(۲۷۰) بحثی اجمالی درباره سفرای دروغین دوره غیبت صغری (۲۶۰ - ۳۲۹ ق)
بحثی اجمالی درباره سفرای دروغین دوره غیبت صغری (260 - 329 ق)
سید حسن موسوی - عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه شیراز
مجله دانشکده ادبیات وعلوم انسانی (دانشگاه اصفهان) - بهار 1377 - شماره 12
چکیده:
محور اصلی بحث در این مقاله بررسی وتحقیق در مورد کسانی است که در آغاز از بزرگان شیعی محسوب می شدند اما در آن برهه از زمان که شیعیان جهان بویژه شیعیان بغداد وعراق تحت ستم حکومت عباسیان قرار داشتند وبطور محرمانه وزیر پوششی از تمهیدات، رهنمودهای امام مهدی (عج) را بوسیله چهار تن از نواب خاص ایشان دریافت وبه کار می بستند، بنا به دلایلی که در مقاله به آنها پرداخته است، مدعی نیابت وسفارت دروغین می شوند.این گروه: ابو محمد شریعی، احمد بن هلال کرخی، محمد بن علی بن بلال، محمد بن احمد بن عثمان، ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی، حلاج ومحمد مظفر معروف به ابودلف، گرچه از لحاظ علوم دینی وعقلی از نخبگان بودند وپیش از ادعای سفارت مورد اعتماد شیعیان محسوب می شدند اما به دلایل:
1 - جو نامساعد سیاسی بغداد
2 - خفازیستی امام مهدی (عج)
3 - پنهان کاری نواب خاص وراستین از ترس عمال بنی عباس
4 - طمع در مال اندوزی وموقعیت اجتماعی وغیره به انحراف کشیده شدند.
آنان با ادعای دروغین وکالت، جامعه شیعی را که در آن دوران اختناق با مشکلات عدیده ای دست بگریبان بود، دچار مشکل جدیدی با رنگ وبوی شیعی وخودی نمودند که در این مقاله هرچند به اختصار به آن پرداخته می شود.
مقدمه
غیبت صغری از شهادت امام حسن عسکری (ع) از سال 260 (ق) شروع می شود وبا وفات سفیر چهارم، ابو الحسن علی بن محمد سمری در سال 329 (ق) پایان می پذیرد.(1)
در این دوره هفتاد ساله، تاریخ اسلام پر از حوادث، تحولات ودگرگونیها است. در همین دوره، وکالت یا به عبارت دیگر سفارت امام مهدی (عج) به چهار نفر از خواص آن حضرت:
عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح وعلی بن محمد سمری تفویض می گردد.
در دوره سفرای چهارگانه:
1 - به دلیل جو نامساعد در بغداد وتحت فشار بودن شیعیان، گروهی به دروغ خود را سفیر امام مهدی (عج) خواندند.
2 - ادعای دروغین این گروه در حقیقت کوششی از طرف آنان به منظور منحرف کردن سفارت راستین بود.
3 - تماس با آن حضرت در نهایت خفا انجام می گرفت وکسی از جا ومکان ایشان اطلاعی نداشت.
4 - ضعف ایمان، نداشتن اخلاص ووجود زمینه انحراف در آنان.
5 - طمع به اموالی که از این طریق ممکن بود حاصل آید.
6 - پیدایش میدانی برای کسب شهرت.
این عوامل از جمله عواملی بودند که این گروه را به فکر چنین ترفندی انداخت.(2)
حکومت بنی عباس نیز در آغاز این خطوط انحرافی را تأیید می کرده زیرا یکی از پیروان شلمغانی مدعی دروغین سفارت - به نام حسین بن قاسم که از سوی هیأت حاکمه متهم به پیروی از شلمغانی واز طرف مأموران نیز تحت تعقیب بود بعدا به دستور مقتدر عباسی (319 ق) به وزارت برگزیده شد!!(3) ولی این روند حمایت محرمانه از طرف حکومت ادامه نیافت وبه دلایلی که خواهد آمد، دستگاه خلافت نیز ناچار در سرکوبی مدعیان سفارت وارد معرکه گردید.
