله امره فاذا کمل له العقد وهو عشرة آلاف رجل، خرج باذن الله تعالى، فلايزال يقتل اعداء الله حتى يرضى الله عز وجل.
قال عبدالعظيم: فقلت له: يا سيدى وکيف يعلم ان الله قد رضى؟
قال: (يلقى فى قلبه الرحمة، فاذا دخل المدينة اخرج اللات والعزى فأحرقهم). (12)
همان طور که ملاحظه مى کنيد، حضرت امام رضا عليه السلام مخفى بودن ولادت وغيبت حضرت وحرام بودن نام بردن آن حضرت را از ويژگى هاى آن جناب بيان مى کند. درادامه، امام به تعداد ياران آن حضرت اشاره مى كند که به تعداد اهل بدر مى باشند واز ويژگى هاى ظهور آن حضرت را جنگ وكشتار بى امان آن حضرت با دشمنان خدا، بر مى شمرد واين جنگ ودرگيرى تا زمانى که خداوند راضى شود، ادامه دارد. در ادامه مى فرمايد: حضرت صاحب الامر، وقتى وارد شهر مکه مى شود، بت هاى معروف لات وعزى را از زمين بيرون مى کشد وآن ها را آتش مى زند.
همان طور که در صفحات پيش اشاره کرديم، مرحوم طبرسى در کتاب احتجاج، احتجاجات معصومان عليهم السلام را جمع آورى کرده ونقل مى کند. از جمله اين احتجاجات، کلام ها واحاديثى است که از امام زمان، مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف نقل مى کند وقسمتى از کتاب را به آن اختصاص مى دهد.
مرحوم طبرسى در اين قسمت، به جز در يک يا دو مورد، فقط به ذکر توقيعاتى مى پردازد که از امام زمان عليه السلام در مناسبت ها ومسايل مختلف صادر شده است. بعضى از اين توقيعات، در جواب سؤال هايى است که شيعيان آن حضرت، مطرح کرده بودند وبرخى ديگرهم در ابتدا از آن حضرت صادر شده ودربردارنده مسايلى از اين قبيل است:1. رد غلات؛ 2. رد کسانى که بابيت ونيابت آن حضرت را ادعا کردند؛ 3. بيان نواب وسفراى واقعى حضرت؛ 4. دربارة شروع غيبت کبراى آن حضرت؛ 5. دربارة مسايل فقهى؛ 6. تعزيت وتسليت گفتن امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف در بعضى مسايل؛ مثل در مرگ شيخ عثمان عمرى يا در مرگ شيخ مفيد؛ 7. مکتوباتى که براى نواب چهارگانه اش فرستاده است و. . . .
اولين حديثى که مرحوم طبرسى در باب احتجاجات امام زمان عليه السلام نقل مى کند، از سعدبن عبدالله اشعرى قمى است. خلاصه قضيه چنين است که سعد مى گويد: با يکى از ناصبى ها مناظره مى کردم واو چيزهايى از من پرسيد که من نتوانستم جواب دهم يا اگر جواب مى دادم، قانع نمى شد؛ از همين رو بسيار ناراحت بودم. با خودم گفتم: خدمت نماينده امام حسن عسكرى عليه السلام در قم که احمد بن اسحاق است، مى روم واز ومى پرسم. خدمت احمد بن اسحاق رفتم وقضيه را به وگفتم: وى گفت: (بيا با من تا به سرّمن راى (سامرا) برويم وسؤال هايت را از امام حسن عسكرى عليه السلام بپرس. با وبه سامرا رفتم وبه خانه امام رفتيم. اجازه دخول گرفتيم وخدمت امام رسيديم. احمد بن اسحاق، كيسة بزرگى داشت که در آن، کيسه هايى از طلا بود که از طرف شيعيان براى امام، هديه فرستاده شده بود. اسم هر کس روى هدايايش نوشته شده بود. سعد مى گويد: وقتى خدمت امام رسيديم، ديدم كودكى روى پاهاى مبارک حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نشسته است که در جمال وزيبايى، همانند سياره مشترى است. امام حسن عسکرى عليه السلام مشغول نوشتن مطلبى بود. ديدم هر وقت امام مى خواهد چيزى بنويسد، آن كودك، قلم حضرت را مى گيرد ونمى گذارد. حضرت، انارى را روى زمين مى غلطاند؛ تا كودك مى رفت آن را بگيرد وبياورد، امام مى توانست چيزى بنويسد.
احمد بن اسحاق كيسه اش را باز کرد. امام به آن كودك فرمود: (هداياى شيعيان ودوستان را بردار وباز کن). فرزند در جواب گفت: (آيا جائز است دست به هدايايى بزنم که ناپاک است؟) سپس گفت: (ابن اسحاق! هر آنچه را در ساک هست بيرون بياور، تا مال حلال وپاک را از هداياى ناپاک جدا کنم). احمد بن اسحاق هم همين کار را کرد. آن آقازاده شروع کرد به جدا كردن، که اين کيسه براى فلانى است واين مقدار از آن پاک وبقيه ناپاک است ودليل آن چيست. کيسه بعدى نيز همن طور، تا آخر. بعضى از کيسه ها را تمام برمى گرداند وبه احمد بن اسحاق فرمود: (اين ها را برگردان وبه صاحبان آن ها بگو به اينها احتياج نداريم).
در ادامه، آن فرزند، سراغ لباسى را گرفت که يک پيرزن فرستاه بود. احمد ابن اسحاق آن را ميان بارهايش جا گذاشته بود ورفت آن را بياورد. در اين هنگام، امام حسن عسكرى عليه السلام رو به من کرد وفرمود: (سعد! چى شده؟ وآن مسايلى که مى خواستى بپرسى کدام است؟ آن سؤال ها را از نور چشمم) به بچه اشاره کرد( بپرس). من شروع به پرسيدن سؤال هايم کردم وآن فرزند، جواب هايش را مى فرمود، تا اين که فرمود: (سعد! چرا در جواب آن ناصبى که با تو مناظره مى کرد، اين گونه جواب ندادى) وحضرت مسايلى که در آن مناظره مطرح شده بود را دقيق وبدون اين که من آن سؤال ها را مطرح کنم جواب دادند. وقت نماز شد. امام حسن عسكرى براى نماز بلند شد وآن آقازاده (حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف) نيز بلند شد ومن از خدمتشان خارج شدم. ديدم احمد بن اسحاق گريه مى کند ومى گويد: (پيراهن آن پيرزن را گم کرده ام).
گفتم: (ناراحت نباش؛ از خود حضرت بپرس). احمد بن اسحاق رفت وبرگشت. ديدم خندان است. گفتم: (چه شده است؟) گفت: (ديدم آن پيراهن، سجاده امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف شده وحضرت بر روى آن نماز مى خواند).(13)
صاحب احتجاج با حُسن انتخاب خود، اولين احتجاجى که از آن حضرت نقل مى كند، از کسى است که حضرت را در زمان پدر بزرگوارش زيارت کرده وخدمت آن جناب رسيده است.
