(۱۱۴) بازنمايى آموزه منجى موعود در اسلام از منظر انديشه رضوى
بازنمايى آموزه منجى موعود در اسلام از منظر انديشه رضوى
چكيده
تاريخ حيات اجتماعى شيعه، با جامعة آرمانى (مدينة الرسول) آغاز شده است وبه جامعه آرمانى (مهدوى) ختم مى شود. غوطه ورى در واقعيت هاى موجود زندگى، شيعيان را از تکاپو، ارتقا وتعالى براى تقرب به جامعه متکامل عصر ظهور باز نداشته است. شايد به اين دليل باشد که نهال آموزه مهدويت همواره با روايت هاى قوى وانديشه خيزى از سوى امامان معصوم عليهم السلام آبيارى شده است.
اين مقاله با رويکردى (توصيفى ـ تحليلى) مى کوشد تا مبانى نظرى وابعاد انديشه مهدويت را از نظر امام رضا عليه السلام شناسايى کند. مقاله با مفروض گرفتن اين نکته که انديشه مهدويت، به مثابه فرجام متعالى وشکوهمند آينده جهان وسرمنزل متعالى ومتکامل تاريخ بشرى داراى ويژگى هايى منحصر به فرد، از ديدگاه امام رضا عليه السلام مى باشد؛ به معنا شناسى مهدويت در اسلام مى پردازد. بررسى انگاره هاى رضوى در تبيين آموزه مهدويت، نقطه آغازى است كه نويسنده براى ارائه تصويرى روشن از بحث برمى گزيند. در ادامه نيز به شاخصه ها وويژگى هاى آموزه مهدويت از ديدگاه امام رضا عليه السلام اشاره مى شود. در اين زمينه، جهان شمولى انديشه مهدويت؛ پيوندهاى دوسويه انتظار ومهدويت؛ حضور منجى موعود وپيوند وثيق مهدويت وآينده نگرى؛ از جمله يافته هاى نگارنده در اين زمينه است. به هر روى، نوشتار حاضر به مخاطبان پرسش گر خود اين نويد را مى دهد كه عرصة پژوهش وتحقيق در حوزة پربار آموزة مهدويت، همچنان به همت بلند محققان امينى چشم دوخته كه در بازنمايى اين روند پر رمز وفريب صادقانه مى كوشند.
مقدمه
تأسيس (جامعه آرمانى)، به مثابه خواست وغايت مشترک ابناى بشر، مقوله اى است که همگان بر آن اتفاق نظر دارند. از ديرباز صورت هاى مختلف اين خواست در اکثر آيين ها واديان ونحله هاى فکرى، فلسفى وعرفانى بشر وجود داشته واكنون نيز وجود دارد. بى ترديد (آرمان شهر) يا همان انديشه هاى (اتوپيايى) يکى از صورت هاى فلسفى – اجتماعى اين خواست بشرى بوده وبسته به زمينه هاى فکرى، اسطوره اى وفرهنگى هر جامعه، به هيأت خاصى خود را نشان داده است (کلباسى اشترى، 1389: ص17) بحث از نجات با عناوين ديگرى نظير (منجى گرايى)،(1) (موعودگرايى)،(2) (آينده گرايى)،(3) (هزاره گرايى)(4) ودست آخر انديشه هاى آخرالزمانى و(آخرت شناسى)(5) پيوندى وثيق يافته وهنگام طرح مقوله اى از مقولات مذکور، خواه يا ناخواه، ديگر مقولات ومعانى مرتبط با آن نيز به ميدان بحث وتأمل وارد مى شوند.
در خصوص آخرالزمان آنچه در همه اديان مشترک است اين كه جامعه اى که پس از ظهور (موعود) تشکيل مى شود، مجموعه اى به تمام معنا هماهنگ وزيباست؛ حکومتى جهانى بر بنياد دين که از رهبرى فردى الاهى وآسمانى برخوردار است؛ حکومتى که در آن نادرستى وناراستى نيست؛ جهانى که در آن دانش به اوج خود رسيده وفرهنگ عمومى بدان حد رشد يافته است که نزاع ها وکشمکش هاى فردى رخت بر مى بندد؛ عدل وداد بر همه ارکان جامعه حاکم است وفراوانى در همه مظاهر طبيعت به چشم مى خورد؛ وفور وامنيت وآسايش همگانى وفراگير از اوصاف اين دوره است وقانون مسلط بر جامعه، همان قانون خدايى است که در کتابش براى مردم فرو فرستاده؛ بدين نحو که پيرو آيين زردشت معتقد است اوستا حاکميت مى يابد؛ يهودى يا مسيحى به تسلط تورات يا انجيل معتقد است وسرانجام مسلمان، به حاکميت قرآن کريم قائل است. اين جهان بى رنج ادامه مى يابد تا بدان جا که به رستاخيز بپيوندد وبه سعادت ابدى منتهى گردد (راشد محصل، 1381: ص246).
با وجود همانندى وهم سويى بيش تر مصاديق موعودباورى در جهان، در ذات خود يکى نيست؛ بلکه به لحاظ ماهوى، طيفى از انديشه هاى متفاوت را تشکيل مى دهند.
موعود باورى يا انديشة منجى موعود، آموزه اى است که مى شود گفت در تمام اديان وجود دارد؛ هر چند گستردگى ونوع آن در اديان مختلف متفاوت است. (مهدويت) نيز عنوان شناخته شده اى براى موعودباورى در اسلام است. اين آموزه در تاريخ ومتون روايى وکلامى تمام فرق اسلامى، چه اهل سنت وچه فرق شيعى، بازتاب گسترده اى داشته است.
در اين ميان ائمه عليهم السلام با طرح وتبيين موضوع مهدويت سال ها قبل از تولد امام مهدى عليه السلام به تقويت اين باور پرداختند وتشکيلات فکرى شيعه اماميه را به تدريج بنيان نهادند. اهتمام گستردة امامان معصوم عليهم السلام در پررنگ نمودن خطوط فکرى تشکيلات شيعى بيش ترين نقش را ايفا نمود. امام رضا عليه السلام نيز با تعميق باورداشت مهدويت، زمينه را براى تحول اين آموزه از يک سو ونيز نقش آفرينى همه جانبة دانشمندان شيعى از ديگر سو، مهيا ساخت.
تمايز مهم تر واصلى موعود باورى شيعه اماميه با ديگر اديان وفرق در جوهرة مهدويت است؛ در تشيع امامى، مهدويت در ذات وجوهر خود به ظهور وتحقق حقيقت در زمين، در ساية ظهور خليفه وحجت الاهى مى انديشد. اگر شيعه اماميه از برپايى عدالت، رفاه وامنيت اجتماعى سخن مى گويد، همه را از نتايج ولوازم ظهور وتحقق حق در زمين مى داند.
در اين نوشتار فرض بر اين است كه فرجام متعالى وشکوهمند آينده جهان وسرمنزل متعالى ومتکامل تاريخ بشرى از ديدگاه اسلام، انديشه مهدويت است. اين آموزه از ديدگاه امام رضا عليه السلامداراى شاخصه ها وويژگى هاى منحصر به فردى است. از اين رو براى نشان دادن صحت اين استدلال تلاش مى شود كه نشان داده شود:
1. آموزه مهدويت از نظرگاه امام رضا عليه السلام مشخصاً بر چه مبانى اى استوار است؛
2. شاخصه ها وويژگى هاى آموزه مهدويت در انديشه رضوى چيست.
