(۱۳۵) برهان لطف وغيبت
برهان لطف وغيبت
چكيده
برهان لطف، به سبب اهميت جايگاه آن، به قاعده لطف مشهور است. اين قاعده، ميان متكلمان وانديشمندان اسلامى از دير باز مطرح بوده وخاستگاه بسيارى از باورهاى وگزينه هاى اعتقادى است كه كه بعثت، نصب، وعده، وعيد، بهشت، جهنم وتكاليف ـ اعم از تكاليف شرعى وعقلى ـ با آن توجيه وتثبيت مى شود. لطف، به لطف مقرب ولطف محصل تقسيم مى شود.
از جمله باورهايى كه از طريق اين قاعده قابل پى گيرى است، مسأله امامت مى باشد كه تعيين ونصب واثبات آن بر اساس قاعده لطف انجام مى شود. اما وقتى اين مسأله را در دوران غيبت وپنهان زيستى امام مطرح مى كنيم، با يك سرى پرسش هاى اساسى رو به رو مى شويم كه به نوعى تعارض را به نمايش مى گذارد، مثلا: از طرفى گفته مى شود وجود وظهور اما در هر زمان لطف است واز طرف ديگر گفته مى شود غيبت نيز لطف است، زيرا مردم در دوران غيبت به واسطه غيبت، مورد امتحان الهى قرار مى گيرند وامتحان نيز زمينه تكامل وترقى بشر را فراهم مى كند. پس با اين نگاه، هم غيبت لطف است وهم ظهور واين، به نوعى تعارض وتهافت ميان آن دو را به نمايش مى گذارد. در پاسخ پرسش بالا گفته مى شود اگر بحث را با نگرش عميق تر وبا دقت بيشتر مورد توجه قرار دهيم، نه تنها ميان غيبت وظهور، تعارضى نمى بينيم، بلكه به نوعى ميان آن دو رابطه اقل واكثر، را خواهيم ديد؛ زيرا اولا بر اساس لطف محصل كه اصل وجود امام براى بشر لطف بوده وبشر در آفرينش خويش، مديون وجود امام مى باشد اين امر، با اصل غيبت هيچ گونه تعارضى ندارد. ثانيا، در لطف مقرب نيز هيچ گونه تعارضى ميان غيبت وظهور نيست؛ زيرا امام در دوران غيبت دست بسته نيست، بلكه ار شادها وتصرفات امام در قالب تعيين نايب خاص وعام تبلور پيدا مى كند وبه اين صورت به رتق وفتق امور مردم مى پردازد، پس امام چه در غيبت وپنهان زيستى به سر ببرد وچه در ظهور، در اين كه مردم مى توانند از الطاف او بهره مند شوند، هيچ تفاوتى وجود ندارد. تنها تفاوت در اقل واكثر است كه در دوران ظهور، به سبب حضور عادى امام در ميان مردم، بهره مندى جامعه از او بيشتر است.
الف. مفهوم شناسى
1. برهان لطف: برهان لطف كه به قاعده لطف مشهور است، يكى از مهم ترين دلائل عقلى متكلمان اماميه در اثبات امامت است وهمچنين مسائل كلامى بسيارى بر اين قاعده، استوار مى باشد. وجوب نبوت، عصمت پيامبران، تكاليف شرعى، وعده ووعيد، حسن انجام تكاليف وامامت، از جمله مسائل كلامى اى است كه از مصاديق ومتفرعات قاعده لطف به شمار مى روند.
2. لطف محصل: فراهم شدن زمينه ها براى تحقق تكامل انسان ها را لطف محصل مى گويند كه اگر فراهم نشود، نقض غرض از آفرينش انسان حاصل مى شود.
3. لطف مقرب: فراهم شدن زمينه ها براى انجام تكاليف شرعى وعقلى را لطف مقرب مى گويند كه اگر فراهم نشود، نقض غرض از انجام تكاليف حاصل مى شود.
4. غيبت: به دورانى گفته مى شود كه امام ورهبر، از زعامت ورهبرى جامعه دست شسته وزندگى پنهانى را اختيار كرده است كه خود به غيبت صغرا وكبرا تقسيم مى شود.
5. فلسفه غيبت: در فلسفه غيبت، از چرايى غيبت بحث مى شود؛ براى نمونه از عواملى مانند ظلم وجور مردم، تأديب مردم، بيعت نكردن حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف با ظالمان، آماده نبودن مردم و… بحث خواهد شد.
6. چگونگى غيبت: رخداد غيبت، چگونه انجام مى پذيرد؟ آيا غيبت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف به صورت ناپيدايى ونامريى است يا به صورت ناشناس؟ در مورد ناشناسى، امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف درميان مردم رفت وآمد داشته ودر مجالس ومحافل حضور مى يابد. مردم، او را مى بينند، ولى نمى شناسند؛ اما در صورت ناپيدايى، امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف از ديدگان مردم ناپيدا است ومردم اصلا او را نمى بينند كه در مورد هر دو نوع غيبت، رواياتى از امامان معصوم عليه السلام آمده است.
7. فوايد امام غايب: در دورانى كه امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف از انظار مردم مخفى شده وزندگى پنهانى را تجربه مى كند، فوايد وآثار آن حضرت براى مردم وجامعه چيست؟ در پاسخ اين پر سش، برخى بزرگان فوايدى مانند نظارت وتعيين جانشين (به صورت خاص وعام) ونيز موضوع انتظار را پيش كشيده اند.
ب. طرح مسأله
از سؤالات يا شبهات مهمى كه در عرصه مهدويت مطرح است، تعارض ميان قاعده لطف وغيبت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف است، زيرا قاعده لطف، وجوب امام را در همه زمان ها براى هدايت وارشاد مردم، ضرورى مى داند. در مقابل مقوله غيبت، پنهان زيستى امام را تجويز مى كند؛ از اين رو ميان دو مقوله لطف وغيبت، به ظاهر تعارض به چشم مى خورد كه لازم است با طرح مسأله ونيز با تتبع وپژوهش فراگير در باره آن، پاسخ هاى عميق ودرخور داده شود.
برهان لطف
متكلمان، از دير باز براى اثبات مسائل اعتقادى گوناگون از قاعده لطف بهره مى بردند. اين قاعده يك قاعده برون دينى قلمداد مى شود؛ زيرا اولا قاعده لطف يك برهان عقلى است وعقل به ضرورت ووجوب آن خبر مى دهد (طوسى، محمد، 1384: ج1، ص 30). ثانيا، قبل از آن كه ميان متكلمان اسلامى مطرح شود، ميان متكلمان مسيحى وغير مسيحى نيز مطرح بوده ودر قالب نظام كلامى ويژه اى به عنوان (الهيات لطف) مشهور بوده است.(1)
در ميان متكلمان اسلامى (معتزله وشيعه) قاعده لطف، جايگاه مهمى دارد وشايد بعد از قاعده (حسن وقبح عقلى) از بنيادى ترين قواعد كلامى به شمار رود.
كار برد اين قاعده، منحصر در مباحث كلامى نيست، بلكه دامنه آن، مباحثى از علم اصول مانند حجيت اجماع(2) را در نورديده وبه علم فقه هم مانند مباحث امر به معروف ونهى از منكر (سيورى الحلى، 1396: ص 154) نفوذ كرده است.