آخرين کلامى که از آن حضرت نقل مى کند، توقيعى است که در انتهاى آن، حضرت چنين مى فرمايد:
ولو ان أشياعنا وفقهم الله لطاعته على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة وصدقها منهم بنا. فما يحبسنا عنهم الا مايتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم. والله المستعان وهو حسبنا ونعم الوکيل وصلواته على سيدنا البشير النذير محمد وآله الطاهرين وسلم.(14)
حضرت، در پايان اين توقيع مبارک مى فرمايد: اگر همه شيعيان ما در وفاى به عهدى که برگردنشان است، ثابت قدم باشند، به ديدار ما نايل مى شوند وبا ديدارما به سعادت مى رسند؛ ولى کارهاى زشت وناپسند آن ها به جدايى ودورى از ما منجر شده ونمى توانند ما را ببينند.
نقل اين توقيع در پايان اين قسمت نيز نشان از حسن تدبير وحسن انتخاب مرحوم طبرسى دارد. با اين کار متذکر مى شود که مشکل كار در کجا است وعلت غيبت حضرت چيست.
3. کتاب المنقذ من التقليد
تاليف شيخ سديد الدين محمود حمصى رازى متوفاى اوائل قرن هفتم. شيخ محمود از اعلام قرن ششم واوايل قرن هفتم هجرى مى باشد. احوال نگاران ذکرى از تاريخ تولد وبه ميان نياورده اند. شيخ منتجب الدين که شاگرد شيخ بوده، در کتاب فهرستش چنين آورده است:
الشيخ الامام سديد الدين محمود بن على بن الحسن الحمصى الرازى، علامة زمانه فى الاصولين، ورع ثقة له تصانيف... .(15)
اين تعبير، به خوبى بيانگر جايگاه وشأن علمى شيخ مى باشد. اکثر تأليفاتى که از شيخ نام مي برند، در علم کلام وعقايد اسلامى است؛ از جمله آن ها، کتاب المنقذ من التقليد مى باشد که يک دوره کامل عقايد وکلام اسلامى شيعى است. اين کتاب، جامع ترين وکامل ترين کتاب کلامى است که از قرن ششم به يادگار مانده است وچنان که خود شيخ در ابتداى آن، ذکر مى کند، در جواب درخواست مردم وبزرگان حلّه در سال 581ق نگاشته است.
بر اساس نظر علامه طهرانى در الذريعه، شيخ در اوّل قرن هفتم هجرى به ديار باقى شتافت.(16)
اين کتاب، در دو جلد، توسط انتشارات وابسته به جامعه مدرسين چاپ شده است.
در بخش پايانى جلد دوّم اين کتاب، به مسأله امامت امام زمان عليه السلام وغيبت آن حضرت مى پردازد. بحثى که با آن، اين بخش آغاز مى شود، سؤال از غيبت امام زمان عليه السلام مى باشد که امام زمان، کجا است وچرا ظاهر نيست؟ وعلت غيبت وچيست؟
وى در جواب مى گويد: اگر ما اصولى را که در بخش هاى قبلى کتاب ذکر کرده ايم درست باشد، غيبت امام زمان، داراى ايراد نمى باشد؛ بلکه داراى حسن هم مى باشد؛ آن اصول عبارتند از:
1. اين که ائمه بعد از پيامبر دوازده نفر مى باشند ودوازدهمين آن ها امام زمان عليه السلام مى باشد.
2. هيچ عصرى خالى از امام نيست.
3. امام، بايد از گناهان کبيره وصغيره معصوم باشد.
4. حق، از امت خارج نمى باشد.(17)
با پذيرفتن اين اصول، غيبت امام زمان موجه وداراى حسن مى باشد؛ زيرا در جامعه اسلامى چند نظر دربارة مسأله امامت وجود دارد:
الف. عده اى قائلند ممكن است جامعه بدون امام باشد.
ب. عده اى ديگر قائلند عصمت در امام شرط نيست.
ج. عده اى هم به امامت صاحب الزمان عليه السلام قائلند.
مصنف مى گويد: در بخش هاى قبل، باطل بودن ديدگاه هاى اول ودوم را آشکار کرديم؛ از اين رو، ديدگاه سوم درست است. اگر اين ديدگاه هم نادرست باشد، لازمه اش اين است که حق از امت اسلامى خارج شود واين، مخالف يکى از اصول مسلم وپذيرفته شده است.
بنابراين، امام زمان وجود دارد وامامت امت را بر عهده دارد. اين امام، هم غايب از نظر است واز طرفى هم قائل به عصمت آن حضرت از معاصى هستيم؛ پس بايد غايب بودن آن حضرت، بر اساس علت يا عواملى باشد که اين امر را براى آن حضرت لازم كرده است. اگر ما آن علت وعوامل را به طورکامل ودقيق ندانيم، اين امر، به غيبت آن جناب خللى وارد نمى كند. همانطور که در جواب شبهه اى که دربارة آلام وامراضى که در جامعه وجود دارد يا در مورد خلق حيوانات موذى وبه طور کلى امور به ظاهر شرّى که در جامعه وجود دارد، مى گوييم تمام اين امور، از جانب خداوند است وخداوند، عادل حکيمى است که کار قبيح انجام نمى دهد؛ پس معلوم مى شود در هر يک از اين امور که مدّنظر است، حکمتى وجود دارد که تحقق آن ها را حسن مى کند؛ پس اين کارها قبيح نمى باشد وانجام آن ها از طرف خداوند، بدون اشکال مى باشد. البته شايد حکمت تحقق آن امور را به طور تفصيلى ودقيق ندانيم ولى به طور اجمالى علم به خوب بودن اين امور پيدا مى کنيم وانجام آن را قبيح نمى دانيم. وهمين مقدار علم در حل شبهه ومشکل در اين گونه اموركفايت مى کند.
غيبت آقا امام زمان نيز به همين صورت مى باشد. ما به طور اجمالى مى دانيم که غايب از نظر بودن ايشان بر اساس مصالح وحکمتى است؛ اگر چه ما به طور دقيق به آن علم نداريم، ولى اين امر اشكالى به مسأله غيبت حضرت وارد نمى كند؛ از اين رواگر هم براى غيبت امام زمان به طور تفصيلى دلايل ومصالحى ذکر مى کنيم، يک امر تبرعى است كه به بعضى از آن ها كه از سوى اصحاب وبزرگان ما بيان شده است اشاره مى كنيم:
از جمله آن ها ترسى است که حضرت بر جان خويش دارد. ظالمان وطواغيت حضور وظهور حضرت را بر نمى تابند. با توجه به احاديثى که دربارة حضرت وحکومت ونقل شده مبنى بر اين که با ظهور وحکومت حضرت، ظلم وجور ريشه کن خواهد شد وزمين پر از عدل وداد خواهد شد، مستکبران وپيروان شيطان، وجود وظهور حضرت را تحمل نخواهند کرد ودرصدد از بين بردن حضرت بر مى آيند؛ به همين دليل، حضرت بر جان خويش، ترسناک است. در واقع بايد گفت براى حضور حضرت مانع وجود دارد واين مانع، توسط طواغيت پديد آمده است.
وقتى حضرت برجان خويش ترسان باشد لازم است که در پس پرده غيبت قرار گيرند. همانطور که پيامبر اکرم صل الله عليه وآله وسلم وقتى که بر جان مبارکشان ترسان شد، در شعب ابي طالب ودر غار ثور پنهان واز نظرها ناپديد شد.(18)
مرحوم حمصى بعد از بيان علتهايى كه دربارة غيبت حضرت مطرح است، به طور بسيار مفصل به شبهاتى مى پردازد که در اين رابطه مطرح مى شود وتمام آن ها را پاسخ مى گويد.
