المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۲۱۲) بررسی افسانه جزیره خضراء (۴)

بررسی افسانه جزیره خضراء (۴)

مجتبی کلباسی
فصلنامه انتظار شماره (4)

در چند مقاله ی پیشین درباره ی «جزیره ی خضراء» وتطبیق ناروای آن با «مثلث برمودا»، مباحثی مطرح شد.
قسمتی از آن مقاله ها، اشکالات سندی ومتنی داستان وبخشی از آن ها، بیان ویژگی های تاریخی، جغرافیایی، سیاسی منطقه ی موسوم به «مثلث برمودا» بود.
وجود ده ها شهر وبندر وتردد هزاران کشتی وقایق وهواپیما به آن منطقه وبرگزاری بزرگ ترین مسابقات قایقرانی از سواحل آمریکا تا جزیره ی برمودا، گواه کاملی است بر این که آن چه در دهه های پنجاه وشصت میلادی در برخی مطبوعات ورسانه های معتبر! انتشار یافته، فضا سازی امریکایی ها برای ایجاد تشنّج در منطقه ونا امن نشان دادن آن بوده است تا از یک سو با عملیّات مرموزانه، با انقلاب کوبا مقابله کنند واز سویی دیگر، با القای فضای ناامن، زمینه ی حضور بیش تر خود را در منطقه فراهم سازند.
شبیه این موضوع را در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وپس از آن در منطقه ی خلیج فارس، مشاهده می کنیم. با تلقین ناامنی، ناوهای آمریکایی ومتّحدان اش، روانه منطقه شدند واهداف خود را دنبال کردند.
خوانندگان وکسانی که مایل به پژوهش در این زمینه هستند، می توانند با استفاده از شبکه ی جهانی اینترنت وجست وجوی کلمه ی «BERMODA» اطّلاعات کاملی از وضعیّت کنونی منطقه برمودا وجزایر مختلف آن به دست آورند وحتّی بلیط هواپیما وکشتی وهتل را در آن منطقه رزرو کنند.
وضعیّت کنونی جزایر برمودا
برمودا، یک مستعمره ی خودگردان بریتانیایی در اقیانوس اطلس شمالی است. این منطقه، مجمع الجزایری متشکّل از هفت جزیره ی اصلی وصد وهفتاد جزیره ی کوچک وصخره ای است. این مجموعه، در هزار وپنجاه کیلومتری کیپ هاترآس (کارولینای شمالی در ایالات متّحده) واقع شده است.
این مجمع الجزایر، چهل کیلومتر طول وکم تر از هزار وششصد متر، پهنا دارد. همیلتون، مرکز این مجمع الجزایر است.(۱)
وضعیّت اقتصادی
تکیه گاه اصلی اقتصاد برمودا، گردشگری است. گردشگران، با وسائل اقیانوس پیما که در امتداد خیابان اصلی پهلو می گیرند ویا با خطوط هوایی که در هشت مایلی شمال شرق است، به شهر می رسند.
دریانوردی
دریانوردی با قایق های بادبانی، مسابقات قایق های بادبانی، در نوع های مختلف برگزار می گردد:
۱- مسابقه ی عبور از اقیانوس آرام؛
۲- قایق رانی دور جهان؛
۳- مسابقه ی برمودا؛
۴- مسابقه ی جام امریکا.
از مهم ترین وعمده ترین مسابقات جهانی، قایقرانی در اقیانوس با قایق های بادی است. این مسابقات، از سال ۱۹۰۶ میلادی آغاز شده است واز سال ۱۹۲۴ میلادی، جز در خلال جنگ دوم جهانی، در یک مسیر هزار وصد وهفتاد وشش کیلومتری، از نیوپورت آمریکا تا برمودا برگزار می گردد. بانی این مسابقات، باشگاه دریانوردی امریکا وباشگاه سلطنتی برمودا است.(۲)
آن چه نقل شد، از منابع معتبر جهانی است، نه برخی مطبوعات عراقی ویا افسانه پرداز غربی.(۳)
از آن چه گفته شد، این نظریّه که افسانه های مثلث برمودا بخشی از یک سناریوی تبلیغاتی علیه نظام های ضد امریکایی منطقه بود، بیش تر آشکار می گردد. این افسانه سازی ها، بویژه در سال های جنگ سرد که انگیزه ی دو ابر قدرت شرق وغرب برای این گونه حرکت ها، بیش تر بود، اوج داشته است.