الف. تعريف لطف
1. نوبختى در كتاب الياقوت لطف را چنين تعريف كرده است:
لطف امرى است كه خداوند، نسبت به مكلف انجام مى دهد ومستلزم ضرر نيست، واز بستر هاى وقوع طاعت از مكلف دانسته مى شود كه خداوند، آن را در حق مكلف انجام داده است ودر صورتى كه لطف نباشد، خداوند اطاعت نمى شد (نوبختى، 1413: ص 186).
2. سيد مرتضى در كتاب الذخيره فى العلم الكتاب در تعريف گفته است:
لطف، آن است كه مكلف را به انجام دادن طاعت دعوت مى كند. لطف، بر دوقسم است: يكى آن كه مكلف به سبب آن، فعل طاعت را بر مى گزيند واگر آن لطف نبود فعل طاعت را بر نمى گزيد. ديگرى آن كه مكلف، به سبب آن به انجام دادن طاعت، نزديك تر خواهد شد (سيد مرتضى، 1411: ص 254).
3. علامه حلى در كشف الاسرار در تعريف لطف چنين گفته است:
مقصود ما از لطف، چيزى است كه مكلف با وجود آن، به فعل طاعت نزديك تر واز فعل معصيت دور تر خواهد شد. لطف، به مرز اجبار نخواهد رسيد (طوسى، 1405: ص510).
تعاريف ديگرى از برخى انديشوران ومتكلمان اسلامى نيز نقل شده است كه به دليل رعايت اختصار از آن ها صرف نظر مى شود.
ب. اقسام لطف
لطف، با نگاه هاى مختلف داراى اقسام گوناگونى است؛ مثلا از يك نگاه، مى توان آن را محصل ومقرب تقسيم كرد واز نگاه ديگر، لطف، يا فعل خدا است يا فعل انسان؛ از اين رو مى توان آن را لطف خدا يا لطف انسان تعبير كرد. با توجه به مورد لطف نيز لطف به لطف واجب ومستحب قابل تقسيم است.
1. لطف محصل
لطف محصل، عبارت است از انجام يك سرى زمينه ها ومقدمات از سوى خداوند كه تحقق هدف خلقت وآفرينش، بر آن ها متوقف است؛ به گونه اى كه اگر خداوند، آن امور را در حق انسان ها انجام ندهد، كار آفرينش، لغو وبيهوده مى شود (جميل، 1421: ص 400).
اصل تكليف، بيان تكليف، توانمندى انسان در انجام تكليف، بعثت، نصب امام و… از مصاديق لطف محصل به شمار مى آيند (سبحانى، 1410: ج 2، ص 47).
علامه حلى در تعريف لطف محصل گفته است:
لطف، گاهى محصل است وآن، چيزى است كه به سبب آن، فعل طاعت از مكلف به اختيار او حاصل مى شود.(3)
پس لطف به اين معنا، محقق ومحصل اصل تكليف وطاعت است (سبحانى، همان: ج2، ص 48).
2. لطف مقرب
لطف مقرب، عبارت است از امورى كه خداوند براى بندگان انجام مى دهد ودر سايه آن، هدف وغرض تكليف برآورده مى شود؛ به گونه اى كه اگر اين امور انجام نمى شد، امتثال واطاعت براى افراد زيادى ميسور نبود (جوادى آملى، بى تا: ص141).
شيخ مفيد در باره لطف مقرب گفته است:
لطف مقرب، آن است كه به سبب آن، مكلف به طاعت نزديك واز معصيت دور مى شود ودر قدرت مكلف به انجام دادن تكليف، مؤثر نيست وبه مرز اجبار نمى رسد.(4)
مصاديق لطف مقرب، نظير بعثت، نصب، وعده، وعيد، نعمت ها وسختى ها به عنوان امتحان وامر به معروف ونهى از منكر است.
در يك نگاه كلى تفاوت اساسى ميان لطف محصل ومقرب در اين است كه عاملى كه جلوى نقض غرض از خلقت وآفرينش را مى گيرد، لطف محصل نام دارد وعاملى كه جلوى نقض تكاليف وطاعت را مى گيرد، لطف مقرب نام دارد.
ج. لطف بودن امام
اكنون سؤال اين است كه لطف بودن امام از چه راهى ثابت مى شود؟ از راه لطف محصل يا لطف مقرب يا هردو؟ اين ها پرسش هايى است كه در اين قسمت به آن ها پاسخ داده مى شود.
به طور كلى بايد گفت لطف بودن امام از هردو منظر قابل اثبات است.
1. لطف محصل وامامت
در تعريف لطف محصل چنين بيان شد كه خداوند يك سرى زمينه ها ومقدماتى را انجام مى دهد كه بدون آن ها نقض غرض خلقت وآفرينش پيش مى آيد. حال بايد ببينيم عدم تعيين رهبران الهى از سوى خدا، آيا خللى در تحقق هدف آفرينش انسان ها پيش مى آورد يانه؟
بنا بر اصل حكمت كه سراسر آفرينش را فرا گرفته وآفرينش همه موجودات بر اساس آن توجيه مى شود، هدفمندى ومتكامل بودن آفرينش روشن مى شود. از آن جا كه خداى حكيم، بى نياز مطلق وداراى اوصاف كمال نامحدود مى باشد، هدفمندى وتكامل فقط در آفرينش او قابل توجيه است. ميان آفريده ها، خلقت انسان ها نيز از اين امر مستثنى نبوده وداراى هدف است. از آن جا كه انسان ها داراى شاخصه هاى عقل وشهوت بوده ودر پيروى از هر يك از آن ها آزادند تحقق هدف ورسيدن به كمال مطلوب، نيازمند يك سرى مقدمات وزمينه هايى است كه تعيين رهبر در قالب بعثت ونصب، از اين زمينه ها به شمار مى آيد. اگر از سوى خدا تعيين پيامبر وامام براى هدايت انسان ها، صورت نگيرد، حكمت الهى در هدفمندى وسير تكاملى انسان ها نقض مى شود.
پس خود دارى خدا از تشريع، تكليف، بعثت ونصب، موجب قرار گرفتن انسان ها در جهالت وضلالت مى شود واين كار از خداى حكيم به دور است. در نتيجه خداوند حكيم، هم دين وشريعت را به انسان ها هديه مى دهد وهم هادى وراهنما را.
2. لطف مقرب وامامت
وقتى خداوند براى انسان ها تكاليف قرار داد، براى انجام آن ها به يك سرى زمينه ها ومقدماتى نياز است تا انسان به بهترين گونه تكاليف خود را انجام دهد، به اين زمينه ها ومقدمات كه انسان ها را به سوى انجام تكاليف نزديك مى كند، لطف مقرب گفته مى شود.
پس لطف مقرب پس از آمدن تكليف مطرح است. از طرفى ديگر انسان ها به سبب هواهاى نفسانى از انجام عبادت گريزان هستند ودر صورتى به انجام عبادت تن مى دهند كه زمينه ها ومقدماتى از طرف خدا فراهم شود؛ مانند وعده به بهشت، وعيد به جهنم ونصب امام ورهبر كه با نظارت وشرافت بر اعمال بندگان، آن ها را به انجام عبادت ترغيب وبه ترك معاصى وزشتى ها تحريص كند. اين نكته به وضوح براى همه روشن است كه اگر در مجموعه اى رهبر ونظارت رهبرى وجود داشته باشد، با مجموعه ديگر ى كه اين گونه نباشد، در انجام وظايف وترك تخلفات متفاوت خواهد بود؛ پس وجود رهبر براى هدايت مردم به سوى انجام تكاليف ـ اعم از تكاليف عقلى يا شرعى ـ ضرورت دارد.
