(۲۱۸) تاریخ عصر غیبت کبری (۴)
تاریخ عصر غیبت کبری (۴)
سید منذر حکیم
فصلنامه انتظار شماره چهارم 1381
در شماره های گذشته، پس از تبیین قلمروهای بحث های تاریخی عصر غیبت کبرا، در نخستین قلمرو، به تاریخ زندگانی امام مهدی (علیه السلام) پرداختیم وآغازین بحث را به تمهیدات وزمینه سازی های فرهنگی وتربیّتی قرآن وپیامبر اسلام واهل بیت عصمت (علیهم السلام) برای غیبت طولانی امام مهدی (علیه السلام) اختصاص دادیم.
در این مقاله، به دو سؤال درباره ی غیبت کبرا پاسخ می دهیم.
سؤال یکم – چرا امام مهدی (علیه السلام) در محیطی کاملاً مخفیانه، زندگی خود را شروع کرد تا به تعلیل وتحلیل واستدلال بر غیبت او بپردازیم؟ آیا واقعاً اصل غیبت برای امام مهدی (علیه السلام) امری اجتناب ناپذیر بوده است؟ آیا راه های دیگری برای رفع مشکل وجود نداشته است؟
سؤال دوم – چرا امام مهدی (علیه السلام) باید غیبتی طولانی داشته باشد؟
پرسش یکم – آیا غیبت برای امام مهدی (علیه السلام) امری اجتناب ناپذیر بوده است؟
انحرافِ مسیرِ خلافت – پس از پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) – جامعه ی اسلامی وجهان اسلام را به حکومت حاکمانی خودکامه ومستبد وحریص بر مُلک وزراندوز وشهوتران گرفتار کرد.
روایات پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مبنی بر ضرورت براندازی قدرت حاکمانِ ستمگر ومنحرف از صراطِ مستقیمِ وانسانیّت، به دست فرزندش مهدی موعود – که از نسل حسین بن علی است – به گونه ای بود که ستمگران را نسبت به تولّد وحضور مهدی آل محمد(علیهم السلام) حسّاس کرده بود.
دوستان ویارانِ اهل بیت (علیهم السلام) – که از ستمگری حاکمان مستبد، به ستوه آمده بودند وانتظار قیام قائم آل محمد(علیه السلام) را در برابر ستمگری های خانه مان سوز می کشیدند – همواره، از قائم آل محمد سؤال می کردند وامامانِ معصوم نیز ضمنِ تبیینِ شرایط لازم برای یک قیام جهانی وگسترده، نوید تولّد وظهور آن قائم آل محمد(علیهم السلام) را به شیعیان خود می دادند وآنان را به انتظاری سازنده دعوت می کردند.
آن چه را که اهل بیت عصمت (علیهم السلام) درباره ی قائم آل محمّد(علیهم السلام) می فرمودند، در سینه های شیعیان مخفی نمی ماند، وویژگی های آن امام بزرگوار، به نسل ها، پی در پی، منتقل می گردید، وبسیار طبیعی بود که حاکمانِ ستمگر – وزورمداران وسیاست مداران هر عصر – از این ویژگی های منحصر به فردِ امام موعود ودادگستر، با خبر می شدند وبرای تولّد وظهور او لحظه شماری می کردند. همان طور که شیعیان نیز برای ظهور او وقیام به حق او لحظه شماری می نمودند.
دشمنان، برای دستگیری وقتل ونابودی او، ودوستان، برای یاری ونصرت وحق ستانی وهمراهی او، منتظر بودند.
امّا آن چه تحقّق یافت ودر تاریخ ثبت شد، این بود که قبل از تولّد مهدی آل محمّد(علیهم السلام) پدران او تحت مراقبت های شدید قرار داشتند ویکی پس از دیگری، به دست حاکمان ظالم، به شهادت رسیدند. این شهادت های به صورت مرگ های زودرسی برای تمامی آنان بوده است.
امام محمّد جواد(علیه السلام) در سن بیست وپنج سالگی وامام علی النقی (علیه السلام) در سن چهل وچهار سالگی، وامام حسن عسکری (علیه السلام) در سن بیست وهشت سالگی به شهادت رسیدند. یعنی ظرف چهل سال (از ۲۲۰ الی ۲۶۰ هجری)، سه نسل، پی در پی، به درجه ی رفیع شهادت رسیدند. تا از مزاحمت های احتمالی آنان در امان باشند.
آن چه را که امام حسن عسکری (علیه السلام) در تحلیل وتعلیل این پدیده (قتل وکشتار ونسل کُشی آل محمد بویژه پدران امام مهدی (علیهم السلام) مطرح کرده است، گویای برنامه ای حساب شده برای جلوگیری از تولّد مهدی آل محمد(علیهم السلام) است.
در روایتی از امام حسن عسکری (علیه السلام) چنین آمده است:
قد وضع بنو أُمیّه وبنو العبّاس سیوفهم علینا لعلّتین: إحداهما أنّهم کانوا یعلمون [أنْ] لیس لهم فی الخلافه حق فیخافون من ادّعائنا إیّاها وتستقرّ فی مرکزها. و[ثانیتهما]: أنّهم قد وقفوا من الأخبار المتواتره علی أن زوالَ ملکِ الجبابره الظلمه علی ید القائم منّا، وکانوا لایشکّون أنّهم من الجبابره والظلمه، فسعوا فی قتل أهل بیت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وإباده نسله طمعاً منهم فی الوصول إلی منع تولّد القائم (علیه السلام) أو قتله، فأبی الله أنّ یکشفَ أمرَهُ لواحد منهم إلاّ أن یتمَّ نوره ولو کره المشرکون؛(۱)امویان وعباسیان، به دو سبب، شمشیرهای خود را برای نابودی ما به کار گرفتند: سبب یکم، این است که آنان می دانستند که در خلافت، حقّی ندارند وبه همین جهت، از این که ما – اهل بیت – مبادا ادعای خلافت را کنیم وخلافت پیامبر، به مرکز اصلی خود بازگردد، ودست آنان از این منصب کوتاه شود، ترس وواهمه داشتند.
سبب دوم، این است که آنان از راه خبرهای قطعی ومتواتر، می دانستند که نابودی حکومت ستمگران جبّار به دست قائم از ما است وهیچ گونه شکی نداشتند که خودشان از جبّاران وستمگران هستند. به همین جهت، بدون وقفه، برای قتل ونابودی نسل رسول الله، تلاش کردند به طمع این که از تولّد قائم جلوگیری کنند ویا آن که او را به قتل برسانند، ولی خداوند، از فاش شدن امر او برای آنان جلوگیری کرد، تا این که نور خود را تمام بگرداند (وحجّت وولیّ خود را ظاهر کند) هر چند که مشرکان کراهت داشته وناخشنود باشند.
آن چه در این روایت آمده است، نشان می دهد که هر کدام از دو سبب یاد شده، برای نابود کردن هر یک از امامان معصوم وپدران حضرت مهدی آل محمد(علیهم السلام) کافی بوده است. همین دو سبب، سرعت ودقّت وگستردگیِ اقداماتِ عباسیان را برای نابودی هر سه امام(۲) بلکه هر پنج امام(۳) بلکه سایر امامان معصوم را به خوبی توجیه می کند.
این که هر یک از امامان (علیهم السلام) خود را صاحب حقِ شرعی در خلافت می دانستند، وهر یک از حاکمان غاصب نیز خود را ستمگر وغاصب خلافت می دیدند، بسیار روشن است که پیامدهای روانی واجتماعی خطرناکی می تواند داشته باشد؛ زیرا، یک امامِ معصوم وصاحبِ حقِ شرعی، حتّی با سکوت خود، لرزه بر اندام غاصبانِ حق او می اندازد، ووجود او برای آنان ترس آور است وهمیشه، غاصبانِ حقّ او، مرعوبِ او هستند، چه رسد به این که اگر بخواهد حق خود را مطرح کند وبه مطالبه ی آن حق بپردازد.