روش شناسى تحقيق
روش پژوهش از نوع (توصيفى ـ تحليلى) است وبا توجّه به روش پژوهش، در اين خصوص كليه منابع ومراجع در دسترس، مورد بررسى وتحليل واقع شده اند. ابزار گردآورى داده ها، فرم فيش بردارى بوده؛ به علاوه از شيوة تحليل كيفى به منظور تحليل وجمع بندى يافته ها استفاده شده است. مراد از واژة (تحليلى) در اين جا، معناى مصطلح در برابر (تأليفى) نيست، بلکه مقصود، روشى است که صرفاً با تحليل منطقى ونه مشاهده وتجربة عينى به کاوش مى پردازد.
هدف وکاربرد تحقيق
در اين گونه مطالعات تبيينى، آن چه مهم است، دست يافتن به افق هاى جديد در تبيين آموزه منجى موعود بر پاية انديشه رضوى است. اين مقاله درصدد است پژوهشگران عرصه مهدويت را به سوى ابعاد وزواياى پنهان ونهفته در آموزه مهدويت سوق داده وآنان را به بنيان معرفتى اين آموزه متوجه سازد. منظور اين است که هنوز ظرفيت ها وقابليت هاى اين آموزه از نظرگاه امامان معصوم عليهم السلام مورد پژوهش قرار نگرفته است. بازکاوى وبازپژوهى آموزه ى مهدويت ضرورتى عينى است تا جريانى که براى ناب سازى معرفت دينى اتّفاق مى افتد؛ همواره ناب، زلال واصيل بماند.
معنا شناسى مهدى
در اسلام از موعودى نجات بخش، با عنوان (مهدى) ياد مى شود ودر اين خصوص ميان فرقه هاى شيعه وسنى تفاوتى وجود ندارد. واژه مهدى صفت مفعولى از ريشه (هدى) مى باشد. اين واژه در لغت نامه هاى کهن به طور مستقل ذکر نشده است؛ بلکه فقط به ريشة لغوى آن (ه د ى) وبرخى مشتقات اين واژه اشاره شده است. به عنوان نمونه در معجم مقاييس اللغه در تبيين واژه (هَدَى) دو معنا ذکر مى شود:
يکى، پيش افتادن براى نشان دادن راه درست وديگرى، به معناى هديه وپيشکش (احمد بن فارس، 2001: ج6، ص42) به معناى هدايت کردن است. با گذشت زمان، اين واژه در لغت نامه ها جاى خود را يافت وواژة مهدى در مقام يک اشتقاق در شکل مستقل مطرح شد. مهدى، به کسى اطلاق مى شود که به رشدورستگارى هدايت شده واز گمراهى به دور باشد (الطريحى،1985: ج1،ص 475). در النهايه آمده است: مهدى يعنى آن کس که خدا به راستى، وى را به راه حق برده است (ابن اثير، بى تا: ج4، ص244). برخى گفته اند مهدى کسى است که خداوند ورا به سوى حق وحقيقت راهنمايى کرده است (الطريحى، 1985: ج1، ص475). جالب توجه آن که در برخى لغت نامه ها به مصداق خاص اصطلاحى اين واژه نيز اشاره شده ومهدى را اصطلاحاً لقب فردى از اهل بيت عليهم السلام مى دانند که رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم بشارت ظهورش را داده است. وجهان را پس از آکنده شدن از ستم، ازعدالت سرشارخواهد ساخت.
اين واژه در روايات بسيار به کار برده شده وبه شکل هاى گوناگون نيز کاربرد داشته است.(6) ناگفته نماند که بيش ترين کاربرد اين واژه در احاديث در مورد مصداق خاص اصطلاحى آن، يعنى موعود اسلام است (محمداف،1390: ص 36). به عنوان نمونه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:
المَهدى الَّذى يَنزِلُ عليه عيسى بنُ مَريم ويُصلّى خَلفَه عيسى عليهماالسلام؛ مهدى کسى است که عيسى بر ووارد مى شود ودر نماز به واقتدا مى کند (ابن حماد،1414: ص107).
در برخى از احاديث نيز معناى عام اين واژه، يعنى هدايت شده از سوى خداى متعال اراده شده است. چنان كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم همه جانشينان راستين بعد از خود را با همين عنوان مهدى در معناى عام اصطلاحى ياد کرده اند:
…اوصيايى إلى يَوم القِيامَه کُلُّهم هادون مَهديون..؛ جانشينان من تا روز رستاخيز همگى هدايتگران ورهنمود شدگان هستند (صدوق،1395: ص295).
در موارد اندکى نيز معناى خاص لغوى اين واژه، يعنى (هدايت يافته) اراده شده است. اين معنا بيش تر در روايات دعاگونه کاربرد دارد (محمداف، پيشين) مانند (… والمَهدى مَن هَدَيت…؛ راه نموده راستين کسى است که تو راه به ونشان دهى) (کلينى،1362: ج3،ص310).
ناگفته نماند که در منابع شيعه واهل سنت، اين تفاوت چشمگير وجود دارد که در هر موضوعى، از وجود مقدس امام دوازدهم نام برده شود، شيعه از لفظ (قائم) واهل سنت از لفظ (مهدى) استفاده مى کند (مدرسى طباطبايى،1386: ص126)؛ حتى در رواياتى که کاملاً مضمون آن ها يکى است؛ راوى شيعه وسنى يا منبع نقل کننده، اين دو لفظ را تغيير داده اند (مقدسى شافعى،1416: ص228).
ويژگى شناسى آموزه مهدويت در سنت نبوى وانديشه امامان معصوم عليهم السلام
مهم ترين منبع در ويژگى شناسى منجى در اسلام، روايات صادر شده از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم وامامان معصوم عليهم السلام است. به عبارتى اگر احاديث مختلف وگسترده اى که در اين باره وجود دارد، صادر نمى شد؛ اکنون آگاهى صحيح وکاملى از مهدويت وجود نداشت واين مجموعة گرانبهاى حديث است که چنين هدفى را تأمين مى کند (اکبرنژاد،1386: ص32).
پيامبر وامامان معصوم عليهم السلام نسبت به ترسيم ويژگى هاى منجى موعود در اسلام اهتمامى فراوان داشتند. تعيّن وتشخص منجى وموعود يکى از مهم ترين نکات در روايات صادر شده از آن حضرت در خصوص انديشه مهدويت است؛ بدين معنا که موعود اسلامى به لحاظ ماهيت، موعودى شخصى است؛ يعنى اين وعده به دست يک شخص محقق مى شود؛ نه اين که وعده اى آرمانى باشد. از طرفى، چنان نيست که تحقق اين وعده به دست هر کسى انجام گيرد؛ بلکه انجام دهندة اين کار شخصيتى است از پيش تعيين شده ومتعين. بدين جهت در روايات، نام موعود، لقب، کنيه، نسب، قبيله وتبار، شمايل وحتى ويژگى هاى جسمانى او، همگى به صراحت بيان شده است.