توجه به دو قسم بودن تكاليف، لطف بودن امام را نيز مى توان، هم از راه تكاليف عقلى وهم شرعى ثابت كرد كه هردوى اين تقريرها وتبيين ها، در كلمات متكلمان اماميه يافت مى شود.
سيد مرتضى، در تبيين لطف بودن امامت چنين گفته است:
ما، امامت ورهبرى را به دو شرط لازم مى دانيم: يكى اين كه تكاليف عقلى وجود داشته باشد، وديگرى اين كه مكلفان معصوم نباشند. هرگاه هر دو شرط يا يكى از آن دو، منفى گردد امامت ورهبرى لازم نخواهد بود. دليل بر وجوب امامت ورهبرى، با توجه به دو شرط ياد شده، اين است كه هر انسان عاقلى كه با غرض وسيره عقلانى بشر آشنايى داشته باشد، اين مطلب را به روشنى تصديق مى كند كه هرگاه در جامعه اى رهبرى باكفايت ومدبر باشد كه از ظلم وتعدى جلوگيرى واز عدالت وفضيلت دفاع كند، شرايط اجتماعى براى بسط فضايل وارزش ها فراهم تر خواهد بود، ومردم از ستمگرى وپليدى دورى مى گزينند ويا در اجتناب از پليدى وتبهكارى، نسبت به وقتى كه چنين رهبرى در بين نباشد، وضعيت مناسب ترى دارند. اين چيزى جز لطف نيست؛ زيرا لطف چيزى است كه با تحقق آن، مكلفان به طاعت وفضيلت روى مى آورند واز پليدى وتباهى دورى مى گزينند ويا اين كه در شرايط مناسب ترى قرار مى گيرند. پس امامت ورهبرى، در حق مكلفان لطف است؛ زيرا آنان را به انجام دادن واجبات عقلى وترك قبايح بر مى انگيزد ومقتضاى حكمت الهى، اين است كه مكلفان را از آن محروم نسازد (سيدمرتضى، همان: ص409).
سيد مرتضى با دو پيش فرض تكاليف عقلى ومعصوم نبودن انسان ها، به اثبات لطف بودن امام مى پردازد؛ يعنى فرض را بر اين گرفته است كه انسان ها از منظر عقل، يك سرى تكاليفى دارند كه بايد آن ها را انجام دهند واز طرف ديگر به دليل معصوم نبودن آن ها، احتمال تعدى وتجاوز وعدم انجام تكاليف وجود دارد؛ پس لازم است رهبر وامامى باشد، تا آن ها را در انجام دادن تكاليف واجتناب از تعدى وتجاوز، ترغيب وتشويق كند، شيخ طوسى از شاگردان سيد مرتضى، همين روش را برگزيده واين مطلب را از بديهيات عقلى دانسته است (طوسى، 1417: ص5).
اما برخى بزرگان، لطف بودن امام را با پيش فرض تكاليف شرعى ثابت كرده وچنين گفته اند كه نصب امام، لطفى است از جانب خداوند در انجام دادن واجبات وتكاليف شرعى، وا نجام دادن هرلطفى با ويژگى ياد شده، به مقتضاى حكمت الهى، واجب است، پس نصب امام از جانب خداوند، تا وقتى كه تكليف باقى است، واجب است (بحرانى، بى تا: ص 175).
پس حد وسط در دليل فوق، تكاليف شرعى است وبا وجود تكاليف شرعى به اثبات لطف بودن امام ووجوب تعيين آن از سوى خدا پرداخته شده است.
البته واژه امام كه از جمله مصاديق لطف به شمار مى آيد، مطلق است يعنى شامل پيامبران وجانشينان آن ها مى شود؛ ولى اگر در برهان لطف حد وسط تكاليف عقلى باشد، منظور از امام پيامبران هستند واگر تكاليف شرعى باشند، منظور از امام، مطلق است كه شامل همه رهبران الهى مى شوند.
د. وجوب لطف
وجوب لطف، بديهى ووجدانى است ـ علت آن، اين است كه در محقق نشدن لطف، نقض غرض پيش مى آيد وقبيح بودن نقض غرض از امور فطرى به حساب مى آيد.
پس لطف كه در حصول هدف آفرينش وتحقق تكاليف مؤثر است، لزوم آن از بديهيات وقطعيات به شمار مى آيد. در اين زمينه از برخى بزرگان ومتكلمان چنين نقل شده است:
دليل بر وجوب لطف، آن است كه غرض مكلّف (خداوند) بر آن متوقف است. پس لطف واجب است واين، همان مطلوب است (شيخ مفيد، همان: ص 32).
علامه حلى نيز گفته است:
دليل بر وجوب لطف، آن است كه لطف، غرض مكلف (خدا) را حاصل مى گرداند؛ بنابر اين، واجب است واگر نباشد، نقض غرض لازم مى آيد (طوسى، بى تا: ص 324؛ اصفهانى، بى تا: ص 55).
سيد هاشم بحرانى آورده است:
برهان وجوب لطف، آن است كه اگر ترك لطف جايز باشد، پس فرض آن كه خداوند حكيم آن كار را ترك كند، غرض خود را نقض كرده است؛ ليكن اين لازم (نقض غرض) باطل است ودر نتيجه ملزوم (جايز بودن ترك لطف) همه باطل است (بحرانى، بى تا: ص48).
بيان ملازمه چنين است كه خداوند تعالى، از مكلف، اطاعت وفرمان بردارى را خواستار است؛ پس اگر بداند كه آن مكلف، فقط زمانى فرمان بردار مى شود وبه خداوند نزديك تر مى گردد كه خداوند كارى براى او انجام دهد، در اين صورت، حكمت خداوند ايجاب مى كند آن كار را انجام دهد؛ زيرا اگر اين كار را ترك كند، نشان دهنده آن است كه خداوند، از مكلف، اطاعتى نخواسته است؛ مثلا شخصى از ديگرى مى خواهد كه با او غذا بخورد ومى داند كه آن ميهمان، زمانى حاضر مى شود كه كسى دنبال او فرستاده شود. حال اگر ميز بان، كسى را دنبال ميهمان نفرستد، غرض خود را نقض كرده است.