اگر اسحاق احمر وباقطانی را که فقط در بحارالانوار از آنان به عنوان مدعیان سفارت یاد شده است ودر سایر کتب رجال، اشاره ای به ادعای آنان نشده است، کنار بگذاریم،(4) در زمان عثمان بن سعید (نایب اول)، کسی ادعای نیابت نکرد وعلل عدم چنین مدعیانی این بود که:
1 - عثمان بن سعید از افراد مورد اعتماد شیعیان بود وپیش از غیبت صغری نیز از طرف امام هادی (ع) وامام حسن عسکری (ع) وکالت داشت.همین سوابق وارتباط طولانی به ائمه نیز باعث شده بود که شهرت ومنزلت ویژه ای در میان شیعیان کسب کند ومدعان نتوانند در دوره نیابت او ابراز وجود کنند.
2 - شرایط سیاسی واجتماعی در آن دوره بسیار نامساعد بود.دولتمردان عباسی بشدت مراقب اوضاع بودند وبا تمام تلاش در پی یافتن اثری از امام مهدی (عج) بودند. می توان گفت که فعالیت عثمان ونیابت او در آن زمان، جهاد بزرگی بشمار می رفت.بنابراین مدعیان جرأت چنین ادعایی را نداشتند.
3 - عادت نداشتن مردم:در آن زمان هنوز ارتباط با امام از طریق «نواب» برای مردم به روشنی مشخص نبود.(5)
بنابراین آنچه از کتب تاریخی ویژه شیعیان مفهوم می شود این است که، سفارت دروغین از زمان محمد بن عثمان (نایب دوم) آغاز گردید.
شیخ طوسی از:محمد بن حسین شریعی، هلالی، شلمغانی، حسین بن منصور حلاج، ابو بکر بغدادی، ابو دلف مجنون وغیره به عنوان مدعیان دروغین وکالت نام می برد.(6)
برخی از این مدعیان سفارت، در آغاز از صلحا وحتی بعضی از آنان از یاران امام هادی (ع) وامام حسن عسکری (ع) بودند که سرانجام به دلایلی که به آنها اشاره رفت منحرف شدند وراه تزویر پیش گرفتند.
محمد بن عثمان وسایر سفرای راستین نیز با تمام نیرو به مبارزه وافشای آنان برخاستند.از سوی امام مهدی (عج) نیز توقیعاتی مبنی بر لعن این گونه مدعیان صادر گردید.از جمله محمد بن علی شلمغانی عزاقیر که در آغاز مردی مؤمن، درستکار ونماینده ابن روح (نایب سوم) بود، به انحراف کشیده شد وبر سر این انحراف جان باخت.(7)
روش:
روش عمده بکار گرفته شده در این مقاله، روش کتابخانه ای وتطبیق وتحلیل منابع موجود ودسترس می باشد.
نتایج:
از آنچه بیان گردید می توان چنین نتیجه گرفت:
1 - این گروه مدعیانی بودند که در دوره غیبت صغری از میان امت اسلامی سر برآوردند وعلیه سفرای راستین وارکان پیشوایان شیعی ودرحقیقت بر ضد مهدی موعود (عج) ومصالح بزرگی که ایشان در جامعه دنبال می کردند، مسیر انحرافی به وجود آوردند.
2 - در مبارزه با مدعیان دروغین چنان که ملاحظه گردید، شیعیان بغداد ونواب خاص به مقابله پرداختند وبه پیروزی رسیدند.
3 - خلافت عباسی که در آغاز محرمانه از این جریان حمایت می کرد سرانجام در سرکوبی آنان شرکت کرد.
اما این سؤال در اذهان مبتادر می شود که چرا حکومت از مدعیان وکالت برای ایجاد تزلزل وتشتت در عقاید طرفداران ائمه استفاده نکرد.که پاسخ این پرسش را چنین می توان توجیه کرد:
1 - دعوت این گروه به روشنی برخلاف تعالیم اسلام بود بنابراین از آنان حمایت نکردند.
2 - توقیعات امام مهدی (عج) ونقش فعالانه سفرا در بغداد آن چنان حساب شده بود که به حکومت امکان نمی داد از مدعیان جهت اهداف ومقاصد خویش بهره گیرند.
3 - حکومت خومد نیز از تشتت وانهدام ارکان وتوده های مردم وحشت داشت. زیرا دستگاه خلافت، قدرت خویش را براساس التزام به اسلام بنا نهاده بود واز تظاهر به شعارهای اسلامی بهره مند می گردید واگر دعوتهای انحرافی به صورت علنی وارد شعارهای اسلامی می گردید، دولت نیز از آن زیان می دید.
