المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۱۷۶) حضرت مهدى عليه السلام از ديدگاه ابن عربى

حضرت مهدى عليه السلام از ديدگاه ابن عربى

محمد بديعى

چكيده

يكى از عارفان معروف جهان اسلام، (محى الدين ابن عربى) است. وى با اين كه به مذهب تسنن شهرت دارد، بسيارى از اعتقادات او مانند عقايد مذهب تشيع است؛ از جمله آن عقايد، عقيده به حضرت مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف ونحوه ظهور او مى باشد. مطالعه برخى آثار او به ويژه باب مبسوط 366 فتوحات مكيه كه در اين زمينه نگارش يافته است، نظريه مقاله حاضر را بيان مى كند.
ابن عربى درباره حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف مى گويد: (او از نسل پيامبر صل الله عليه وآله وسلم واز فرزندان فاطمه عليها السلام وجدش حسين بن على عليه السلام است). سپس اسامى امامان را تا پدر آن حضرت ذكر كرده ومى گويد: (علم او از طرف خدا است وآن، شرع حقيقى محمدى است وهيچ گاه خطا نمى كند وداراى مقام عصمت است). ابن عربى مدعى مى شود كه آن حضرت را ملاقات كرده است ومى گويد: (او در زمانى قيام مى كند كه زمين پر از ظلم وجور شده باشد وآن را پر از عدل وداد مى كند؛ وى در نيمه شعبان 255ق متولد شده وباقى خواهد بود تا عيسى بن مريم عليهما السلام بدو بپيوندد).
ابن عربى در نگاهى كوتاه
محمد بن على بن محمد بن احمد بن عبدالله حاتم الطايى، معروف به محيى الدين، مكنّا به ابن عربى، ملقب به شيخ اكبر (638 -560 ق) است. اين عارف عجيب در طول عمرِ خود، از آغاز نوجوانى تا دوران پيرى وپايان زندگانى، با همتى بسيار عالى، نشاطى حيرت انگيز، پشتكارى شگفت آور وبا شور وشوقى وافر، به فراگيرى علوم وتحصيل معارف زمان خويش پرداخت. ابن عربى از پركارترين نويسندگان است وهيچ نويسنده اى در جهان اسلام، از قبيل كِندى، ابن سينا وغزالى در كثرت تأليف وتصنيف با وى برابرى نمى كند. موضوع اصلى رسالات او عرفان وحالات وواردات وتجارب قلبى او است؛ ولى در عين حال، تمام علوم دينى اعم از حديث، تفسير، سيره، فقه ونيز علومى از قبيل كيميا وجفر ونجوم وحساب جمل وهمچنين شعر را دربرمى گيرد. او با خلق آثارى ارزشمند، بنياد يك نظام فكرى را بر اساس تجارب عرفانى استوار ساخت كه هنوز هم محور بينش هاى عرفانى در جهان اسلام است.(1) تاكنون بيش از 500 اثر از وى شناسايى شده است.
علامه حسن زاده آملى در موارد بسيارى از تأليفات ارزنده خود، درباره آثار وافكار ابن عربى سخن به ميان آورده واز جمله مى نويسد:
علماى اسلام در معرفة النفس وتهذيب وتزكية آن، كتاب ها نوشته اند؛ ولى مهم ترين آن ها فصوص وفتوحات شيخِ اكبر، محيى الدين است.(2)
وى همچنين در جاى ديگر نوشته است:
در حقيقت، صحف عرفانى به خصوص فصوص وفتوحات شيخ عربى وديگر كتب ورسائل وى، تفسير انفسى وبيان مقامات عروجى واسرار وبطون آيات وروايات مى باشد.(3)
پروفسور هانرى كُربن معتقد است:
فهرست اسامى نسخ آثار ابن عربى كه اخيراً به دست عثمان يحيى تدوين شده، حاكى از بسطِ شگرفِ مجموعه آثارى است كه درك كامل آن، محتاج به وقف يك عمر مى باشد. ناگفته نماند كه محققان اروپايى كه در جست وجوى عقايد عاليه اسلامى بوده اند... با خواندن آثار باعظمت ابن عربى، خود را در سرزمين آشنا احساس مى كنند.(4)
اظهار نظرهاى متضاد درباره ابن عربى
شخصيت كثيرالابعاد ابن عربى وافكار عميق وى، در طول قرن هاى متمادى، بسيارى از رجال علم ودين را به سوى خود كشاند وآن ها را به مطالعه آثار وبررسى ونقّادى افكارش واداشت. شهيد محراب، آيت اللّه قاضى در اين زمينه مى نويسد:
علماى شيعه وسنّى را در حق وى سه قول است: جمعى او را تكفير كرده اند؛ مانند علامه تفتازانى وعده اى وى را از اكابر اوليا دانسته اند، بلكه او را از جمله عرفاى كاملين واعاظم مجتهدين به شمار آورده اند وجمعى ديگر به ولايت او قائل شده؛ ولى مطالعه كتب او را حرام دانسته اند. دميرى در حياة الحيوان از عزّالدين عبدالسلام نقل كرده كه محيى الدين را از دروغ گويان شمرده است. از اكابر علماى شيعه، صدرالمتألهين قدسره در اسفار به كلمات وسخنان او بسيار اعتنا كرده است. محيى الدين، درباره حضرت ولى عصر امام زمان ارواحنا فداه كلمات ارزنده اى دارد.(5)
محدث بزرگوار شيخ عباس قمى نيز در كتاب الكنى والالقاب همين تقسيم بندى را با توضيح بيشتر بيان كرده است.(6) آيت اللّه جوادى آملى معتقد است:
داورى هاى گوناگون در پيرامون ابن عربى از زمان شهرتش تاكنون، از صاحبان مذاهب ونحله ها فراوان است. هركسى از ظن خود با وى مهر وقهر دارد... بعضى او را در بالاترين درجه حفظ وعصمت مى ستايند وبرخى نيز او را در حد زندقه مى شناسند.(7)
علامه شهيد مطهرى در اين باره نوشته است:
محيى الدين يكى از اعاجيب روزگار است؛ انسانى است شگفت وبه همين دليل، اظهار عقيده هاى متضادى درباره اش شده است؛ برخى او را ولى كامل وقطب الاقطاب مى خوانند وبعضى ديگر تا حد كفر تنزلش مى دهند.(8)
عقيده ابن عربى درباره حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف
با مطالعه آثار ابن عربى عقيده او در باره حضرت مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف آشكار مى شود؛ چنان كه در باب 366 فتوحات مكيه كه باب مبسوطى است ودر باره معرفت ياران ووزراى حضرت مهدى در آخرالزمان است، مى نويسد:
خداوند را خليفه اى است زنده وموجود كه ظاهر مى شود وظهورش در زمانى اتفاق مى افتد كه دنيا پر از جور وستم باشد. او دنيا را پر از عدل وقسط مى فرمايد واگر از عمر دنيا مگر يك روز نماند، خداوند آن روز را طولانى مى گرداند تا آن خليفه ولايت كند. او از عترت رسول اللّه صل الله عليه وآله وسلم وجدش حسين بن على بن ابى طالب است...