از آن چه گفته شد، روشن مى شود، قاعده لطف از بديهيات است وبه خداوند متعال، اختصاص ندارد؛ زيرا هر عاقلى، در كارها واهداف خود، از آن غافل نيست وبراى همين، آن چه او را به اهدافش نزديك مى سازد، آماده مى سازد واز آن چه با اهدافش منافات دارد، دورى مى كند.(5)
ه. تعيين امام از طرف خدا
در جاى خود ثابت شد كه امام، يكى از مصاديق لطف به حساب مى آيد؛ يعنى امامت، مايه نزديكى انسان ها به سوى خدا ودورى آن ها از معاصى ونافرمانى خدا است. پس از بديهى دانستن لطف بودن امام، سؤال مى شود كه تعيين امام از طرف چه كسى صورت خواهد گرفت؟ از طرف خدا يا از طرف مردم ويا اين كه خدا ومردم به صورت مشترك در انتخاب امام عمل مى كنند؟
وجود دو معيار براى عرضه لطف الهى (تعيين ومعرفى امام) به بشر ضرورى است؛ يكى وجود تكاليف عقلى وشرعى وديگرى معصوم نبودن بشر؛ پس معصوم نبودن بشر، يكى از معيار هاى لزوم لطف از سوى خدا به شمار مى آيد. حال اگر امام ورهبرى كه براى انسان ها تعيين مى شود، داراى مقام عصمت نباشد ـ لطف الهى (تعيين امام ديگر) براى او نيز ضرورى است واين فرايند، در صورت معصوم نبودن امام ورهبر، تا بى نهايت تسلسل پيدا مى كند وتسلسل نيز باطل ومحال است. پس لازم است امام ورهبر كه يكى از مصاديق لطف است، معصوم باشد (حمصى الرازى، 1414: ص 278). از آن جا كه عصمت، امرى پوشيده وباطنى است كه تشخيص آن خارج از توان بشر است لازم است امام معصوم عليه السلام از سوى خدا تعيين وبه مردم معرفى شود.
پس عصمت كه يكى از شرايط امام است، از دو راه قابل شناخت است؛ يكى از راه اعلام خدا كه از طريق پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم صورت مى گيرد وديگرى از راه معجزه (كرامت) كه از خود امام سر مى زند.
غيبت
در متون دينى ـ اعم از احاديث معصومان وسخنان اصحاب آن ها ـ توجه ويژه اى به مقوله غيبت شده. نيز ميان معتقدان به مهدويت، اعتقاد به غيبت، جايگاه بس مهمى دارد. اهميت غيبت از ديد مخالفان ودشمنان نيزمخفى نمانده وبا وارد كردن شبهات وسؤالات فراوان در باره غيبت در صدد تضعيف وبى پايه جلوه دادن آن برآمده اند.
از جمله شبهاتى كه از طرف مخالفان در عرصه مهدويت مطرح شده است، متعارض دانستن دو مقوله غيبت ولطف است كه در اين نوشتار به دنبال پاسخ به شبهه فوق ورفع تعارض ميان آن دو هستيم. براى رفع تعارض ابتدا به شناخت دو طرف قضيه نياز است. در بحث پيش، به بررسى قاعده لطف پرداخته شد واكنون، در پى شناخت ومعرفى مفهوم غيبت ومفاهيم همسو با آن خواهيم بود، تا در ختام نوشتار كه بخش ترابط ميان مقوله غيبت وقاعده لطف است، بهتر به نتيجه مطلوب رهنمون شويم.
از جمله سوالاتى كه در برخى اذهان مطرح است اين است كه چرا رهبر در جامعه حضور آشكار ندارد؟ نيز چه عواملى سبب شده است تا آن حضرت، پنهان زيستى را ترجيح دهد؟ غيبت او چگونه است؟ شايد باپا سخ به اين سوالات ونيز پرداختن به مفهوم غيبت از لحاظ چرائى وچگونگى، بهتر بتوان به شناخت مقوله غيب رسيد وبهتر به ترابط وعدم تعارض ميان برهان لطف وغيبت پى برد؛ از اين رو مباحث فوق را در قالب دو بند مطرح خواهيم كرد.
الف. چرايى غيبت
با توجه به احاديث وروايات فراوانى كه در باب غيبت وارد شده است مى توان عوامل غيبت را چنين شمارش كرد. خوف از دشمنان، امتحان الهى، تاديب مردم، عدم آمادگى مردم، بيعت نكردن امام با ظالمان (صدوق، 1412: ج1، ص285).
ميان عوامل ياد شده، برخى نظير خوف از دشمنان وامتحان الهى به نحوى براى مردم لطف بوده ودر واقع مردم از آن ها منتفع مى شوند وبرخى ديگر نظير عدم آمادگى مردم وتأديب آن ها به خود مردم باز مى گردد ومردم در نارسايى لطف مقصر هستند وگرنه اصل لطف كه همان تعيين ومعرفى امام باشد، از ناحيه خدا صورت گرفته است.
اما توضيح مطالب فوق:
1. خوف از دشمنان
از آن جا كه وجود دوازدهمين وآخرين حجت خدا، امام مهدى عليه السلام تا قيامت ضرورى مى باشد، لازم است وجود او از هر آسيب وگزندى حفظ شود، تا بشر در طول تاريخ خويش بدون حجت وامام نماند. براى حفظ جان، راه هاى مختلفى وجود دارد كه پنهان زيستى وپرده پوشى يكى از آن ها است. امام مهدى عليه السلام نيز به دليل اين كه همه مردم تا قيامت از وجودش بهره مند شوند وزمين بدون حجت الهى نماند، همين راه حفاظتى را برگزيده است. امام باقر عليه السلام در اين باره فرموده است:
(ان للقائم غيبه قبل ان يقوم) قلت: (ولم؟) قال: (يخاف) واومأ بيده الى بطنه يعنى القتل (نعمانى، 1363: ص258)؛
(همانا قائم عليه السلام را قبل از اين كه قيام كند، غيبتى است). عرض كردم: (براى چه؟) فرمود: (مى ترسد) ودر اين حال با دستش به شكم خودش اشاره كرد يعنى از كشته شدن.
وقتى مردم هر زمانى به امام نياز داشته باشند وامام مهدى نيز آخرين حجت الهى باشد، لازم است آن حضرت از هر آسيبى حفظ شود. نيز وقتى حفظ جان آن بزرگوار ممكن نباشد، مگر با پنهان زيستى وغيبت، لازم است از انظار مردم غايب شود، تا حياتش تضمين شده وهمه مردم از وجودش بهره مند شوند؛ پس نفع مردم، متفرع بر حيات امام وحيات امام متفرع بر غيبت است ومردم از وجود امام غايب نفع مى برند.در نتيجه امام غايب براى مردم لطف محسوب مى شود.
2. امتحان الهى
درزمان هاى مختلف، همه انسان ها با شرايع گوناگون مورد آزمايش وامتحان حضرت حق قرار گرفته ومى گيرند، همان گونه كه در برخى از روايات به اين مهم اشاره شده است. امام موسى بن جعفر عليه السلام فرموده است:
اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله فى اديانكم لايزيلكم احد عنها، يا بنى لا بد لصاحب هذا الامر من غيبه حتى يرجع عن هذ الامر، من كان يقول به انما هى محنه من الله عزوجل امتحن بها خلقه (صدوق، همان: ص286)؛
هنگامى كه پنجمين فرزند از امام هفتم غايب شد، مواظب دين خود باشيد، مبادا كسى شما را از دين خارج كند. اى پسرم! براى صاحب اين امر، ناچار غيبتى خواهد بود تا اين كه گروهى از مؤمنان از عقيده خود بر مى گردند. خدا به وسيله غيبت بندگانش را امتحان مى كند.
در اين قسمت كه علت غيبت، امتحان الهى دانسته شده است، به نحوى تعارض ميان قاعده لطف وغيبت برداشته مى شود؛ زيرا اگر امام وتعيين او از ناحيه خدا لطف دانسته شود، امتحان الهى نيز لطف الهى به شمار مى آيد؛ پس مى توان گفت هم امام لطف است وهم غيبت كه امتحان الهى است.