گذشته از این که چنین احتمالی، همیشه مطرح بوده است، عملاً، اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) درخفا وگاهی به طور آشکار، حقّانیت خود را تبلیغ می کردند ولبه ی تیز انتقادات خود را به سمت ستمگران وغاصبان نشانه می رفتند.(۴) بسیار طبیعی است که ستمگران اموی وعباسی، نسبت به این ادعای حقّ از سوی اهل بیت (علیهم السلام) هرگز ایمن نبودند وهمیشه احساس خطر می کردند ومردم مسلمان نیز – خصوصاً شیعیان – منتظر قیام آنان بر ضد بیدادگران وستمگران بودند، وانتظار داشتند که امام صادق (علیه السلام) با قیام خود، به آن وعده ها لباس تحقّق بپوشاند.(۵)
علویان نیز، پیوسته، قیام می کردند ویا در حال تدارک افراد وامکانات برای قیام های خود بوده اند. کار آنان به جایی رسید که برای کسب قدرت وتشکیل حکومتی مشروع، قیام های قابل توجّهی در دو قرن دوم وسوم داشته اند.(۶)
امامان معصوم (علیهم السلام) پس از قیام خونین امام حسین (علیه السلام) تا عصر امام حسن عسکری (علیه السلام) علی رغم عدم شرکت در هیچ مبارزه ای علنی – چه سیاسی وچه نظامی – به هیچ وجه از مراقبت های دقیق وگسترده وبسیار شدید دستگاهِ جبارانِ حاکم در امان نبودند، وگرفتار تبعید وزندان وشکنجه وسپس قتل ویا مسمومیّت به دست حاکمان خودکامه وعمّال آنان شدند.(۷)
این که محلّ تولّد ومحلّ سکونت سه امام بزرگوار، محمّد جواد وعلی النقی وحسن عسکری (علیهم السلام)، مدینهالنبی بوده است، ولی امام محمد جواد(علیه السلام) در بغداد به شهادت می رسد وهمان جا به خاک سپرده می شود وامام علی النقی (علیه السلام) وامام حسن عسکری (علیه السلام) در سامرا به شهادت می رسند وهمان جا به خاک سپرده می شوند، شاهد خوبی بر این نکته است.
گواه درستی این تحلیل، کوتاه بودن سنِّ این سه امام بزرگوار، به هنگام شهادت است. با توجّه به این که از لحاظ جسمی، آنان، سالم بودند، ولی به مرگ زودرس گرفتار می شوند. حاکمان، برای دفع اتّهام قتل آنان، از درباریان خود گواه می گرفتند تا وانمود کنند که هیچ گونه قتلی انجام نشده است. این تلاش، نشان دهنده ی قتل آن بزرگواران به دست حاکمان است.
نسبت به دوّمین سبب یاد شده در حدیث امام حسن عسکری (علیه السلام) باید گفت، امامان معصوم – که پدران حضرت مهدی آل محمد(علیهم السلام) هستند – اگرچه داعیه ی خلافت وامامت هم نمی داشتند، به صِرفِ این که مهدیِ مصلح ودادگستر ونابود کننده ی ستمگران وجباران از نسل آنان است، کافی است که جبّاران را وادار کند تا به قتل او کمر همّت ببندند، وتلاشی گسترده وپیوسته برای جلوگیری از تولّد او به عمل آورند.
لازمه ی چنین فرضی، این است که تمامِ ارتباطات خانوادگی آنان، کاملاً، زیر نظر باشد وهمیشه، مراقب تولّد فرزندی با مشخّصات یاد شده در روایات پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) واهل بیت (علیهم السلام) باشند. البته تلاش های عبّاسیان به مرحله ای پیش تر از این مرحله برمی گردد؛ زیرا که آنان سعی وتلاش چشمگیری برای جلوگیری از تولّد امام مهدی (علیه السلام) داشته اند.
حبس های به ظاهر محترمانه ی امام رضا(علیه السلام) – تحت عنوانِ ولایت عهدی – آن هم در مرو، وبه عقد درآوردن دختر مأمون برای امام جواد(علیه السلام) که در تمام سال های زندگیِ امام، همراه امام بود وتا رساندن او به مرحله شهادت، لحظه ای او را تنها نگذاشت، وسپس زندانی کردن امام هادی (علیه السلام) همراه فرزند دو ساله اش امام حسن عسکری (علیه السلام) آن هم در پادگان نظامی سامرا – ودارالخلافه ی عبّاسیان – وبه شهادت رساندن آن دو امام بزرگوار در سنّ جوانی، همه ی این تلاش ها وجنایت های هول ناک برای جلوگیری از ولادت امام زمان (علیه السلام) بود. با خواست واراده ی خدا، این تلاش ها ناکام بود ونتوانستند از تولّد آن یگانه امام ویادگار علی وفاطمه جلوگیری کنند.
تلاش گسترده ی دستگاه جبّار بنی عباس برای دست رسی به حضرت مهدی (علیه السلام) پس از تولّد او(۸)، بهترین گواه بر ناکام بودن تلاش های آنان، در جلوگیری از تولّد او است ونیز اهمیّت فوق العاده ی وجود امام مهدی (علیه السلام) در نظر حاکمان، وخطرناک بودن وجود ونام او برای ستمگران بنی عباس را نشان می دهد.
تلاش جبّاران برای جلوگیری از ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) چندین شاهد وگواه قابل توجّه نیز دارد:
الف) امامان معصوم (علیهم السلام)، پس از امام صادق (علیه السلام) از لحاظ ارتباطات خانوادگی نیز تحت نظر بودند به گونه ای که ازدواج های آنان نیز کنترل می شده است. شاهد این مدّعا، این است که مادران شش امام معصوم، همگی، کنیز بوده اند، در حالی که وضعیّت اجتماعی امامان معصوم، وضعیّتی شاخص وقابل توجّه بود.
مادران این شش امام معصوم، از زنان مورد توجّه مردم ودستگاه حاکم نبودند، بلکه از کنیزان پاکدامن وعفیف بودند.
چنین پدیده ای، گویای این است که وجود این امامان، از بدو تولد تا مدّتی، جلب توجّه نمی کرده وزمانی که متوجّه آنان می شدند، شرایط لازم برای نابود کردن آنان فراهم نبوده است. در حقیقت، فرصت طلایی از حاکمان ربوده می شد.
پدران این امامان برای جا انداختن امامت فرزندان غیر معروف خود، تلاشی پیوسته وگسترده آغاز می کردند تا این که شخصیّت آنان را برای شیعیان خود آشکار کنند وزمینه را برای امامت آنان هموار کنند ومشکل رقابت سایر فرزندانِ خود را با آنان حل کنند ونظر مثبتِ شیعیان خود را به آنان معطوف دارند، تا پایگاه اعتقادی ومردمی آنان را به طور طبیعی ومنطقی تشکیل دهند.
ب) تولّد امام مهدی (علیه السلام) از نرجس خاتون، به گونه ای بود که هیچ کس متوجّه حاملگی او نبود وحتّی حکیمه خاتون نیز با تعجّب به حامله بودن او، آن هم در ساعت های واپسین، متوجّه می شود که دیگر زمان تولّد فرا رسیده است. در نهایت خفا وپنهانی، آن تولّد مبارک انجام گرفت وامام مهدی (علیه السلام) به سرعت، از دیدگاه حاضران پنهان شد وحتّی حکیمه خاتون نیز متوجّه کیفیّت ومکان پنهان شدن این مولود مبارک نشد.
ج) از امام حسن عسکری (علیه السلام) چند روایت در این باره رسیده است. یک روایت، به روزهای به زندان انداختن امام حسن عسکری (علیه السلام) ارتباط دارد وچند روایت نیز به روزهای پس از آزادی او از زندان بر می گردد.
در این چند روایت، تصریح شده است که دستگاه غاصب وجبّار عباسی برای نابود کردن امام حسن عسکری (علیه السلام) ودر حقیقت، برای نسل کشی آل محمد(علیهم السلام) وجلوگیری از فرزند دار شدن او، تلاش وسیع وجدّی ای داشته اند، ولی خداوند، آن را خنثی کرده است.