داستان دوم جزیره ی خضرا
محدّث نوری، در کتاب جنّه المأوی، حکایت سوم، می گوید:
در آخر کتاب التعازی، تألیف شریف زاهد، ابی عبدالله محمّد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان العلوی الحسینی رضی الله عنه به نقل از عالم حافظ حجهالاسلام سعید بن احمد بن الرضی از شیخ مقری خطیر الدین حمزه بن المسیب بن الحارث آمده است که:
او (سعید بن احمد) می گوید، در خانه ی من، در محله ی ظفریّه در مدینه السلام در هجدهم شعبان سال پانصد وچهل وچهار ه.ق، خطیرالدین، برای من حکایت کرد که استادم ابن ابی القاسم عثمان بن عبدالباقی بن احمد الدمشقی در هفدهم جمادی الأخری سال پانصد وچهل وسه گفت:
استادم کمال الدین احمد بن محمد بن یحیی الانباری در خانه ی خود در مدینه السلام در شب دهم رمضان سال پانصد وچهل وسه، چنین نقل کرد:
در ماه رمضان سال پانصد وچهل وسه، نزد وزیر عون الدین یحیی بن هبیره بودیم. عده ای دیگر نیز نزد او بودند. وقتی افطار کردند ومتفرق شدند، وزیر به ما دستور داد بمانیم. مردی نیز آن شب، در مجلس حضور داشت که ما او را نمی شناختیم وقبلاً ندیده بودیم. وزیر، بسیار به او احترام می گذاشت وبه سخن او گوش می داد وبه دیگران توجّهی نداشت.
سخن به درازا کشید تا آن که دیر وقت شد وما خواستیم بازگردیم، ولی بارش باران مانع شد وما نزد وزیر ماندیم.
سخن درباره ی ادیان ومذاهب پیش آمد وبه اسلام ومذاهب گوناگون آن منتهی شد. وزیر گفت: «کم ترین طایفه، مذهب شیعه اند. در منطقه ما، ممکن نیست که اکثریّت با شیعه باشد.». وزیر، در مذمّت شیعه، سخن گفت وخدا را بر این که آنان در دورترین نقاط نیز کشته می شوند، سپاس گفت.
در این هنگام، شخصی که وزیر، بسیار به او توجّه داشت، به وزیر رو کرد وگفت: «برای شما سخنی بگویم درباره ی آن چه بحث می کردید یا آن که لب فرو بندم؟». وزیر ساکت شد وسپس گفت: «بگو آن چه داری!».
مرد ناشناس گفت: با پدرم در سال پانصد وبیست ودو، از شهر باهیه حرکت کردیم. محل ما، روستاهایی دارد که تاجران آن را می شناسند وهزار ودویست پارچه آبادی است ودر هر آبادی، عدّه ی زیادی سکونت دارند. آنان، همگی، مسیحی هستند وحتّی جزایری که اطراف آنان است، همه، مسیحی اند. بزرگی سرزمین آنان، دو ماه راه است ومیان آنان وخشکی، بیست روز فاصله است وهمه ی کسانی که در خشکی هستند نیز مسیحی اند.
سرزمین ما، به «حبشه» و«نوبه» متصل می شود وآنان نیز، همگی مسیحی اند.
سرزمین ما به سرزمین بربرها نیز متصل است وآنان، بر دین خودشان هستند... من، روم وافرنج را اضافه نمی کنم (یعنی، آنان نیز مسیحی اند).
از شما پنهان نیست که شام وعراق نیز مسیحی دارد.
چنین پیش آمد که ما، در دریا، سفر می کردیم وبرای تجارت وکسب سود، به هر سو می راندیم تا آن که به جزیره های بزرگ پر درختی که دیوارهای زیبا وباغات وروستاهای فراوان داشت، رسیدیم.