در روايات نسبت به پرساختن زمين از عدل وداد تأكيد فراوانى شده است؛ گويى برجسته ترين کار موعود اسلامى همين نکته مى باشد. اين حقيقت مکرراً در روايات آمده است. تعبير (يملأ الأرض) حکايت از آن دارد که رسالت وشامل حال سرتاسر زمين وهمة مردم است واين رسالت، به منطقه يا قوم وملت خاصى محدود نمى باشد. نکته ديگرى که از اين روايات استفاده مى شود، اين که تعابيرى چون به دست گرفتن امر امت وبرپا داشتن عدل وقسط نشان دهنده اين مهم است که موعود اسلام صرفاً کارکردى معنوى ندارد؛ بلكه افزون بر آن، داراى کارکردى اجتماعى است (موحديان عطار،1389: ص 280).
در روايات معصومين عليهم السلام نيز به شباهت سيرة امام مهدى عليه السلام ورسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم اشاره شده است. از امام صادق عليه السلام نقل شده است که مهدى عليه السلام همانند رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم عمل مى کند وآنچه را (از باورها، رسوم واخلاق ناصواب) پيش از وبوده است؛ نابود مى کند؛ چنان که پيامبر بسيارى از آداب جاهليت را نابود ساخت.
آرمان مهدى موعود حاکميت بخشيدن به دين اسلام است؛ اما گويا دين اسلام در جريان تاريخى خود از آغاز تا ظهور حضرت مهدى عليه السلام به انحراف، کژى وبدعت هاى فراوان دچار شده است. رسالت مهدى آن است که اين جامه هاى ناراسته را از قامت جامعه بركنده؛ خرافه ها را بزدايد وحقيقت ناب اسلام را آشکار کند. اين امر به گونه اى است که مردم گمان مى برند که مهدى، اسلامى جديد وغريب عرضه کرده است!
انگاره هاى رضوى در تبيين انديشه منجى موعود
آموزه هاى رضوى دربارة مهدويت که در قالب روايات متعددى بر صفحة تاريخ ضبط شده، جوامع روايى را پر برگ وبار کرده است. اين آموزه هاى بلند دستماية ارزنده وآموزنده اى است نه تنها براى شيعيان؛ حتى جملگى مسلمانان واز آن فراتر، براى همة انسان هاى حقيقت طلب. با بازکاوى روايات رضوى با برخى از مهم ترين انگاره هاى رضوى در اين زمينه مواجه مى شويم که عبارتند از:
1. تبيين وتفسير انديشه منجى موعود بر اساس ربوبيت الهى
خداى متعال، انسان را براساس هدف مشخصى آفريده واو را در مسير تکامل، از بستر جامعه به سوى کمال سوق مى دهد. در نگاه اسلامى رويکرد ما به خلقت وانسان بر تحليل ما از تاريخ تأثير مستقيمى دارد (ميرباقرى،1390: ص46). برخى انديشه ها جريان حرکت تاريخ را بدون در نظرگرفتن حاکميت واراده الاهى تحليل مى کنند. در انديشه رضوى، حرکت تاريخ وسيرتکاملى آن براساس حاکميت حضرت حق واولياى الاهى بر هستى تفسير مى شود وهمان گونه که پيدايش جهان هستى را ناشى از اراده ومشيت الاهى مى دانند؛ آغاز وانجام تاريخ وسير حرکت تاريخ را سراسر ناشى از اراده الاهى ومسير تحقق اراده الاهى برمى شمرند (همان). در انديشه رضوى، گسترة تاريخ به جهت حضور دائمى حجت الاهى در جهت ربوبيت الاهى است؛ چنان كه امام رضا عليه السلام فرمود:
لو خلت الأرض طرفه عين من حجه لساخت بأهلها؛ اگر زمين به اندازه يک چشم برهم زدن از حجت خدا خالى شود، اهلش را فرو خواهد برد (محمد بن حسن صفار،1404: ص 489).
وجه اهميت پيوند تفکيک ناپذير مهدويت وامامت، در اين است که شيعيان امام معصوم عليه السلام را حجت مى دانند ودر عموم موارد، حجت به معناى برهان، دليل ونشانه است. در اين صورت، تأکيد تفکر شيعى بر امام بودن حجت، تأکيدى است آشکار بر اهميت وجوهريت موضوع ظهور حق در عصر موعود. بنابر روايات شيعه، حجت خداى متعال کسى است که در عين اين که يکى از مخلوقات است؛ احوال واوصافش کاملاً الاهى است؛ چنان كه کلينى در اولين روايت کتاب الحجه از کافى در وجه نياز به حجت آورده است:
امامان، با وجود شباهت با مردم در خلقت، در هيچ يک از احوال با مردم شبيه نيستند. امامان به وسيلة حکمت از سوى خداى متعال تأييد شده اند. پس، چنين چيزى در هر زمانى در پرتو دلايل وبرهان هايى که رسولان آورده اند؛ برقرار است تا که زمين خدا از حجتى که با عِلمى است که سخنش را تصديق وعدالتش را قطعى مى کند؛ خالى نباشد (کلينى،1362: ج1،ص 168).
مضافاً در انديشه شيعى، مهدى، امام است وحجت؛ بدين معنا است که آنچه در اين موعود باورى جوهرى تر واساسى تر است، صرفاً برقرارى رفاه وعدالت وامنيت در زمين وحتى فقط اجراى حدود الاهى نيست؛ بلکه ظهور حق در زمين در همه ابعاد الاهياتى کيهانى معرفتى وجزايى وحقوقى است؛ چيزى که تاکنون هيچ نبى يا امامى به طور کامل وآشکار مجال برپايى وتحقق اش را نيافته است.
به عبارتى، قيام حجت خداى متعال در قالب موعود جهانى قيام وظهور خداى متعال در زمين در قالب اوصاف، احوال، گفتار وافعال امام حجت است.
در چشم انداز انديشه رضوى، پس از رسول خاتم صلى الله عليه وآله وسلم زنجيرة حجت هاى الاهى در ساختار (نظام امامت) نمود يافت که خداى متعال با ارزانى داشتن آن، نعمت خويش را بر امت اسلامى به اتمام رساند.
جامعه متکامل عصر ظهور؛ فرجام ستيز تاريخى جبهه حق وباطل در انديشه رضوى
امام رضا عليه السلام پيروزى نهايى جبهة حق وحاکميت صالحان وظهور مصلح جهانى را در روايتى اين چنين بشارت داده است:
…الرابع من ولدى، يغيبه الله فى ستره ما شاء، ثم يظهره فيملأ به الارض قسطا وعدلا، کما ملئت جوراً وظلماً؛ خداى متعال چهارمين شخص از فرزندانم را در پردة غيبت ببرد. سپس ورا ظاهر گرداند وزمين را آن گونه که از ظلم وستم پر شده از عدل وداد پر مى سازد (مجلسى، 1421: ج52، ص322).
