المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۱۶۴) جامعه شيعى وانتظار قيام از امام در سير تاريخى

جامعه شيعى وانتظار قيام از امام در سير تاريخى

محمد على قاسمى

به دليل وجود روايت هاى فراوانى از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وامامان(ع) درباره مهدى موعود وقائم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم، جامعهِ شيعى، همواره منتظر چنين روزى بوده وهست از يك سو، برخى در طول تاريخ، به دليل فشارهاى سياسى وبراى رسيدن به آرزوها واهداف شخصى با داعيهِ مهدويت، دست به قيام مى زنند.
از سوى ديگر شيعيان، براى رسيدن به جامعه ايده آل اسلامى، انتظار قيام از امامان(ع) را مطرح مى كنند وبه درخواست قيام از امامان هم عصر خويش مى پردازند.
اين پژوهش با بررسى انتظار جامعهِ شيعى از امامان(ع) براى قيام، به چگونگى برخورد امامان(ع) با اين گونه انتظارات وبحث دربارهِ زمينه سازى امامان(ع) براى دفع شبهه ها وشناساندن درست مهدى واقعى عجل الله فرجه مى پردازد.

مقدمه

مسألهِ انتظار ظهور مصلح ومنجى درتمام اديان،(1) اهميت ويژه اى دارد؛ زيرا نجات جهان وبهبودى حال زمان، در ظهور او تحقق مى يابد وبا آمدنش، عصر روشن حكومت توحيد ودوران طلايى تكامل عقل ها فرا مى رسد. فرا رسيدن چنين روزى به دست چنان كسى، در همهِ اديان الهى ومكتب هاى بشرى نويد داده شده است وپيروان آن ها در انتظار آن به سر مى برند واين است انتظار وشوقى مشترك وديرين.
بى گمان، عقيده به موعودى نجات بخش كه در پايان جهان خواهد آمد، از مهم ترين مباحث اعتقادى است كه دراديان الهى وجود دارد، ولى اين مسأله كه موعود كيست وكى وكجا ظهور خواهد كرد، در همهِ اديان يكسان نيست.
در ميان جامعهِ شيعى كه با موضوع حقّانيت اميرالمؤمنين على (ع) نسبت به مقام (رياست عالى بر امور دين ودنيا) دست كم از روزگار خليفه سوم - به طور رسمى عليه خليفه زمان مطرح شد، انتظار قيام امام مصلح ومنجى، فرايندى تاريخى پيدا كرده است كه اين مقاله بر آن است تا در سير تاريخى ديدگاه انتظار از منظر پيروان امامان معصوم(ع)، به كاوش بپردازد. البته بايد گفت ما در صدد تحقيق دربارهِ انتظار قيام از سوى شيعيان هستيم كه گاه به صورت انتظار مصلح كل نويد داده شده وگاه به عنوان حقانيت وصلاحيت احراز مقام حكومت از سوى امام(ع)، مطرح مى شود.
انتظار قيام در جامعهِ شيعى
انتظار، در مراحل نخستين، ويژهِ زندگى بشر است. ماهيت زندگى انسان با انتظار واميد به آينده عجين است، به گونه اى كه بدون انتظار واميد، زندگى مفهومى ندارد. هر انسان زنده اى در نخستين انتظارهاى خويش، به تداوم حيات مى انديشد وبقاى خويش را انتظار دارد. بر اين اساس، برخى از منتظران به اين دليل منتظرند كه در سايه قيام مصلح، به آسايش وآرامشى فراتر از آن چه دارند، دست يابند. در اين ميان، انتظارهاى ديگرى نيز هست كه از انتظار اصل حيات وحيطهِ آن فراتر مى رود چه بسا فرازهاى زندگى، فداى آن مى شود وآن انتظار، آرمان ها وهدف هاى برتر است كه جهت گيرى ويژه اى دارد. چنين انتظارى در سايه درخواست قيام از امامان معصوم(ع) به وسيله پيروان آنان در سير تاريخى، تبلورى ويژه دارد.