شيخ بهايى اين عالم بزرگ كه در آثار خويش ابن عربى را مدح وحمايت كرده وبه تشيع وى نيز قائل شده است، در پايان شرح حديث 36 كتاب اربعين خود، برخى عبارات فتوحات مكيه را به صورت زير خلاصه كرده ونوشته است:
سخن شيخ عارف كامل، شيخ محيى الدين ابن عربى كه در كتابفتوحات مكيه در اين مقام آورده است، بسيار نيكو مى نمايد. وى در باب 366 كتاب مذكور نوشته است:
خداوند را خليفه اى است از عترت پيامبر واز فرزندان فاطمه عليها السلام كه ظاهر مى شود. همنام پيامبر است وجدش حسين بن على عليه السلام است. مردم در مكه بين ركن ومقام بيعتش مى كنند؛ در خلق (به فتح خاء) شبيه پيامبر صل الله عليه وآله وسلم ولى در خلق (به ضم خاء) پايين تر از او است. خوشبخت ترين مردمان در زمان ظهور وى كوفيانند. پس از ظهور وحكومتش، پنج يا هفت يا نه سال زندگى مى كند. جزيه وخراج را از كفار ذمى برمى دارد. مردمان را با شمشير به سوى خدا مى خواند ومذاهب گوناگون را از روى زمين برمى اندازد ونمى ماند مگر دين خالص. دشمنانش، مقلدان اهل اجتهادند. هنگامى كه مى بينند او بر خلاف آنچه كه پيشوايان آنان گفته اند، حكم مى كند، به اكراه به واسطه ترس از شمشيرش اطاعتش مى نمايند. عامه مسلمانان بيش از خواصشان به وجود وى شاد مى گردند. عارفان اهل حقايق، وى را از راه كشف وشهود وبه تعريف الهى مى شناسند وبيعتش مى نمايند. مردمان خداشناس دعوتش را مى پذيرند وبه يارى اش مى شتابند واگر شمشير به دستش نباشد، فقها به قتلش فتوا مى دهند؛ ليكن خداوند، وى را با شمشير وكرم آشكارا مى سازد؛ لذا ايشان به چشم داشت كرم وخوف از شمشيرش حكمش را قبول مى نمايند؛ در حالى كه به آن ايمان ندارند وخلافش را در دل پنهان مى دارند وچون مى بينند كه بر خلاف حكم پيشوايان آن ها حكم مى كند، وى را گمراه مى پندارند؛ زيرا آنان معتقدند كه اهل اجتهاد منقطع شده، زمان آن سپرى گشته ودر عالم، ديگر مجتهدى باقى نمانده وخداوند پس از پيشوايان ايشان، احدى را به وجود نمى آورد كه وى را درجه اجتهاد باشد واگر كسى ادعا كند كه خداوند وى را به احكام شرعى آشنا ساخته، نزد آنان ديوانه وفاسدالخيال مى نمايد.(9)
تبيين نظر ابن عربى توسط عالمان سترگ
در تبيين نظرات ابن عربى، انديشمندان بزرگ اسلامى مطالب بسيارى نگاشته اند. نظر به رعايت اختصار، به گفتار برخى از آنان اكتفا مى كنيم:
علامه شهيد مطهرى مى نويسد:
محيى الدين عربى، اندلسى است واندلس جزء سرزمين هايى است كه اهالى آن نه تنها سنى بودند، بلكه نسبت به شيعه عناد داشتند وبويى از ناصبى گرى در آن ها بود. علتش اين است كه اندلس را ابتدا اموى ها فتح كردند وبعد هم خلافت اموى تا سال هاى زيادى در آن جا حكومت مى كرد. اموى ها هم كه دشمن اهل بيت بودند. ولذا در ميان علماى اهل تسنن، علماى ناصبى، اندلسى هستند وشايد در اندلس شيعه نداشته باشيم واگر داشته باشيم، خيلى كم است.