در جواب شبهه اى که چرا دوستان ومواليان آن حضرت به ودسترسى ندارند واز ونفعى نمى برند.(19) وى پاسخ هاى مختلفى ارائه مى كند ودر نهايت، مى افزايد در صورتى به اين جواب ها نياز داريم که بپذيريم حضرت وقتى در پس پرده غيبت است هيچ نفعى براى دوستان ومواليان خود ندارد؛ اما اگر آن را نپذيريم، ديگر احتياجى به اين گونه پاسخ ها نداريم واتفاق مسأله نيز از همين قرار است. شيعيان ودوستداران حضرت، در حال غيبت نيز از آن حضرت بهره مى برند. فيض وجودى امام، آن ها را دربر مي گيرد وغيبت يا ظهور آن حضرت، در اين مسأله تفاوتى به وجود نمى آورد. از جمله اين فيوضات، شاهد وناظر بودن حضرت بر اعمال مواليان ودوستدارانش است. منتظران آن حضرت، از اين ترسان هستند که خداى ناکرده ـ گناهى از آن ها سر بزند وحضرت به سبب آن گناه، آن ها را ادب کند يا حدّى بر آن ها جارى کند؛ زيرا حضرت بر احوال ورفتار آن ها شاهد وآگاه است.(20)
مرحوم حمصى در ادامه به شبهاتى دربارة تعجب از تولد ووجود حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مى پردازد؛ از جمله اين كه تولد آن حضرت، بر مردم آن زمان پوشيده بوده وبستگان وعموزادگان آن حضرت نيز از ولادت وبا خبر نبودند. حتى جعفر، عموى آن حضرت ولادت آن حضرت را انکار کرده است.(21)
مرحوم حمصى در جواب گويد: تمسک کردن به تعجب براى ابطال يک مذهب يا عقيده، ارزشى ندارد. چيزى که با ادّله قاطع اثبات مى شود، با تعجب ابطال نمى شود. علاوه بر اين که قضيه ولادت آن حضرت ومخفى بودن آن بر عموم مردم وحتى بستگان آن حضرت، امرى خارق العاده ومخالف عادت نمى باشد، بلکه اين امر، هم بين انبياى گذشته سابقه داشته هم بين پادشاهان وهم بين مردم. وى سپس به مخفى بودن تولد حضرت ابراهيم عليه السلام تا زمان رشد وبلوغش اشاره مى کند. همچنين به تولد حضرت موسى عليه السلام اشاره مى کند که بر عموم مردم پوشيده بوده است. ميان پادشاهان نيز به ولادت کيخسرو بن سياوش از پادشاهان ايرانيان اشاره مى کند که از چشم همگان دور نگاه داشته شد. سپس مواردى از اخفاى ولادت فرزند را که مردم عادى به کار مى گيرند، بيان مى کند.
مرحوم حمصى در ادامه نتيجه مى گيرد که پوشيده بودن ولادت حضرت، امرى غير عادى وعجيب نبوده است. علاوه بر اين که عده اى از خانواده آن حضرت ودوستداران وپيروان واقعى او، از تولدش آگاه بوده، حتى ورا در زمان پدرش هم زيارت کرده اند وسؤال هايى از آن حضرت پرسيده اند. در زمان غيبت نيز برخى اوامر ونواهى از آن حضرت صادر شده است وآن حضرت، نوابى براى خود تعيين كرده است. عده اى هم در زمان غيبت به محضر مبارکش شرفياب شد ه اند وآن حضرت را زيارت کرده اند.(22)
در ادامه، مؤلف به شبهه وتعجبى که دربارة طول عمر حضرت مطرح مى شود مى پردازد ومى گويد: تعجب از طول عمر حضرت، ممکن است از يکى از اين علت ها ناشى شده باشد: اول اين که طولانى شدن عمر را بدين صورت، امر محالى بدانيم؛ دوم اين که طولانى شدن عمر بدين صورت، امر خارق عادتى باشد.
اگر اين تعجب وشبهه بر اساس فرض اول باشد، اين قول دهريه وطبيعت گرايانى است که قبول ندارند عالم داراى خالق مختار عالم باشد. اين قول، مردود است وهيچ يک از فرق اسلامى، چنين نظرى را نمى پذيرند .
اما اگر اين تعجب وشبهه بر اساس فرض دوم باشد، صحيح است وشکى نيست که طولانى شدن عمر حضرت، امرى خارق العاده مى باشد. خرق عادت براى غير انبيا نيز جايز است وقبحى ندارد. طولانى بودن غيبت حضرت، امرى است كه بر اساس آيات قرآنى، شبيه آن، براى بعضى از اولياى الهى ديگر نيز ثابت شده است؛ مانند غيبت حضرت خضر نبى عليه السلام كه از قبل از زمان حضرت موسى عليه السلام تاكنون به اتفاق اهل نقل وتاريخ آن حضرت زنده است. ودر زمين سياحت مى كند وكسى از مكان وب خبر نيست. همچنين مانند پنهان شدن حضرت يوسف از پدر وبرادرانش براى مدت طولانى يا غيبت حضرت يونس از قومش وموارد ديگرى كه مجال براى ذكر همه آن ها نيست. همه اين موارد، نشان از آن دارند كه امر خارق العاده اين چنينى نيز قبلا اتفاق افتاده است. علاوه بر اين كه همه ما مسلمانان به امور غريبى اعتقاد داريم كه نظيرى براى آن وجود ندارد؛ مثل رفتن حضرت عيسى عليه السلام به آسمان يا معراج حضرت رسول اعظم صل الله عليه وآله وسلم از مسجدالحرام به مسجد الاقصى وبعد از آن، عروجش به آسمان ها وعجايبى كه در اين عروج نقل مى شود. آيا غيبت حضرت مهدى امت عجل الله تعالى فرجه الشريف عجيب تر از اين امور است؟
از اين بالاتر، اين كه اگر لازمه طولانى شدن غيبت حضرت، انكار وجود مبارك آن حضرت است، بايد قيامت وحشر نيز انكارشود؛ زيرا همه انبياى الهى ـ از آدم تا خاتم ـ برتحقق آن تاكيد داشتند؛ در حالى كه تاكنون تحقق پيدا نكرده است؛ حال آن كه مؤمنان در تحقق آن در آينده به سبب تأخير در زمان وقوع آن، شكى ندارند؛ از اين رو تأخير در ظهور صاحب الزمان عليه السلام نبايد به نفى وجود آن حضرت بينجامد.
اگر كسى بگويد: ما در تحقق معاد در آينده شكى نداريم؛ ولى در وجود حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف شك داريم؛ زيرا دليلى بر وجود ونيست، در جواب گوييم: تعجب وشبهه افكنى را به كنار بنهيد، تا دلايلى كه بر وجوب وجود امام معصوم در هر عصرى اقامه كرده ايم را ببينيد. از طرفى ما بطلان امامت افرادى كه ادعاى چنين امرى در اين عصر وزمانه دارند را ثابت كرديم؛ در نتيجه از نظر عقلى، دليل بر وجود آن حضرت داريم.