در اين روايت، به ريشه کنى نمودها ونشانه هاى شر وناراستى ها از اجتماع از سوى امام مهدى عليه السلام اشاره شده است؛ زيرا روزگار پيش از ظهور، دوران گسترش ناهنجارى هاى اخلاقى وغرق شدن انسان در فساد است واين ناشى از گسترش فعاليت جبهه باطل ونفوذ آنان در ميان انسان ها است.
از سويى ديگر، در اين روايت، به ظهور وپيروزى امام مهدى عليه السلام به عنوان رهبر جبهة حق وغلبة نهايى مؤمنان ويکتاپرستان نيز اشاره شده است. در توضيح اين مطلب بايد گفت که بر مبناى مکتب اسلام، موضع گيرى ارادى انسان در برابر دو جريان ولايت حق وباطل قرار دارد. اراده هاى انسانى هنگامى که جامعه اى را تشکيل مى دهند، يا در جهت حق پيش مى روند ويا جهت گيرى باطل دارند. از اين رو، دو قطب ونظام تاريخى حق وباطل، يکى برمحور آموزه هاى اولياى الاهى وپيامبران وديگرى بر محور آموزه هاى فراعين وطواغيت ومستکبرين تاريخ شکل مى گيرد.
هريک از دو جبهه حق وباطل، در حرکت خود به دنبال گسترش توسعه خويش است؛ به همين دليل در طول تاريخ درگير هستند. اصلى ترين تعارضى که در تاريخ زندگى بشر وجود دارد، تعارض ايمان وکفر وعبوديت واستکبار است. تشديد تضاد وتعارض ميان جبهه حق وباطل، سبب پيدايش دگرگونى هاى بنيادى در جامعه وتاريخ است (پايدار،1336: ص204). اين کشمکش وتعارض با گذشت زمان عمق بيش ترى پيدا مى کند.
اگر بپذيريم که همواره در طول تاريخ دو جريان حق وباطل وايمان وکفر وجود داشته است وبپذيريم که غلبه در نهايت با جبهه حق است؛ سرانجام تاريخ نيز ظهور ولايت الاهى در سراسرجهان است که از آن به عصر ظهور تعبير مى شود. پيروزى حق بر باطل يکى از سنت هاى الاهى است؛ چنان كه خداى متعال در سوره فتح آيه 23 ميفرمايد:
سنت الاهى (قانون ونظام ربانى) بر اين بوده (که حق بر باطل غالب شود) وابدا در اين سنت خدا تغييرى نخواهى يافت.
بديهى است که چنين برداشتى از قرآن به معناى پيشبينى کامل آينده، آن گونه که در فلسفه تاريخ آمده است؛ نمى باشد. قرآن در مورد روند تاريخ، به تحميل اراده الاهى اعتقاد ندارد؛ بلکه اين انسان است که با آزادى کامل سازندة آيندة جامعه انسانى است. با توجه به آيات قرآنى مرتبط با مسألة حق وباطل، چند نکته در مورد پيروزى حق بر باطل استفاده ميشود:
1. ضربة نهايى بر پيكره باطل زمانى شکل ميگيرد که آگاهى در ميان اقشار مردم راه يافته باشد ومردم نسبت به رسالت خود احساس مسؤوليت نمايند؛
2. ايمان کامل به مفاد آيه ى (انّ الارضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُون) در لايه هاى زيرين جامعه رسوخ کرده باشد؛
3. قرآن، هنگام تحليل سرنوشت اهل باطل، تنها به سرنوشت آن ها در قيامت نميپردازد؛ بلکه از تلخى سرنوشت دنيوى آن ها نيز ياد ميکند؛
4. عذاب ستمگران تنها از طريق حوادث وبليات طبيعى نيست؛ بلکه عذاب آنان نيز به دست مردم فراهم ميآمده است (صدرى،1384: ص204).
به هر روى، با توجه به روايت امام رضا عليه السلام، نقطه پايانى تضادّ ودرگيرى حق وباطل؛ غلبه وپيروزى ايمان وحق ونابودى کفر وباطل است وفرجام نزاع حق وباطل، تشکيل جامعه اى است آرمانى وتأسيس حکومت جهانى عدل با نابودى ستمکاران ومفسدان با ظهور مهدى موعود وپيروزى نهايى وغلبة کامل ورقم مى خورد. شايد به اين دليل باشد که امامان معصوم عليهم السلام از جمله امام رضا عليه السلام در روايات فراوانى به صراحت در مورد از بين رفتن نشانه ها ونمودهاى ظلم وفساد در آخرالزمان سخن گفته اند.
2. پيوندهاى دو سويه انتظار ومهدويت در انديشه رضوى
امام رضا عليه السلام در تبيين مفهوم انتظار اهتمام ويژه اى داشتند. در ميراث غنى روايى شيعه، با حديث زيبايى از امام رضا عليه السلام روبه رو مى شويم که حضرت جايگاه انتظار را جايگاه شهادت در کنار رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم در جنگ بدر عنوان كرده اند. امام رضا عليه السلام در روايتى مى فرمايند:
أما يرضى أحدکم أن يکون فى بيته ينفق على عياله ينتظر أمرنا فإن أدرکه کان کمن شهد مع رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم بدرا، وإن لم يدرکه کان کمن کان مع قائمنا فى فسطاطه؛ آيا هيچ يک از شما خوش ندارد که در خانه خود بماند، نفقه خانواده اش را بپردازد وچشم به راه امر ما باشد؟ پس، اگر در چنين حالى از دنيا برود، ماننند کسى است که همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در نبرد بدر به شهادت رسيده است واگر هم مرگ به سراغ ونيايد، مانند کسى است که همراه قائم ما ودر خيمة وباشد (كلينى، 1362: ج4، ص260).
در عرصه مطالعات مهدوى، (انتظار) و(زمينه سازى) که از آن به فراهم سازى مقدمات ظهور حضرت مهدى تعبير مى شود؛ پيوند هاى دو سويه اى دارند. بر اساس روايات مهدوى، جامعه منتظِر قبل از ظهور، جامعه اى است که مهياى ظهور امام عصر عليه السلام است. مهم ترين ويژگى جامعه منتظِر قبل از ظهور، (بلوغ اجتماعى) مى باشد (سهرابى،1389: ص195). شاخصه هاى بلوغ اجتماعى عبارتند از: رغبت اجتماعى؛ به معناى ميل، اعتقاد وباور قلبى انسان ها به دولت کريمه مهدوى (همان: ص199)؛ شکايت اجتماعى؛ يعنى اعتراض وشکايت انسان ها به درگاه الاهى به جهت غيبت رهبر وسرپرست آن ها وبه عبارتى ديگر، شکايت از وضعيت موجود به درگاه الاهى (همان: ص203) واستعانت اجتماعى؛ به معناى درخواست گشايش وفتح سريع از خداوند متعال (همان: ص212). جامعه منتظِر قبل از ظهور وضعيت مطلوبى است که اگر بشر به آن برسد، حجت الاهى را درک خواهد کرد. اين جامعه منتظِر، داراى ويژگى هايى در بينش، سلوک فردى ورفتارى وارزش هاى اجتماعى است که اين مختصر فرصت کاوش در خصوص آن را به ما نمى دهد؛ اما تحقق ارزش ها ورفتارهاى متعالى اسلام در جامعه ى منتظر قبل از ظهور، جامعه را تعالى جو، تحوّل طلب ومهياى ظهور بار مى آورد. شايد در اهميت وجايگاه انتظار باشد که امام رضا عليه السلام در روايتى خطاب به (حسن بن جهم) که از حضرتش دربارة (فرج) مى پرسد؛ مى فرمايد:
أولست تعلم أنّ انتظار الفرج من الفرج؟ قلت لا أدرى، إلّا أن تعلّمنى. فقال: نعم؛ إنتظار الفرج من الفرج؛ (آيا مى دانى که انتظار فرج، جزيى از فرج است؟) گفتم: (نمى دانم، مگر اينکه شما به من بياموزيد). فرمود: (آرى؛ انتظار فرج، جزيى از فرج است) (طوسى،1386: ص276).