محيى الدين، اندلسى است؛ ولى روى آن ذوق عرفانى اى كه دارد ومعتقد است زمين، هيچ گاه نمى تواند خالى از ولى وحجت باشد، نظر شيعه را قبول كرده واسم ائمه وحضرت زهرا عليهم السلام را ذكر مى كند، تا مى رسد به حضرت حجت ومدعى مى شود كه من در سال ششصد وچند، محمد بن حسن عسكرى را در فلان جا ملاقات كردم. البته بعضى از حرف هايى كه زده ضد نظر شيعه است واصلاً سنى است؛ ولى در عين حال، چون ذوق عرفانى هميشه ايجاب مى كند كه زمين خالى از يك ولى به قول آن ها (وبه قول ائمه ما حجت) نباشد، اين مسأله را قبول كرده وحتى مدعى مشاهده هم هست ومى گويد: (من به حضور محمد بن حسن عسكرى كه اكنون از عمرش سيصد وچند سال مى گذرد ومخفى است، رسيده وبه زيارتش نائل شده ام.(10)
يادآورى مى شود سخنان آيت اللّه مطهرى درباره ابن عربى بسيار زياد است.
علامه حسن زاده آملى مرقوم كرده است:
ابن عربى، در چند جاى فتوحات اظهار مى دارد كه به حضور امام قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف تشرف يافته است؛ از جمله در آخر باب بيست وچهارم آن گويد: (وللولاية المحمدية المخصوصة بهذا الشرع المنزل على محمد ختم خاص هو المهدى، وقد ولد فى زماننا ورأيته أيضاً واجتمعت به ورأيت العلامة الختمية التى فيه فلاولى بعده الا وهو راجع إليه كما انه لانبى بعد محمد صلى اللّه عليه وآله وسلم الا وهو راجع اليه، إنتهى ملخّصا).(11) ونيز از آن جمله در جواب سؤال سيزدهم باب هفتاد وسوم فتوحات گويد: (واما ختم الولاية المحمدية فهو لرجل من العرب من اكرمها أصلاً ويداً وهو فى زماننا اليوم موجود عرفت به فى سنة خمس وتسعين وخمسمائة ورأيت العلامة التى قد أخفاها الحق فيه عن عيون عباده وكشفها لى بمدينة فاس حتى رأيت خاتم الولاية منه وهى خاتم النبوة المطلقة لايعلمها كثير من الناس وقد ابتلاه اللّه باهل الانكار عليه فيما يتحقق به من الحق فى سرّه من العلم به).(12)
استاد حسن زاده آملى در جاى ديگر مى نويسد:
ابن عربى در كتاب الدرّالمكنون والسرّالمكتوم مى گويد: (اسرار قرآن، بعد از پيغمبر نزد اميرالمؤمنين بود) وبعد يك يك ائمه را مى شمارد تا حضرت بقيةاللّه عجل الله تعالى فرجه الشريف.(13)
آيت الله سيد احمد فهرى در كتاب مراقد اهل شام در كلام مبسوطى مى نويسد:
محيى الدين در كلماتش مكرّر عقيده خود را درباره امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف با اشاره ويا صراحت اظهار داشته است؛ از جمله گويد: (وقتى امام مهدى خروج كند، دشمن آشكارى براى او نخواهد بود مگر (به اصطلاح) آخوندهاى دربارى ووعاظ السلاطين؛ به جهت آن كه بساط رياستِ آنان برچيده مى شود وبا عامه مردم امتيازى به جز اندكى علم به احكام نخواهند داشت.(14) وبا وجود اين امام، اختلاف در احكام از جهان برداشته مى شود، واگر قدرت شمشير نبود، فتوا به قتل او مى دادند؛ ولى چون خداوند او را با شمشير وكرم (زور وزر) ظاهر فرمايد، طمع وخوف، آنان را از اين كار باز مى دارد واكنون زمان او فرا رسيده ودورانش سايه افكنده در قرن چهارم كه به سه قرن گذشته پيوسته است، قرن رسول اللّه كه قرن صحابه است. سپس قرن بعد از آن، وقرنى كه پس از دوم مى آيد. سپس ميان اين دو قرن، مقطع هايى از زمان است ورويدادهايى رخ داده وهواهاى نفسانى ظاهر شده وخون ها ريخته وگرگ ها در شهرها، به افساد پرداخته اند؛ تا آن كه ستم فراگير شد وسيلش طغيان كرد وآفتاب عدالت غروب، وشبِ تاريكِ ظلم فرارسيد. شهيدان اين دوره بهترين شهدا هستند وامينانش با فضيلت ترين امنا.
 پس اين خليفه خروج كند؛ در حالى كه زمين از ظلم وستم مملو شده است. او آن را پر از داد وعدالت كند واگر از عمر دنيا به جز يك روز نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى فرمايد تا اين كه اين خليفه رشته امور را به دست گيرد، او كه از خاندان پيغمبر واز اولاد فاطمه است ونامش نام رسول خدا، جدّش، حسين بن على بن ابى طالب، در ميان ركن ومقام با او بيعت مى شود. او شبيه رسول خدا است در خَلقش (به فتحه خاء) - يعنى در شمائل - وبه منزله او است در خُلق (به ضمه خاء).