روایت یکم – معتز عباسی که امام هادی (علیه السلام) را به شهادت رساند، خواهان قتل امام حسن عسکری (علیه السلام) نیز بود ودستور قتل را صادر کرد، ولی خداوند، او را به دست ترکان نابود ساخت. امام حسن عسکری (علیه السلام) در توقیعی به شیعیان خود فرمودند:
هذا جزاء مَنِ اجْتَرَأ علی الله فی أولیائه، یزعم أنَّه یقتلنی ولیس لی عقب، فکیف رای قدره الله فیه؟!؛(۹) این نوع کشته شدن با خواری وذلّت، جزای کسی است که بر خدا تجرّی کرد وبه نابودی اولیای خدا همّت بست. او ادّعا می کرد، در حالی مرا می کشد که فرزندی نداشته باشم، ولی قدرت خدا را در حق اش دید؟!
روایت دوم – در توقیعی دیگر آمده است که:
زعموا أنّهم یریدون قتلی لیقطعوا هذا النسل، وقد کذّب الله عزّ وجلّ قولهم والحمد لله؛(۱۰) خیال کردند وهمّت کردند که مرا بکشند تا این نسلِ (فاطمه) را ریشه کن کنند، در حالی که خداوند، خواسته ی آنان را باطل ساخت. ستایش، از آنِ خدا است.
روایت سوم – حضرت، در این روایت، خداوند را بر تولّد فرزندش، سپاس می گزارد:
الحمد لله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی أرانی الخلف من بعدی. أشبه الناس برسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) خَلْقاً وخُلْقاً، یحفظه الله تبارک وتعالی فی غیبته ثمّ یظهره فیملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً.(۱۱)
بنابراین، عبّاسیان، تلاشی گسترده را برای جلوگیری از تولّد فرزندی برای امام حسن عسکری (علیه السلام) داشته اند وخواهان قطع نسل آل محمد(علیهم السلام) بوده اند. حال، با چنین شرایطی، ظهور مهدی آل محمد(علیهم السلام) وبر ملا شدن وجود او وحضور علنی او در جامعه ی آن روز، بسیار غیر منطقی بود.
حوادث تاریخی سال های دویست وپنجاه وپنج تا دویست وشصت هجری، به گونه ای بسیار روشن، خفقان حاکم بر آن برهه را نشان می دهد وضرورت تولّد مهدی آل محمد(علیهم السلام) در شرایطی بسیار مخفیانه توجیه می کند.
تولّدی که همراه وهمزادِ اختفا وزندگی پنهانی است، چه گونه ممکن است نابود کننده ی ستمگران را در آن شرایطِ نامناسب، به صحنه ی ظهور ومبارزه بکشاند؟ آیا چنین فرضی، جز از دست رفتن ونابودی آن یگانه منجی بشریّت، رهاورد دیگری می تواند داشته باشد؟!
با توجّه به سه نکته ی زیر، ضرورت غیبت برای حضرت مهدی (علیه السلام) امری بدیهی به نظر می رسد:
نکته ی یکم – فرض، این است که حضرت مهدی آل محمّد(علیهم السلام) دوازدهمین وآخرین اختر تاب ناک آسمان ولایت وامامت است، وپس از او، امامِ معصوم وحجتِ الهی دیگری وجود ندارد تا بار سنگینِ امامت را در جامعه ی اسلامی وانسانی بر دوش داشته باشد.
نکته ی دوم – این امام معصوم ویگانه منجی بشریّت، برای اِصلاح جهانی وگسترده، ذخیره شده است.
نکته ی سوم – در زمان تولّد، بلکه پس از تولّد او، شرایط لازم برای یک قیام ونهضت واصلاح جهانی فراهم نشده بود.
بنابراین، به جز غیبت وپنهان شدن از دیده ها تا زمان تحقّق شرایط لازم برای قیام جهانی او راه دیگری وجود دارد یا می تواند وجود داشته باشد؟
بررسی فرضیه ی حل مشکل غیبت با معجزه
برای عدّه ای، این پرسش مطرح است که «امام مهدی (علیه السلام) – اگر لازم است عمری طولانی داشته باشد وباید با معجزه زندگی کند – چرا ظهور نمی کند وبا معجزه، به زندگی علنی خود ادامه نمی دهد، به گونه ای که هیچ کس توان مقابله ونابود کردن او را نداشته باشد، وهمین ظهورِ همراه با اعجاز تا تحقّق شرایط لازم برای قیام جهانی ادامه داشته باشد، تا غیبت، یگانه فرضِ ممکن نباشد؟».
چنین سؤالی، معمولاً، برای افرادی مطرح می شود که سنّت های الهی را نمی شناسند وتکامل جامعه انسانی را بر اساس سنّت های الهی، لازم نمی بینند.
پر واضح است که اگر ما، تکامل انسان ها وجامعه ی انسانی را بر اساس یک نظام روشن ودر پرتو سنّت های الهی لازم بدانیم، به هیچ وجه، نباید خلاف سنّت های الهی، انتظار حرکت وتکامل وپویایی را داشته باشیم. سنّت های الهی، برای تربیّت وتکامل انسان ها، نقشی اساسی دارند، ومعجزات الهی، در پرتو اهداف تربیّتی رسالت های انبیا، مطرح شده است.
بنابراین، فقط به اندازه ی ضرورت، باید از معجزات الهی انتظار دخالت داشته باشیم وکارهای انبیا واولیای خدا را که همراه با معجزات بوده، بر این اساس – که معجزه باید عامل رشد عقیده وایمان وعامل اتمام حجّت باشد، ببینیم واز این زاویه به این معجزات بنگریم.
نخستین هدفی که برای معجزات الهی مطرح است، بیرون آوردن انسان ها از زندان مادّیات است تا او را به عالم غیب – که فراتر از جهان مادّه است – وصل کند. پس نباید انتظار داشته باشیم که تمام زندگی اولیای خدا بر اساس قانون معجزات شکل گیرد وپیش رود. زندگی پیامبران (علیهم السلام) وپیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) – طبق آن چه در قرآن نیز آمده است – یک زندگی عادی وروزمره بوده، وطبق قوانین متعارف به زندگی خود ورسالت خود می پرداختند، واستفاده از معجزه نسبت به سایر کارهای عادی ومتعارف، بسیار اندک بوده ودر حدّ ضرورت ترسیم شده است.
قرآن از زبان پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) صریحاً، فرموده است: «قل إنّما أنا بشر مثلکم یُوحی إلیّ».(۱۲) وحی الهی، همراه پیامبران بوده وزندگی آرمانی وانسانی آنان را زینت می داده، امّا حرکت وتکامل آنان در دعوت وتبلیغ وزندگی، مانند دیگران وبه طور متعارف بوده است وبا علل واسباب طبیعی، تکامل وتکاپو داشته اند.
اگر امام مهدی (علیه السلام) ظاهر می شد وبا معجزات فراگیر وهمه جانبه، ناچار به حفظ خود از گزند آفت ها می شد، شخصیّتی غیر عادی وغیر بشری وغیر قابل الگوگیری در ذهن ها پیدا می کرد واز انجام دادن وظایف ورسالت های خود، عملاً، فاصله می گرفت ومردم، او را به عنوان رهبری والگویی شایسته، مورد توجّه قرار نمی دادند.
تا کنون ضرورت غیبت امام مهدی (علیه السلام) وعدم امکان ظهور او با حفظ تمام آرمان ها وشرایط ورعایت سنت های الهی روشن شد.
آخرین حجّت الهی، برای مردم جهان، باید حفظ شود، ومعجزه برای حفظ جان او لازم است، امّا معجزه برای جلوگیری از غیبت وپنهان شدن او از ستمگران وعمّال آنان ودشمنان او، کارساز نبوده، بلکه از غیبت واستتار او از مردم، فوائد ونتایج فراوانی برای او ومردم عاید می گردد تا این که شرایط لازم وکافی برای ظهور وقیام او فراهم گردد تا ایجاد یک دگرگونی عظیم وتحوّلی جهانی ایجاد کند.
بنابراین غیبت امام مهدی (علیه السلام) به عنوان آخرین حجّت الهی پس از پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) امری اجتناب ناپذیر است، امّا چرا این غیبت باید آن قدر طولانی باشد که عدّه ای از مردم از عقیده ی خود برگردند؟
پرسش دوم – چرا غیبت، طولانی است؟
حال که در آن شرایط بحرانی، غیبت، امری اجتناب ناپذیر بود، مدّت غیبت وطولانی بودن آن نیز بدون دلیل نخواهد بود. دلیل طولانی بودن غیبت، با دلیل اصل غیبت، ارتباط دارد؛ یعنی، همه ی دلایل وعواملی که غیبت آخرین حجّت الهی را به وجود آورده بود، باید مرتفع گردند وتمام شرایط لازم برای ظهور وقیام به حق، جهتِ عدالت گستری در جهانِ بشریت، باید فراهم شود ویا به گونه ای باشد که فراهم گشتن آن شرایط ممکن باشد تا حضرت، ظهور کند، البته با توجّه به کلّیّه ی سنت های الهی که در حرکت ودگرگونی ها وتربیّت وتکامل جوامع بشری جریان دارد.