نخستین شهری که رسیدیم ولنگر انداختیم، از ناخدا پرسیدیم: «این جزیره چیست؟». گفت: «من، تا کنون، به این جزیره نیامده ام وآن را نمی شناسم».
پیاده شدیم وبه خیابان های آن شهر رفتیم. نام شهر را پرسیدیم. گفتند: «مبارکه است.». گفتیم: «نام حاکم چیست؟». گفتند: «طاهر.». گفتیم: «پایتخت آن کجا است؟». گفتند: «زاهره.». پرسیدیم: «زاهره کجا است؟». گفتند: «فاصله ی دَه شب از راه دریا است وبیست وپنج روز از خشکی. مردم آن سامان، همگی، مسلمان اند.».
گفتیم: «چه کسی زکات مال ما را می گیرد (مالیات) تا شروع در داد وستد کنیم؟». گفتند: «نزد نایب سلطان بروید.» گفتیم: «اعوان او کجا هستند؟». گفتند: «او دار ودسته ندارد. او، در خانه ی خود زندگی می کند وهمه، نزد او می روند».
تعجّب کردیم وبه خانه ی او راهنمایی شدیم. مرد صالحی را دیدیم که عبایی بر دوش دارد وعبایی نیز فرش او است ودوات هم در پیش روی او قرار دارد ومشغول نوشتن است. سلام کردیم. گفت: «از کجا می آیید؟». گفتم: «از فلان سرزمین.». گفت: «همه ی شما؟» گفتیم: «نه؛ در میان ما، مسلمان، یهودی، نصرانی است.». نایب گفت: «یهودی ونصرانی، جزیه بدهند، ولی با مسلمان بایستی درباره مذهب اش سخن بگوییم».
از یهودیان ونصرانیان، جزیه گرفتند، ولی به مسلمانان گفتند مذهب تان را بگویید. وقتی آنان مذهب خود را گفتند، نایب گفت: «شما، مسلمان نیستید واموال شما مصادره می شود. کسی که به خدا وپیامبر ووصی او وامام زمان، ایمان نداشته باشد، مسلمان نیست».
وقتی ما، همسفران خود را در خطر دیدیم، گفتیم: «اگر اجازه بفرمایید، ما نزد سلطان برویم؟». او، پاسخ مثبت داد.
به ناخدا گفتیم: «ما می خواهیم به زاهره برویم تا بلکه دوستان خود را نجات دهیم.»، ولی ناخدا گفت: «من، راه را بلد نیستم».
از شهر مبارکه، راهنمایانی استخدام کردیم وسیزده روز وشب، طیّ مسیر کردیم تا آن که قبل از طلوع فجر، راهنما، تکبیر گفت. افزود: «این، مناره های زاهر است».
صبح، به شهر زیبایی وارد شدیم که زیباتر از آن، چشم ما ندیده است: هوای لطیف وآب شیرین؛ شهری را دیدیم که بر روی کوهی از سنگ سفید بنا شده بود؛ گرد آن، دیواری تا دریا کشیده بودند؛ نهرها، در شهرها ومحله هایش جاری بود؛ گرگ وگوسفند، کنار هم بودند؛ بازارهای بزرگ؛ ارزاق فراوان؛ ورفت وآمد از دریا وخشکی از ویژگی های آن شهر بود.... وقتی صدای مؤذّن بلند می شد، همه، به مسجد می شتافتند....
بالاخره، به حضور سلطان رسیدیم. سلطان، در باغی بود که قبّه ای در میان آن قرار داشت. در این هنگام، اذان گفته شد وباغ پر از نمازگزاران شد.
مردم، او را «پسر صاحب الأمر» می نامیدند. به ما خیر مقدم گفت وپرسید: «تاجر هستید یا میهمان؟». گفتیم: «تاجر.». گفت: «کدام یک مسلمان اید وکدام اهل کتاب؟» وپرسید: «مسلمانان، پیرو کدام مذهب اند؟».
شخصی به نام دربهان بن احمد اهوازی با ما بود. گفت: «من، شافعی ام وبقیّه ی مسلمانان همراه ما نیز شافعی اند، مگر حسان بن غیث که او مالکی است».