ابن عربى مى گويد: (اما قطب دايره امكان وغوث دوران، حضرت صاحب الزمان؛ همان كسى كه در هر عصرى يكى بيش نباشد، او خليفه خدا در روى زمين است. پس او در هر زمانى جز يك نفر نباشد، واو تنها كسى است كه حق با او است وحق تنها با او است، نه با ديگر مردم وهنگامى كه او قالب نورانى اش را تهى كند (از دنيا رحلت فرمايد) حق فقط با يك نفر ديگر باشد، نه با دو نفر در يك زمان واين خلوت الهى از آن اسرارى است كه نبايد پخش وآشكار شود وهمين مقدار هم كه ما گفتيم ونامى از آن برديم، فقط براى آگاهى دل هايى است كه از اين اسرار غافلند؛ بلكه از آن ها بى خبرانند؛ زيرا كه نديده ام ونشنيده ام كسى پيش از من گفته باشد، با اين كه مى دانم خواص اهل اللّه به اين اسرار آگاهند(15) وبنده اى كه اين چنين باشد چشم خداى تعالى است در هر زمان.(16)
خداى متعال در دوران او جز به او نظر نكند.(17) او است حجاب برتر وستر درخشان تر وقوام شكوهمندتر. خداى تعالى ظهورش را محجوب فرمايد؛ ليكن در حقيقت وواقع امر، او به خدمت مشغول است.(18) با اين همه قرب الهى كه مر او را است، به صورت عادى ديده مى شود (ومردم نمى بينند كه حق با او است) همان گونه كه عوام مردم يكديگر را مى بينند وآن گاه كه به صورت حقانيت تجلى كند، مردم حق را در او مشاهده خواهند كرد. رسول خدا صل الله عليه وآله وسلم در باره اولياء اللّه فرمود: (آن ها كسانى هستند كه وقتى ديده مى شوند، خداى تعالى به ياد مى آيد).
من او را در اين تجلى ديده ام وبسيارى از اهل اللّه را ديدم كه او را نمى شناختند وانكارش داشتند ومن از اين حالتشان در شگفت بودم (كه چگونه است مى بينند ونمى شناسند) تا آن كه به من اعلام شد كه آنان گرچه از اهل اللّه اند چون اوامر خدا را به جا مى آورند؛ ولى جزءِ عالمان ودانشمندان نيستند وجزءِ مؤمنانند. من در سال 595 در شهر فاس با قطب زمان ملاقات داشتم كه خداى تعالى (از پيش) در رؤيا بر او مطلعم ساخته ومرا با او آشنا كرده بود.
روزى با او در باغچه ابن حيون در شهر فاس گردهم آيى داشتيم. وى ميان جمعيت بود وكسى متوجه او نبود. در آن مجلس فقط يك نفر غريب از اهل بجاية بود كه از دست، شَل بود، ودر آن مجلس پيران طريقت وشيوخ برجسته اهل اللّه با ما بودند؛ از آن جمله ابوالعباس حصار وامثال او. اين جماعت همگى وقتى در مجلس ما حاضر مى شدند، با ما مراعات ادب مى كردند ومجلس را در اختيار ما مى گذاشتند، ودر عملِ طريقت، كسى جز من در ميان آنان سخنگو نبود واگر مطلبى در بين خودشان مذاكره مى شد، در آن باره به من مراجعه مى كردند. پس سخن از اقطاب به ميان آمد وآن قطب در ميان جماعت بود. من به آنان گفتم: برادرانِ من، من درباره قطبِ زمانِ شما مطلب عجيبى دارم.
من كه اين سخن گفتم، آن شخص كه خداى تعالى او را در خواب به من نشان داده بود كه او قطب وقت است واز پيش با من رابطه داشت وبه ما محبت مى كرد، ملتفت من شد وگفت: (آنچه خداى تعالى تو را بر آن مطلع ساخته بگو؛ ولى نام كسى را كه در خواب براى تو مشخص شده مبر) وتبسمى كرد وگفت: الحمدللّه.
پس من شروع كردم به بازگو كردنِ آنچه را كه خداى تعالى مرا بر آن مطلع كرده بود درباره همين شخصيت؛ بدون آن كه نامش را ببرم واو را مشخص كنم وشنوندگان تعجب مى كردند. آن روز تا هنگام عصر مجلس خوشى در جمع برادران داشتيم ومن اظهار آشنايى به آن شخصيت نكردم. وقتى مجلس پايان يافت، آن قطب نزد من آمد وگفت: (خدا جزاى خيرت دهد. چه خوب كردى كه نام شخصى را كه خداى تعالى آگاهت كرده بود نبردى) وگفت: (السلام عليك ورحمة اللّه). واين سلام وداع شد. ديگر از او خبرى ندارم وپس از آن جلسه تا الآن او را در شهر نديده ام(19).(20)
آثارى از ابن عربى درباره حضرت مهدى عليه السلام
استاد سيد جلال الدين آشتيانى مى نويسد:
رساله اى در ولايت از شيخ اكبر ابن عربى به نام الوعاء المختوم على السّر المكتوم است كه از بهترين آثار عرفانى در تمام دوران عرفان مى باشد ومؤلف عظيم آن، آن را در شؤون ختم ولايت مطلقه محمديه مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف ونحوه ظهور آن حضرت تأليف نموده است.(21)
علامه حسن زاده آملى پس از ذكر تشرف محيى الدين به حضور حضرت بقية اللّه مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف به نقل از فتوحات مكيه مى نگارد:
به همين منوال ومضمون در چند جاى ديگر فتوحات مكيه مطالبى دارد، ورساله شق الجيب را به خصوص درباره حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نوشته است.(22)
 قابل توجه است كه سبك نگارش رساله شق الجيب، رمزگونه مى باشد؛ چنان كه ابن عربى در آغاز آن آورده است:
اين رساله از علومى است كه جز بر صاحبان آن علم، واجب است پوشيده بماند.(23)
ابن عربى در ادامه مطلب مذكور مى گويد:
خواستم آنچه را كه گاهى آشكار مى كنم وگاهى پنهان، در اين كتاب قرار دهم كه مرتبه نخست آن، اين است كه اين نسخه انسانيت مقام انبياست ومرتبت دوم آن، مقام امام مهدى، منسوب به دختر نبى اكرم است.(24)
او در پايان مى گويد:
ما در اين كتاب، به طور ضمنى به مطالبى اشاره كرده ايم وآنچه گفتيم، پرده از روى آنچه نگفتيم برمى دارد.(25)
استاد آشتيانى در مقدمه رسائل قيصرى به نقل از ابن عربى ابراز كرده است:
وى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را خاتم ولايت خاصه محمدى دانسته ومى گويد: (ان الولاية الخاصة المحمدية تختم بالمهدى ولذا كان صلوات اللّه عليه من اشراط الساعة).(26)
ابن عربى در كتاب عنقاء مُغرِب فى ختم الاولياء وشمس المَغرب در توصيف خصايص وشروط وكمالات خاتم الولاية، به نقل امتيازاتى مى پردازد كه آن ها را جز در شخص قائم آل محمد صل الله عليه وآله وسلم وامام دوازدهم شيعيان نمى توان يافت. وى در آخر همان كتاب به تعيين صريح خاتم الاوليا پرداخته ومى گويد:
فَاِنّ الإمام المهدى المنسوب الى بيت النّبى؛(27)
بدون ترديد، امام مهدى، به خاندان نبى اكرم منسوب است.