3. عدم آمادگى مردم وتآديب آن ها
عواملى كه سبب پنهان زيستى امام زمان عليه السلام به شمار مى رود، عدم آ مادگى مردم وعدم پذيرش در برابر آخرين حجت الهى است. خداوند متعال، براى تأديب خلق، حجت خويش را از ميانشان برده ومردم را از فيض دسترسى به او محروم كرده است. مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل مى كند.
واعلموا ان الارض لا تخلو من حجه الله عزوجل ولكن الله سيعمى خلقه عنها بظلمهم وجورهم واسرافهم على انفسهم (نعمانى، همان: ص202)؛
وبدانيد كه زمين از حجت خداوند عزوجل خالى نمى ماند؛ ولى خداوند به زودى ديده مردم را از او (امام زمان) عليه السلام نابينا مى سازد، به دليل ظلم وجورشان وزياده روى آن ها در باره خودشان.
در صورتى كه غيبت امام زمان عليه السلام را به دليل عدم آمادگى مردم بدانيم، با لطف بودن امام تعارضى نخواهد داشت، زيرا در اين فرض است كه بحث از هم تفكيك مى شود، يك سوى بحث، لطف بودن امام وتعيين او از طرف خدا در نظر است وطرف ديگر قبول وپذيرش امام از ناحيه مردم منظور است ولطف بودن امام با تعيين او از طرف خدا حاصل مى شود. اما در جهت دوم به سبب عدم آمادگى مردم، به منصه ظهور نمى رسد.
به تعبير ديگر لطف بودن امام را مى توان در دو مقام ثبوت واثبات مطرح كرد. در مقام ثبوت، اراده وفعل الهى قرار دارد كه امام با اراده وانتخاب حق به مردم معرفى مى شود؛ اما در مقام اثبات، دو موضوع مطرح است: يكى پذيرش مسؤليت از ناحيه امام ودوم پذيرش امام توسط مردم. در اين كه امام، برابر خدا تسليم بوده ومقام امامت را بدون هيچ گونه درنگى مى پذيرد، جاى هيچ شك وترديدى نيست. فقط مى ماند آمادگى وپذيرش مردم كه در صورت تحقق آمادگى وپذيرش مردم، يقينا لطف بودن امام به منصه ظهور مى رسد ودر صورت عدم تحقق لطف بودن امام در جامعه، به خاطر محقق نشدن قسم سوم كه همان آمادگى وپذيرش مردم است مى باشد.
در كتاب كشف المراد در در باره امام چنين آمده است: (وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا).
خواجه فرمود: (وعدمه منا) يعنى تصرف نكردن امام عليه السلام از ناحيه ماست؛ چون لطف از طرف خدا است كه امام را معين فرمايد وبشناساند ولطفى كه برمكلفان واجب است، آن است كه هر يك او را به ديگران بشناساند وادله امامت او را بگويد وهيچ كس مانع تصرف وتعليم وتبليغ سخنان او نشود. عدم انجام اين مورد كه بر مردم واجب بود، موجب عدم تصرف امام شد (علامه حلى، 1376: ص509).
شيخ طوسى نيز در كتاب غيبت چنين آورده است:
ياد آور شديم آن چه در اين بيان مى داريم، مواردى است كه سيد مرتضى (ره) آن را در كتاب الذخيره وما در كتاب تلخيص الشافى به بيان آن پرداخته ايم كه همان مسأله لطف خدا در حق ما به وسيله تصرف امام در كارها وباز بودن دست آن حضرت در امورى است كه به سه گونه انجام شدنى است:
اول. آن چه به خدا ارتباط دارد، ايجاد آفرينش امام است. دوم آن چه به امام ارتباط دارد، مسؤليت رهبرى وامامت وبه انجام رساندن آن است.
سوم آن چه به ما مردم ارتباط دارد، تصميم به يارى وپشتيبانى امام وتسليم بودن برابر فرمان اوست (طوسى، همان: ص 41).
ب. چگونگى غيبت
در بحث غيبت، مسأله اى كه نياز به تبيين دارد، چگونگى غيبت است؛ يعنى غيبت امام مهدى عليه السلام به چه شكلى است؟ آيا غيبت حضرت، به صورت ناپيدايى ونامرئى است يا به صورت ناشناسى؟ با توجه به دو مفهومى بودن غيبت، مى توان در مقام تطبيق وارزيابى آن دو با قاعده لطف، روش هاى متفاوتى را پيش گرفت؛ زيرا در تعريف نخست، حضرت اصلا در منظر وديدگاه مردم قرار نمى گيرد وحتى حضور جزئى نيز در جامعه ندارد. در تعريف دوم خلاف اين مورد ثابت است؛ يعنى امكان ملاقات جزئى براى برخى اوليا وعلما وجود ندارد.
البته جاى خود بايد ثابت شود كه غيبت امام مهدى عليه السلام از كدام يك از اين دو قسم مى باشد. اكنون؛ با صرف نظر از اين كه كدام يك از اين ديدگاه ها به ثواب نزديك تر است (ممكن است كه امام مهدى عليه السلام از هردو قسم غيبت استفاده كند) به ارزيابى وتطبيق غيبت با قاعده لطف مى پردازيم.
1. ناپيدايى
از برخى احاديث وروايات چنين استنباط مى شود كه غايب بودن حضرت مهدى عليه السلام به صورت ناپيدايى است. امام صادق عليه السلام فرمود ه است:
تفقد الناس امامهم فيشهد الموسم فيراهم ولايرونه (صدوق، بى تا: ج2، ص16)؛
مردم، امام خود را گم كنند. او در موسم حج حاضر باشد وآن ها را ببيند ومردم او را نبينند.
امام رضا عليه السلام نيز فرموده است: (لايرى جسمه ولايسمى باسمه) (صافى، 1419؛ ص325)؛ حضرت مهدى ديده نمى شود وبه اسم ونام برده نمى شود.
از روايات فوق وامثال آن ها مخفى بودن جسم وكالبد امام مهدى عليه السلام از ديدگان مردم برداشت مى شود كه در واقع، همان ناپيدائى ونامرئى بودن بدن حضرت است.
در اين فرض، ديگر ملاقات ومشاهده حضرت ممكن نيست وتصرف ودخالت حضرت در امور مردم، به صورت تصرف غير مستقيم، قابل توجيه است.
حال سوال مى شود كه اگر غيبت امام مهدى عليه السلام را غيبت ناپيدائى بدانيم، چگونه حضرت در امور مردم دخالت كرده وبه نوعى لطف بودن خودش را به اثبات مى رساند؟
در پاسخ بايد گفت لطف بودن گاهى به صورت مستقيم ومباشرى صورت مى گيرد؛ مانند دخل وتصرف غالب رهبران در امور اجتماعى مردم وامر ونهى كردن ورتق وفتق امور آن ها به صورت رو در رو. گاهى نيز دخل وتصرف وهدايت گرى يك رهبر، به صورت غير مستقيم وغير مباشرى انجام مى گيرد؛ مانند نظارت واشرافى كه يك رهبر در هنگام سفر بر امور جامعه دارد. در فرض اخير، نمى توان گفت رهبر وسفر كرده، برابر امور جامعه بيگانه وبى توجه است؛ بلكه همين كه براى جامعه جانشين ونايب تعيين كرده وبه طور غير مستقيم بر امور مردم نظارت دارد، براى جامعه ومردم منفعت دارد؛ پس وقتى با غيبت رهبر، سودمند بودن او براى مردم وجامعه به اثبات برسد، لطف بودن او نيز قابل اثبات است. پس مشاهده وعدم مشاهده دخلى در نفع رسانى رهبر به جامعه ندارد؛ لذا امام غايب ناپيدا نيز مى تواند براى مردم لطف باشد.