آن حضرت در روايت ديگرى فرمودند:
ما أحسن الصبر وانتظار الفرج. أما سمعت قول العبد الصالح: وارتقبوا إنّى معکم رقيب وانتظروا إنّى معکم من المنتظرين فعليکم بالصبر إنّما يجيء الفرج على اليأس وقدکان الذين من قبلکم أصبر منکم؛ چه نيکوست صبر وانتظار فرج! آيا سخن بنده صالح خدا (شعيب) را نشنيدى که فرمود: وانتظار بريد که من هم با شما منتظرم وپس منتظر باشيد که من هم با شما از منتظرانم؟ بر شما باد به صبر وبردبارى؛ چرا که گشايش، پس از نااميدى فرا مى رسدو به تحقيق، کسانى که پيش از شما بودند، از شما بردبارتر بودند (عطاردى،1406: ج1، ص 217).
در انديشة رضوى، واژة (انتظار) بر (واقعيت هاى نهفته) دلالت مى کند ودر دورنماية خود، چهار ويژگى مهم دارد: نخست، عدم بسنده به واقعيت هاى موجود؛ دوم، وجود واقعيتى متعالى وبرين، فراسوى واقعيت هاى موجود؛ سوم، امکان حرکت انسان ها از واقعيت هاى موجود، به سوى واقعيت برين؛ چهارم، تأکيد بر تکاپو وجست وجوى انسان ها براى يافتن ابزارهايى که واقعيت موجود را به سوى آينده روشن سوق مى دهد.
در اين نگرش، فاصلة زمانى طى مسير از وضع موجود به وضع آرمانى ومطلوب، چندان در خور اهميت تلقى نمى شود. در مقابل جايگاه جامعه متکامل عصر ظهور اهميت تلاش انسان ها را براى درک اين جامعه که در انديشه رضوى به (انتظار) معنا مى شود؛ دو چندان مى کند. اين نكته شايد به اين دليل باشد که امام رضا عليه السلام فضيلت انتظار را به مثابه شهادت در جنگ بدر يا حضور در خيمه امام مهدى عليه السلام مى داند.
شاخصه ها وويژگى هاى آموزه مهدويت از نظرگاه امام رضا عليه السلام
1. جهان شمولى انديشه مهدويت
نگاه راهبردى اسلام از حيث جهانى، داراى لوازم ومقتضيات ويژه اى است که عموماً به ماهيت ايديولوژى اسلامى برمى گردد. اسلام از حيث معرفتى در حوزه سياست وحکومت به اصول بنيادينى چون جهان نگرى قائل است. نتيجه اين ديدگاه، ارايه الگويى نوين از منجى باورى است که سطح تحليل آن، جهانى است. اين الگو از حيث روش شناختى، عالى ترين شکل منجى باورى را در عصر حاضر در بر مى گيرد که فارغ از از روش هاى نادرست اعمال شده بر دست قدرت هاى برتر؛ از حيث روش بسيار تکامل يافته است؛ الگويى که در عين اعتقاد به حکومت واحد جهانى، اصول بنيادينى چون عدالت، مساوات، عدم تعرض، نفى ظلم، رعايت حقوق ديگران را محترم مى شمارد.
آموزه مهدويت، به يک قوم، گروه، کشور، نژاد، زبان منحصر نيست وتأمين کننده رستگارى وشادکامى همگان است. روايات رضوى گوياى جهان شمول بودن آموزه مهدويت است؛ در حالى که در ساير نظريه ها چنين نبوده است وتنها طبقه وگروه خاصى مورد توجه قرار مى گيرند. براى مارکس، (طبقه کارگر وپرولتارى)؛ براى هگل، (نژاد برتر آلمانى)؛ براى يهود، (قوم برگزيده ى بنى اسرائيل)؛ براى فوکوياما، (جهان غرب) و… واجد اهميت است (کارگر،1389: ص 53).
از نظر امام رضا عليه السلام منجى موعود فراگير وجهان شمول است. تعبير به کار رفته در روايت رضوى، از قبيل (فراگيرى عدل وقسط در زمين) (صدوق، 1395: ج2،ص376)؛ همگى در فراگيرى وعدة نجات موعود ظهور دارد وحتى اگر بر فراگيرى وجهان شمول بودن اين وعده دلالت صريحى نداشته باشد؛ تحقق کامل آن ها فقط در صورتى است که در سراسر زمين محقق گردد، نه در ناحيه اى خاص از زمين.
در روايتى از امام رضا عليه السلام مى خوانيم که منادى در روز ظهور حجت عجل الله تعالى فرجه الشريف همه را خطاب مى کند. آن حضرت مى فرمايد:
هُوَ الَّذِى يُنَادِى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ يَقُولُ: (أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَفِيه؛ و) حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف (كسى است كه ندا دهنده اى از آسمان به نام وى فرياد كند كه همه اهل زمين دعوت به سوى ورا بشنوند. مى گويد: (هان! همانا حجت خدا نزد خانه خدا آشكار شد. ورا پيروى كنيد! كه حق با وو در واست) (صدوق،1395: ج2،ص 372).
عبارت (همه اهل زمين) در اين روايت نشان مى دهد که ظهور حضرت عجل الله تعالى فرجه الشريف جهانى است.
2. عدالت خاستگاه انديشه مهدويت
از وجوه بايسته تئورى وآموزه؛ تأمين عدالت وارائه را هکارهاى عملى در اين رابطه است. به اين معنا که جامعه متکامل بايد تحقق بخش عدالت براى همگان ودر همه عرصه ها باشد. عدالت امرى جامع وکامل است ودر قسط ودادگرى منحصر نمى باشد. به همين جهت، در سياست حقوق واخلاق جايگاه ويژه اى دارد وتأمين فراگير آن وجه مميّزه يک نظريه وآموزه برتر است.
عدالت، مهم ترين مشخصه حکومت مهدوى ورکن اساسى آن در انديشه رضوى به شمار مى رود. امام رضا عليه السلام در شرح دادگرى حضرت حجّت مى فرمايند:
ثُمّ يُظهِرُهُ فَيَملَأُها الأرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً؛ امام مهدى زمين را از عدل وداد آکنده مى سازد چنان که از ظلم وستم مالامال شده است (صدوق، 1395ق: ج2،ص376).