روند تاريخ وتعديل انديشه هاى تعصبى سبب شد تا در اعصار بعدى، بسيارى از انديشمندان هوادار سنت اعتراف كنند كه امامان - عليهم السلام - نسبت به مقام خلافت از خلفاى هم زمان خويش، داراى حقانيت بيشترى هستند، تا جايى كه حمدالله مستوفى در كتاب (تاريخ گزيده)، در فصلى با عنوان (در ذكر تمامى معصومين رضوان الله تعالى عليهم اجمعين كه حجه الحق على الخلق بودند) مى گويد:
(ائمه معصوم اگرچه خلافت نكردند، اما چون مستحق ايشان بود، تبركاً، از اصول ايشان، شمه اى بر سبيل ايجاز مى رود).(4)
چنين رويكردى، از اعتقادات تشكيل دهندهِ بنيان شيعه است.(3) شيعيان با اين نگرش كه امامان(ع) تنها كسانى هستند كه از سوى خداوند وپيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وبا نص امامى بعد از امام ديگر، حق حكومت بر جامعهِ اسلامى را دارند، اعتقاد داشتند كه هر گاه شرايط ومقتضيات زمان فراهم گردد، امام شمشير برگرفته، قيام خواهد كرد وبا راندن غاصبان مقام خلافت، حق پايمال شدهِ خود را باز پس خواهد گرفت.
شيعيان درهر دوره اى اميد وانتظار داشتند كه اين موضوع در روزگار آنان رخ دهد وپيروان اهل بيت(ع)، از آن همه رنج وعذاب، سركوب وفشارهاى سياسى كه براى مدت طولانى تحمل كرده اند، آسوده شوند.
دست كم از اواخر قرن اول هجرى، انتظار واعتقاد به ظهور يك منجى رهايى بخش از دودمان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه در آينده ظهور خواهد كرد ونظام فاسد را در هم خواهد شكست وحكومت عدل وقسط را پى خواهد ريخت، در همهِ اقشار جامعه اسلامى وجود داشته كه شيعيان، اين منجى رهايى بخش را به نام قائم مى شناختند.
گروهى از مسلمانان به دليل هم نامى محمدبن حنفيه با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، او را امام ومهدى پنداشتند ومى گفتند:
(وى نمرده است ودر كوه (رضوي) غايب مى باشد وپس از اين ظاهر مى شود ودنيا را پر از عدل وداد خواهد كرد).(5)
در نخستين سال هاى قرن دوم هجرى كه نارضايتى مردم از بنى اميه بالا گرفته وخلافت ونظام حكومت اموى رو به ضعف نهاده بود، بسيارى از شيعيان اميد داشتند كه رييس خاندان رسالت كه در آن زمان، امام باقر(ع) بود، رهبرى نهضت را به دست گرفته، قيام كند تا آن جا كه راوى به امام باقر(ع) عرض مى كند:
(لقد تركنا اسواقنا انتظاراً لهذا الامر...؛ همانا ما بازارهايمان را به خاطر انتظار قيام وتحقق اين امر، رها كرده ايم...).(6)
زراره، در نقل ديگرى مى گويد:
(برخى از ياوران امام باقر(ع) به ايشان گفتند: انما نرجو ان تكون صاحبهم وان يظهر اللّه عزّوجل هذا الامر على يديك؛ همانا اميد داريم كه صاحب وامامى كه خداوند قيام را به دست او ظاهر مى سازد، شما باشيد تا اين امر به دست شما تحقق يابد).(7)