سلطان، رو به آنان کرد وگفت: «... آیا غیر از اهل بیت، کسی از اهل کِسا بوده است؟... آیه ی تطهیر در شأن چه کسانی است؟...».
دربهان، کلام سلطان را قطع کرد وگفت: «ای پسر صاحب الامر! آیا می توانید نسب خود را بیان کنید؟».
سلطان گفت: «من، طاهر، پسر محمّد بن الحسن، بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی هستم».
... مرد شافعی، غش کرد. پس از به هوش آمدن، به سلطان ایمان آورد.
ما، هشت روز میهمان او بودیم ویک سال نیز نزد مردم آن شهر میهمان شدیم. در این مدّت، دریافتیم که این شهر [وتوابع آن] مسیر دو ماه در خشکی ودریا است وپس از آن، شهری است به نام رائقه که سلطان آن، قاسم بن صاحب الامر است. وسپس صافیه است که سلطان آن، ابراهیم بن صاحب الامر است وسپس ظلوم است که سلطان عبدالرحمان بن صاحب الأمر است وسپس عناطیس است که سلطان آن، هاشم بن صاحب الامر است...
در همه ی این دیار، جز مؤمن شیعه یافت نمی شود... وجمعیت آنان به حدی است که اگر همه ی دنیا جمع شوند، تعداد آنان، فزون تر است.
ما، یک سال نزد آنان بودیم ومنتظر ورود صاحب الامر شدیم؛ چون، معتقد بودند که آن سال، سال آمدن او به زاهره است، ولی ما موفّق نشدیم. ابن دربهان وحسان، در آن شهر ماندند تا او را زیارت کنند.
وقتی «عون الدین وزیر» این داستان را شنید، برخاست ووارد اطاقی شد ویک یک ما را احضار کرد وگفت: «مبادا این داستان را بازگو کنید». ما نیز این داستان را تا پس از مرگ او بازگو نکردیم.
الف) بررسی کتاب تعازی
نویسنده ی کتاب، شریف زاهد ابی عبدالله محمد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان العلوی الحسینی است.
نسخه ای از این کتاب، در خزانه ی رضوی علیه السلام بوده ومحدّث نوری، آن را استنساخ کرده است.
این کتاب را، شریف ابوعبدالله محمد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان، در سال چهارصد وچهل وسه، برای ابوالحسین زید بن ناصر الحسینی روایت کرده است.(۴) بنابراین، تألیف کتاب، در نیمه ی نخست قرن پنجم بوده است.
مؤلِّف کتاب، معاصر سیّد رضی رحمهم الله، بوده است. صاحب الذریعه می نویسد: «نسخه ی مطبوع تاریخ بغداد، روایت صاحب کتاب التعازی است ومشایخ او در این نقل، ابی اسحاق ابراهیم بن احمد بن محمد معدل طبری است که شریف رضی نیز قرآن را نزد او قرائت کرده است».(۵)
نتیجه این که کتاب تعازی در قرن پنجم (سال ۴۴۳ ه.ق) روایت شده، ولی نقل داستانی که در پایان کتاب آمده، مربوط به سال پانصد وچهل وسه است؛ یعنی، یک صد سال، میان تألیف کتاب وداستانی که در آن نقل شده، فاصله است.
مسلّم است که این داستان را استنساخ کنندگان، در پایان کتاب آورده اند وهیچ ارتباطی به متن کتاب ندارد.
ممکن است تصوّر شود که لابد تاریخ نقل داستان، اشتباه است وداستان در چهار صد وچهل وسه نقل شده، ولی اشتباهاً، پانصد وچهل وسه نوشته شده است.
این سخن، به دلایل مختلف، مردود است.
۱- تاریخ ها، با حروف نوشته شده اند ونه اعداد، وچنین خطای فاحشی در نوشتار، بسیار بعید است.
۲- راوی اصلی داستان «انباری» در سال چهار صد وچهل وسه، نه تنها به دنیا نیامده بوده، بلکه چه بسا ابوین او نیز هنوز به دنیا نیامده بودند.