بنابراین، به همه ی عامل های غیبت، باید توجّه شود، وزمانِ لازم برای تحقّقِ شرایطِ مطلوب در ظهور وقیام آن یگانه یادگار فاطمه وعلی (علیهما السلام) – که برای گسترش عدالت در جهان ذخیره شده است – مورد عنایت قرار گیرد. به تناسبِ این زمانِ لازم برای فراهم شدن شرایط، مدّتِ غیبت نیز رقم زده می شود وطولانی شدن آن، مرهون این امر می باشد.
پیاده شدن اصول تحوّلات اجتماعی در جامعه ی اسلامی وانسانی، با توجّه به انحرافاتِ فراوان وریشه دار در جامعه اسلامی وبشری، اقتضائاتِ خود را دارد وبدون فهم آن ها، فهمِ فلسفه ی غیبت، کمی مشکل به نظر می رسد.
به همین جهت باید به بیان فلسفه وعلل غیبت بپردازیم تا از این رهگذر به پاسخ پرسش دوم برسیم.
فلسفه وعلل غیبتِ کبرا
طولانی شدن غیبتِ امام مهدی (علیه السلام) قطعاً بدون دلیل نمی تواند باشد، ودلایل عقل پسند در مسائل اعتقادی وتاریخی – بویژه در این مسئله – وجود دارد.
روایات پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) واهل بیت (علیهم السلام) که پیش از تولّد حضرت مهدی (علیه السلام) صادر شده ودر کتاب های حدیثی وتاریخی قبل از تولّد امام مهدی (علیه السلام) ثبت شده، به برخی از این دلایل عقل پسند اشاره داشته وبه دلایلی فراتر از این سطح نیز توجّه کرده است.
شهید صدر که در ملموس ومحسوس کردن معقولات ودلایل وحیانی وغیبی، دستی توان مند دارد، دلایلی روان شناختانه وجامعه شناختانه مطرح کرده که از روایات نیز فهمیده می شوند.
ما، از سه منظر، به این مسئله می توانیم بنگریم:
۱- از منظر روان شناختانه وجامعه شناختانه؛
۲- از منظر تاریخی وکلامی؛
۳- از منظر روایات ووحی الهی.
نظر روان شناختانه وجامعه شناختانه ی شهید صدر
آیهالله العظمی شهید سیّد محمّد باقر صدرقدس سره در کتاب شریف وبسیار فشرده ومحقّقانه خود درباره ی امام مهدی (علیه السلام)(۱۳) سه دلیل وسه تفسیر برای غیبتِ طولانی رهبری مانند امام مهدی (علیه السلام) – که یک انقلاب جهانی فراگیر وگسترده ای را برنامه ریزی وتدارک می کند – مطرح کرده وبا فرض چشم پوشی از دلایل غیبی – که برای هر مسلمان قابل قبول باید باشند – این مسئله ی اعتقادی را تفسیر یا تحلیل می کند.
تحلیل یکم
۱- تحوّلات جهانی واصلاحات بزرگ، به یک رهبری بزرگ – که رفتار واهداف او از اعتماد به نفس واحساس تفوّق وبرتری فوق العاده نسبت به وضع موجود برخاسته باشد – نیاز دارد؛ زیرا، همیشه، تناسبی مستقیم وارتباطی تنگاتنگ میان احساس برتری وایمان به تفوّق با نوع تحوّلات وحجم اصلاحات ودگرگونی ها وجود دارد.
۲- رسالت جهانی امام مهدی (علیه السلام) در ایجاد یک تحوّلی چشم گیر وجهانی، خلاصه می شود، آن هم جهانی که پر از ستم شده باشد.
۳- بنابراین، رهبریِ این حرکت واصلاحِ جهانی، باید بزرگ تر از جهان پر از ستم وفساد باشد تا بتواند آن جهان فاسد را دگرگون کند. چنین رهبری، نباید محصول فرهنگ این تمدّن واین جهانِ فاسد باشد، تا بتواند آن را دگرگون کند.
۴- طبیعی است، انسانی که پرورش یافته ی یک تمدّن ومحصول آن باشد، همیشه، هیبت وعظمت آن تمدّن، او را می گیرد ونسبت به آن، احساس حقارت می کند وتوان مقابله با آن تمدّن وجهان فاسد را نخواهد داشت.
۵- اگر انسانی با تعدادی از تمدّن ها زندگی کرده باشد ونشو ونما وفروپاشی تمامی آن ها را دیده ولمس کرده باشد واطّلاعات خود را از لابه لای کتاب های تاریخ نگرفته باشد، بلکه خود همراه ومعاصر تمام این تمدّن ها باشد، بزرگ ترین تمدّن را هم کوچک می بیند وبه راحتی با آن درگیر می شود ومقابله می کند وعظمت وهیبت آن تمدّن، او را زمین گیر نمی کند.(۱۴)
۶- امام مهدی (علیه السلام) با عمر طولانی خود که تمدن های گوناگونی را دیده واز نزدیک نشو ونما وفروپاشی آن ها را لمس کرده است، از این تفرّق وبرتری لازم برخوردار است، در حالی که اگر در همان زمان انقلابِ جهانی وروز موعود تولّد می یافت، از چنین ویژگی مهم برخوردار نمی بود.
تحلیل دوم
کسی که معاصر وهمراه تمدّن های گوناگون بوده باشد، اندوخته ای بزرگ خواهد داشت که برای رهبریِ یک اصلاح بزرگ وجهانی، بسیار ضروری است. چنین رهبری، از توان مندی ها واطّلاعات بسیار مهم برای ایجاد یک تحوّل اجتماعی فراگیر، برخوردار خواهد بود وهمیشه چنین انسانی، در ارزیابی پدیده های اجتماعی، آگاه تر وعمیق از افراد دیگر خواهد بود.(۱۵)
شاید تجربه ی رهبری امام خمینی،قدس سره برای انقلاب اسلامی ایران، نمونه ای گویا از این وضعیّت باشد. رهبریِ حکیمانه ی ایشان، با توجّه به شناخت او از پدیده های اجتماعی وفریب نخوردن او از افراد فریبکار وظاهرالصلاح وگروه های مدّعیِ اخلاص، با تمام شیطنت های استکبار جهانی، بهترین دلیل وگواه این امر می باشد. ما که از آغاز این انقلاب ودر طول سال های انقلاب، همراه این تحوّل عظیم، نظاره گر رهبری های حکیمانه ی ایشان در مقاطع بسیار حسّاس انقلاب بوده ایم وآن را به صورتی ملموس ومحسوس، درک کرده ایم، این تحلیل شیهد صدر در مورد امام مهدی (علیه السلام) – که با عمر طولانی خود تجربیات گران بهایی را ذخیره کرده وبرای انقلاب گسترده ی خود مورد بهره برداری قرار می دهد – به خوبی می فهمیم ومی پسندیم. همین امر، سبب شد، که افرادی مانند شهید صدر، به خضوع وفروتنی در برابر این رهبر فرزانه وا داشته شوند.
امام خمینی قدس سره حداقلّ، سه نظام را دیده است ودر حدود هفت تا هشت دهه از عمر خود، ناظر نشو ونما وفروپاشی چندین نظام استبدادی واستعماری بوده است، واز تمام کسانی که داعیه ی رهبری اصلاحات داشتند، گوی سبقت را ربوده بود، وبالاخره به دلیل همین اندوخته های تاریخی گران بها وبا ارزش، رهبری بلامنازع گشته بود.
حال اگر امام مهدی (علیه السلام) امروزه ظهور کند، خبرویّت وتجربیّات چهارده قرن از تحوّلات اجتماعی را همراه خواهد داشت، ودر مقایسه ای ساده، عظمت آن رهبر الهی بسیار چشم گیر وقابل توجّه خواهد بود.