اما امام(ع)، به اين انتظار وتوقعى كه از سوى عموم مطرح بود، پاسخ مثبت نداد، بلكه هنگامى كه از ايشان پرسيدند، چرا با وجود طرفداران فراوان خود در عراق، به قيام موعود ومورد انتظار عمومى دست نمى زنيد، حضرت در پاسخ فرمود:
(اى واللّه ما انا بصاحبكم؛ به خدا سوگند! من صاحب شما (مهدى) نيستم).(8)
در سال هاى آخر دههِ سوم قرن دوم كه مسلمانان در سرزمين اسلامى، عليه حكومت جابرانهِ امويان به پا خاسته بودند وجامعهِ اسلامى نظاره گر انقلابى عظيم وعمومى بود، در انديشه تمام شيعيان، امام صادق(ع) مهم ترين شخص از خاندان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بود(9) وهمگان انتظار داشتند كه ايشان براى به دست گرفتن حكومت وايفاى نقش سياسى خود، قدم پيش نهد.(10) نامه هاى نوشته شده براى امام ودرخواست قيام، بيانگر اين امر است تا آن جا كه سدير خدمت امام صادق(ع) مى رسد، ومى گويد؛ عرض كردم:
(به خدا سوگند! نشستن وقيام نكردن براى شما جايز نيست. امام فرمود: چرا اى سدير؟ گفتم: به خاطر اين كه شما داراى دوستان، پيروان وياوران بسيارى هستيد كه اگر اين تعداد شيعه وياور براى اميرالمؤمنين، على (ع) بود، هيچ كس در حق او طمع نمى كرد. حضرت فرمود: شيعيان وپيروانى كه مى گويى، چند نفرند؟ گفتم: صد هزار نفر. امام با تعجب پرسيد: صد هزار نفر! گفتم: بلكه دويست هزار نفر! باز امام با تعجب پرسيد: دويست هزار نفر! گفتم: بله وبلكه نصف دنيا هوادار تو هستند...).(11)
نكته اى ديگر كه بر اين ادعا واثبات طرفدارى وانتظار قيام از سوى امام صادق (ع) بهتر دلالت مى كند، شواهدى است كه نشان مى دهد مردمان كوفه منتظر فرمان امام(ع) بوده اند، مانند: ابن عبدالرحمن، ابن نعيم وفيض بن مختار وسليمان بن خالد كه با نامه هاى خويش به آن حضرت خبر مى دهند كه مردم كوفه تنها منتظر دستور اويند تا شهر را از دست اردوى اموى مستقر در آن شهر، بيرون آورند وآنان را اخراج كنند.(12)
البته امام(ع) درمقابل همهِ اين درخواست ها وانتظارهاى قيام، مقاومت ورزيد. خوددارى امام از دخالت وبهره گيرى از فرصت به ظاهر پيش آمده، طيف وسيعى از واكنش هاى گوناگون را در ميان مردم پديد آورد، به گونه اى كه برخى از هواداران امام(ع)، بدون مجامله مى گفتند كه با وضعيت فراهم آمده، سكوت وقيام نكردن ايشان حرام است.(13) برخى ديگر تنها اظهار نااميدى مى كردند كه چرا با فراهم آمدن چنين موقعيت مناسبى، روزگار رهايى ودوران طلايى موعود شيعيان، هم چنان دور به نظر مى رسد.(14)
فراتر از اين مرحله، امام(ع) نه تنها خود مطلقاً از فعاليت هاى نظامى - سياسى دورى مى جست، بلكه پيروانش را نيز به شدت از هر عمل سياسى بر حذر مى داشت(15) وبه شيعيان دستور مى داد كه حق ندارند به هيچ يك از گروه هاى مسلّح فعال بپيوندند(16) يا تبليغات شيعى كنند.(17)
در همهِ اين موارد، امام صادق(ع) با صراحت به شيعيان خود مى فرمود كه او قائم آل محمّد نيست ودر روزگار زندگى وامامت او در وضع سياسى جامعهِ شيعى، تغييرى رخ نخواهد داد.