۳- «ابن هبیره» که نام کامل او «یحیی بن محمد ابوالمظفر» ووزیر چند خلیفه ی عباسی بوده وداستان مورد بحث در جلسه او اتفاق افتاده، متولّد ۴۹۰ ه. ق ومتوفای ۵۶۰ ه. ق است.(۶) وی، در سال ۵۴۴ ه..ق؛ به وزارت مقتضی لأمر الله رسید.(۷)
ب) بررسی سلسله ی سند داستان
۱- با توجّه به آن چه که درباره ی کتاب التعازی گفته شد، داستان مزبور، فاقد هر گونه استناد است؛ چرا که صاحب التعازی آن را نقل نکرده، بلکه استنساخ کننده ای نامعلوم، آن را در پایان کتاب افزوده است که اساساً معلوم نیست این خبر را از کجا وچه کسی شنیده است وآیا انتساب آن به اشخاص مذکور در سند، صحّت دارد یا ندارد.
۲- با چشم پوشی از اشکال بالا، اشخاص مذکور در سلسله ی سند داستان، شناخته شده نیستند ودر کتاب های تراجم ورجال شیعه، ذکری از آنان به میان نیامده است.
تنها شخصی که شناخته شده ودر کتب تراجم عامه، نام اش آمده، کمال الدین انباری است.
کمال الدین ابوالبرکات عبدالرحمان بن محمد بن ابی الوفا (۵۱۳ – ۵۷۷) از اوان کودکی، به بغداد رفت وپس از تکمیل ادب، در نظامیّه ی بغداد منصوب شد. او، تألیفاتی، مانند – اسرار العربیه، نزهه الأُدباء، تاریخ أنبار، ... دارد.
۳- شخصی که در مجلس «ابن هبیره» ناقل خبر بوده است، نه تنها مجهول است، بلکه مسیحی بوده وبا دیدن آن همه نشانه ها، باز بر عقیده ی خود باقی بوده است. حال چه گونه می توان بر خبر چنین شخصی از اهل کتاب، اعتماد کرد؟ آیا می توان برای اعتقاد به صحّت چنین وقایعی، بر خبری که از هر جهت مجهول است اعتماد کرد؟
ج) بررسی داستان از نظر محتوا وشرایط تاریخی
زمینه های اجتماعی وروانی، از مهم ترین عوامل شکل گیری داستان ها است. سال های میانی قرن ششم (۵۴۳) ویژگی هایی دارد که توجّه به آن ها، بسیاری از نقاط مبهم را روشن می کند.
۱- میان خلافت عباسی وخلفای فاطمی وحکومت موحّدان، در سرزمین های مغرب اسلامی واندلس، رقابت بود.
پس از انقراض فاطمیّان مصر (۵۶۷ ه.ق) «مرابطان» ونیز «موحّدان»، نهضت بزرگی را در مغرب واندلس به راه انداختند.
فاطمیّان ونیز موحّدان، جنبه ی شیعی داشتند و«محمد بن تومرت» که بنیانگذار حکومت موحّدان است (۵۱۷ ه.ق) خود را از اهل بیت علیه السلام می دانست وبه صراحت، خود را «مهدی موعود» می نامید.(۸)
از دغدغه های مهم دربار خلافت عباسی، رشد نهضت های شیعی وحرکت های متأثّر از آن بود. از همین رو، حرکت عظیم موحّدان، برای عبّاسیّان، نگرانی جدّی فراهم ساخته بود.
ابن اثیر گوید: «وقتی خبر سقوط حکومت فاطمی به بغداد رسید (۵۶۷ ه.ق) چند روز جشن برقرار شد وشادی بی اندازه ای صورت گرفت...».(۹)
در متن داستان مورد بحث نیز می بینیم که «ابن هبیره» چه گونه اصرار دارد که این خبر منتشر نشود وکسی باز گو نکند. چرا که خبر از یک دولت شیعی وحکومت مقتدر آن، خوشایند دربار عباسی نبود. نکته قابل توجّه آن که نام «صاحب الأمر» لقبی بود که به «ابن تومرت» داده می شد!.