محيى الدين كتابى دارد به نام الاسراء الى مقام الاسرى كه اثرى است كوتاه وبا نثر مسجّع نوشته است. نكته مهمى كه در اين كتاب وجود دارد، اشارات وتصريحاتى است كه در باب مقام حضرت على عليه السلام وحضرت فاطمه زهرا عليها السلام ونيز شأن معنوى وجايگاه عظيم حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف بيان شده است.(28) از كسانى كه بر اين كتاب شرح نوشته اند، مى توان از مريد وى، اسماعيل بن سودَكين وستّ العجم بنت النفيس وزين العابدين مَناوى، نام برد.(29) همچنين اخيراً اين كتاب با عنوان ما زبالاييم وبالا مى رويم به وسيله آقاى قاسم انصارى به فارسى ترجمه شده است. همين ترجمه نيز توسط آقاى على باقرى با عنوان (اسم اعظم) شرح گرديده است.
ديدگاه ابن عربى درباره ى ائمه اطهار عليهم السلام
استاد جوادى آملى به نقل از عبدالوهاب شعرانى چنين نوشته است(30):
عبارات محيى الدين درباب 366 فتوحات اين است: بدانيد كه خروج مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف حتمى است ... ووى از عترت رسول اللّه صل الله عليه وآله وسلم واز فرزندان فاطمه عليها السلام مى باشد. وجدّ او حسين بن على عليه السلام، وپدر او امام حسن عسكرى، فرزند امام على نقى (با نون)،فرزند امام محمدتقى (با تاء)، فرزند امام على الرضا، فرزند امام موسى الكاظم، فرزند امام جعفرالصادق، فرزند امام محمدالباقر، فرزند امام زين العابدين على، فرزند امام حسين، فرزند امام على بن ابى طالب عليهم السلام مى باشد.(31)
استاد حسينى قائم مقامى كه يكى از محققان در زمينه عرفان است در اين باره مى نويسد:
ابن عربى مى گويد: من خدمت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف رسيده ام ونسب آن حضرت را تا حضرت امير عليه السلام بيان مى كند. اين يعنى چه؟ يعنى تمام دوازده امام را هم قبول دارد.(32)
ابن عربى همچنين در جاى ديگر مى گويد:
مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف حكم نمى كند، مگر به آنچه را كه فرشته از نزد خدا در قلب او القا مى كند؛ فرشته اى كه خداوند بر او گمارده است، تا او را يارى كند. واين، همان شرع واقعى محمدى است؛ به گونه اى كه اگر حضرت محمد صل الله عليه وآله وسلم زنده بود، درباره آن مسأله درست همان گونه كه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف حكم مى كند، حكم مى كرد؛ بنابراين خداوند، مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را آگاه مى كند كه شريعت محمدى چنين است وبا وجود نصوصى كه خداوند به او عنايت كرده، قياس بر او حرام است؛ به همين دليل رسول خدا صل الله عليه وآله وسلم در توصيف مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف فرمود: (يقفو اَثَرى لايخْطِى ءُ...؛ وى از من پيروى مى نمايد وهرگز خطا نمى كند). پيامبر با اين كلام به ما فهماند كه از او بايد پيروى نمود؛ زيرا او تابع رسول خدا است ونيز به ما فهماند كه مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف معصوم است؛ چرا كه معناى معصوم در حكم، چيزى جز عدم خطا واشتباه نيست.(33)
ابن عربى در آثارش به نقل رواياتى درباره امامان شيعه اهتمام ورزيده، ودر مواردى هم به محبت وولايتشان اعتراف كرده است؛ براى ايشان مقامى برابر با مقام انبيا قائل شده وبه عصمت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف معتقد ومعترف است.(34)
آيت اللّه معرفت درباره ى عصمت آن حضرت مى گويد:
ابن عربى مطلبى دارد كه خيلى عجيب وارزشمند است. ابن عربى مى گويد: (ما عصمت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را به روايات متواتره از پيغمبر اكرم صل الله عليه وآله وسلم اثبات مى كنيم؛ چون پيغمبر اكرم درباره اش فرموده است كه خطا وسهو نمى كند؛ ولى عصمت پيغمبر صل الله عليه وآله وسلم را با دليل عقلى ثابت مى كنيم.(35)
برخى اشعار ابن عربى درباره حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف
ابن عربى در فتوحات مكيه ضمن مطالب بسيارى درباره وقايع ظهور آن حضرت، پس از ذكر شمايل وفضايل حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ووصف اعوان وانصار وى وشرح شروع وپايان قيام آن حضرت، چنين مى سرايد:

اَلا انّ ختمَ الاولياء شهيدُ * * * وعين امام العالمين فَقِيدُ
هو السيّد المّهدى من آل احمدٍ * * * هو الصّارمُ الهندى حين يبيدُ
هو الشّمس يجلو كلّ غمّ وظلمةٍ * * * هو الوابل الوسمى حين يجودُ(36)

به درستى كه خاتم اولياء، شاهد وناظر است،
وشخص امام عالميان از ديده ها پنهان است.