4 - حکومت عباسی در حدود درک وفهم خویش از آن وحشت داشت که مبادا یکی از این مدعیان در بعضی از ارکان مردمی تأثیر گذاشته وآن را به خط مشی ائمه نزدیک سازد، گرچه عنوان سفارت دروغین باشد.
5 - مدعیان نیز خود از دیدگاه قانونی وشرعی نبودن حکومت وستمگری هیأت حاکمه با ائمه وسفرا اشتراک عقیده داشتند زیرا آنان می ترسیدند که خود را به هیأت حاکمه بفروشند وتوده های مردم راکه به حکومت بدبین بودند از دست بدهند.
بحث:
در این بخش حتی المقدور براساس اولیت زمانی به تفصیل، تشریح وتفسیر عمل کرد سفرای دروغین ونیز چگونگی مقابله سفرای راستین براساس توقیعات امام مهدی (عج) با توطئه آنان می پردازیم:
1 - ابو محمد شریعی:
وی که ظاهرا نامش «حسن» بوده است، اولین کسی است که در زمان سفیر دوم ادعای سفارت نمود شریعی از جمله اصحاب امام هادی (ع) وامام حسن عسکری (ع) به شمار می رفته است. از ناحیه مقدسه امام (عج) توقیعی در لعن وی صادر گردید وشیعیان به همین دلیل از او دوری جستند.(9)
2 - احمد بن هلال کرخی (180 - 267 ق):
وی پیش از انحراف از شخصیت والایی برخوردار بود وعالمی برجسته وعارفی متقی محسوب می شد.احمد بن هلال، عصر امام رضا (ع) تا هفت سال از غیبت صغری را درک کرده بود.
شیخ طوسی در الفهرست می نویسد: «بیشتر کتب احادیث شیعه بوسیله او روایت شده است»(10)
او نیز مدعیان وکالت بود وسفارت محمد بن عثمان را قبول نداشت وگفته بود: «من چیزی از امام درباره وی نشنیدام، اما درباره پدرش، عثمان شنیده ام اگر درباره او نیز یقین داشتم، اطاعت می کردم، گفتند غیر از تو کسان دیگری شنیده اند، گفت:انتم وما سمعتم»(11)
سرانجام درباره احمد بن هلال نیز توقیع لعن صادر شد وحسین بن روح نایب سوم آن را اعلام کرد.وی تألیفاتی از جمله کتاب (یوم ولیله) (روز وشب) وکتاب نوادر (تازه ها) نیز دارد.احمد بن هلال پس از مدتی به مسلک صوفیه پیوست وگویا 54 نوبت به حج رفت که 20 نوبت آن را پیاده طی کرد.(12)
3 - محمد بن علی بن بلال (بلالی):
محمد بن علی نیز یکی دیگر از مخالفان نیابت محمد بن عثمان است. پیش از انحراف با امام دهم ویازدهم، رابطه نزدیکی داشت واز وکلای معتبر آنان بشمار می رفت.(13) ابن طاووس او را از سفرای موجود در عصر غیبت صغری واز بابهای معروفی می داند که قایلین به امامت عسکری (ع) در آن اختلاف ندارند.امام شیخ طوسی او را در زمره نکوهش شدگانی می داند که ادعای سفارت کرد.جریان او با محمد بن عثمان ودرخواست اموالی که از امام نزد وی بود، معروف است تا جایی که از امام مهدی (عج) توقیعی درباره وی صار می گردد.(14)
4 - محمد بن احمد بن عثمان:
محمد بن احمد بن عثمان مکنی به ابو بکر ومعروف به بغدادی، برادرزاده محمد بن عثمان سفیر دوم است که در بیسوادی وناجوانمردی شهره عام وانحراف او در نزد محمد بن عثمان به اثبات رسیده بود. شیخ طوسی می نویسد: «جمعی از خواص صحابه در مجلس محمد بن عثمان، در روایات ائمه بحث وگفتگو داشتند که ناگهان محمد بن احمد به آن مجلس وارد شد، سفیر دوم با ورود وی دستور قطع مذاکره را داد وگفت: «ساکت باشید که این جنایتکار جزء اصحاب شما نیست»(15)
محمد بن احمد پیش از ورود به بغداد، مدعی نیابت نبود.گروهی از علمای شیعه درباره ادعای او از وی توضیح خواستند که منکر شد وقسم یاد نمود که چنین ادعایی ندارد وگفت: «گرفتن هر مقدار پول به عنوان وکالت بر من حرام است»اما پس از آمدن به بغداد تغییر روش وعقیده داد واز گروه شیعیان بغداد جدا گردید ومردم را پس از خویش به محمد مظفر معروف به ابو دلف احاله داد ووصیت کرد.(16)