براساس اين روايت از امام رضا عليه السلام حرکت وقيام حضرت مهدى در سطحى کلان رخ مى دهد ونجات بخشى و(جمعى) است. مهم ترين برنامه آن حضرت در انديشه رضوى، برپايى عدالت در جهان است. پس، رسالت موعود شيعى، (اجتماعى) است. امام رضا عليه السلام بر اين مهم تأکيد مى کنند ومى فرمايند:
فإذا خرج أشرقت الأرض بنوره ووضع ميزان العدل بين الناس؛ آن گاه که (مهدى) قيام کند زمين به نور وروشن مى گردد واو ترازوى عدالت را در ميان مردم قرار مى دهد (عطاردى، 1406: ج1،ص223).
3. حضور منجى ويژگى منحصر به فرد موعود اسلام
اسلام وبه معناى دقيق تر (تشيّع)، تنها مکتب ومذهبى است که منجى وموعودش زنده وعينى است ومانند ديگر مکاتب واديان، موعود، به آينده نا معلوم واگذار نشده است.
(سوشيانت)، منجى آيين زردشتى ومهدى اهل سنت در آخر الزمان متولّد مى شود و(مسيحا) که عهدين آن را نجات بخش پايانى مى داند در آخر الزمان ظهورى مجدّد دارد. در هيچ کدام از اين آيين ها، منجى، وجودى عينى وزنده ندارد؛ بلکه منجى ملّت ها ومکاتب غير از اسلام، موجود يا مفهومى ذهنى وايده آلى بيش نيست که قرار است پايان بخش نزاع ها وکشمش ها در آخر الزمان باشد!
امّا اسلام پندار انسان ها را به اين که روزگارى، نيروى عادلانه مجهول ظلم را از صفحه گيتى ريشه کن مى سازد؛ از موضوعى فقط غيبى، به صورت باورى در خصوص موجودى واقعى زنده ملکوتى که تمام مشخّصاتش شناخته شده است؛ درآورد.
در انديشه رضوى، منجى وموعود شخصى ومتعين است واو کسى نيست جز حجت بن حسن عسکرى عليه السلام از اين رو امام رضا عليه السلام به تبارشناسى امام مهدى عليه السلام وابهام زدايى از نسب امام مهدى عليه السلام اهتمام ويژه اى داشتند. امام رضا عليه السلام، امام مهدى عليه السلام را چهارمين فرزند بعد از خود مى دانست وتأکيد مى کرد که وفرزند امام حسن عسکرى عليه السلام مى باشد (اربلى،1421: ج3،ص256).
ويژگى منحصر به فرد منجى در شيعه (حضور) اوست. مسأله غيبت ومهدويت در اماميه تفکيک ناپذير است. در روايات فراوانى، بر وقوع غيبت ومسائل مربوط به آن تأکيد شده است. شيخ طوسى در اين باره مى نويسد:
…روايات فراوان ورايجى که از پدران امام مهدى عليه السلام قبل ازوقوع غيبت صادر شده است؛ بر امامت وى دلالت دارند؛ رواياتى که گوياى آن است که صاحب اين امر غيبتى خواهد داشت (طوسى،1386: ص101).
بدين ترتيب، در پى گيرى انديشة مهدويت، آن گاه که به عقيده شيعه مى رسيم، خود را با سرفصل جديدى به نام (غيبت) روبه رو مى بينيم که خود پرسش هاى متعددى را پيش مى نهد، مانند پرسش از چگونگى رخداد تاريخى غيبت وسؤال از چرايى واصل لزوم آن.
باورداشت غيبت در ميان شيعيان، معلول اهتمام فراوان امامان معصوم در تبيين اين امر مهم است. اگر چه در زمان چهار امام اول عليهم السلام بيان مسأله غيبت به صورت اجمالى، اشارات کلى وبسيار سرى بوده است. اما در زمان امام باقر وامام صادق عليهماالسلام بيان امر غيبت شيوع فراوانى پيدا مى کند؛ به گونه اى که بيش ترين روايات غيبت از امام صادق عليه السلام صادر مى شود. اما مسألة غيبت همچنان به عنوان سرّى درون گروهى که نبايد فاش شود؛ در اين دوران مطرح است. از شيوة تعامل راويان اين دوره مى توان دريافت که نگاه آنان از يک تصور اجمالى از غيبت فراتر رفته است؛ ولى هنوز تا بيان تفصيلى آن فاصله دارند.
تنها تحول صورت گرفته در تبيين امر غيبت، بيان آن براى عموم شيعيان وعدم اختصاص آن به مجالس خصوصى شيعيان در زمان امام کاظم وامام رضا عليهما السلام است. در روزگار امام جواد، امام هادى وامام حسن عسکرى عليهم السلام بخش قابل توجهى از شيعيان به خوبى با مسأله غيبت آشنا شدند. روايات اين دوره، شيعه را براى غيبت آماده وغيبت را بسيار قريب الوقوع معرفى مى کند. به عنوان نمونه سؤالى از امام هادى عليه السلام بارها پس از معرفى فرزندشان به عنوان جانشين امامت از شيعيان مى پرسيدند؛ اين بود: (فَکَيفَ لَکُم بِالخَلَف مِن بَعد الخَلف؟…لانّکُم لاتَرَونَ شَخصَه ولايَحِلّ لَکُم ذِکره بِاسمِه).
به هرروى، ائمه عليهم السلام با طرح وتبيين موضوع غيبت امام دوازدهم عليه السلام سال ها قبل از وقوع آن به تقويت اين باور پرداختند وتشکيلات فکرى شيعه اماميه را به تدريج بنيان نهادند. اهتمام گستردة امامان معصوم عليهم السلام از يک سو، بيش ترين نقش را در پررنگ نمودن خطوط فکرى تشکيلات شيعى ايفا نمود واز سوى ديگر، با تعميق باورداشت غيبت، زمينه را براى انسجام جامعة شيعى در روزگار غيبت صغرى مهيا ساخت.
درست به همين دليل است که در روايات رضوى نيز به اين مهم پرداخته شده ويکى از دلايل حقانيت اعتقاد شيعه به غيبت منجى موعود، پيش بينى هايى است که قبل از رخداد غيبت از سوى مرشدان ورهبران راستين وصديق جوامع بشرى، صورت گرفته است. از معتبرترين اين ها اخبارى است که از امام رضا عليه السلام ده ها سال پيش از غيبت، صادر شده است که خود گوياى چند امر است: گسترة دانش رضوى؛ حقانيت تاريخى غيبت وتأييد اعتقاد رسمى شيعة اماميه در اين باب وزمينه سازى براى پذيرش بهتر غيبت از سوى شيعيان.
در انديشه رضوى، به دليل بسيار مهمى براى چرايى رخداد غيبت بر مى خوريم. امام رضا عليه السلام جلوگيرى از تهديد شخصيت حقوقى وتخريب پايگاه مردمى منجى را يکى از دلايل غيبت بر مى شمارند ودر اين زمينه مى فرمايند:
کأنى بالشيعه عند فقدهم الثّالث من ولدى کالنعم يطلبون المرعى فلا يجدونه، قلت له: ولم ذاک يا ابن رسول الله؟ قال: لأن إمامهم يغيب عنهم، فقلت: ولم؟ قال: لئلا يکون لأحد فى عنقه بيعه إذا قام بالسيف؛ على بن فضال مى گويد: امام رضا عليه السلام فرمود: گويى شيعه را مى بينم که وقتى سومين فرزند مرا از دست بدهند، مانند چارپايان، چراگاه مى جويندو نمى يابند. عرض کردم: يابن رسول الله! براى چه؟ فرمود: براى آن که امامشان از آن ها پنهان است. عرض کردم: براى چه؟ فرمود: براى آن که چون با شمشير قيام کند، بيعت کسى در گردنش نباشد (صدوق،1395: ج2،ص 480).