تحلیل سوم
۱- اصلاحات مورد نظر در روز موعود، اصلاحاتی برخاسته از رسالت عظیم وجهانی اسلام است.
۲- چنین اصلاحاتی بزرگ ومکتبی، نیازمند رهبری است که به منابع اوّلیّه ی اسلام، دست رسی داشته وبه آن ها بسیار نزدیک باشد وپیرایه های حاصل بر پیکر اسلام، میان او واسلام راستین، فاصله ای به وجود نیاورده باشد.
۳- شخصیّت او، باید از تمام پیرایه های حاصل در طول قرن های پی در پی، پیراسته باشد. شخصیّت او، شخصیّتی کاملاً مستقل، واز اسلامِ راستین، پر بار وغنی باشد، تا این که بتواند اسلام راستین را دوباره زنده کند وسنّت واقعی محمّدی را احیا کند.
۴- افرادی که در پرتو تمدّن های فعلی به دنیا می آیند وبزرگ می شوند، تحت تأثیر این تمدّن ها قرار می گیرند ورسوبات این تمدّن ها، بر آنان تأثیر منفی خواهد گذاشت، ودر عمل، آثار منفی این رسوبات بر جای خواهد ماند.
۵- یگانه عاملی که رهایی او را از این رسوبات تضمین می کند، آن است که زاده ی این تمدّن ها نباشد، بلکه متولّد تمدنی باشد که خواهانِ مطرح شدن آن باشد.(۱۶)
از این منظرِ روان شناختی وجامعه شناختی – اگر از عنصر وحی وغیب چشم پوشی کنیم – به سادگی می فهمیم که مهدی موعود، باید حضوری ممتد وطولانی وهمراه با کلّیّه ی تمدّن های پس از صدر اسلام داشته باشد، وکافی نیست که در همان عصر آخرین انقلاب جهانی، متولّد شده باشد، بلکه معاصرت وهمراهی واقعی او با تمام تمدّن های مطرح شده، چه تمدّن های گذشته وچه تمدّن های معاصر، الزامی است.
بنابراین، حضوری که همزاد غیبت واستتار بوده، بسیار طولانی وممتد خواهد بود، به گونه ای که تمام تمدّن های بزرگ را ناکام وکوچک ببیند تا بتواند با تصمیمی قاطع واراده ای عظیم وجدّی، بزرگ ترین تمدّن بشری غیر الهی را ریشه کن کند واسلام ناب محمدی را آن طور که باید وشاید، در سراسر گیتی مستقر گرداند وتمام بشریّت را به سر منزل مقصود برساند.
غیبت کبرا از منظر کلام وتاریخ
۱- زمین خدا، به هیچ وجه، نباید از حجّتِ الهی خالی باشد، وگرنه، زمین، فاقدِ علّت یا فاقد فلسفه ی وجود خود خواهد بود، واین، با حکمت الهی، ناسازگار است.
۲- حال که زمینِ خدا از حجّت خدا خالی نمی ماند ونباید بماند، از دوازده حجّت الهی که پس از پیامبر برای رهبری امّت اسلامی وجهان بشریّت معرّفی وتعیین شده اند، در سال دویست وشصت هجری، یازده اختر تاب ناک آسمان امامت وولایت غروب کردند، ودوازدهمین اختر، بارِ سنگینِ مسئولیّتِ رهبریِ امّتِ اسلامی وجامعه ی بشری را بر دوش گرفت. او، یگانه رهبر معصوم ویگانه منجی بشریّت است.
۳- با توجّه به عدم امکان ظهور وحضور علنی او در جامعه ی اسلامی، باید وجود او، از گزند حوادث حفظ شود تا تمام شرایط لازم برای ظهور وحضورِ کاملاً فعّال او در جامعه ی اسلامی وبشری فراهم آید.
۴- مدّت این غیبت وحضور غیر علنی او، به اندازه ای خواهد بود که تمام شرایط لازم برای ایفای نقش اساسی او در سطحِ جهانِ اسلام وجهانِ بشریّت – که به اسلام ناب نیازمند بوده وباید احساس نیاز کند – فراهم گردد.
۵- یکی از مهم ترین شرایط لازم برای موفّقیّت او، یک احساس عمومی به ناکامیِ تمام ایده ها ومکتب ها وراه حل های بشری واحساس نیازِ شدیدِ مردم به یک راه حل الهی وغیبی است.
۶- تا زمانی که تمام راه حل های بشری، به تجربه گذاشته نشوند وناکامی آن ها برای بشریّت روشن نگردد، چنین نیازی حاصل نخواهد شد. این نیاز عمومی، زمینه را برای گسترش سریع وجدّی اسلام ناب محمّدی به دست حضرت مهدی آل محمد(علیهم السلام) فراهم خواهد کرد.(۱۷)
در برخی از روایات اهل بیت (علیهم السلام) چنین واقعیّتی مطرح شده است. از امام باقر(علیه السلام) چنین آمده است که:
دولتنا آخر الدول، ولم یبق أهل بیت لهم دوله إلاّ ملکوا قبلنا، لئلاّ یقولوا إذا رأوا سیرتنا «اِذا ملکنا سرنا مثل سیره هؤلاء». وهو قول الله عزّ وجلّ: «والعاقبه للمتقین»؛(۱۸)
دولت ما، آخرین دولت است، وتمام کسانی که ممکن است حکومت کنند وبه قدرت برسند، پیش از ما حکومت خواهند کرد (وخود را نشان خواهند داد) تا مبادا هنگامی که روش مملکت داری ما را ببینند، بگویند: «ما هم اگر به قدرت می رسیدیم، مانند اهل بیت (علیهم السلام) عمل می کردیم.». این، همان سخن خدا است که می فرماید: «وعاقبت، از آنِ متقیان است.».
از حضرت علی (علیه السلام) نیز چنین آمده است:
لاتخلو الأرض من قائم لله بحجه، إمّا ظاهراً مشهوراً وإمّا خائفاً مستوراً، لئلاّ تبطل حجج الله وبیّناته؛(۱۹)
زمین، از حجّتی که برای خدا قیام کند، خالی نمی ماند، یا آشکارا ویا پنهان، تا این که حجّت های خدا ونشانه های روشن او، باطل نگردد.
طولانی بودن غیبت، نتیجه ی طبیعی فراهم نبودن تمام شرایط لازم برای یک ظهور علنی است، که با توجّه به ضرورت تحقّق عدل فراگیر الهی در جهان بشریّتّ – طبق وعده ی الهی وسنّت های غیر قابل تخلّف او – رقم زده شده است.
بنابراین طولانی بودن غیبت امام مهدی (علیه السلام) – که آخرین حجّت الهی برای رهبری جامعه ی بشری تعیین وذخیره شده است – امری اجتناب ناپذیر است.
غیبتِ کبرا از منظر روایات
در مدّت دویست وپنجاه وپنج سال، صدها روایت از پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) واهل بیت معصوم (علیهم السلام) او به سمع شیعیان وعموم مسلمان درباره ی مهدی (علیه السلام) رسیده ودر متون کتاب های حدیث، از شیعه وغیر شیعه، ثبت شده است.
طبق استقراء ونقل آیهالله العظمی سید صدر الدین صدرقدس سره در کتاب شریف المهدی، چهار صد روایت از پیامبر، از طرق اهل سنّت، وشش هزار روایت، از طریق شیعه وغیر شیعه، درباره ی حضرت مهدی (علیه السلام) به ما رسیده است.(۲۰)
در حدود هفتاد روایت از پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) واهل بیت (علیهم السلام) به فلسفه وغیبت امام مهدی (علیه السلام) وطولانی بودن غیبت او، به طور صریح یا به اشاره، همراه با تعلیل وتحلیل، پرداخته است.