هم چنين، ذهنيت جامعهِ اسلامى نسبت به قيام (قائم) وگسترش عدل وداد، سبب شد كه عده اى از هاشميان ادعاى مهدويت كنند وچه بسا پيوستن بسيارى از مردم به محمدبن عبدالله (نفس زكيه) به خاطر اعتقاد به اين بود كه او قائم است، تا آن جا كه مى توان گفت: اين خبر از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه (المهدى اسمه اسمى واسم ابيه اسم ابي) از مجعولات طرفداران محمدبن عبداللّه بن الحسن است كه براى افزايش طرفدارى مردم از وى به عنوان قائم ومهدى آخرالزمان، جعل شد.
از سوى ديگر، زيديه، واژهِ مهدى را به مفهوم نجات بخش انتهاى تاريخ، در مورد رهبران خود هم چون نفس زكيه ومحمدبن جعفر صادق و... به كار مى بردند كه عليه عباسيان قيام مسلحانه كرده بودند.
ابن طاووس نمونه اى از كاربرد اين واژه را در ميان زيديه نقل مى كند كه ابراهيم بن عبدالله بن حسن، برادر نفس زكيه، چنين مى گويد:
(خداوند متعال به پيامبرش صلى الله عليه وآله وسلم وعده داده است كه مهدى را از نسل واهل بيت او قرار دهد، ولى او را به شخص وفرد معين نكرده است وزمان وقوع اين قيام نيز تعيين نشده است وبرادرم به خاطر به جا آوردن فرضيه امر به معروف ونهى از منكر قيام كرد واگر خداوند بخواهد او را مهدى قرارمى دهد؛ زيرا اين مقام فضلى از سوى خداوند است كه به هر كس بخواهد عنايت مى كند).(18)
اين باور در ميان برخى، چنان استوار شد كه مفهوم نجات بخش را در بارهِ برخى از امامان شيعه، پس از رحلتشان به كار برده اند؛ چنان كه پس از شهادت امام صادق(ع)، گروه ناووسيه مدعى شدند كه ايشان قائم است ودار فانى را وداع نكره، بلكه غيبت كرده است.(19)
البته ممكن است اين پرسش پيش آيد كه چرا درطول تاريخ وبا وجود امامان معصوم(ع)، ادعاهاى فراوانى دربارهِ مهدويت صورت پذيرفته است؟
در آن چه گذشت، برخى عوامل علاقه به قيام منجى عجل الله فرجه مطرح شد، ولى اين نكته قابل توجه بيشترى است كه در پشت برخى از اين ادعاها، اهداف وغرض هاى شخصى، مادى يا سياسى قرار داشت، به گونه اى كه برخى براى برآورده شدن آرزوها وگروهى براى روحيه دادن به ياوران خويش وبرخى ديگر براى سودجويى هاى سياسى ومادى، دست به چنين ادعايى مى زدند وخويش را مهدى ومنجى مى ناميدند. (20)
با وجود اين، در همين زمان، بسيارى از شيعيان چنين مشكلى نداشتند؛ زيرا ذهنيت آنان از امام، تصدى مقام سياسى يا تلاش براى استقرار حكومت عدل نبود، بلكه آنان وظيفه اساسى امام را به عنوان دانشمندترين فرد از خاندان رسالت، تعليم حلال وحرام، تفسير شريعت وتزكيه وتربيت اخلاقى جامعه مى دانستند.(21) به گمان آنان، جايگاه ونقش واقعى امام ودليل اساسى نياز به چنين فردى در جامعه، تشخيص حق از باطل وحفظ شريعت از دخالت نابكاران وبدعت گذاران است.(22)
براساس ديدگاه اين گروه، نياز جامعه به امام، براى آن بود كه مردم، مشكلات مذهبى خود را با وى در ميان بگذارند واز او پاسخ كامل را دريافت كنند. در نتيجه، امام، بالاترين مرجع ومنبع دانش مذهبى براى دريافت تفسير صحيح شريعت ومعناى درست وحقيقى قرآن كريم وسنت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم است. با وجود امام، همهِ اختلاف نظرها درمسايل مذهبى به وى ارايه مى شود تا نظر درست را بيان كند وبا پيروى از نظريه هاى او، اختلافى درميان مؤمنان پديدار نيايد.(23)
در پى قيام نكردن امام، ديدگاه انتظار قيام به سوى كاهش جنبهِ سياسى امام پيش رفت وآن را تحت شعاع ويژگى ها وفايده هاى ديگرحضور امام قرار داد، تا آن جا كه غالى گرى وكيسانيه، موضوع فوق طبيعى بودن امام را، بيش تر از گذشته نمايان كردند.