ابن خلدون می نویسد: «مهدی [ابن تومرت] به نام امیرالمؤمنین خوانده می شد ووی، «صاحب الامر» بود».(۱۰)
در داستان مورد بحث نیز، روی همین عنوان، تکیه می شود واین که فرزندان صاحب الأمر، در شهرهای مختلف بلاد مغرب، حکومت داشتند.
عبدالمؤمن که جانشین «ابن تومرت» بوده نیز به همین لقب خوانده می شده. فرزندان او، در همین سال ها، در اندلس وجزایر پیرامون آن حکومت می کردند.
ابن اثیر گوید: «در این سال (۵۵۱ ه.ق) عبدالمؤمن فرزندان خود را بر بلاد مختلف به حکومت گماشت... ابا سعید را بر سبته وجزیره خضراء حاکم کرد و...(۱۱)
داستان هایی مانند داستان علی بن فاضل که در سال ششصد ونود ونه، آن را نقل کرده ویا داستان دوم که از شخصی مجهول در پانصد وچهل وسه بازگو می شود، گویای یک حقیقت اند.
خبرهای سانسور شده از سوی حکومت عباسی وخواسته های سرکوب شده ی شیعیان وسعی در کم نشان دادن آنان، زمینه را برای ابراز حقایق به صورت داستان هایی بهت انگیز، فراهم ساخته است.
آن گاه اشخاصی که بیش تر ناقل اخبار بودند تا ناقد وبصیر به شرایط واحوال، آن اخبار را در کتاب های خود گردآوردند وهر چند که خود نیز نسبت به نامستند بودن آن ها اقرار داشتند، ولی آن داستان ها، مستمسک برخی ساده لوحان برای ادعاهای واهی شد.
تضیق وفشار بر شیعه در دو قرن پنجم وششم هجری
گرچه فشارهای حکومت عباسی بر شیعه در طول حکومت آنان وجود داشته، ولی در قرن پنجم وششم وپس از رسمی شدن چهار مذهب فقهی عامه وگسترش حکومت های شیعه در نقاط مختلف، فشار دستگاه خلافت عباسی بر شیعیان فزونی یافت، به گونه ای که افراد مذهب واقعی خود را پنهان می کردند وعملاً انواع مختلف سانسور در جامعه اعمال می شد.
درباره «علی بن حمدان» (م ۵۴۶ ه) نوشته اند: «وی، از دانشمندان زمان خود بود ودر دیوان محاسبات عبّاسیان سمت داشت ودارای کرسی تدریس بود واز خلیفه نیز لقب «کافی الکفاه» دریافت کرد، ولی خلیفه، بر برخی از نوشته های او که نشان می داد او شیعه است، دست یافت واز همین رو، او را از کار برکنار وبه زندان افکند تا این که در زندان از دنیا رفت.».(۱۲)
ظهور وگسترش تشیّع در سراسر خاورمیانه، طی سده های نهم ودهم میلادی، روح مبارزه با تسنُّن را برانگیخت، حکومت های شیعی، یکی پس از دیگری، به قدرت می رسیدند. آل بویه، حمدانیان، قرامطه... فاطمیّان اسماعیلی، افریقای شمالی تا خراسان وافغانستان وماوراءالنهر را تحت نظارت داشتند... بغداد، در سده های دهم ویازدهم میلادی، کانون اختلاف ومبارزه ی سنی وشیعه شده بود (۴۲۳ – ۳۸۱ ه.ق).(۱۳)
دارالسلام ومحله ظفریه
دارالسلام، محله ای در بغداد بوده که محلِّ سکونت افراد حکومتی وکارگزاران دولت عبّاسی بوده است.
لاپیروس می نویسد:
بغداد نیز هم چون پایتخت های قبلی، از یک مرکز محدود نظامی وحکومتی به صورت یک شهر بزرگ گسترش یافت. خلافت عباسی، در پی این تصمیم که یک مرکز اداری به نام مدینهالسلام احداث کند، دو سکونت گاه بزرگ در حومه بغداد بنا کرد: یکی به نام «حربیه» ودیگری «کرخ»...(۱۴)
ابن اثیر، ظفریّه را از محلات بغداد معرفی می کند. او، در وقایع سال (۵۵۴ ه.ق) می گوید: «در این سال، آب دجله، به قدری زیاد شد که بعضی از محلاّت بغداد در آب غرق شد، از جمله قسمتی از ظفریّه را نیز آب فرا گرفت.».(۱۵)
غرض از توضیح مفردات این داستان، تصویر شرایطی است که در آن شرایط، قصّه نقل شده ووزیر عباسی، دستور کتمان آن را صادر کرده است.