علاوه بر آن، رواياتى که نص در امامت آن حضرت مى باشد، از جانب پدران بزرگوار آن حضرت عليهم السلام به دست ما رسيده است ونزد شيعه اين روايات در حد تواتر است. همچنين رواياتى هست که از جانب مخالفان شيعه در توصيف مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نقل شده است؛ همانند روايت مستفيضى که از حضرت محمد صل الله عليه وآله وسلم: نقل شده است که:
لولم يبق من الدنيا الايوم واحد، لطوّل الله ذلک اليوم حتى يخرج رجل من ولدى يواطيء اسمه اسمى وکنيته کنيتى يملاء الارض قسط وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً.
در نتيجه براى وجود آن حضرت، به اندازه کافى دليل وجود دارد؛ پس طولانى شدن غيبت آن حضرت را نمى توان دليل بر انکار آن حضرت دانست.(23)
4. تفسير روض الجنان وروح الجنان
اين اثر، از تفاسير معروف شيعه است که در قرن ششم هجرى توسط مفسر بزرگ شيعى، شيخ ابوالفتوح رازى، حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى نيشابورى به رشته تحرير درآمده است. از خصوصيات مهم اين تفسير، نگارش آن به زبان فارسى است. در اين تفسير، به طور گسترده به مسأله مهدويت اشاره شده است که به گوشه هايى از آن، اشاره مى کنيم:
شيخ ابوالفتوح در ذيل آيه شريف: (ان الله لايخفى عليه شيء في الارض ولا فى السماء)(24) به ضرورت وجود امام استدلال كرده ومى گويد:
حق تعالى، از حکمت خود روا نداشت که هفت عضو تو را بى رئيس بگذارد؛ کى روا دارد که هفت اقليم، بى امام رها کند؟ زمانه را امام بايد ورعيت را راعى وگوسفند را شبان. وتو مکلف به آن که بشناسى که از اصول اسلامى است واز قواعد ايمان قاعدة (من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتةً جاهليةً) چنين فرمود صلوات الله عليه که: (هر کسى که بميرد وامام زمانش را نشناسد مردن او، مردن جاهليان باشد که نه در اسلام بودند).
در اين خبر، دو دليل است بر دو اصل از اصول ما: يکى آن که زمانه از امام خالى نباشد؛ براى آن که تا امام نباشد، شناختنش واجب نباشد وديگر، دليل است بر آن که معرفت امام، از اصول دين است که اگر نه چنين بودى، نگفتى عليه السلام که: (هر که نشناسد ورا، مردن او، مردن کافران بود).(25)
ابوالفتوح، يکى از موارد ايمان به غيب را ايمان به مهدى امت مى داند. ودر ذيل آيه شريف (والذين يومنون بالغيب ويقيمون الصلاة ومما رزقناهم ينفقون)(26) مى گويد:
در تفسير اهل بيت عليهم السلام مى آيد که: مراد به غيب، مهدى امت است که غايب است از ديدار خلقان وموعود است در اخبار وقرآن. . . امّا اخبار بسيار؛ منها قوله عليه السلام: لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطوّل الله ذلک اليوم حتى يخرج رجل من اهل بيتى يواطئ اسمه اسمى وکنيته کنيتى يملأ الارض عدلاً وقسطاً کما ملئت جور وظلماً… اين خبر در کتب مؤالف ومخالف، به اسانيد درست نوشته است.(27)
صاحب تفسير روض الجنان، امام زمان را وعده الهى به مؤمنان مى داند ودر تفسير آيه شريف (وعدالله الذين امنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم فى الأرض کما استخلف الذين من قبلهم وليمکننّ لهم دينهم الذى ارتضى لهم)(28) مى گويد:
در تفسير اهل بيت آمده که مراد به اين خليفه، صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف است که رسول صل الله عليه وآله وسلم خبر داد به خروج ودر آخر الزمان واو را مهدى خواند وامت بر خروج واجماع کردند.(29)
شيخ ابوالفتوح رازى به شبهاتى که دربارة طول عمر شريف امام زمان عليه السلام مطرح است، در ذيل آيه (فانظر الى طعامک وشرابک لم يتسنّه)(30) چنين پاسخ مى دهد:
خداى تعالى، در نگاهداشت طعام وشرابى سريع التغير به حسب اجراى عادت براى حکمت ومصلحتى خرق عادت کرد وآن طعام وشراب از تغيير نگاه داشت، نشايد که شخصى را که صلاح جهانى به ومنوط است، سالى چند به خلاف عادت عمر ابناى وقت وبدارد که پير نشود وبى قوت نگردد.
دگر به قول آنان که گفتند از قتاده وضحاک وربيع وابن زيد که خر زنده بود ايشان روايت مى کنند، وتو روا مى دارى که خرى در بيابانى بر بالين مرده صدسال زنده بماندبسته كه آب نخورده وگياه وعلف نخورد اين را منکرنه اى؛ اگر خدا گويد: خداى تعالى شخصى را در جهان زنده مى دارد که طعام وشراب خورد وبيايد وبشود آنست منکر آيه ومنکر شوى آن را اين به صحت در مقدور وحکمت، نزديک تر از آن است؛ لولا العناد).(31)
صاحب روض الجنان در باب ظهور حضرت علم به زمان ظهور امام زمان را ويژة خداوند متعال مى داند كه کسى از آن با خبر نيست ودر تفسير آيه شريفه (وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا)(32) مى گويد:
آن گه تفسير متشابه بر علم ساعت وفناى دنيا وخروج دجال وخروج يأجوج ومأجوج است وخروج مهدى وعلم روح وعلوم غيب داند، گفتند، اين چيزها آن است که کس نداند، مگر خداى.(33)
وى همچنين نشانه هايى از ظهور حضرت بر اساس آيات ارائه مى دهد؛ براى مثال در تفسير آيه شريف (حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ ينسِلُونَ)(34) گويد:
حذيفه بن اليمان گفت که رسول صل الله عليه وآله وسلم گفت: (اول آيتى وعلامتى از علامت آخرالزمان، خروج دجال بود، آن گه خروجدابة الارض. آن گه خروج ياجوج ومأجوج، آن گه عيسى عليه السلام از آسمان فرود آيد واين عند خروج مهدى باشد.(35)
او موارد ديگرى از نشانه هاى ظهور را در ذيل آيه شريف (وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ)(36) بيان مى کند:
در اخبار ما آمد که از علامت خروج مهدى خسفى باشد به مشرق ويکى به مغرب ويکى به بيداء واز علامت خروج اوسفيانى است که در اين خبر واين رايت هدى که گفت از کوفه به در آيد جز رايت مهدى نباشد على ما جاء فى الاخبار.(37)
مرحوم ابوالفتوح رازى، در موارد مختلفى، به ويژگى هاى جهان در عصر ظهور پرداخته است که بعضى از آن ها را بيان مى کنيم:
4-1. تشکيل حکومت جهانى مستضعفان
در ذيل آيه شريف (وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ)(38) مى گويد:
اصحاب ما روايت کردند که آيت در شأن مهدى آمد عليه السلام که خداى ورا واصحاب ورا از پس آن که ضعيف ومستضعف بوده باشند، منت نهد بر ايشان (ومراد به زمين، جمله دنياست) وايشان را امام کند در زمين وايشان را وارث کند.(39)
به همين مطلب در تفسير آيه پنجاه وپنجم سوره نور نيز تأکيد مى ورزد وبر آن، استدلال اقامه مى کند.(40)
4-2. عصر غلبه اسلام
در تفسير آيه شريف (هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)(41) مى گويد:
اما معنى آيت مفسران در وخلاف کردند؛ عبدالله عباس گفت (ه) راجع است به رسول عليه السلام . . . ديگر مفسران گفتند (ه) راجع است به دين حق؛ ابوهريره وضحاک گفتند: معنى آن است که تا دين حق را اظهار کند بر همه دين ها واين عند نزول عيسى باشد از آسمان وسدى گفت: عند خروج مهدى باشد عليه السلام که همه دين ها يکى شود وهيچ کس نماند که در اسلام إما به طوع وإما به کره (= از روى ميل يا به اجبار) يا گردن نهد (وى) جزيت دهد واين دو روايت، متقارب است، براى آن که نزول عيسى از آسمان با خروج مهدى به يک جا باشد؛ چنان که در اخبار مخالف ومؤالف آمده است واين قول روايت کرده است از باقر وصادق وجمله اهل البيت عليهم السلام.(42)
در تفسير آيه هشتاد وچهارم سوره مبارک نساء بر همين مطلب تأکيد مى کند ومى گويد:
آيت، عام است، جز آن اعجاز اين وعد هنوز نيست، آن گاه باشد که صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف بيرون آيد وعيسى عليه السلام از آسمان فرود آيد وخلاف برخيزد ودين، يکى شود وکفر، مقموع ومقهور گردد ودين خداى تعالى، بر همه دين ها ظاهر شود؛ چنان که گفت: (ليظهره على الدين کلّه). يملأ الارض قسط وعدل کما ملئت جور وظلماً.(43)
4-3. برگرداندن حُلّى (زيورآلات) بيت المقدس
در تفسير آيات چهارم تا هشتم سوره اسراء مى فرمايد:
آن گاه که رسول صل الله عليه وآله وسلم گفت که: مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف در روزگار خود، حلى بيت المقدس باز جاى فرمايد، بردن در هزار وهفتصد کشتى وخداى تعالى خلق اولين وآخرين در بيت المقدس جمع کند.(44)
4-4. رجعت
شيخ ابوالفتوح در ذيل آيه شريف (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يشْكُرُونَ)(45) مى فرمايد:
و اين آيت، دليل صحت رجعت مى کند وقطع شغب وتعجب واستبعادى که نمايند واستبعاد اين، شک در قدرت خدا مى باشد جل جلاله . در اين چه تعجب باشد که خداى تعالى در آخر زمان به معجز صاحب معجز، گروهى ر ا زنده کند؛ چنانکه گفت: (ويوم نحشرهم جميعاً).
و صادق عليه السلام را پرسيدند که خداى به رجعت، که را زنده کند؟ گفت: (دو گروه را: من محض الايمان محضاً ومحض الکفر محضاً؛ آن کسى که مؤمن خالص باشد يا کافر خالص). مؤمن براى آن تا انتقام کشد از آنان که ورا طعنه زده باشند وکافر براى آن تا ببيند به عيان، آنچه منکر بود آن را.(46)
4-5. نزول حضرت عيسى عليه السلام در آخر زمان
در تفسيرکريمه (وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ)(47) مى نويسد:
در خبر است كه عيسى به زمين بيت المقدس فرود آيد به كوهى از كوه ها كه آن را افيق گويند. دو جامه مصرى پوشيده وموى سر وپندارى روغن از ومى چكد وحربه اى به دست دارد كه به آن، دجال را بكشد. امام بيت المقدس در نماز ديگرباشد، چون ورا بيند از محراب باز پس آيد واو را اشارت كند كه پيش رو به امامت نماز. اودست امام گيرد وپيش برد وگويد: تو اولى ترى كه نايب محمدى. ونماز كند وعيسى در پس ونماز كند؛ آن گه بيايد وكليسها بيران كند وصليب ها بشكند وخوكان را بكشد وترسايان را بكشد، الا آن كه به وايمان دارد.(48)
5. تفسير مجمع البيان
تأليف شيخ بزرگوار امين الاسلام، ابوعلى فضل بن حسن بن فضل طبرسى. وى از بزرگان مذهب اماميه در قرن ششم هجرى است . اين تفسير شريف از جمله کتاب هاى ماندگار در طول زمان است؛ تفسيرى که مقبول عامه وخاصه مى باشد. بزرگان هر دو طايفه شيعه واهل سنت به عظمت ومکانت آن اذعان واز شيخ طبرسى به بزرگى ياد مى کنند.
گويند شيخ طبرسى در تاريخ 467ق چشم به جهان گشوده ودر تاريخ 548ق به ديار باقى شتافت.(49) از اين مرد بزرگ، کتاب هاى متعددى به يادگار مانده است؛ از جمله دو تفسير ديگر به نام هاى جوامع الجامع والکاف الشاف است.
اين عالم بزرگوار نيز در تفسير ارزشمند مجمع البيان در موارد متعددى به مسأله مهدويت پرداخته است که تعدادى از آن ها را از نظر مى گذرانيم:
امام زمان از اهل بيت رسول عظيم الشأن اسلام است. صاحب تفسير مجمع البيانضمن تطبيق بندگان صالح در آيه شريف (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِى الصَّالِحُونَ)(50) بر اصحاب مهدى عليه السلام، گويد:
يدل على ذلک ما رواه الخاص والعام عن النبى صل الله عليه وآله وسلم انه قال: (لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطوّل الله ذلک اليوم حتى يبعث رجلاًً صالح من اهل بيتى يملاء الارض عدلاً وقسطاً کما قد ملئت ظلماً وجوراً).
اين حديث شريف، به روشنى دلالت مى کند که مهدى امت از اهل بيت پيامبر گرامى اسلام صل الله عليه وآله وسلم مى باشد.
در ادامه، مرحوم طبرسى روايت ديگرى نقل مى کند که مراد از اهل بيت را مشخص مى کند وجاى شک وترديدى در اين زمينه باقى نمى گذارد. واز ام المومنين ام سلمه روايت مى کند:
سمعت رسول الله صل الله عليه وآله وسلم يقول: (المهدى من عترتى من ولد فاطمه عليها السلام).
مرحوم طبرسى با ذکر اين حديث شريف از پيامبر گرامى اسلام، مهر بطلانى بر ياوه گويان شيطان صفتى مى زند که ادعاى مهدى امت وموعود آخر الزمان دارند.(51)
ايمان به غيب. وى از موارد ايمان به (غيب) که در قرآن، از ويژگى هاى اهل تقوا ذکر شده است را غيبت امام زمان وزمان خروج آن حضرت مى داند.(52)
ظهور سفيانى قبل از ظهور حضرت صاحب الامر عجل الله تعالى فرجه الشريف. شيخ طبرسى در ذيل آيه شريف (وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ)(53). در تفسير (اخذو من مکان قريب)، روايتى از على بن الحسين وحسن بن الحسن بن على عليه السلام نقل مى کند که:
يقولان هو جيش البيداء ويؤخذون من تحت اقدامهم.