با گذر از عصر امام صادق(ع)، در زمان امامت حضرت موسى بن جعفر(ع) حديثى بر سر زبان ها افتاد كه هفتمين امام، قائم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم است.(24)
در اين برهه از زمان، امام كاظم(ع) به وسيله وكيلان خود، با شيعيان در سراسر جهان اسلام، ارتباطى گسترده داشت وآنان وجوه شرعى وحقوق وواجبات مالى شيعيان را دريافت مى كردند وبراى امام مى فرستادند. شايد خود اين ارتباط ها وامكانات مالى وتعرض رسمى امام كاظم به حكومت،(25) سبب شد تا شيعيان، اين زمان را به آرزوهاى خود نزديك تر بينند وتصور كنند آن كه قيام مى كند وآنان را از رنج ومحنت نجات مى دهد، هفتمين امام است. فعاليت گسترده امام كاظم(ع) سبب شد تا هارون الرشيد، خليفه عباسى بيمناك گردد ودستور دهد امام را از مدينه به عراق فرا بخوانند كه پس از چند سال، امام(ع) را در زندان شهيد كردند.
سخن شيخ مفيد(ره) دركتاب الارشاد شاهد روشنى بر رويكرد بعضى شيعيان در زمينه قائم بودن امام موسى كاظم(ع) است:
(در زمان حضرت موسى بن جعفر(ع) گروهى بودند كه گمان مى كردند آن حضرت همان قائم منتظر ومهدى موعود است وحبس وزندان او را همان غيبتى مى دانستند كه براى امام قائم ذكر شده است. از اين رو، پس از شهادت آن حضرت، يحيى بن خالد دستور دارد جار بزنند كه اين موسى بن جعفر است كه رافضيان گمان مى كردند او امام قائم است ونخواهد مرد، پس او را بنگريد).(26)
همهِ اشارات ذكر شده نشانگر چگونگى انديشه شيعيان هم عصر امامان(ع) دربارهِ انتظار قيام ايشان است. گسترش فرهنگ انتظار در ميان شيعيان سبب گشت آنان درباره هر امامى، توقع تحقق چنين جايگاهى را داشته باشند كه روشن ترين شاهد بر اين نكته پرسش آنان يا درخواست قيام از معصومين(ع) است.
در تحليل انديشه واقفيه، مى توان گفت اين نكته كه امام رضا(ع) خويش را آخرين امام نمى دانست وفرزندى نيز نداشت، آنان را در امام موسى بن جعفر(ع) متوقف كرد. اگرچه برخى از آنان پس از تولد امام جواد(ع)، از توقف خويش بازگشتند.
آن چه در زندگى امام رضا(ع) آشكار مى باشد، اين است كه آن حضرت با پذيرش ولايت عهدى تحميلى، سبب اميدوارى وافزايش شور وشوق شيعيان گشت. ايوب بن نوح مى گويد:
(انا لنرجوان تكون صاحب هذا الامر وان يرده الله عزوجل اليك من غير سيف فقد بويع لك وضربت الدراهم باسمك...) همانا ما اميدواريم كه شما صاحب الامر وقيام كننده باشى وخداوند بدون شمشير وجنگ اين امر را به شما برگرداند؛ زيرا با شما بيعت شده است ودر هم به نام شما ضرب شده است...).(27)
در نقل ديگرى، ريّان از امام رضا(ع) مى پرسد:
(انت صاحب هذا الامر؟؛ آيا شما صاحب امر قيام هستيد؟)(28)
امام رضا(ع) در پاسخ اين گونه پرسش ها، به بيان صفات وويژگيهاى (قائم) مى پردازد واعلام مى دارد كه وى، آن قيام كننده وبرپا كنندهِ عدالت ودادگستر جهان نيست، بلكه او در آينده خواهد آمد وهمه وعده هاى بيان شده جامه عمل خواهد پوشيد.