اين فلسفه که امام رضا عليه السلام در اين سخن بر آن انگشت نهاده است، بعد ديگرى از توطئه هاى بنى عباس را آشکار مى سازد. با توجه به مفهوم عميق ونقش کليدى (بيعت) در عرف اجتماعى – سياسى(7) وسازوکار انتقال وتثبيت قدرت در جامعة عربى عصر ائمه عليهم السلام حاکمان بنى عباس؛ براى آن که مهدى موعود را به عنصرى بى خطر ومردة سياسى تبديل کنند، دو راه کار مؤثر در پيش روى داشتند: نخست آن که حضرت را به شهادت برسانند؛ دوم آن که سناريوى (ترور شخصيت) را در قبال حضرت عملى سازنند. راه کار اول به حذف فيزيکى حضرت از عرصه سياسى، اجتماعى وفرهنگى مسلمانان منجر مى شد وراه کار دوم به تخريب پايگاه مردمى ايشان ختم مي گرديد (عليزاده،1388: ج3،ص191).
قدرت پرستان وسياست بازان عباسى نيک مى دانستند که بهترين راه براى فلج کردن حرکت عظيم شيعه، سلب مقبوليت اجتماعى ومحبوبيت معنوى از رهبريِ کارآمد شيعى از طريق سازش کار معرفى کردن رهبر جديد، يعنى جانشين امام حسن عسکرى عليه السلام بود وبيعت ستاندن از ومى توانست مانورى بسيار مؤثر تبليغاتى عليه امام مهدى عليه السلام باشد وبه گونة مطلوبى ضريب همبستگى روحى وپيوستگى سازمانى ميان رهبرى وجامعة شيعى را به حداقل فروکاهد وبدين سان، جبهة شيعه را در جغرافياى معادلات سياسى به موفقيت بى وزنى، تبعيد کند (همان: ص292).
از اين رو، غيبت امام مهدى عليه السلام براساس حکمت بالغة الاهى ـ فرصتى استثنايى براى صيانت از شخصيت حقيقى وحقوقى آن نجات بخش ذخيره شده فراهم آورد تا در پناه آن، چراغ اميد مستضعفان جهان براى برپايى حکومت عدل وحق همچنان فروزان بماند.
4. پيوند وثيق آموزه مهدويت وآينده نگرى در انديشه رضوى
نگاه به آينده، پيشينه اى به فراخناى زندگى بشرى دارد و(آينده نگرى) مسيرها، مراحل وگذرگاه هاى مختلفى را طى کرده واز گمانه زنى، اختر بينى، يتوپيا نويسى، فلسفه نظرى تاريخ و… به (آينده پژوهى)(8) رسيده است.
در وراى همة آينده نگرى ها وآينده نگارى ها در طول تاريخ، همواره بشر شاهد آينده شناسى دينى بوده است. اگر هدف از آينده پژوهى را رساندن جامعه انسانى به آيندة امن وپايدار بدانيم؛ گونه اى از آينده نگرى در همة اديان الاهى صادق است.
همة ابعاد ومؤلفه هاى آينده نگرى در آموزه مهدويت وجود دارد: هم تفسير کلان از حيات معقول بشرى است؛ هم تصوير وترسيم روشنى از وضعيت هاى مختلف (ودر نهايت وضعيت حتمى) وهم راه ونظام رسيدن به آن. گزاره هاى آموزه مهدويت در باب آينده، بيش از آن که بر شناختن تأکيد داشته باشد، بر ساختن وبرنامه ريزى براى آن دلالت دارد. در مجموع، در اسلام، پيش بينى آينده امکان پذير است؛ ولى طراحى وساخت آينده را به حضور، همگرايى وتعهد همگان نيازمند مى داند (جمعى از نويسندگان،1390: ص27).
امام رضا عليه السلام به مناسبت هاى گوناگون روح انديشيدن به آينده وايمان به آينده اى روشن را در وجود ياران خود زنده مى کرد ومى فرمود:
الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِى غَيْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِى ظُهُورِهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَالْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْرا؛ حجت قائم كه در غيبتش انتظار ورا كشند ودر ظهورش مطاع باشد؛ اگر از دنيا مگر يك روز باقى نمانده باشد، خدا همان روز را طولانى مى نمايد تا ظهور كند وزمين را پر از عدالت كند؛ همان گونه كه از ستم پر شده است (صدوق،1426: ج2، ص 372).
تا زمانى که انسان، مقصد عالى ونهايى خود را در نظر نگيرد وبه آينده روشن نينديشد وفرجام وعاقبت دنيا را فراموش کند؛ قابليت تحرک وتحول نخواهد داشت؛ اما در آموزة مهدويت به اين نياز انسان پاسخ درستى داده شده است ورفتارها وکوشش هاى او، در جهت کسب تلاش به منظور رسيدن به اين آينده روشن نهادينه مى گردد.
نتيجه
با انديشه در آنچه گذشت، به ويژه با پرسشى هايى که در پيوند با هر يک، ذهن را درگير مى کند؛ به مهم ترين نتايج به دست آمده از بحث اشاره مى کنم:
1. تنها منبع راهگشا در تبيين وتحليل آموزه مهدويت، (دين) مى باشد وويژگى منحصربه فرد فرجام شناسى اسلام وبه معناى دقيق تر شيعه اتکا به وحى وروايات پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله وسلم وامامان معصوم است. حاصل چنين تفسيرى پيش بينى حتمى وقطعى آينده است.
2. در انديشه رضوى حرکت تاريخ براساس ربوبيت الاهى وهدف خلقت تفسير وتبيين مى شود. از اين رو از ديدگاه امام رضا عليه السلام زمين هيچ گاه از حجت الاهى خالى نمى گردد.
3. گفتنى است که تغيير وتحول اجتماعى از تغيير در افراد اجتماع ريشه مى گيرد؛ يعنى خاستگاه هر تغييرى در اجتماع، تغيير افراد آن اجتماع است. ناگفته نماند که ملاک تحقق مقدمات در تغييرات اجتماعى، تغيير در بيش تر افراد آن اجتماع است. بنابراين، تغيير اجتماعى زمانى رخ خواهد داد که عموم افراد آن اجتماع به ضرورت تغيير در اجتماع معتقد باشند ودر جهت تحقق آن اقدام عملى انجام دهند. مراد از عموم مردم، بيش تر اعضاى فعال اجتماع است. از اين رو، افراد خاموش جامعه که همواره بى اعتنايند وحضور اجتماعى فعال ندارند، بر تغيير يافتن يا نيافتن آن تأثيرى نخواهند داشت. در اين جا است که به اهميت جايگاه انتظار در نظرگاه امام رضا عليه السلام پى مى بريم؛ زيرا در انديشه رضوى پاداش انتظار همچون شهادت در جنگ بدر يا حضور در خيمه امام زمان عليه السلام است. شايد بتوان قاعده زير را در تبيين چيستى انتظار ارائه کرد:
باور به لزوم تغيير + اقدام عملى در جهت تغيير + اراده تحقق تغيير توسط بارى تعالى = تحقق تغيير
4. مهم ترين ويژگى هاى آموزه مهدويت در انديشه رضوى عبارتند از: الاهى وقدسى بودن منجى موعود در انديشه شيعه؛ جهان شمول بودن منجى موعود؛ حضور منجى موعود، پيوند وثيق ميان منجى موعود شيعه وآينده نگرى وعدالت محور بودن منجى شيعه.