وى آقا وسرور، مهدى آل احمد است،
او همان شمشير برنده اى است كه بدكاران وظالمان را هلاك مى كند.
او همان خورشيدى است كه هر گونه غم وتاريكى (ظلم وجهل) را مى زدايد،
او همان نخستين باران (روح بخش) است كه به مردگان حيات مى بخشد.
علامه سيد محمد حسين حسينى تهرانى، به نقل از محدث نيشابورى، در شرح احوال محيى الدين مى گويد:
وى در علم حروف، يد طولايى داشت واز جمله استخراج او اين بود كه راجع به ظهور حضرت قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف سروده است:

اذا دارَ الزَّمانُ على حُروفٍ * * * باسم اللّهِ فالْمَهدى قاما
واذ دارَ الحروفُ عَقيبَ صَومٍ * * * فاقْرَؤا الْفاطِمى مِنِّى سَلاما(37)

علامه حسينى تهرانى پس از ذكر شعر مذكور، بدون هيچ توضيحى درباره آن، چنين نوشته است:
البته بايد دانست كه كسى معناى اين شعر را نمى تواند بفهمد، مگر آن كه از راسخين در علم باشد وگرنه رمز نبود وحلّش براى همه با شرايط خاصى ممكن بود.(38)
قابل توجه است كه عارف بزرگ، مرحوم حكيم آقا محمدرضا قمشه اى در رساله ذيل فص شيثى، در پاسخ برخى منتقدان، براى اثبات اين كه ابن عربى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را به عيسى عليه السلام برترى داده، چنين استدلال مى كند:
ابن عربى در شعر مذكور، مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را امام العالمين خوانده است. (العالمين) جمع مُحلّى به الف ولام است؛ لذا افاده عموم مى كند وعيسى عليه السلام وروح نيز از عالمين است واگر (العالمين) به كسر لام خوانده شود، باز عيسى عليه السلام وروح داخل خواهند بود. خلاصه به هر دو قرائت وبه هر دو معنا، اين بيت نص صريح بر امامت حضرت مهدى بر حضرت عيسى وروح است.(39)
حكيم قمشه اى در مسأله ولايت كليه مطلقه محمديه، از برخى كلمات شيخ اكبر شاهد آورده است كه خاتم ولايت مطلقه محمديه، به اعتبارى شخص مقدس على بن ابى طالب عليه السلام وباب مدينه علم آن حضرت مى باشد وبه اعتبارى ديگر، مهدى موعود در آخرالزمان است.(40)
شايسته ذكر است، ابن عربى پس از ذكر ابيات مذكور وبحث وتحقيق در اين مقام، ميان ختم ولايت محمّديه ومهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف فرق مى گذارد ومى نويسد:
امّا ختم الولاية المحمدية فهو أعلمُ الخلق باللّه لايكون فى زمانه ولا بعد زمانه اَعلم باللّه وبمواقع الحكم منه فهو والقرآن اخوان كما انّ المهدى والسّيف اخوان.(41)
اما ختم ولايت محمدى، او داناترين مردم به خداوند است در زمان وى ودر زمان هاى بعد، در علم به خدا وجايگاه حكمش، كسى به مقام وى نمى رسد. او وقرآن همچون دو برادرند؛ همان طور كه مهدى وشمشير اين گونه مى باشند.