گفتنى است امام نهم ودهم در سن خردسالى جانشين پدران خود شدند واين امر، اين بحث را پيش آورد كه آيا كودك هفت ساله از نظر شرعى وعلمى مى تواند واجد شرايط امامت وتصدى اين مقام شود؟
مجموعه اى از سخنان صادقين(ع) وآن چه ياران وشاگردان ايشان تدوين كرده بودند، وظيفه شيعيان را در اين مورد، تعيين مى كرد. انديشه اعتقادى به عصمت امام(ع) وتأييد او از ناحيه خداوند سبب مى شود تا تفاوتى عملى در سنين مختلف امام پيش نيايد، افزون بر اين كه مناظره هاى علمى وآزمايش هاى گوناگون از اين امامان، روشنگر موقعيت الهى آنان گشت.
از آن جا كه خلفاى اين دوران، بر خلافت وسلطنت، سيطره گسترده اى داشتند، تصور وانتظار قيام از سوى امام، كم رنگ تر شد.
شهرستانى در كتاب (ملل ونحل) مى گويد كسانى كه قايل به امامت امام حسن عسكرى (ع) بودند، پس از شهادت ايشان به يازده گروه تقسيم شدند. وى در تبيين انديشه اولين گروه چنين مى گويد:
(الفرقه الاولى قالت: ان الحسن لم يمت وهو القائم، ولا يجوز ان يموت ولا ولد له ظاهراً؛ لان الارض لا تخلو من امام، وقد ثبت عندنا ان القائم له غيبتان، هذه احدى الغيبتين، وسيظهر ويعرف ثم يغيب غيبه اخرى).(29)
(گروه اول كسانى هستند كه قايلند، امام حسن عسكرى (ع) نمرده است وقائم هم اوست؛ چه اين كه به ظاهر داراى فرزندى نبوده است. پس نبايد مرده باشد؛ زيرا زمين نمى تواند از حجت وامام خالى باشد ونزد ما ثابت است كه (قائم) دو غيبت دارد. اين، يكى از آن دو غيبت است كه به زودى ظاهر شده، شناخته مى شود وبراى بار دوم غايب مى گردد).
دربارهِ گروه دوم نيز مى گويد كه عقيده ايشان همانند گروه قبل است، با اين تفاوت كه اين دسته قائلند كه حضرت عسكرى (ع)، از دنيا رفته است، ولى براى قيام زنده خواهد شد.(30)
صرف نظر از آن چه گفته شد، تحليل مناسب تر از دوران سه امام اخير اين است كه اين زمان، عصر وكلا وارتباط امامان (عليهم السلام) از راه وكيلانشان است وتحليل درست تر آن است كه شرايط زمانه، رفتار وارتباط امامان اين دوران با شيعيانشان، به گونه اى زمينه چينى وآماده ساختن شيعيان براى دوران غيبت امام عصر عجل الله فرجه است.
براساس آن چه پيش تر بيان شد، برخورد همهِ امامانى كه مردم از آن ها انتظار قيام داشتند تا جامعه را با تحولى شگرف به سوى كمال معنوى ومادى پيش برند، چراغ هدايتى به سوى (قائم) واقعى بوده است تا شيعيان زمان حضور وحتى عصر غيبت را با امام منتظر آشنا سازند.(31)
اكنون هنگام پاسخ به اين پرسش است كه چرا شيعيان در طول تاريخ منتظر قيام قائمى هستند كه گاه آن را با امامان هم عصر خويش تطبيق مى كردند؟ اين تصور ذهنى در گفتار راويان وسخن اطرافيان امامان(ع) به گونه هاى مختلفى تبلور يافته است كه بخشى از نمونه هاى معمول تر آن گذشت.