2. ناشناسى
اگر غيبت را از نظر مفهومى به ناشناسى برگردانيم، اين طور تعبير مى شود كه امام زمان عليه السلام ميان مردم، به صورت فردى ناشناس حضور يافته، مردم او را مى بينند، ولى نمى شناسند. در اين باره روايات واحاديث فراوانى از معصومان عليه السلام نقل شده است:
از امام صادق عليه السلام نقل شده است:
واما سنه من يوسف فالستر يجعل الله بينه وبين الخلق حجابا ولا يعرفونه (صدوق، همان: ج2، ص20)؛
اما سنتى كه از يوسف (حضرت مهدى عليه السلام) دارد، مستور بودن است. خداوند بين او ومردم، حجابى قرار مى دهد، به طورى كه او را مى بينند، ولى نمى شناسند.
مواردى كه لطف بودن امام زمان عليه السلام در غيبت به معناى ناپيدايى را ثابت مى كرد، در غيبت به معناى ناشناسى نيز وجود دارد. علاوه بر آن ها مزيت هاى ديگرى نيز در فرض اخير مطرح است؛ از جمله مشاهده همراه با معرفت وملاقات برخى اوليا با امام زمان عليه السلام است كه در اين مشاهده وملاقات از هدايت ها وپاسخ هاى آن حضرت بهره مند شده وديگران را نيز از اين فيض بهره مند كرده اند.
پس مى توانيم لطف بودن امام در دوران پنهان زيستى او را چنين گزارش كنيم:
1. اصل وجود رهبر وامام براى مردم لطف است؛ زيرا با حس وجود رهبر وناظر بودن او، نوعى مصونيت در عمل براى انسان پيدا مى شود.
2. هدايت گرى امام زمان عليه السلام ونظارت واشراف آن حضرت بر كارها وامور اجتماعى مردم در قالب تعيين جانشين ـ اعم از نايبان خاص وعام ـ به نوعى لطف بودن حضرت را ثابت مى كند.
3. با مفتوح بودن باب ملاقات ومشاهده معرفتى، به نوعى همه دوستداران رويت حضرت تلاش مى كنند تا براى ملاقات، به خصال اخلاقى وا يمانى مزين شوند واين خود لطف بودن حضرت را مى رساند. نفس ملاقات وبهره مندى از وجود پرفيض امام زمان عليه السلام نيز لطف ديگرى به حساب مى آيد.
با توجه به موارد فوق با وجود غيبت، امام زمان عليه السلام منافع كثيرى براى مردم همراه دارد واين نتيجه، گوياى اين مطلب است كه غيبت با لطف بودن امام عليه السلام تعارض ندارد.
ج. فايده امام غايب
آيا امام غايب براى مردم فايده دارد؟ در صورتى كه ثابت شود امام غايب براى مردم فايده هاى فراوانى دارد، مى توان به مفيد بودن او حكم كرد وبا اثبات مفيد بودن امام غايب، لطف بودن آن حضرت نيز قابل اثبات است.
در كتاب هاى مختلف، فوايد بسيارى براى امام غايب ذكر شده است كه به مهم ترين آن ها خواهيم پرداخت. در يك نگاه كلى مى توان فايده رسانى امام را در دو بعد مطرح كرد:
1. بعد تكوين
2. بعد تشريع
در بعد تكوين، اصل وجود حضرت بدون تصرف تشريعى، براى مردم لطف محسوب مى شود. در واقع، واسطه فيض بودن امام براى موجودات ديگر، از اين راه توجيه مى شود.
اما بعد تشريع، شقوق گوناگونى دارد كه در يك رويكرد كلى، مى توان آن ها را به دو نوع تقسيم كرد:
1. فايده رسانى براى آينده بشريت؛
2. فايده رسانى براى بشريت كنونى.
در فرض نخست بايد گفت چون حجت خدا، آخرين حجت الهى است واز طرف ديگر، خداوند حكيم زمين را بدون حجت قرار نخواهد داد، لازم است امام وحجت خدا براى فايده رسانى به آيندگان نيز زنده بماند، تا انسان هاى آينده نيز بدون راهنما ورهبر نشوند.
در فرض دوم كه فايده رسانى براى انسان هاى كنونى است، فوايد فراوانى را مى توان برشمرد؛ از جمله:
1. اميد بخشى
انتظار منجى، از يك طرف فرايند زندگى انسان ها را هدفمند كرده ودورنماى خوب وروشنى را پيش روى بشر قرار مى دهد واز طرف ديگر روزنه اميد واميدوارى را در قلوب تك تك انسان ها روشن مى كند. به دليل اهميت انتظار، در احاديث وروايات مختلفى بر آن تاكيد فراوانى شده است.
ان القائم منا هو المهدى الذى يجب ان ينتظر فى غيبته (صدوق، همان: ج2، ص377)؛ همانا قيام كننده از ما (اهل بيت) همان مهدى است كه انتظار او در زمان غيبتش واجب است.
قرآن كريم نيز بر اهميت اميد وانتظار تاكيد كرده، يأس ونا اميدى را مورد نكوهش قرار داده است:
(لاتيأسو من روح الله انه لايأس من روح الله الا القوم الكافرين) (يوسف، 78)؛ از رحمت وگشايش الهى نا اميد نباشيد كه جز گروه كافران، كسى از رحمت خدا نا اميد نيست.
در برخى روايات نيز نا اميدى ومأيوس شدن، بلاى بزرگ تلقى شده است. از حضرت على عليه السلام نقل شده است:
اعظم البلاء انقطاع الرجاء (آمدى، 1366: ش1323)؛ بزرگترين گرفتارى، نا اميد شدن است.
برخى روايات، انتظار را، بهترين ومحبوب ترين اعمال نزد خدا دانسته شده ا ست. از حضرت على عليه السلام نقل شده است:
افضل عباده المومن انتظار فرج الله (صدوق، 1410: ج2، ص616)؛ برترين عبادت مؤمن انتظار فرج از جانب خداوند است.
وقتى يك آموزه، نشاط وپويايى به ارمغان مى آورد، نيز آينده ايده آل وآرمانى را فراسوى بشر ترسيم مى كند، بزرگترين فايده ومنفعت را به بشر وجوامع بشرى هديه مى كند، بنابر اين انتظار امام غايب، ثمره ونتيجه بس مهمى را همراه دارد. با اثبات مطالب فوق، فايده رسانى از ناحيه امام غايب ودر نهايت لطف بودن او به منصه ظهور مى رسد.
2. حفظ دين وشريع
از آثار وبركات امام ـ حتى در زمان غيبت ـ نگهدارى دين وشريعت از نابودى وانحراف است.