از حضرت پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به سه سبب (در نُه روایت)، واز حضرت علی (علیه السلام) پنج سبب (در دَه روایت)، واز امام حسن وحسین (علیهما السلام) به دو سبب (از هر کدام یک روایت)، واز امام سجاد(علیه السلام) به دو سبب (در سه روایت) واز امام باقر(علیه السلام) به پنج سبب (در دوازده روایت)، واز امام صادق (علیه السلام) به ده سبب (در بیست ویک روایت)، واز امام کاظم وامام رضا(علیهما السلام) هر کدام پنج روایت وپنج سبب، واز امام جواد(علیه السلام) به دو سبب (در دو روایت) واز امام هادی (علیه السلام) یک روایت واز امام حسن عسکری (علیه السلام) دو سبب (در چهار روایت) اشاره شده است.(۲۱)
اینک، به برخی از روایات در زمینه ی اسباب وفلسفه ی غیبت، اشاره می کنیم:
۱- زراره، از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده است که امام فرمودند: «به درستی که برای حضرت قائم (علیه السلام) غیبتی قبل از ظهور او خواهد بود.». زراره عرض می کند: «چرا؟». امام می فرماید: «می ترسد».(۲۲)
۲- امام صادق (علیه السلام) از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه ای که سنّت های الهی را در تحوّلات اجتماعی امّت ها یادآوری کرده، به برخی اسباب غیبت وسرگردانی آینده ی مردم اشاره کرده، نقل می فرماید:
لقد اجتمعتم علی سلطان الداعی إلی الضلاله وأحییتم الباطل وأخلفتم الحق وراء ظهورکم، وقطعتم الأدنی من أهل بدر ووصلتم الأبعد من أبناء الحرب لرسول الله ۹؛(۲۳)
به درستی که بر سلطنت کسی که به گمراهی دعوت کننده است، جمع شده اید وباطل را زنده کرده اید وحق را پشت سر نهاده اید واز نزدیک ترین
فرد به رسول خدا، از بدریّون، بریده، وبه دورترین فردی که از جنگ افروزان بر ضد رسول خدا بوده، وصلت کرده اید واز او پیروی می کنید».
ودر همین خطبه نیز چنین فرموده اند:
فقد نبذتم قدسکم وأطفأتم مصابیحکم وقلّدتم هدایتکم مَنْ لایملک لنفسه ولا لکم سمعاً ولابصراً... ولو لم تتواکلوا أمرکم ولم تتخاذلوا عن نصره الحق بینکم ولم تهنوا عن توهین الباطل، لم یتشجع علیکم من لیس مثلکم، ولم یقو من قوی علیکم وعلی هضم الطاعه وإزوائها عن أهلها فیکم. تُهتم کما تأهت بنو إسرائیل علی عهد موسی...؛(۲۴)
آن چه را که به شما قدس وعظمت می دهد، رها کردید، وچراغ های (هدایت) خود را خاموش کردید، وهدایت (وافسار) خود را به دست کسانی سپردید که هیچ گونه شنوایی وبصیرت ودانایی برای خود وشما ندارد ومالک امر خویشتن نبوده. هر آینه، اگر کارهای خود را به هم واگذار نمی کردید وضعف نشان نمی دادید واز یاری حق، صرف نظر نمی کردید ودر تضعیف وتوهین باطل سُستی نمی کردید، کسانی که مانند شما نبودند، بر شما مسلّط نمی شدند وچیره نمی گشتند، واطاعت وفرمان برداری از فرمانروایان به حق را زیر پا قرار نمی دادند... همان طور که بنی اسراییل در عهد موسی، گم گشته شدند، شما نیز همانند آنان گم شده اید وسرگردان گشته اید...
رها کردن چراغ های هدایت الهی وپیروی از مدّعیان دروغین هدایت، که ستمگران ودژخیمان باشند، هر دو، دو روی یک سکه هستند که نتیجه ای جز سرگردانی واز دست دادن مشعل های فروزان هدایت الهی که بسیار پرفروغ اند وراه را از چاه نشان می دهند وبشریّت را از ظلمت ها به سوی نور هدایت می کنند، نخواهد داشت.
۳- مفضّل فرزند عمر، از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت کرده است:
... واعلموا أنَّ الأرض لاتخلو من حجّه لله ولکنّ الله سیُعْمی خلقه منها بظلمهم وجورهم وإسرافهم علی أنفسهم...؛(۲۵)
... بدانید که زمین، از حجتّی برای خدا، خالی نمی ماند، ولی خداوند او را از چشمان خلق خود دور نگه می دارد، آن هم به خاطر ستم آنان واسراف شان بر خودشان...
۴- از امام سجاد(علیه السلام) نیز درباره ی غیبت طولانی امام مهدی (علیه السلام) چنین روایت شده است:
فیطول أمدها حتّی یرجَع عن هذا الأمر أکثر مَنْ یقول به، فلا یثبت علیه إلاّ مَنْ قوی یقینه وصحّت معرفته ولم یجد فی نفسه حرجاً ممّا قضینا وسلّم لنا أهل البیت؛(۲۶)
پس دوران آن غیبت، طولانی می شود تا این که بیش تر کسانی که به این امر معتقد بودند (وادّعای ولایت ما را داشتند) بر می گردند وبر این امر، کسی پایدار نمی ماند، مگر کسی که یقین او محکم ومعرفت او صحیح باشد ودر درون خود هیچ گونه مشکلی نسبت به قضاوت های ما ودستورهای ما اهل بیت نداشته باشد وبه طور کامل تسلیم ما باشد.
۵- از امام صادق (علیه السلام) از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) چنین آمده است:
ولیغیبنّ عنهم تمییزاً لأهل الضلاله حتّی یقولَ الجاهل ما لله فی آل محمّد من حاجه؛(۲۷)
به درستی که از آنان، پنهان خواهد شد وغیبت خواهد کرد تا گمراهان آشکار گردند تا جایی که بی خردان بگویند: «خدا را در آل محمد حاجتی نیست!».
۶- در روایتی، حسن فرزند محبوب، فرزند ابراهیم کرخی، از امام صادق (علیه السلام) می پرسد که «حضرت علی (علیه السلام) با همه ی توان مندی هایی که داشت، چه گونه دیگران بر او چیره شدند وچنین اجازه ای به آنان داد، در حالی که می توانست در برابر آنان بایستد؟». امام صادق (علیه السلام) پاسخ می دهد که آیه ای در کتاب خدا مانع او شد. سپس امام، پس از تلاوت آیه ی «لو تزیّلوا لعذّبنا الذین کفروا منهم..» فرمودند:
به درستی که برای خدای عزّوجل، ودیعت هایی مؤمن در نسل های آینده ی کافران وجود دارد، وعلی (علیه السلام) آن پدران کافر را به خاطر آن ودیعت های با ایمان، به قتل نرساند. وهمچنین است قائم ما اهل البیت، ظاهر نمی شود مگر آن که ودایع الهی، آشکار شوند وبه دنیا بیایند.(۲۸)
۷- عبدالعظیم حسنی از امام جواد(علیه السلام) واو از امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین نقل کرده است:
إنَّ القائم منّا إذا قام لم یکن لأحد فی عنقه بیعه فلذالک تخفی ولادته ویغیب شخصه؛(۲۹)
به درستی که قائم از ما – هر گاه قیام کند – بیعت هیچ کس را برگردن نداشته باشد ومدیون هیچ کس نباشد. به همین دلیل، تولّد او پنهان می شود وشخص او غایب می گردد.
۸- امام صادق (علیه السلام) درباره ی جریان سنّت های انبیای گذشته در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) چنین فرموده است:
إنَّ الله (عزّ وجلّ) أبی إلاَّ أن یجری فیه سنن الأنبیاء(علیهم السلام) فی غیباتهم، وأنّه لابدّ – یا سدیر! – من استیفاء مدّه غیباتهم..؛(۳۰)
به درستی که خدای (عزّ وجلّ)، از ظهور می پرهیزد مگر این که، جاری کند سنّت انبیا را در غیبت هایشان، در مورد حضرت مهدی ۷. ای سدیر! حتماً باید تمام مدّت غیبت های انبیا را سپری کند.
۹- از امام محمد باقر(علیه السلام) چنین روایت شده است:
إنّ الله إذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین أظهرهم؛(۳۱)
به درستی که خداوند، هر گاه مجاورت قومی وجمعی را برای ما دوست نداشته باشد، ما را از آنان می گیرد، وآنان را از وجود ما محروم می کند.