کرامت یا کشف وشهود
برخی از کسانی که به جای پیگیری معارف قطعی اسلام ومنابع نورانی آن، به دنبال داستان های بی سند وولی پر از هیاهو هستند، سعی کرده اند داستان اوّل ودوم جزیره ی خضراء ویک سری قصّه های دیگر را در کنار هم قرار داده وبه عنوان مکاشفات وتوفیقاتی که برای برخی افراد حاصل گردیده، مطرح کنند.
این افراد، باید به یک سری پرسش های مهم پاسخ دهند:
پرسش یکم – چه کسانی توفیق زیارت جزایر را داشته اند؟
در داستان دوم – جزیره ی خضراء، یک تاجر مسیحی وتعدادی یهودی ومسیحی وبرخی از اهل سنّت، به این افتخار نائل می شوند که به جزایر فرزندان امام زمان علیه السلام سفر کنند وبرای مدّتی طولانی نیز در آن محل سکونت کنند.
حال، چه گونه است که صدها مسلمان شیعه وعالم با تقوا وعاشق اهل بیت، چنین توفیقی نمی یابند، ولی چند نفر مسیحی ویهودی به این کار موفق می شوند وبر دین خود نیز باقی می مانند؟
پرسش دوم – شهرهای ناشناخته؟
مرد مسیحی، مدّعی است که از شهر باهیه است وتجار آن را می شناسند وهزار ودویست پارچه آبادی است. این چه شهری است که در منابع جغرافیایی قدیم مانند «معجم البلدان» وتواریخ معتبر، نامی از آن به میان نیامده است؟ با توجّه به این که «یاقوت حموی» حتّی نام روستاها را ذکر می کند وسرزمین های غرب واطراف مدیترانه برای آنان، کاملاً، شناخته شده بوده است.
پرسش سوم – تناقض داستان ها؟
کسانی که به این گونه اخبار استناد وگاه استدلال! می کنند، باید به این پرسش نیز پاسخ دهند که در داستان نخستِ جزیره ی خضراء (علی بن فاضل) می خوانیم که: «آب های سفید، از هر طرف جزیره را احاطه کرده است... وکشتی های دشمنان ما در این آب ها غرق می شوند.»، ولی در داستان دوم با آن که به چند جزیره سفر می کنند هیچ خبری از آب های سفید ووضعیّت غیر عادی نیست؟.
پرسش چهارم – احکام ناشناخته
در داستان دوم، کسی که مدّعی است فرزند امام زمان علیه السلام است، از یهود ونصارا، جزیه می گیرد، ولی اموال اهل سنّت را مصادره می کند. حال این حکم با کدام سیره وسنّت مطابق است؟
ممکن است گفته شود: امام زمان علیه السلام وفرزندان آن حضرت، بر اساس احکام واقعی حکم می کنند واز همین رو، پس از ظهور، خواهند گفت که او، دین جدیدی آورده است».
پاسخ این سخن، آن است که اولاً، با ظهور حضرت، احکام الهی، آن گونه که تشریع شده است، بیان خواهد شد وقضاوت بر اساس واقعیّت صورت خواهد گرفت ونه ظواهر، ولی این موضوع، پس از ظهور است نه در زمان غیبت. ثانیاً، حرمت مال وخون مسلمان، حکمی نیست که مستنبط فقیهان باشد وامام زمان علیه السلام پس از ظهور آن را ابطال کنند. حرمت اموال مسلمان با اظهار شهادتین، سیره وسنّت قطعی پیامبرصلی الله علیه وآله وائمه علیهم السلام است وبا قابل نقض نیست.
نتیجه ی مباحث گذشته
۱- داستان یکم ودوم جزیره ی خضراء، از نظر سند، قابل اعتنا نیستند.