در ترسيم كامل وفهرست گونه اى براى تحليل علت انتظار قيام از سوى شيعيان بايد گفت كه اين امر بازتاب گذشتهِ شيعيان ومنابع فكرى آنان است:
1- آرزوى بشر اين است كه آينده اى مطلوب ودرخشان را شاهد باشد.(32) عقده هاى فرو خوردهِ انسان ها در طول تاريخ، به انتهاى اين افق چشم دوخته است تا انسان والا وبرگزيده اى از برگزيدگان خدا بيايد وتار وپود ستم را - كه انسان هاى شرير در طول تاريخ تنيده اند - از هم بدرد.(33) بنابراين، فطرت انسان، او را به سوى تلاش براى دستيابى به كمال وايجاد دنيايى سالم وخالى از ستم، فرا مى خواند.
2- نويد وبشارت منابع دينى به آيندهِ بشريت:
قرآن وبشارت به آينده
وراثت زمين،(34) فراگير شدن حق واز ميان رفتن باطل؛(35) شايستگى انسان هاى نيك وسر سپردگان براى حق،(36) گذر از دوران ترس وتقيه، محو همهِ مصاديق شرك،(37) تحقق اراده ذات مقدس الهى وروشن كردن تمام زمين به نور هدايت خود،(38) مفاهيمى است كه در سراسر قرآن، به آينده زيبا نويد مى دهد ودر همهِ آن ها، رسيدن متقين به سعادت وآسايش مادى ومعنوى آنان، تضمين مى شود.
احاديث وبشارت به آينده
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم در ضمن 550 حديث(39) ويازده امام معصوم(ع) در قالب 742 حديث(40)، تحقق آرمان الهى را در آينده بشر، تبيين كرده اند.
بر اساس آن چه گذشت، تبيين قابل اطمينان از سبب انتظار شيعيان اين است كه آنان بر اساس هدفدارى آفرينش انسان، اختيار وكمال جويى او، فطرى بودن دين حق وتجسّم دين كامل در اسلام، بشارت به بطلان پذيرى باطل وهمه جلوه هاى آن وهدايت هاى هميشگى خداوند براى بشريت وبشارت هاى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وامامان(ع)، منتظر روزى هستند تا همهِ اين آرزوها را تحقق يافته ببينند. از اين رو، به تطبيق رهبر وقائم حقيقى بر امامان حاضر در عصر خويش مى پرداختند وگاه در قالب پرسش، انتظار خويش را از مصلح قائم عجل الله فرجه به تصوير مى كشيدند.
البته با بررسى روايات بسيارى كه در زمينه آينده بشريت ومهدى عجل الله فرجه آمده است، در مى يابيم كه معصومين(ع) تمام مقدمات وزمينه سازى هاى لازم را براى كاهش آسيب هاى عصر غيبت صغرى وكبرى انجام داده اند.
اين زمينه سازى ها وبيان هاى روشن، در صدد ايجاد ذهنيت لازم درباره امام پنهان وتطبيق ندادن آن امام بر اشخاص ديگر بود تا همگام با برآوردن نيازهاى اعتقادى شيعيان، آنان را از خطر هاى عصر غيبت امام(ع) آگاه سازند.
 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(1) ناصرالدين صاحب الزمانى، ديباچه اى بر رهبرى، ص 86 به بعد؛ جلال ستارى، جان هاى آشنا، ص 441 - 442.
(2) تاريخ گزيده، تحقيق: عبدالحسين نوايى، ص 198 و201، به نقل از: فضل الله بن روزبهان خنجى اصفهانى، وسيله الخادم الى المخدوم، به كوشش: رسول جعفريان، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى، 1372، ص 23.
(3) شيخ صدوق، الاعتقادات، تحقيق: عصام عبدالسيد، بيروت، دارالمفيد للطباعه والنشر، 1414 ه، ص 93 - 94.