محمد بن احمد، مدتی از طرف یزیدی حاکم بصره در آن شهر سمت وکالت داشت.در آن سمت اموال بسیاری به چنگ آورد وپس از چندی به دلیل شکایت گروهی از او، یزیدی اموالش را مصادره کرد واو را مورد ضرب وشتم قرار داد که سرانجام بر اثر آن ضربات اندکی بعد درگذشت.(17)
5 - ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی:
شلغمانی از کسانی است که با حسین بن روح نایب سوم امام مهدی (عج) به مخالفت برخاست وبه تأسیس مذهب جدیدی پرداخت.وی از قریه شلمغان از قراء واسط بود ونیز او را الغزاقر(18) وپیروانش را به همین مناسبت عزاقریه می خوانده اند. شلمغانی یکی از کاتبان بغداد واز مؤلفان شیعه بود.پیش از مخالفت با حسین بن روح، نزد شیعیان مقام بزرگی داشت ونوشته هایش مورد استفاده آنان قرار می گرفت، زمانی که حسین بن روح پنهان زیستی را آغاز کرد، شلمغانی را به نیابت خویش برگماشت وتوقیعات حضرت مهدی (عج) توسط حسین بن روح به دست وی می رسید.مردم نیز در رفع حوایج وحل مشکلات خویش به او مراجعه می کردند.
تاریخ خروج شلمغانی از تبعیت حسین بن روح دقیقا روشن نیست زیرا نمی دانیم که وی در چه تاریخی در خفا می زیسته است.از منابع چنین استنباط می گردد که دوره پنهان زیستی حسین بن روح با شروع دوران وزارت حامد بن عباس مصادف بوده است که ایام وزارت حامد نیز از جمادی الاخر 306 تا ربیع الاخر سال 311 هق. طول کشیده است.(19) اما شیخ طوسی نوشته است که شلمغانی هرگز از جابن ابن روح نه نایب بود ونه سفیر، بلکه وی یکی از فقیهان بود که به کفر والحاد گرایید واز این جهت توقیعی به دست ابن روح، مبنی بر لعن وبرائت از وی وپیروانش صادر گردید.(20)
به هر حال شلمغانی در سال 322 ه.ق.مذهبی ایجاد کرد که براساس آن در عالم تشیع قائل به تناسخ وحلول خداوند در اجسام دیگران گردید.(21)وی ترک عبادت ونکاح محارم را مباح اعلام کرد،(22) وتوانست گروهی از شیعیان از جمله محسن بن ابی الحسن فرزند ابن فرات وزیر را به خود متمایل کند.(23) از جمله کسان دیگری که به او پیوستند، ابراهیم بن محمد بن ابی عون، عالم وادیب شیعه بود.وی کتابی تحت عنوان «تشبیهات» تألیف کرد. ابراهیم از معدود کسانی بود که درباره شلمغانی غلو کرد وبر آن اعتقاد بود که خداوند در جسم آدم، شیث وسایر انبیاء واولیاء به ترتیب حلول کرده تا در جسد امام حسن عسکری (ع) وسپس در قالب شلمغانی قرار گرفت وبه همین دلیل او وپیروانش، حرم واموال خود را برای استفاده شلمغانی مباح دانسته اند.(24)
سرانجام به دلیل همین اعتقادات منحط، توقیعی مبنی بر لعن شلمغانی از ناحیه مقدسه امام مهدی (عج) صادر گردید وحسین بن روح (312 ق) از محل زندان خویش - در خانه مقتدر خلیفه - نامه ای به ابو علی بن همام نوشت که چون در دست دشمن اسیر است از امام بخواهد که توقیع مربوط به شلمغانی منتشر نشود ولی حضرت مهدی دستور انتشار آن توقیع لعن را صادر فرمودند.(25)
دستگیری وقتل شلمغانی:
پس از انتشار عقاید شلمغانی وصدور لعن از ناحیه مقدسه امام مهدی (عج)، شیعیان از او روی برتافتند.دستگاه خلافت نیز که در آغاز از اندیشه های انحرافی، محرمانه حمایت می کرد، در این زمان، رواج چنین اندیشه هایی را برای تشکیلات خویش زیان بار ارزیابی کرد وبه تعقیب شلمغانی پرداخت وسرانجام او را در سال 322 (ق) در حالی که از مکانی به مکان دیگر می گریخت دستگیر کرد.