ابن عربى در خصوص مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف كه از نسل على عليه السلام است ونيز در پاسخ به سؤال سيزدهم از پرسش هاى محمد بن على ترمذى (از اعلام قرن سوم)، مقام ختم ولايت محمدى را از آنِ مردى از عرب مى داند كه اكرم اين قوم است؛ چنان كه در باب هفتاد وسوم فتوحات مكيه مى نگارد:
اما ختم ولايت محمدى، آن، براى مردى از عرب است كه به لحاظ اصل ونَسَب وبه دست گرفتن اين ولايت، اكرم اين قوم است وامروز در زمان ما موجود است. در سال 595 وى را شناختم ونشانه (خاتم ولايت مطلقه) او را كه حق از ديدگان بندگانش پنهان نموده، در شهر فاس مشاهده كردم... وچنان كه خداوند، نبوت تشريعى را به محمد صل الله عليه وآله وسلم ختم كرد، ولايت مطلقه محمدى را به مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ختم نمود.(42)
نظر ابن عربى درباره حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف مانند نظر شيعه است
ذكر اين نكته نيز لازم است كه علماى اهل سنت درباره حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف معتقدند ضرورت ندارد كه آن امام فعلاً حيات داشته باشد، بلكه به وقت خودش متولد خواهد شد... اما شيعه عقيده اش اين است كه پيوسته بايستى حجت حق، به طور حى وزنده در روى زمين باشد تا واسطه بركات وفيوضات الهى براى همه جهانيان باشد.(43)
شيخ اكبر محيى الدين مى گويد:
همانا مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است كه در نيمه شعبان سال 255ق متولد شد. او باقى خواهد بود، تا آن كه عيسى بن مريم عليهما السلام بدو بپيوندد.(44)
گفتنى است بسيارى از علماى بزرگ شيعه در آثار وتأليفات خويش، از محيى الدين درباره ى امام اميرالمؤمنين عليه السلام وحضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف مطالبى را استشهاد كرده اند؛ از آن جمله:
علامه امينى در كتاب الغدير تحت عنوان (احاديث نبوى در فضائل امام على عليه السلام در منابع اهل سنت)، حديث (انا مدينة العلم وعلى بابها) را نيز از كتابالدّرالمكنون ابن عربى نقل كرده است.(45)
همچنين آيت اللّه العظمى نجفى مرعشى در كتاب ملحقات احقاق الحق به نقل از دو كتاب ابن عربى به نام هاى عنقاء المغرب وفتوحات مكيه، ديدگاه او را در باره حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نقل كرده است.(46)
اين جا تأكيد مى كنيم بنابر آنچه گذشت، عقيده ابن عربى درباره امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف بر وفق باور شيعه است كه حاكى از عقيده او به مقام بسيار والا ومعنوى آن امام هُمام است؛ براى نمونه او را معصوم دانسته وعلمش را از طريق تنزيل الهى مى داند وتأكيد مى كند:
با اين كه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف علم به قياس دارد؛ ولى هرگز بدان حكم نمى كند؛ بلكه تنها به چيزى حكم مى كند كه فرشته از سوى خداوند به وى القا كرده است وآن، شرع حقيقى محمّدى است كه اگر حضرت رسول اكرم صل الله عليه وآله وسلم زنده مى بود، جز آن حكم نمى فرمود.(47)
اينك برخى از عبارات باب 366 در فتوحات مكيه نقل مى شود:
فالامام يتعين عليه علمُ مايكون بطريق التّنزيل الالهى... فما يحكم المهدى الاّ بما يلقِى اليه المَلَكُ من عنداللّه الذى بعثه اللّه اليه ليسدّده وذلك هو الشّرع الحقيقى المحمّدى الّذى لو كان محمّد صلى اللّه عليه وسلّم حياً ورفعت اليه تلك النازلة لم يحكُم الا بما يحكم هذا الإمام فيعلّمه اللّه انّ ذلك هوالشّرع المحمدى فيحرم عليه القياس مع وجود النصوص الّتى مَنَحه اللّه اياها ولذلك قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلّم فى صفة المهدى يقْفو اثرى لايخطى ء فَعَرفنا انّهُ مُتّبعٌ لامتبوع وانّه معصومٌ ولامعنى للمعصوم فى الحكم الاّ انّه لا يخطئ فانّ حكْمَ الرّسولِ لاينْسب اليه خطاءٌ فانّه لاينْطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى كما انّه لايسوغ القياس فى موضع يكون فيه الرّسولُ موجوداً.(48)
رساله مناقب ابن عربى
در پايان اين مقال، اشاره به اين نكته نيز مناسب است كه يكى از مصنفات منسوب به شيخ اكبر محيى الدين، رساله مناقب است كه در منابع بسيارى از آن با عنوان هاى اثنى عشريه، صلوات محيى الدين، دوازده امام ورسالة فى الصلاة على النبى والائمة الاثنى عشر ونيز اسامى ديگر، نام برده شده است. اين رساله كوچك كه در معرفى مقام نورانيت چهارده معصوم عليهم السلام مى باشد، به بيان حقيقت محمديه صل الله عليه وآله وسلم وصادر اول وولايت كليه علويه عليه السلام پرداخته ومنزلت ولى ومقام ولايت كليه مطلقه امامان معصوم عليهم السلام را تبيين كرده ومنازل عاليه آل اللّه واسرار معنوى وروحانى ومعرفت امام به نورانيت را تا حدودى روشن ساخته است.
چون رساله مناقب ابن عربى، حاوى عبارات بلند عرفانى مى باشد، چندين شرح بر آن نگارش يافته است؛ از آن جمله شرح مناقب محيى الدين، اثر عالم شيعى، سيد محمد صالح موسوى خلخالى (م1306ق) ونيز جلوات ربانى، اثر آيت الله محمد رضا ربانى (م1381ش) را مى توان نام برد.(49)
در بخش پايانى رساله مناقب درباره حضرت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف مى گويد:
وعلى سرّ السّرائر العلية وخفى الارواح القدسية معراج العقول موصل الاصول قطب رحى الوجود مركز دائرة الشهود كمال النّشاة ومنشأ الكمال جمال الجميع ومجمع الجمال الوجود المعلوم والعلم الموجود السّائل نحوه الثابت فى الابود المحاذى للمرآت المصطفوية المتحقق بالاسرار المرتضوية والمترشح بانوار الالهية والمربى بالاسرار الربوبية فياض الحقايق الوجودية قسّام الدّقايق الشّهودية الاسم الاعظم الالهى الحاوى للنشآت الغير المتناهى غوّاص يم الرّحمانية مسلك الآياء الرحيمية طور تجلى الالوهية نار شجرة النّاسوتية ناموس اللّه الاكبر غاية البشر اب الوقت مولى الزّمان الذى هو للخلق امان ناظم مناظم السّر والعلن ابى القاسم م ح م د بن الحسن صلوات اللّه وسلامه عليهم اجمعين.

 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ
(1) دكتر يثربى، عرفان نظرى، ص176.
(2) دروس معرفت نفس، درس 127.
(3) هزار ويك نكته، نكته 626، باتلخيص.
(4) مقدمه هانرى كربن، ترجمه دكتر نصر، شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم، ص 16.