از ام سلمه نيز روايتى نقل مى کند که تأييد همين معنا مى باشد. در ادامه روايتى را از حديفه بن يمان دربارة ظهور سفيانى نقل مى کند:
ان النبى صل الله عليه وآله وسلم ذکر فتنه تکون بين اهل المشرق والمغرب قال فبيناهم کذلک يخرج عليهم السفيانى من الوادى اليابس فى فور ذلک حتى ينزل دمشق فيبعث جيشين، جيشاً الى المشرق وآخر الى المدينة حتى ينزلوا بارض بابل من المدينه الملعونة يعنى بغداد فيقتلون اکثر من ثلاثة آلاف ويفضحون اکثر من مائة امراة ويقتلون بها ثلاثمائة کبش من بنى العباس ثم ينحدرون الى الکوفه فيخربون ما حولها ثم يخرجون متوجهين الى الشام فيخرج راية هدى من الکوفه فيلحق ذلک الجيش فيقتلونهم لا يفلت منهم مخبر ويستقذون ما فى ايديهم من السبى والغنائم ويحل الجيش الثانى بالمدينه فينتهبونها ثلاثة ايام بلياليها ثم يخرجون متوجهين الى مکة حتى اذا کانوا بالبيداء بعث الله جبرائيل فيقول يا جبرائيل اذهب فابدهم فيضربها برجله ضربة يخسف الله بهم عندها ولا يفلت منهم الا رجلان من جهنية فلذلک جاء القول (وعند جهينة الخبر اليقين) فذلک قوله: (ولوترى اذ فزعوا الى آخره). اورده الثعلبى فى تفسيره وروى اصحابنا فى احاديث المهدى عن عبدالله عليه السلام وابى جعفر عليه السلام مثله.(54)
در اين حديث شريف، به ظلم وستم هايى اشاره شده است که سفيانى قبل از ظهور حضرت انجام مى دهد. همين ظهور سفيانى، در ديگر روايات ما از نشانه هاى ظهور امام زمان عليه السلام شمرده شده است.
رجعت عده اى در زمان قيام حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشريف. شيخ طبرسى در تفسير آيه شريف (وَيوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يكَذِّبُ بِآياتِنَا فَهُمْ يوزَعُونَ)(55) گويد: شيعيان قائل به رجعت، به اين آيه شريف استدلال مى کنند. شيخ در ادامه گويد:
و قدتظاهرت الاخبار عن ائمه الهدى من آل محمد صل الله عليه وآله وسلم فى ان الله تعالى سيعيد عند قيام المهدى قوم ممن تقدم موتهم من اوليائه وشيعته ليفوزوا بثواب نصرته ومعونته ويبتهجوا بظهور دولته ويعيد ايضا قوم من اعدائه لينتقم منهم وينالوا بعض ما يستحقونه من العذاب فى القتل على ايدى شيعته والذل والخزى بمايشاهدون من علو کلمته ولايشک عاقل ان هذا مقدور لله تعالى غير مستحيل فى نفسه وقد فعل الله ذلک فى الامم الخاليه ونطق القرآن بذلک فى عدة مواضع مثل قصه عزير وغيره.(56)
بر اساس اين روايات، دو گروه در زمان قيام حضرت، رجعت مى کنند: عده اى از دوستداران وشيعيان آن حضرت، تا اين که به ثواب کمک ويارى حضرت نايل شوند واز ظهور حضرت مسرور گردند وعده اى ديگر از دشمنان آن حضرت، تا از آن ها انتقام گرفته شود وبه مقدارى از عذاب هايى که در انتظارشان است، در همين دنيا برسند. وخوارى وذلت را با ديدن رفعت کلمه حق وشکوت دولت حق بچشند.
فراگير شدن دين مبين اسلام. از ويژگى هاى عصر ظهور امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، گسترش وفراگير شدن دين مبين اسلام است که در قرآن بدان وعده داده شده است که:
(هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ).(57)
شيخ طبرسى در ذيل اين آيه شريف، چنين گويد که:
قال ابوجعفر عليه السلام: (ان ذلک يکون عند خروج المهدى من آل محمد فلايبقى احداً الا أقر بمحمّدٍ وهو قول السدى).(58)
حکومت مؤمنان وصالحان. از ويژگى هاى بسيار مهم عصر ظهور، به حکومت رسيدن مؤمنان وصالحان است که از وعده هاى الهى به مؤمنان است:
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يعْبُدُونَنِى لَا يشْرِكُونَ بى شَيئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ).(59)
شيخ طبرسى در تفسير اين آيه شريف، ابتدا به اختلاف موجود در تفسير اين آيه اشاره مى کند وسپس مى گويد: آنچه از اهل بيت عصمت وطهارت نقل شده، اين است که اين آيه، دربارة مهدى آل محمد صل الله عليه وآله وسلم مى باشد ودر ادامه، حديثى را از عياشى از امام سجاد عليه السلام نقل مى کند که:
(على بن الحسين عليه السلام) قرأ آلاية وقال: (وهم والله شيعتنا اهل البيت يفعل الله ذلک بهم على يدى رجل منا وهو مهدى هذه الامة وهو الذى قال رسول الله صل الله عليه وآله وسلم: لو لم يبق من الدنيا الايوم واحد لطولّ الله ذلک اليوم حتى يلى رجل من عترتى اسمه اسمى يملا الارض عدلاً وقسط کما ملئت ظلم وجوراً).(60)
شيخ طبرسى آيه شريف (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِى الصَّالِحُونَ)(61) را بر اساس روايات اهل بيت بر اصحاب امام زمان عليه السلام تطبيق مى کند وروايتى که از پيامبر گرامى اسلام صل الله عليه وآله وسلم در سطور قبل ذکر شد را در تفسير اين آيه شريف نيز نقل مى کند.(62)
6.كتاب بعض مثالب النواصب فى نقض فضائح الروافض، معروف به نقض، تاليف عبد الجليل قزوينى رازى
كتاب نقض كتابى كلامى، رجالى، ادبى، تاريخى، جغرافيايى، ملل ونحلى است كه در آن، اطلاعات ارزشمندى از شيعه وآثار وانديشمندان وآراى كلامى شيعه وجود دارد كه شايد نتوان آن ها را در جايى ديگر سراغ گرفت.
چنان كه از نام كتاب پيدا است، مولف محترم، آن را در جواب كتابى بنام بعض فضائح الروافض كه در تشنيع شيعه نگاشته شده بود، به رشته تحرير در آورده است. نويسنده كتاب بعض فضائح الروافض شناخته شده نيست. در حقيقت، در زمان عبدالجليل قزوينى نيز نام نويسنده آن مشخص نبوده است وآن بزرگوار به همين امر، در ابتداى كتاب اشاره مى كند.(63)
از مباحثى که در اين اثر نفيس بدان پرداخته شده است، مبحث مهدويت ومباحث پيرامونى آن مى باشد. عبدالجليل قزوينى، به شبهاتى که نويسنده بعض فضائح الروافض در اين زمينه مطرح کرده است، پاسخ داده است.
مرحوم قزوينى در موردى به صراحت، خاتم اوصياء وامام معصوم را امام زمان معرفى مى کند(64). وى در جواب شبهه اى دربارة ظهورحضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشريف چنين مى گويد:
اما آن كه انکار کرده است بر خروج قائم، بايد که تواريخ ببيند از اصحاب الحديث که از امت محمد هر کس که نزول عيسى را مقر است، خروج مهدى را منکر نيست وآن جمهور اصحاب شافعى خلفاً عن سلف وشيعت هر دو مقرند واصحاب بوحنيفه بهرى هر دو را منکرند.(65)
در جايى ديگر، صاحب بعض فضائح الروافض چنين گويد: (وهمچنين اندر اين آيه که (وعدالله الذين امنوا منکم وعملوالصالحات ليستخلفنهم فى الارض...) گفته است؛ بدين امامان شيعت را مى خواهد که در آخرالزمان قائم بيايد وهمه زمين ورا مسلم شود).