۲- مطالب مطرح شده در این داستان ها، اشکالات وتناقضات متعددی دارد.
۳- این داستان ها، بازتاب حوادث زمان نقل آن ها است وبا آن چه که در عرصه ی تاریخ وجغرافیای آن زمان می گذشته، مرتبط است.
۴- حکومت های متعدّدی در بلاد مغرب وجزایر دریای مدیترانه وسواحل آن، در آن زمان وجود داشته اند که خود را از اعقاب ائمه علیهم السلام می شمردند وبرخی از آنان خود را فرزندان صاحب الامر می دانستند.
۵- «ابن تومرت» در بلاد مغرب، مدّعی شد که او امام زمان ومهدی موعود است وحکومت مقتدری نیز تشکیل داد که به نام حکومت «موحّدین» در تاریخ شناخته می شود. عبدالمؤمن نیز که با همین القاب وعناوین حکومت می کرد، با اقتدار در بخش های مهمّی از سرزمین های مغرب حکومت کرد وفرزندان خود را در جزایر ومناطق مختلف، به حاکمیّت گماشت.
۶- افکار وآرمان های سرکوب شدن شیعیان در دوران عباسی، زمینه ی بروز آن ها را به صورت داستان ها، فراهم آورد.
۷- فشارهای متعدّد اجتماعی وسیاسی وعقیدتی که بر شیعه وارد می شد، آنان را وا می داشت تا به آواهایی که از حکومت های شیعی، از نوع اسماعیلی وموحّدین و...)، دل ببندند وآرمان های سرکوب شده ی خود را در آن جا بیابند.
۸- در موضوع امام زمان علیه السلام که از عقاید حتمی وبین المللی همه ی مسلمانان است، سزاوار نیست که با اتکا به خبرهای غیر موثّق وحدسیّات ساخته ی اذهان، سخن گفته وقلم زده؛ چرا که از موارد افترای بر ائمه علیهم السلام است که از خطاهای بزرگ وگناهان کبیره به شمار می رود.
۹- در آراء وعقاید، مواردی یافت می شوند که علم آن را بایستی به خدا ورسول واگذار کرد وبدون علم واطّلاع وطیّ مقدّمات لازم، در آن موارد سخن نگفت. موضوع فرزندان امام زمان علیه السلام واین که اساساً آن حضرت ازدواج کرده اند وآیا دارای فرزندانی هستند یا نه وآنان چه گونه زندگی می کنند، از جمله همین موارد است. بهتر است علم آن را به خدا واگذار کنیم وبدون جهت، افکار وعقاید دیگران را با مطالب نامستند ونامعقول، آشفته نکنیم.
 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(۱) دایره المعارف بریتانیکا، کلمه ی برمودا.
(۲) دائره المعارف، بریتانیکا، سال ۲۰۰۰.
(۳) مستند اکثر خبرها درنوشته های درباره ی برمودا، مطبوعات وروزنامه های معتبر عراقی! وبرخی مطبوعات ناشناخته ی دیگر است.
(۴) الذریعه، ج ۴، ص ۲۰۵.
(۵) همان.
(۶) کامل ابن اثیر، ج ۱۱، ص ۳۲۱.
(۷) الکامل، ج ۵، ص ۱۴۶.
(۸) تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ص ۳۰۰.
(۹) کامل ابن اثیر، ج ۱۱، ص ۳۷۱.
(۱۰) ترجمه ی مقدّمه ی ابن خلدون، ص ۴۴۱.
(۱۱) کامل، ابن اثیر، ج ۱۱، ص ۲۱۱.
(۱۲) مستدرکات أعیان الشیعه، ج ۶، ص ۲۶۳؛ الکامل، ج ۱۱، ص ۵۶۲.
(۱۳) تاریخ جوامع اسلامی، لاپیروس، ج ۱، ص ۱۹۶.
(۱۴) تاریخ جوامع اسلامی، ج ۱، ص ۱۱۸.
(۱۵) الکامل، ج ۱۱، ص ۲۴۸.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۷/۰۷/۲۱ : ۲.۵ K : ۰
: مجتبی کلباسی
comments:
no-comments