منابع
1. قرآن کريم.
2. ابن اثير، مبارك بن محمد (الجوزى)، النهاية فى غريب الحديث والأثير، تحقيق اطهر احمد الرازى، بى جا، بى نا، بى تا.
3. ابن فارس، أبو الحسين أحمد بن فارس، مُعْجَمُ مقاييس اللُّغَه، بيروت: دار إحياء التراث العَرَبى، 2001م.
4. اربلى، على بن عيسى، کشف الغمّه، قم: انتشارات الشّريف الرّضى، 1421ق.
5. اکبرنژاد، مهدى، بررسى تطبيقى مهدويت در روايات شيعه واهل سنت، قم: بوستان کتاب،1386ش.
6. امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.
7. پايدار، حبيب الله، برداشتهايى درباره فلسفه تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران: دفترنشرفرهنگ اسلامى، 1336ش.
8. جمعى از نويسندگان، آينده پژوهى پژوهش هايى درباره آينده، قم: مرکز تخصصى مهدويت، 1390ش.
9. جوهرى، اسماعيل بن حماد، تاج اللغة، بيروت: دار العلم للملايين، چ4، 1407ق.
10. الجوينى، ابراهيم بن محمد، فرائد السمطين، بيروت: مؤسسه المحمودى، بى تا.
11. حامدمقدم، احمد، سنت هاى اجتماعى در قرآن، مشهد: بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى،1378ش.
12. راشد محصل، محمد تقى، نجات بخشى در اديان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى ومطالعات فرهنگى،1381ش.
13. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات، تهران: مرتضوى، 1332ش.
14. زبيدى، مرتضى، تاج العروس، بيروت: دارالفکر، 1414ق.
15. سهرابى، فرامرز، مهدويت وفلسفه تاريخ، قم: مؤسسه آينده روشن، 1389ش.
16. شيخ طوسى، محمدبن حسن، الغيبه، قم: انتشارات مسجد جمکران، 1386ش.
17. شيخ مفيد، الإرشاد، قم: کنگره شيخ مفيد، 1413ق.
18. صدرى،جمشيد، انجام وغايت تاريخ در قرآن، مجله مسکويه، پيش شماره اول، زمستان 1384ش.
19. صدوق، محمد بن على ابن بابويه قمى، عيون اخبارالرضا، بيروت: موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1426ق.
20. ـــــــــــــ، کمال الدين وتمام النعمه، تهران: اسلاميه، چ2، 1395.ش.
21. ـــــــــــــ، معانى الاخبار، قم: جامعه مدرسين، 1403ق.
22. طباطبايى، محمدحسين، الميزان، قم: مؤسسه نشر اسلامى جامعه مدرسين، ج2، 1402ق.
23. طباطبايى، محمدحسين، شيعه در اسلام، اول، قم: دفتر انتشارات اسلامى،1374ش.
24. عطاردى، عزيز الله، مسند الامام الرضا عليه السلام، مشهد: آستان قدس، 1406ق
25. عليزاده،مهدى،(موعود جهانى) در دانشنامه امام على عليه السلام، جلد سوم، تهران: پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامى، 1389ش.
26. قطب راوندى، الخرائج والجرائح، قم: مدرسه امام مهدى، 1409ق.
27. کارگر، رحيم، جستارهايى در مهدويت، قم: مرکز تخصصى مهدويت،1389ش.
28. کلباسى اشترى، حسين، هزاره گرايى در سنت مسيحى، تهران: پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامى، 1389ش.
29. کلينى، محمد بن يعقوب،الکافى، تهران: نور، 1362ش.
30. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، بيروت: دارالمعارف للمطبوعات، 1421ق.
31. محمداف، قدير، مقايسه تطبيقى انديشه مهدويت از ديدگاه اسماعيليه واماميه، قم: جامعه المصطفى العالميه،1390ش.
32. المقدسى الشافعى، يوسف بن يحيى، عقدالدرر فى اخبار المنتظر، قم: انتشارات نصايح،1416ق.
33. موحديان عطار، على، گونه شناسى انديشه منجى موعود در اديان، قم: دانشگاه اديان ومذاهب، 1389ش.
34. ميرباقرى، سيدمحمدمهدى، (درآمدى برفلسفه تاريخ شيعه)، ماهنامه فرهنگ عمومى، سال اول، شماره 4، خرداد وتير 1390ش.
نعيم ابن حماد، الفتن، بيروت: دارالفکر،1414ق.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) Messianism.
(2) Promisianism.
(3) Futurism.
(4) Millenialism.
(5) Eschatology.
(6) يعنى به صورت نکره ومعرفه، مذکر ومؤنث، مفرد وجمع به کار برده شده است.
(7) در نگرش سياسى اهل سنت، (بيعت) الگوى رفتار سياسى شهروندان است واز رهگذر آن، امت حق ذاتى حاکميت خويش را اعمال کرده، از طريق اين مشارکت مؤثر، (مشروعيت) حکومت را تأمين مى کند. از اين رو، در رهيافت اهل سنت، بيعت صرفاً عنصرى مقبوليت آفرين نيست؛ بلکه عاملى مشروعيت بخش تلقى مى شود. ر.ک: محمد کامل ليله، النظم السياسه، الدوله والحکومه: ص 433؛ ابوالحسن على بن محمد ماوردى، الاحکام السلطانيه: ج2، ص 6.
(8) آينده پژوهى (Futures Studies) آينده شناسى (Futurology)، آينده نگارى (Foresight)، اصطلاحات وواژه هايى است که کم وبيش در نوشته ها ورويکردهاى علمى وپژوهشى ديده مى شود. در واقع، امروزه به رشته هاى علمى جديدى که هدفش مطالعه منظم آينده است، آينده پژوهشى مى گويند. اين رشته، در پى کشف وشناسايى آينده هاى ممکن، محتمل ومطلوب وکاربست آن در زمان حال است. هدف آينده پژوهى، توليد روش مند دانش راهنما واستفادة بيش تر از ملاحظات آينده محور در فرآيند تصميم گيرى است. به کارشناسان وپژوهشگران اين رشته، آينده پژوه (Futurist) مى گويند.ر.ک: پروميچيچ، آينده پژوهى ومديريت آينده، ترجمه: عبادالله حيدرى، (تهران: مرکز آينده پژوهى واطلاع رسانى)، ص 11.