در اين رابطه از امير مومنان على عليه السلام خطبه اى نقل شده است كه مى فرمايد:
واخذوا يمينا وشمالا ظعنا فى مسالك الغى وتركا لمذاهب الرشد، فلا تستعجلو ما هو كائن مرصد… الا وان من ادركها منايسرى فيها بسراج منير ويحذو فيها على مثال الصالحين، ليحل فيها ربقا ويعتق رقا ويصدح شعبا ويشعب صدعا، فى ستره عن الناس، لايبصر القائف اثره ولو تابع نظره ثم يشعذن فيها شحذ القين النصل، تجلى بالتنزيل ابصارهم ويرمى بالتفسير فى مسامعهم ويغبضون كاس الحكمه بعد الصبوح (فيض الاسلام، بى تا: خطبه 150)؛
به راه هاى چپ وراست رفتند، وراه ضلالت وگمراهى پيمودند وراه روشن هدايت را گذاشتند … پس در باره آن چه شدنى است ودر انتظارش هستيد، عجله نكنيد… آگاه باشيد كسى كه از ما آن فتنه ها را درك مى كند وبه رويه نيكان رفتار مى نمايد، تا در آن گرفتارى ها بندى را بگشايد واسيرى را از قيد جهل ونادانى آزاد كند وجمعيت گمراهى را پراكنده سازد وحق را گرد آورد، در پنهانى از مردم كه اثر ونشانه او را جوينده نمى بيند، هرچند در پى او نظر افكند هيچ كس او را نخواهد ديد؛ اگر چه سعى وكوشش بسيار به كار برد مگر كسى كه لياقت ملاقات داشته باشد، پس گروهى در آن فتنه ها صيقلى شوند؛ مانند صيقل دادن شمشير توسط آهنگر به طورى كه ديده هاى آن ها به نور قرآن جلا داده شده وتفسير در گوشهايشان جاى مى گيرد وشب، جام حكمت را به آن ها بنوشانند پس از اين كه در بامداد هم نوشيده باشند.
طبق برداشت برخى شارحان نهج البلاغه مسؤليت هايى كه در خطبه برشمرده شده ورسالت امام تلقى شده است، هنگام غيبت امام مى باشد. با توجه به اين رويكرد امام غايب به هدايت مسلمان ها ورشد وتعالى آن ها دغدغه داشته ودر هدايت آن ها به طور غير مستقيم دخالت دارد.
در برخى روايات به اين نكته توجه شده كه اگر راه هدايت بر همه مردم حتى خوبان نيز بسته شود ومردم در تشخيص حق از باطل مميز نداشته باشند، غيبت امام زمان عليه السلام بى درنگ به ظهور تبديل خواهد شد، تا هدايت وراه نجات به حيات وتداوم خود ادامه دهد. امام باقر عليه السلام فرموده است:
اقرب من يكون العباد من الله وا رضى ما يكون عنهم اذا افتقدو حجة الله فلم يظهر لهم، ولم يعلموا بمكانه، وهم فى ذلك يعلمون انه لم تبطل حجة الله ولاميثاقه… وقد علم ان اوليائه لايرتابون. ولم علم انهم يرتابون ما غيب عنهم حجته طرفه عين (نعمانى، همان: ص83؛ طوسى، همان: ص276؛ كلينى، 1377: ج1، ص333)؛
نزديك ترين بندگان به خدا كه خدا نيز بيش از همه از آن ها خشنود ا ست، بندگانى هستند كه حجت خدا از چشم آن ها ناپديد خواهد شد؛ آن ها حجت خدا را نمى بينند وجايگاه او را نمى شناسند؛ ولى يقين دارند كه حجت خدا ميان آن هاست وحجت هاى خدا باطل شدنى نيستند… خدا مى داند كه اوليائش در وجود حجت خدا به شك وترديد نمى افتند. اگر مى دانست كه امر بر آن ها مشتبه مى شود، حتى يك لحظه هم حجت خودش را پنهان نمى كرد.
علاوه برفايده هاى گفته شده فوايد ديگرى نيز مطرح است كه به صورت اجمال مطرح مى كنيم:
1. هدايت هاى معنوى امام كه درباره برخى تشنگان سيرو سلوك وصالحان صورت گرفته ومى گيرد.
2. يارى رسانى به برخى كسانى كه در حالت واضطرار خاصى به او متوسل مى شوند. نمونه هاى اين موارد در كتب مربوط به آن نقل شده است.
3. دعاى خير آن حضرت در حق مؤمنان واين بهره اى است بزرگ.
4. دفع برخى شرور با عنايت امام به خواص يا طرفداران حق؛ به خصوص زمانى كه هجمه هاى دشمن از هر سو آنان را تهديد مى كند.
5. هدايت تسبيبى آن حضرت به وسيله نمايندگان خاص وعام خود كه در عصر غيبت داشته وخواهد داشت؛ چه اين كه هرچه نمايندگان او انجام مى دهند، به نيابت ووكالت از او است وبه شخص امام باز مى گردد.
6. تصويب امور سال در شب هاى قدر كه طبق روايات با امضاى امام صورت مى گيرد…(6).
در پايان بحث، با طرح مثالى نتيجه را بيشتر روشن مى كنيم. زمان حضور وظهور امام معصوم عليه السلام كه لطف بودن او برهيچ كس پوشيده نيست، اگر ستمگران امام را به زندان انداخته يا براى او محدوديت ايجاد كردند، آيا مى توانيم درباره امام محبوس بگوييم، براى مردم هيچ فايده اى ندارد ووجود چنين امامى، لطف نيست؟ در پاسخ بايد گفت: هيچ تعارضى ميان پنهان بودن امام ولطف وجود ندارد؛ زيرا اولا اصل وجود امام كه به ضرورت عقلى وشرعى لازم است، از طرف خدا تعيين شده ولطف بودن او ثابت مى شود. ثانيا اين مردم هستند كه خود را به نوعى از ارشاد وهدايت وتصدى امام محروم ساخته اند؛ بنابر اين ميان عامل غيبت كه كوتاهى وتقصير مردم است وعامل ضرورت وجود امام كه حكمت عاليه الهى است، فرق است.
ترابط لطف وغيبت
همان گونه كه در مباحث قبل گذشت، ميان برهان لطف وغيبت، علاوه بر اين كه تعارضى نيست، بلكه به نوعى رابطه برقرار است؛ زيرا امام ورهبر، داراى دو جايگاه ومقام است ودر هر دو جايگاه؛ امام براى مردم لطف مى باشد. اگر در برهه اى از زمان، از حيث مقام ظاهرى (زعامت ورهبرى مستقيم ومباشر) لطف بودن امام مورد خدشه قرار گيرد، در مقام ثبوت ونفس الأمرى كه همان مقام انسان كامل وواسطه فيض بودن امام است، پيوسته لطف بودن امام در همه زمان ها قطعى است؛ زيرا (اصل وجود امام لطف است وتصرف آن حضرت لطف ديگر، وعدم تحقق زعامت وحكومت ظاهرى امام نيز به سبب كوتاهى هاى مردم است) (علامه حلّى، همان: ص509).
لطف بودن امام در تمام زمان ها
از جمله مباحث مهم مهدويت گستره وقلمرو لطف امام است. آيا لطف امام در همه زمان ها براى همه انسان ها سارى وجارى است يا در مقاطع خاص زمانى نظير ظهور وبراى افراد خاص نظير مؤمنان جريان دارد؟
همان گونه كه گذشت، امام داراى دو جايگاه ودو مقام است وبه تناسب همين دو جايگاه، لطف امام نيز داراى انواع واقسامى است.