(4) شيخ كلينى، الروضه من الكافى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1389 ق، چ 2، ج 8، ص 80 - 81، ح 37؛ اصول كافى، ج 1، ص 369؛ غيبت نعمانى، ص 266، 287، 288 و295.
(5) شهرستانى، ملل ونحل، ج 1، ص 242؛ غيبت شيخ طوسى، ص 192؛ مقدمه ابن خلدون، ص 219.
(6) اصول كافى، ج 8، ص 80.
(7) همان، ص 341، ح 538.
(8) اصول كافى، ج1، ص 342، 368 و536، ح 1؛ محمد بن ابراهيم بن جعفر نعمانى، كتاب الغيبه، بيروت، مؤسسه الاعلمى المطبوعات، 3. ع / ه، ص 111.
(9) اصول كافى، ج 8، ص 159 - 160، ح 158. قال له سليمان بن خالد : (وما فى الارض احبّ اليهم منك...).
(10) همان، ج 1، ص 370 وج 8، ص 331، ح 509؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج 3، ص 362.
(11) همان، ج 2، ص 242 - 243.
(12) ابى جعفر محمدبن الحسن بن على الطوسى، اختيار معرفه الرجال، تصحيح: حسن مصطفوى، مشهد، انتشارات دانشگاه الهيات، 1348، ص 353 - 354.
(13) اصول كافى، ج 2، ص 242.
(14) همان، ج 1، ص 368.
(15) شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا، نشر رضا مشهدى، قم، 1363، چ 2، ج 1، ص310، ح 75.
(16) رجال كشى، ص 336، ح 615 وصص 383 - 384، ح 717.
(17) اصول كافى، ج 2، ص 221، 226، 369 و372.
(18) جاسم حسين، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم عجل الله فرجه، ترجمه: محمدتقى آيت اللهى، تهران، انتشارات اميركبير، 1377، ص 36 - 35.
(19) مهدى فقيه ايمانى، اصالت مهدويت در اسلام، قم، انتشارات نمونه، 1376، ص 147.
(20) براى آگاهى بيشتر ر.ك: همان، ص 144 - 145؛ نعمت الله صفرى، غاليان، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوى، 1378، ص 246.
(21) اصول كافى، ج 1، ص 178؛ شيخ صدوق، كمال الدين وتمام النعمه، قم، مؤسسهِ نشر اسلامى، 1416 ه. ق، ص 223 و229.
(22) كمال الدين، ص 221 و281.
(23) اصول كافى، ج 1، ص 170 - 172.
(24) ملل ونحل، ج 1، ص 149 - 150. (حيث قال الصادق(ع): سابعكم قائمكم... وهو سابعكم قائمكم هذا واشارالى ولده... موسى الكاظم)؛ رجال كشى، ص 475.
(25) رجال كشى، ص 441.
(26) شيخ مفيد، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ترجمه: سيد هاشم رسولى محلاتى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، بى تا، ج 2، ص 235.
(27) كمال الدين وتمام النعمه، ج 2، ص370.
(28) همان، 376.
(29) شهرستانى، ملل ونحل، ج 1، ص 152.
(30) همان.
(31) براى آگاهى بيشتر ر.ك: به كتاب الغيبه، ص 157 و188.
(32) سخنرانى مقام معظم رهبرى، روزنامه جمهورى اسلامى، 15/9/77.
(33) سخنرانى مقام معظم رهبرى در جشن بزرگ منتظران ظهور، 2/9/78.
(34) اعراف، 128.
(35) اسراء، 81.
(36) انبياء، 105 - 107.
(37) نور، 55.
(38) توبه، 32 و33.
(39) معجم احاديث الامام المهدى، ج 1 و2.
(40) همان، ج 3 و4.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۱۲/۰۱ : ۹.۰ K : ۰
: محمد علی قاسمی
comments:
no-comments