۱۰- ابوخالد کابلی از امام باقر(علیه السلام) نامگذاری حضرت قائم را می خواهد تا او را با نام بشناسد. امام می فرماید:
ای پدر خالد! از چیزی پرسیدی که فرزندان فاطمه، هر آینه آن را بدانند، بر قطعه قطعه کردن آن، حرص خواهند ورزید.(۳۲)
۱۱- محمّد، فرزند نعمان، از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که:
وأقرب ما یکون [العباد] إلی الله (عزّ وجلّ) وأرضی ما یکون عنه إذا افتقدوا حجه الله فلم یظهر لهم وحجب عنهم، لم یعلموا بمکانه وهم فی ذالک یعلمون أنَّه لم تبطل حجج الله ولابیناته، فعندها فلیتوقّعوا الفرج صباحاً ومساءاً؛(۳۳)
نزدیک ترین حالتی که (بندگان) به خدای (عزّ وجلّ) می توانند داشته باشند، زمانی است که حجّت خدا را از دست داده باشند وبرای آنان ظاهر نباشد وآنان از او محروم باشند در حالی که می دانند که او وجود دارد وحجّت خدا بر آنان تمام باشد. در چنین زمانی، باید منتظر فرج وفراخی در هر صبح وشام باشند.
۱۲- از امام باقر(علیه السلام) چنین آمده است:
حتّی إذا أشرتم بأصابعکم وملتم بحواجبکم غیّب الله عنکم نجمکم...؛(۳۴)
تا زمانی که با انگشتان خود اشاره نموده وبا ابروهای خود علامت دادید، واسرار ما را فاش کردید، خداوند، ستاره ی [هدایت] شما را از شما دریغ کرده واو را غایب می گرداند.
۱۳- امام صادق (علیه السلام) در روایت عبدالله فرزند فضل هاشمی، چنین فرموده اند:
«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبه لابدّ منها، یرتاب فیها کلُّ مبطلٍ». فقلت له: «ولِمَ جعلت فداک؟». قال: «لأمرٍ لم یؤذن لنا فی کشفه لکم».
قلت: «فما وجه الحکمه فی غیبته؟». قال: «وجه الحکمه فی غیبته وجهُ الحکمه فی غیبات مَنْ تقدّم من حجج الله تعالی ذکره. إنّ وجه الحکمه فی ذالک لاینکشف إلاّ بعد ظهوره کما لم ینکشف وجه الحکمه فیما أتاه الخضر(علیه السلام) إلاّ بعد افتراقهما. یابن الفضل! إن هذا الأمر من أمر الله، وسرّ من أسرار الله، وغیب من غیب الله».(۳۵)
«به درستی که برای صاحب این امر، غیبتی حتمی است که هر انسان ناخالص واهل باطل، در آن شک خواهد کرد.». گفتم: «چرا؟ فدایت گردم!». فرمود: «به سبب امری که اجازه ی کشف آن برای شما، به ما داده نشده است.». پرسیدم: «پس حکمت غیبت چیست؟». فرمود: «همان حکمتی که غیبت های سایر انبیا دارا بود. به درستی که حکمت آن، کشف نخواهد شد، مگر پس از ظهور او، همان طور که حکمت کار خضر(علیه السلام) برای موسی روشن نشد، مگر زمانی که از هم جدا شدند.
ای فرزند فضل! به درستی که این امر، از آنِ خدا است وسِرّی از اسرار خدا وغیبی از غیب های او است.»
نتایج روایات فلسفه ی غیبتِ کبرا
در یک جمع بندی، می توانیم اسباب غیبت را چنین بر شمریم:
۱- عدم مصونیّت امام (علیه السلام) از قتل در صورتی که غایب نباشد.
۲- سرسپردگی مردم برای جبّاران وستمگران، به طور طبیعی به غیبت امام می انجامد.
۳- یأس وناامیدی از تمام مدّعیان اصلاح، زمینه را برای ظهور مهدی (علیه السلام) فراهم می کند.
۴- آزمایش وامتحان مردم، ضروری است وبا غیبت او، خالص ها از ناخالص ها جدا می شوند.
۵- ودایع الهی در نسل های آینده باید ظاهر شوند تا امام مهدی (علیه السلام) را یاری دهند.
۶- باید غیبت کند تا بیعت هیچ ستمگری برگردن او نباشد.
۷- رها کردن امامان – که چراغ های هدایت اند – نتیجه ای جز غیبت امام وسرگردانی مردم نخواهد داشت.
۸- تمام سنّت های انبیای گذشته، در ذخیره ی انبیا جمع شده است. غیبت نیز یکی از سنّت های جاری برای انبیای الهی است، بلکه به اندازه ی مجموع مدّت غیبت آنان، غیبت او طول خواهد کشید، ودر پرتو سنّت های الهی، باید حضور وغیبت حضرت مهدی (علیه السلام) مورد توجّه قرار گیرد.
۹- حضور امام معصوم در میان مردم، شایستگی ولیاقت می خواهد، ودر صورت فقدان این لیاقت، غیبت، مطرح می گردد تا زمانی که لیاقت وشایستگی حضور امام معصوم را در میان خود به دست آورند.
۱۰- حسد ورشک رقیبان، مانع ظهور وحضور آشکار او است.
۱۱- مردم، با فقدان امام معصوم، احساس نیاز مبرم به وجود او خواهند داشت، وغیبت او، عامل قرب ورشد وتکامل آنان خواهد شد، در حالی که در صورت حضور، قدر نعمت را ندانسته واز چنین رشدی محروم خواهند بود.
۱۲- شیعیان، به دلیل کشف اسرار اهل بیت (علیهم السلام) فرصت های طلایی را از دست دادند، وآماده نبودن خود را برای حرکت در رکاب امام قائم (علیه السلام) به اثبات رساندند.
۱۳- علّت اصلی غیبت، قابل فهم نیست، مگر این که غیبت سپری شود وپس از ظهور، آن علّتِ اصلی آشکار خواهد شد.
طبیعی است با توجّه به فراوانی روایت های یاد شده واحصا شده، بررسی سند هر روایت لازم نیست. ضمناً، با توجّه به منطقی بودن تمام این اسباب وحکمت ها، نیازی به بررسی سندی نیست. گذشته از این که واقعیّت های تاریخی نیز تأیید کننده ی بسیاری از این اسباب یاد شده است. واصول علمی جاری در تحوّلات اجتماعی نیز شاهد صدق مضمون روایت های مورد نظر است.
البته روایت های رسیده از امام مهدی (علیه السلام) – که در این زمینه بسیار قابل توجّه است – نباید از نظر دور باشند؛ زیرا که او صاحب غیبت است ودر توقیع های گوناگون، به اسباب غیبت خود پرداخته است وما را از سر گردانی در این زمینه بیرون آورده است.(۳۶)
پیامدهای روایات غیبت کبرا
روایت های پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ویازده امام معصوم (علیهم السلام) – به دلیل نقش های متعدد هر یک از معصومان، وصادر شدن آن روایات قبل از تولّد امام مهدی (علیه السلام)(۳۷) – از موقعیّت علمی ویژه ای برخوردار است وپیامدهای گوناگونی را در پی داشته است که به برخی از این پیامدها اشاره می کنیم:
۱- زمینه سازی روانی برای شیعیان ومسلمانان نسبت به اصل غیبت وطولانی بودن آن.
۲- تعیین تکلیف مسلمانان وشیعیان در دوران غیبت کبرا وایجاد زمینه برای هر گونه سؤال جهت کسب تکلیف خود.
۳- روشن کردن وضعیّت آینده ی جامعه اسلامی وشرایط سیاسی اجتماعی وهشدار دادن نسبت به آن.
۴- تطابق پیشگویی ها وواقعیت های تحقّق یافته، دلیلی روشن وگویا بر صحّت وصدق وسلامت راه ومکتب اهل بیت به دست می دهد که مورد توجّه وعنایت شیعیان ومسلمانانِ آگاه بوده است.
۵- مسلمانان وخصوصاً شیعیان، با توجّه به شرایط آینده، خود را برای برنامه ریزی مناسب آماده می کنند واز هر گونه وضعیّت ناخواسته دور خواهند بود وحداکثر آمادگی را خواهند داشت.