عبدالجليل در پاسخ گويد:
اين يک حوالت واين يک تفسير درست است ومذهب شيعه خلفاً عن سلف چنان است که در خلافت ائمه طاهرين است ودر خروج مهدى است ودر تفاسير آورده اند وبر آن معول کرده اند به دليل وحجت. ومذهب اين است که چون مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف بيايد، دين همين باشد وشريعت وکتاب وتکليف بدل نشود واو خليفه باشداز قبل خدا واقتدا کرده باشد به شريعت جدش مصطفى وتفسير اين آيت، چون به انصاف تامل کند از وجوه دلالت است بر خروج وبرامامت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف.(66)
در ادامه عبد الجليل قزوينى شواهد وادله اى اقامه مى كند که دلالت دارند اين آيه شريف، دربارة حضرت حجت وزمان تحقق آن، در زمان آن حضرت است.
صاحب كتاب نقض دربارة شبهه اى كه در ارتباط با مسأله رجعت مطرح مى شود، گويد:
ما بحمد الله انكار نمى كنيم كه چون مهدى خروج كند وعيسى نزول كند، بارى تعالى به دعاى ايشان جماعتى را از هر امتى باز زنده كند؛ چنان كه بيان كرده است وگفته كه (ويوم نحشر من كل امة فوجاً ممن يكذب بآياتنا)(67). اين حشر باشد كه پيش از قيامت باشد كه اجماع است امت كه روز قيامت همه خلايق باز زنده كند بارى تعالى چنان كه گفت: (يوم يبعثهم الله جميعا)(68) تا فرق از ميان دو آيت ظاهر باشد وفايدت حاصل. واز مقدور بارى تعالى بديع داشتن احياى موتى، غايت ضلالت وجهالت باشد كه به روزگار موسى وعيسى وعزير وابراهيم كرده است وقرآن به همه ناطق است؛ اگردر دولت فرزند ونايب مصطفى بكند، بدور نباشد، نه از مقدور قادر الذات نه از حرمت سيد السادات. وانكار اين در مقدور خداى، انكار بعث ونشور قيامت باشد وخواجه را مبارك باد فلسفى. ورجعت در عهد ظهور مهدى عليه السلام مذهب شيعت اماميه است بى شبهت.(69)
عالم بزرگوارشيعه، مرحوم عبدالجليل قزوينى رازى، در مواردى مختلف به مباحث وموضوعات وشبهاتى كه در مسأله مهدويت مطرح بوده پرداخته وبه آن ها پاسخ داده است؛ ولى ما به همين نمونة محدود اكتفا مى كنيم ومشتاقان رابه مراجعه به خود كتاب توصيه مى كنيم.
7. رسالة عجالة المعرفة فى اصول الدين
اين اثر به يادگار مانده از عالم بزرگوار شيعه، شيخ ظهيرالدين راوندى است كه در قرن ششم هجرى مى زيسته است(70). اين رساله بسيار موجز وكمتر از بيست صفحه مى باشد. مرحوم راوندى، در اين رساله بسيار موجزش، نسبتاً مفصل به مسأله مهدويت پرداخته است.
وى در اثبات امامت آن حضرت، به قول ونص پيامبر واجداد طاهرش عليهم السلام تمسك مى كند وبر وجود حضرت دليل عقلى ارائه مى كند مبنى بر اين كه با وجود مكلف بودن انسان ها جايز نيست زمانه از امام معصومى كه عالم ترين مردم به احكام شرعى است، خالى باشد.(71)
وى سبب غيبت آن حضرت را همان دليلى (خوف) مى داند كه در غيبت انبياى الهى همچون موسى ويونس وابراهيم وجود داشته وآن ها را به غيبت وادار كرده است؛ همان طور كه غيبت آن بزرگواران خللى در نبوت آنان وارد نمى كند، غيبت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز خللى درامامت آن بزرگوار وارد نمى كند.(72)
اما دربارة طول عمر حضرت مى گويد:
هيچ جاى تعجبى در اين زمينه وجود ندارد. كسى كه در طول عمر حضرت تعجب وانكار دارد، از دو حال خارج نيست: يا قدرت خداوند را قبول دارد يا آن را قبول ندارد.
اگر كسى قدرت خدا را قبول دارد؛ ولى شك دارد خداوند قادر به زنده نگه داشتن انسانى بدين صورت است ـ در حالى كه خداوند بر هر آنچه مقدور است قدرت دارد ـ شك اين شخص، مثل شك كسى است كه مى داند خداوند، عالم به همه معلومات است؛ ولى با اين حال، شك دارد كه خداوند عالم به تمامى جزئيات هم است. همان گونه كه اين شك، نامفهوم وبى معنا است، شك در قدرت خداوند بر زنده نگه داشتن انسانى بدين صورت نيز بى معنا است. امّا اگر كسى به قدرت براى خداوند قائل نباشد، در اين صورت، سخن با ودر بحث امامت وغيبت نبايد مطرح شود؛ بلكه بايد براى واثبات كرد كه خداوند قادر است.(73)
8. رساله الخلاصة فى علم الكلام
اين اثر، يادگار عالم بزرگوار شيعه قطب الدين سبزوارى است(74). مرحوم سبزوارى دربارة دليل بر امامت حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشريف گويد:
چون ما در امام، عصمت را شرط مى دانيم، ودر زمانه ما كسى غير از امام عصر عليه السلام داراى اين شرط نمى باشد بنابراين امامت آن حضرت ثابت مى گردد.
وى دربارة سبب غيبت آن حضرت گويد: 1. سبب غيبت حضرت، از جانب خداوند جل عزّه نمى تواند باشد؛ زيرا خداوند در امور واجب اخلال نمى كند؛ از اين رو، غيبت امام زمان به ومستند نمى تواند باشد. 2. غيبت آن حضرت، به خود آن حضرت نيز مستند نيست؛ زيرا ومعصوم است وآنچه بر وواجب است را ترك نمى كند ودر غيبت به سر نمى برد.
در نتيجه به دست مى آيد كه دليل غيبت حضرت، ترس از دشمن ونبود ياور وناصر مى باشد وهر وقتى دليل اول از بين رفت يا اعوان وانصارى براى حضرت فراهم آمد، آن حضرت ظهور مى كند وزمين را از قسط وعدل پر مى كند.(75)
با دقت در مواردى که ذکر شد، به خوبى مى توان دريافت که مسأله مهدويت در قرن پنجم وششم وهفتم در جهان تشيع وحتى مى توان گفت در جهان اسلام به خوبى جايگاهش را پيدا کرد وذهن فعال جهان اسلام ومسلمانان را به خود مشغول داشت. عده اى آن را پذيرفته وعده اى در صدد ردّ آن بوده اند که اين امر از تعدد ونوع شبهاتى که در اين زمينه مطرح مى شد به خوبى هويدا است واين، نشان از تاريخ طولانى وقويم مسأله مهدويت دارد.