ابن مقله وزیر از پیروان برجسته شلمغانی چون:حسین بن قاسم بن عبد الله، ابراهیم بن محمد، ابن شیث زیات واحمد بن محمد بن عبدوس، مراسلاتی به دست آورد که او را به خطابه هایی که در خور شأن خداوندی است، خطاب کرده بودند. آن مدارک را در حضور خلیفه به مردم نشان دادند وصحت آنها به اثبات رسید.شلمغانی نیز اقرار کرد که آن اسناد از پیروان اوست اما مضامین آنها را رد کرد واز مکتب خویش دست کشید واظهار اسلام نمود.(26)
اما ابن کثیر می نویسد: «شلمغانی در آغاز محاکمه، منکر اتهامات گردید ولی در مرحله دوم به برخی از اتهامات اقرار نمود.قضات از او خواستند که از آنچه می گوید توبه کند ولی حاضر نشد.»(28)
در جریان محاکمه ابن عون وابن عبدوس را که از طرفداران وی بودند به حضور شلمغانی آوردند.خلیفه به آنان دستور داد که اگر او را مقدس نمی شمارند به گونه هایش سیلی زنند.احمد بن عبدوس وی را سیلی زد ولی ابراهیم ابن ابی عون، ریش شلمغانی را بوسید واو را با خطابه هایی چون، الهی، سیدی ورزاقی خواند.
سرانجام با آن که شلمغانی ربوبیت خویش را انکار کرد ولی فقیهان وقضات خوی وی را مباح اعلام کردند وهمراه ابن ابی عون به دار آویختند وسپس اجساد آنان را در آتش سوزاندند.(28)
تألیفات شلمغانی:
شلمغانی در حدود نوزده کتاب نوشته است که تألیف برخی از آن کتابها پیش از انحراف او بوده ودر نزد شیعیان از کتب معتبر به شمار می رفته است.از جمله آنها کتاب «التکلیف»است.گروهی از شیعیان بغداد آن را نزد حسین بن روح بردند.وی آن را مطالعه کرد وگفت: بجز دو سه مورد، بقیه مطالب کتاب را از ائمه روایت کرده ومطلبی خلاف شرع در آن نیست.(29)
پس از آن که ارتداد او ثابت شد گروهی از شیعیان مجددا به حسین بن روح مراجعه کردند وگفتند با کتابهای شلمغانی چه کنیم؟ ابن روح پاسخ داد:جواب من همان جوابی است که ابو محمد حسن بن علی عسکری (ع) در خصوص کتب بنی فضال به مردم داد. ایشان گفتند: «آنچه را روایت کرده اند بگیرید وآن مطالبی که به رأی خویش آورده اند، رها کنید.»(30)
فهرست کتابهای شلمغانی به طور خلاصه به شرح زیر است:
1 - کتاب التکلیف:چنان که بیان گردید شلمغانی این کتاب را در دوران اعتدال وپاکی خویش نوشته است.در این کتاب حدیثی در باب شهادت آمده است که مورد قبول علما واقع نمی شود.وی می نویسد: «جایز است که شخص در صورتی که برادرش بیش از یک گواه نداشته باشد، به نفع او شهادت دهد.»(31)
2 - کتاب التأدیب:که حسین بن روح آن را برای علمای قم فرستاد وتمام مطالب آن مورد تأیید قرار گرفت مگر نظر وی در ارتباط با (صاع) ( پیمانه ای حدود 3 کیلوگرم) در فطریه (32)
3 - کتاب الاوصیاء:که شیخ طوسی در کتاب الغیبه خویش از آن یاد کرده است.(33)
4 - الغیبة:که طوسی در کتاب الغیبة از آن نام برده است.(34)
5 - کتاب الحاسة السادسة (حس ششم): این کتاب دستور دینی پیروان او به شمار می رفته وموضوع اصلی آن گویا در رد احکام ادیان سابق بوده است.(35)