رفع یک اشکال
تمام اسباب وحکمت های یاد شده، به جز آخرین وسیزدهمین مورد، قابل جمع است. روشن است که برخی از حکمت ها، به امام مهدی (علیه السلام) وبرخی حکمت ها، به مسلمانان یا مردم جهان وبرخی حکمت ها، به شیعیان، وبرخی حکمت ها، به آیندگان وشرایط وامکانات لازم برای به وجود آمدن یک تحوّل عمومی، بر می گردند.
آخرین مورد، با تمام موارد دوازده گانه، در تعارض است؛ زیرا، فهم سرّ غیب را ناممکن می داند وزمان امکان فهم آن را پس از ظهور بیان می کند.
آیا واقعاً میان این مورد وسایر موارد، تعارض وجود دارد؟ یا به گونه ای است که امکان جمع وجود دارد، ودر فهم معنای حدیث باید تجدید نظر شود؟
از آن جایی که در متن حدیث، به طور همزمان، دو عبارت «وجه الحکمه لم یؤذن فی کشفه لنا» وسپس بیان اسباب غیبت سایر انبیا با هم آمده اند، وتناقض آشکار در یک حدیث، معنایی ندارد، باید به گونه ای این دو عبارت بیان شوند که تناقضی پیش نیاید.
۱- اگر میان علّت وحکمت، فرق بگذاریم وعلّت را علّت تامه – که وجود معلول، دائر مدار وجود آن است – بدانیم، وحکمت را به عنوان فایده ویا جزء علّت ببینیم، این تناقض رفع می گردد ومعنای حدیث چنین می شود:
«علّت اصلی یا تمام العله، قابل دست رسی نیست، مگر پس از ظهور امام (علیه السلام) در حالی که جزء العله ویا برخی فوائد، قابل فهم است.».
۲- هر چند که عبارت «لم یؤذن لنا فی کشفه لکم» بیان کننده ی عدم امکان فهم علّت نیست، بلکه گویای این است که اجازه ی بیان علّت به امامان داده نشده است، هر چند که قابل فهم برای برخی افراد باشد.
۳- روشن شدن علّت غیبت پس از ظهور، گویای این است که تمام اَبعاد علّت یا تمام اجزاء علّت یا علّت واقعی وریشه ای، زمانی مفهوم خواهد بود که تجربه ی غیبت سپری شده باشد. روشن است که برخی دانش ها، قبل از تجربه، در حدِّ یک فرضیّه یا نظریّه خواهند بود، وزمانی که تجربه ی کامل انجام گیرد، تمام واقعیّت ها روشن می شوند وفهم ما از آن پدیده، فهمی عمیق وبایسته خواهد بود. حضرت علی (علیه السلام) فرموده است: «فی التجربه علم مستأنف؛ در تجربه، علمی جدید نهفته است که بدون تجربه، امکان دست رسی به آن نیست.». تجربه ی غیبت، وسپس ظهور پس از غیبت، تمامِ حقیقتِ غیبت را روشن خواهد کرد.
۴- البته اشاره به علل یا علّت غیبت های انبیای گذشته، می تواند یک کُد باشد؛ زیرا، که ارجاع به تجربیات گذشتگان، معنایش نشان دادن راه فهم علّت غیبت با اشاره است که در این صورت، باعبارت «لم یؤذن لنا فی کشفه» قابل جمع است؛ زیرا، صریحاً، آن را کشف نکرده اند، هر چند که راه کشف آن را مطرح کرده اند. انسانِ فهیم، خود باید در پی کشف آن باشد. چه بسا، ایجاد انگیزه برای جست وجوی علّت، یکی از علل یا علّت اصلی عدم کشف آن باشد.
خلاصه ی بحث
۱- غیبت طولانی وممتد دوازدهمین وآخرین اختر معصوم وتاب ناک آسمان امامت وولایت، حضرت مهدی آل محمد(علیه السلام) صرفاً، یک پیش بینی نبوده، بلکه بر طبق سنّت های جاری در جوامع بشری وتحوّلات جوامع انسانی، امری اجتناب ناپذیر، ویک استراتژی برای تحقّق اهداف کلان وآرمان های جهانی رسالت پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است.
۲- تحوّلات جزئی ومقطعی، مانع اصل غیبت نشده است ونمی شود.
۳- احساس نیاز عمومی وعمیق وگسترده – در جهان اسلام وجهان بشریّت – به یک مصلحی الهی وآسمانی، یک شرط اصلی برای تحقّق یک اصلاح جهانی می باشد.
۴- این احساسِ نیاز، پس از یک سلسله تجربیّات تلخ وطولانی، وشکست ها وناکامی های تکان دهنده ی ناشی از حاکمیّت تمام مکتب ها وایده های بشری غیر آسمانی، حاصل می شود.
۵- زمینه سازی برای تحقّق این غیبت کبرا، یک اصل مهم وحاکم بر تمام فعّالیّت های امام مهدی (علیه السلام) در دوران غیبت صغرا است. این جا است که باید ببینیم در دوران غیبت صغرا، زمینه های لازم برای تحقّق غیبت کبرا ورفع چالش های آن، چه گونه تحقّق یافت.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
۱) اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۷۰.
۲) امام جواد وعسکریین (علیهما السلام).
۳) امام کاظم وامام رضا وامام جواد وعسکریین (علیهم السلام).
۴) حدیث سلسله الذهب از امام رضا(علیه السلام) در نیشابور، نشانه ای روشن از این مطالبه به حق می باشد.
۵) سؤال های شیعیان از امام باقر(علیه السلام) ونیز از امام صادق (علیه السلام) که او امام قائم است، نشانه ای بر این مطلب است.
۶) ر.ک: تاریخ عصر غیبت، از پورسیّد آقایی، صفحه ی ۷۰، قیام های علویان) وصفحه ی ۳۴۴ (درباره ی دولت های شیعی.)
۷) تاریخچه ی زندگانی امام محمد جواد(علیه السلام) وامام علی النقی وامام حسن عسکری (علیهما السلام) بهترین گواه وبالاترین سند زنده برای این واقعیّت بسیار تلخ است.
۸) ر.ک: تاریخ غیبت صغری، شهید سیّد محمّد صدر، ص ۳۶۹ – ۳۷۰ و۵۴۹ – ۵۶۶.
۹) کافی، ج ۱، ص ۳۲۹.
۱۰) بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۶۰- ۱۶۱.
۱۱) کمال الدین، ج ۲، ص ۴۰۹.
۱۲) کهف: ۱۱۰.
۱۳) بحثٌ حول المهدی، تحقیق د. عبدالجبار شراره.
۱۴) بحث حول المهدی، ص ۸۴ – ۸۷ (تحقیق عبدالجبار شراره، چاپ مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیه – قم.
۱۵) همان، ص ۴۸۸.
۱۶) همان، ص ۸۸.
۱۷) همان، ص ۱۱۸ و۱۲۷ – ۱۲۸.
۱۸) الغیبه، شیخ طوسی، ص ۲۸۲.
۱۹) معجم أحادیث إلامام المهدی (علیه السلام)، ج ۳، ص ۶۸.
۲۰) ر.ک: بحث حول المهدی، شهید سیّد محمّد باقر صدر، ص ۱۰۴؛ المهدی الموعود المنتظر، شیخ نجم الدین الطبسی.
۲۱) بحارالأنوار، جلدهای ۵۱ و۵۲ به بیست ودو روایت اکتفا شده، وبا بررسی سایر روایات در باب های دیگر، بیش از هفتاد روایت به دست آمد.
۲۲) علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۴۶.
۲۳) بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۲۲ – ۱۲۳.
۲۴) بحارالانوار؛ ج ۵۱، ص ۱۱۱.
۲۵) بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۱۲ – ۱۱۳.
۲۶) بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۳۴.
۲۷) بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۱۲.
۲۸) علل الشرایع، ص ۱۴۷.
۲۹) بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۰۹ – ۱۱۰.
۳۰) بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۴۲ – ۱۴۳.
۳۱) بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۹۰.
۳۲) بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۹۸.
۳۳) بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۹۵.
۳۴) بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۳۸.
۳۵) کمال الدین، ص ۴۸۱.
۳۶) به این توقیع ها در بحث های آینده، اشاره خواهد شد.
۳۷) ر.ک. الفکر الاسلامی، شماره ی ۱۶، صفحه ی ۲۲۳ – ۲۳۰.