(5) مهدى نراقى، انيس الموحدين، ص 170.
(6) ر.ك: الكنى والالقاب، ج3، ص 166.
(7) آواى توحيد، ص 83 و84 .
(8) آشنايى با علوم اسلامى (كلام، عرفان)، ص114.
(9) شيخ بهايى، اربعين، ص 157؛ محيى الدين ابن عربى، ص 484؛ نيز ر.ك: خاتون آبادى، ترجمه اربعين، ص 554-556؛ روح مجرّد، ص301.
(10) مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج4، ص944.
(11) فتوحات (طبع مصر)، ج1، ص240: براى ولايت محمديّه مخصوص به شرعى كه بر محمّد صل الله عليه وآله وسلم نازل شده خاتمى خاص است. نام او (مهدى) است وتحقيقاً در زمان ما به دنيا آمده است. من نيز او را ديده ام وبا وى همنشين شده وعلامت خاتميت او را مشاهده كرده ام؛ بنابراين بعد از آن جناب، كسى به عنوان ولى نيست، مگر آن كه به وى رجوع كند؛ همان طور كه بعد از محمّد صل الله عليه وآله وسلم كسى به عنوان نبى نيست، مگر آن كه به آن جناب رجوع نمايد.
(12) عرفان وحكمت متعاليه، ص 43.
(13) گفت وگو با علامه حسن زاده آملى، به اهتمام محمد بديعى، ص 202.
(14) پيدا است كه روى سخن با كسانى است كه احكام را از غير قرآن وعترت گرفته اند (فهرى).
(15) اين جمله مؤيد قولى است كه مقامات عرفانى بالا بدون تمسّك به ذيل ولايت قابل وصول نيست وبزرگان عرفا اگر اظهار ولايت نكردند، نه از آن است كه معرفت به آن نداشته اند، بلكه چون از اسرار بوده است مجاز در اظهارش نبوده اند. به حكم وجوب تقيّه ولزوم حفظ اسرار از نااهل (فهرى).
(16) چنان كه درباره اميرالمؤمنين رسيده است: (السّلام على عين اللّه النّاظره ويده الباسطه...) (فهرى).
(17) زيرا او واسطه فيض ورابطه بين حادث وقديم است (ارادة الرب فى مقادير اموره تهبط اليكم وتصدر من بيوتكم...): از زيارت مأثوره، كامل الزيارات، ص199 (فهرى).
(18) موافق مضمون حديثى است كه فرمود: استفاده مردم از امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف در حال غيبت، همچون استفاده موجودات زمين از آفتاب است؛ اگر چه زير ابر باشد، نورش را بر زمين مى افشاند وموجودات از آن بهره مند مى شوند (فهرى).
(19) الغراب، محمود محمود، ترجمة حياة الشيخ الاكبر، ص65-64، به نقل از مراقد اهل شام.
(20) مراقد اهل شام، ص90.
(21) تفسير فاتحة الكتاب، مقدمه استاد آشتيانى.
(22) هزار ويك كلمه، ج1، ص88؛ نيز ر.ك: شرح فص حكمة عصمتية فى كلمة فاطمية، ص 103.
(23) محيى الدين ابن عربى، حجاب هستى (چهار رساله)، رساله شق الجيب، ص127.
(24) همان، ص161.
(25) همان، ص171 و170.
(26) رسائل قيصرى، ص 129.
(27) هداية الامم يا شرح كبير فصوص الحكم، غلامحسين رضانژاد، ص25 مقدمه.
(28) محيى الدين ابن عربى، اسم اعظم، شرح الاسراء الى مقام الاسرى، شارح: على باقرى، مقدمه؛ باكمى تصرف.
(29) ر.ك: داورى هاى متضاد درباره محيى الدين عربى، داوود الهامى، ص54؛دانشنامه ايران واسلام، ص711.
(30) يواقيت وجواهر، ص 288.
(31) آواى توحيد، ص 85.
(32) تأملات فلسفى، ص 206.
(33) فتوحات مكيه، ج6، ص62.
(34) محمد بديعى، احياگر عرفان، ص255.
(35) گفتمان مهدويت، ص41.
(36) فتوحات مكيه، ج6، باب 366، ص51و52.
(37) روضات الجنّات، ج2، ص195؛ ملاّ سيد صالح خلخالى، شرح مناقب محيى الدين، ص26 وآيت اللّه صدر، المهدى، ص33.
(38) روح مجرد، ص 487.
(39) رساله ذيل فص شيثى، ص 8.
(40) رسائل قيصرى (رساله التوحيد والنبوة والولاية، تحقيق در مباحث ولايت كليه)، نقل از مقدمه سيد جلال الدين آشتيانى، ص59.
(41) فتوحات مكيه، ج6، ص54.
(42) همان، ج2، ص75؛ نيز ر.ك: محيى الدين ابن عربى، ص473 و472؛ هداية الامم، ص24 مقدمه.
(43) گفتمان مهدويت، سخنرانى آيت اللّه معرفت، ص35 وسخنرانى آيت اللّه امينى ص14.
(44) همان، ص 40.
(45) ر.ك: الغدير، ج 6، ص93 ومحمد رضا افتخار زاده، خلاصه الغدير علامه امينى، ص 321.
(46) ر.ك: ملحقات احقاق الحق، ج 19، ص 688 و689؛ نيز ر.ك: احياگر عرفان، ص252.
(47) فتوحات مكيه، ج 6، ص 50-66.
(48) همان، ج3، ص335.
(49) ر.ك: احياگر عرفان، ص 328- 321.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۱۲/۱۸ : ۱۰.۸ K : ۰
: محمد بديعى
comments:
no-comments