در پايان، دست تضرّع به محضر ربوبى بلند مى کنيم ومى گوييم: (اللهم انا نرغب اليک فى دولة کريمة تعزّ بها الاسلام واهله وتذّل بها النفاق واهله وتجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتک والقادة الى سبيلک وترزقنا بها کرامة الدنيا والآخرة).(76)
منابع
1. اشعرى، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، نشر عطائى، 1963م.
2. ابن بابويه رازى، منتجب الدين ابو الحسن على بن عبيدالله، الفهرست اسماء علماء الشيعه ومصنفيهم، تحقيق محدث ارموى، قم مكتبة المرعشى النجفى، 1366.
3. رازى، ابوالفتوح حسين بن محمد بن احمد الخزاعى النيشابورى، روض الجنان وروح الجنان فى تفسير القرآن، تصحيح محمد جعفرياحقى ومحمد مهدى ناصح، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى، 1368ش.
4. راوندى، محمد بن هبةالله الحسن، عجالة المعرفة فى اصول الدين، تحقيق سيد محمد رضا حسينى جلالى، مجله تراثنا، ش 29، 1412ق.
5. سبزوارى، قطب الدين، الخلاصة فى علم الكلام، تحقيق سيد محمد رضا حسينى جلالى، مجله تراثنا، ش 34، 1414ق.
6. السذآبادى، عبيدالله بن عبدالله، المقنع فى الامامة، اول، قم، موسسه نشر اسلامى، 1414ق.
7. سبحانى، جعفر، الشيخ الطبرسى امام المفسرين فى القرن السادس، اول، قم، موسسه الامام الصادق، 1382ش.
8. شيخ مفيد، الارشاد فى معرفة حجج العباد، اول، الموتمر العالمى لالفيه الشيخ المفيد، 1413ق.
9 . قزوينى رازى، عبد الجليل، نقض، تصحيح محدث ارموى، انتشارات انجمن ملى، 1358ش.
10. حر عاملى، شيخ محمد بن حسن، امل الآمل، تحقيق سيد احمد حسينى، بغداد، مكتبةالاندلس.
11. قمى، شيخ عباس، مفاتيح الجنان.
12. حمصى رازى، سديدالدين محمود، المنقذ من التقليد، اول، قم، موسسه نشر اسلامى، 1414ق.
12. طبرسى، ابو على فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1379ق.
14. طبرسى، ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب، الاحتجاج، ششم، قم، اسوه، 1425ق.
15. نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشيعه، مكتبة المرتضوية، 1355ق.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) شيخ مفيد، الارشاد فى معرفة حجج العباد، ج2، ص336.
(2) نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشيعه، ص 96.
(3) همان، ص، 110؛ اشعرى، سعدبن عبدالله، المقالات والفرق، 1963م، ص104.
(4) السُذآبادى، عبيدالله بن عبدالله، المقنع فى الامامة، ص 20-21.
(5) همان، ص 148- 146.
(6) همان، ص150-149.
(7) طبرسى، احمد بن على بن ابى طالب، الاحتجاج، ص22.
(8) حرعاملى، محمد بن حسن، امل الآمل، ج 2، ص 17.
(9) همان، ج 1، ص 163-166.
(10) همان، ج 2، ص 303.
(11) بقره (2): 148.
(12) احتجاج، ج 2، ص 481-482.
(13) همان، ج 2، ص 523- 535.
(14) همان، ص 602.
(15) ابن بابويه رازى، منتجب الدين ابو الحسن على بن عبيدالله، الفهرست: اسماء علماء الشيعه ومصنفيهم، ص107.
(16) حمصى رازى، سديدالدين محمود، المنقذ من التقليد، ص5-12.
(17) يعنى اين که نمى شود همة امت بر خطا باشند وحق با ديدگاه ونظرى باشد كه در امت اسلامى هيچ طرفدارى ندارد.
(18) حمصى رازى، سديدالدين محمود، المنقذ من التقليد، ج2، 372-374.
(19) همان، ج 2، ص380.
(20) همان، ص385-386.
(21) همان، ص387-388.
(22) همان، ص388- 391.
(23) همان، ص 398-402.
(24) آل عمران (3): 5.
(25) رازى، ابوالفتوح، روض الجنان وروح الجنان فى تفسير القرآن، ج 4، ص172-173.
(26) بقره (2): 3.
(27) روض الجنان وروح الجنان، ج 1، ص 104.
(28) نور (24): 50.
(29) روض الجنان وروح الجنان، ج 14، ص. 170
(30) بقره (2): 259.
(31) روض الجنان وروح الجنان، ج4، ص23.
(32) آل عمران (3): 7.
(33) روض الجنان وروح الجنان، ج 4، ص 180.
(34) انبياء (21): 96.
(35) روض الجنان وروح الجنان، ج، 13، ص 280.
(36) سبأ (34): 51.
(37) روض الجنان وروح الجنان، ج 16، ص 85.
(38) قصص (28): 5.
(39) روض الجنان وروح الجنان، ج 15، ص 94-95.
(40) همان، ج14، ص 170- 169.
(41) توبه (9): 33.
(42) روض الجنان وروح الجنان، ج 9، ص 226.
(43) همان، ج 6، ص 38.
(44) همان، ج 12، ص 164.
(45) بقره (2): 243.
(46) ابوالفتوح رازى، روض الجنان وروح الجنان، ج 4، ص 335.
(47) زخرف (43): 61.
(48) روض الجنان وروح الجنان، ج، 17، ص، 182.
(49) سبحانى، جعفر، الشيخ الطبرسى امام المفسرين فى القرن السادس، ص 8-9.
(50) انبياء (21): 105.
(51) طبرسى، ابو على فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 7 ص 66-67.
(52) همان، ج 1 ص 38.
(53) سبأ (34): 51.
(54) مجمع البيان، ج 8، ص 397-398.
(55) نمل (27): 83.
(56) مجمع البيان، ج 7، ص 234-235.
(57) توبه (9): 33.
(58) مجمع البيان، ج 5، ص 25.
(59) نور (24): 55.
(60) مجمع البيان، ج 8، ص 152.
(61) انبياء (21): 105.
(62) مجمع البيان، ج 7، ص 67.
(63) رازى، عبد الجليل قزوينى، نقض، ص 2.
(64) همان، ص29.
(65) همان، ص 267.
(66) همان، ص268.
(67) نمل (27): 83.
(68) مجادله (58): 6و8ا.
(69) نقض، ص 270-271.
(70) اين رساله، توسط محقق بزرگوار، آقاى سيد محمد رضا حسينى جلالى تحقيق شده ودر مجله تراثنا، شماره 29 چاپ شده است.
(71) الراوندى، محمد بن هبةالله الحسن، عجالة المعرفة فى اصول الدين، مجلهتراثنا، ش 29، 1412ق، ص233.
(72) همان، ص 233.
(73) همان، ص 234 – 233.
(74) اين رساله، توسط محقق بزرگوار، آقاى سيد محمد رضا حسينى جلالى، تحقيق شده ودر مجله تراثنا، شماره 34 چاپ شده است.
(75) سبزوارى، قطب الدين، الخلاصة فى علم الكلام، مجله تراثنا، ش 34، ص201- 202.
(76) ر، ك : مفاتيح الجنان، دعاى افتتاح.