1. لطف محصل
اصل وجود امام وانتخاب او براى امامت از سوى خدا كه از آن به مقام ثبوت تعبير مى كنيم، لطف است. امام در جايگاه انسان كامل، وواسط ميان خدا وخلق مطرح است واگر خدا امام را به وجود نمى آورد، به نوعى نقض غرض خلقت انسان ها پيش آمده بود.
در فرض لطف محصل كه خلقت بشر به آن وابسطه است، لطف بودن امام به عنوان انسان كامل وواسطه فيض، براى همه انسان ها در همه زمان ها ثابت است. در واقع قلمرو لطف محصل فراگير وهمه جانبه است ومقطع غيبت وظهور براى ان تفاوت ندارد؛ پس دراين فرض نه تنها لطف از غيبت جدا نمى شود، بلكه همراه وهمدوش غيبت جريان دارد.
2. لطف مقرب
اما رسالت امام در لطف مقرب، هديت وراهنمايى انسان ها به سوى انجام عبادت وطاعت خدا ونيز بر حذر داشتنن آن ها از انجام گناه ومعصيت است. البته امام در فرض غيبت نمى تواند لطفش را به طور كامل اجرائى كند؛ با اين حال، لطف امام در مرتبه ديگر باز نصيب مردم وجامعه مى شود؛ مانند حفظ وصيانت دين از انحراف وكج روى، احياى اميد واميدوارى در مردم وجامعه، احساس مردم در وجود وحضور رهبر ونظارت او كه سبب مصونيت از معاصى وتحريص به انجام كارهاى خير خواهد شد ونيز اشراف وهدايت كارها در قالب نائبان وجانشينان خود، كه همه آن ها در هدايت وراهنمايى انسان ها به سعادت موثر است. در واقع معناى لطف نيز غير از اين نيست؛ زيرا در تعريف لطف مقرب مى گوئيم: چيزى است كه زمينه انجام تكاليف واجتناب افعال قبيح را در انسان ها فراهم مى كند.
نتيجه
ميان غيبت وظهور امام، تعارض وتهافت نيست؛ بلكه ميان آن دو رابطه اقل واكثر بر قرار است، زيرا امام زمان عليه السلام در دوران غيبت وپنهان زيستى خويش نيز براى مردم لطف است. لطف بودن آن حضرت در اين دوره در قالب تعيين نايبان ـ اعم از نايبان عام وخاص ـ وهمچنين در قالب ملاقات ودادرسى مردم نمايان مى شود. تنها تفاوت ميان دو مقوله فوق، اين است كه در دوران ظهور به واسطه حضور عادى آن حضرت در جامعه، مردم از وجود ايشان بيشتر بهره مند مى شوند، اما اين لطف بيشتر در دوران غيبت به دليل غيبت منتفى است.
منابع
آمدى، عبدالواحد، غرر الحكم ودرر الكلم، قم، نشر دفتر تبليغات، 1366ش.
اصفهانى، محمدتقى، هداية المسترشدين، قم، مؤسسه آل البيت، بى تا.
بحرانى، سيدهاشم، قواعد المرام. بى جا، بى نا، بى تا.
جميل، محمد، شرح عقائدالاماميه، دوم، بيروت، اعلمى، 1421ق.
جوادى آملى، عبد الله، پيرامون وحى ورهبرى، قم، الزهراء، بى تا.
حسن زاده آملى، حسن، امامت، قم، قيام، 1376ش.
حمصى الرازى محمود، المنقد من التقليد، قم، النشر الاسلامى، 1414ق.
خرازى، سيد محسن، فلسفه وجود امام، شمس ولايت، 1384ش.
خرازى، سيد محسن، قاعده لطف، فصلنامه انتظار موعود، ش 8 و9، تابستان وپاييز، 1383ش.
سبحانى، جعفر، الهيات، بيروت، دار الاسلاميه، 1410ق.
سيدمرتضى، على الذخيره فى العلم الكتاب، دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1411ق.
سيورى الحلى، اللوامع الالهية، تبريز، مكتبة الاعلام الاسلامى، بى نا، 1396ق.
شيخ مفيد، النكت الاعتقاديه، دوم، بيروت، دارالمفيد، 1414ق.
صافى، لطف الله، منتخب الاثر، قم، موسسة سيده المعصومه، 1419ش.
صدوق، محمد، خصال، بيروت، اعلمى، 1410ق.
ــــــــــــــ، علل الشرايع، دوم، بيروت، دارالحجه، 1421ق.
ــــــــــــــ، كمال الدين، انتشارات مسجد جمكران، دوم بى تا.
طوسى، محمد، خورشيد در نهان، ترجمه الغيبه، تهران، موسسه تعاون امام خمينى، 1384ش.
ــــــــــــــ، غيبت، دوم، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1417ق.
ــــــــــــــ، كلمات المحققين، بى جا، بى نا، بى تا.
طوسى، نصير الدين، تجريد الاعتقاد، بى جا، بى نا، بى تا.
ــــــــــــــــــ، تلخيص المحصل، بيروت، دار الاضواء، 1405ق.
علامه حلى، كشف المراد، ترجمه ابوالحسن شعرانى، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، هشتم، 1376 ش.
كلينى، محمد، كافى، دوم، تهران، گلگشت، 1377 ش.
لطيفى، رحيم، رويكرد عقلى به ضرورت وجود امام (قاعده لطف)، فصلنامه انتظار موعود، ش 6، زمستان 1381ش.
مجلسى، محمد باقر، امام شناسى، تحقيق سيد على اماميان، سوم، قم، سرور، بى تا.
موسوى اصفهانى، محمد تقى، مكيال المكارم، ترجمه حائرى قزوينى، پنجم، تهران، 1372ش.
نعمانى، محمد، غيبت، قم، كتابخانه صدوق، 1363ش.
نوبختى، ابراهيم، الياقوت، قم، مكتبة السيد المرعشى، 1413ق.
فيض الاسلام، نهج البلاغه، بى جا، بى نا، بى تا.
واله، حسين، (لطف نزد آكويناس ودركلام شيعه) مجله نقد ونظر، ش 1، زمستان 1375.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) ر.ك: نقد ونظر، سال سوم، شماره اول، زمستان 1375 (مقاله لطف در نزد آكويناس ودر كلام شيعه، حسين واله ص 166، به نقل از دائره المعارف دين، مدخل وفرهنگ آكسفورد همان مدخل، ودايرة المعارف فارسى غلام حسين، مصاحب، ج 2، ص 1970).
(2) المتصف بالعلم والعصبة.
(3) وقد يكون اللطف محصلا وهم ما يحصل عند الطاعه من المكلف على سبيل الاختيار (طوسى، بى تا: ص 254).
(4) اللطف ما يقرب المكلف معه الى الطاعه ويبعد عن المعصيه، ولا حظ فى التمكين ولم يبلغ حد الاسجاء (شيخ مفيد، 1414: ص 31).
(5) ر.ك: مجله انتظار موعود، شماره 9 و8، سال سوم، تابستان وپائيز1382، ص 78، مقاله اى از آيت الله خرازى.
(6) ر.ك: خرازى، سيدمحسن، مجله شمس ولايت، بنياد فرهنگى وخيريه نيمه شعبان، ويژه سال 1384، ص12.