6 - رسالة الی ابن همام 7 - ماهیة العصمة 8 - الزاهر با الحج العقلیه 9 - المباهلة 10 - المعارف 11 - الایضاح 12 - فضل النطق علی الصّمت 13 - فضائل العمرتین 14 - الانوار 15 - التسلیم 16 - البرهان التوحید 17 - البدأ والمشیة 18 - نظم القران 19 - الامامة الکبیر 20 - الامامة الصغیر.(36)
شلمغانی بجز این آثار کتابهایی نیز در صنعت وکیمیا تألیف کرده که ابن ندیم از آنها به شرح زیر نام می برد.:
1 - کتاب الخمائر 2 - کتاب الحجر 3 - شرح کتاب الرحمة نوشته جابر 4 - کتاب الرانیات.(37)
به هر حال با وجود این که شلمغانی تألیفاتی داشته وکتاب«الحاسة السادسة» دستور دینی مکتب وی محسوب می شده است، از اصول عقاید ودعاوی او اطلاع دقیقی نداریم زیرا از وی وپیروانش سندی در دست نیست.و آنچه مخالفان نقل کرده اند هم مختصر است وهم ممکن است به تهمت وغرض آلوده باشد.
امر مسلم این است که شلمغانی همچون حسین بن منصور حلاج از حلولیه بوده است وابن روح نایب سوم، به صراحت او را از پیروان حلاج می شمارد.(38)چون ابن روح مورد اعتماد شیعیان بوده است، بنابراین در انحراف شلمغانی تردیدی نمی ماند.
6 - حلاج:
حسین بن منصور حلاج یکی دیگر از مدعیان نیابت است.در این مقال قصد نداریم به شرح حال ودیدگاههای او در ابعاد مختلف بپردازیم. بلکه هدف بیان چگونگی ادعای حلاج است.حلاج صوفی معروف، پس از آن که وارد بغداد شد، تصمیم گرفت که از راه رابطه نسبی، خود را به اسماعیل بن علی نوبختی که از بزرگان وعلمای شیعه بغداد بوده است - نزدیک کند.اما چنان که شیخ طوسی در کتاب الغیبه به تفصیل، شرح مراوده وی با نوبختی را آورده است، از نوبختی دست کشید ودیگر قاصدی نزد وی اعزام نکرد.(39)
حلاج سپس راهی«قم»گردید. وی در آغاز خود را رسول امام غایب ووکیل وباب آن حضرت معرفی می کرد ومعتقد بود که امام مهدی (عج) از دنیا رحلت کرده اند. اما علی بن حسین بن موسی بابویه (پدر شیخ صدوق) ودیگر شیعیان قم نیز از وی تبری جسته واز قم طردش کردند.(40)
اگرچه توقیع لعن از طرف صاحب الامر (ع) درباره حلاج صادر نشده است، (41) ولی حسین بن روح وی را منحرف وبه ادعای دروغین وکالت متهم می کرد.هیأت حاکمه نیز از آن بیم داشت که مبادا حرکت حلاج پایه های حکومت آنان را سست وجامعه را از اصل اسلام منحرف کند.به همین دلیل در زمان خلافت مقتدر او را دستگیر کردند وبه فتوای علما محکوم به اعدام گردید.
حلاج پس از آگاهی از فتوای علما گفت: «قتل من جایز نیست» زیرا دین من اسلام ومذهب من تسنن است!!.(42) در حالی که حلاج خود را نماینده امام مهدی (عج) وبغدادی نیز او را شیعه می دانسته است.
7 - محمد مظفر معروف به ابو دلف:
ابو دلف از مخمسه (43)معروف بوده وسرانجام به ابو بکر بغدادی روی آورد واز مرام وی دفاع کرد واو را از حسین بن روح، نایب سوم برتر دانست.ابو بکر او را جانشین خویش نمود واز این رو بعد از سمری، وی نیز ادعای سفارت کرد واصحاب وبزرگان شیعه همین ادعا را دلیل بر کذب او دانستند زیرا براساس توقیع امام، سمری آخرین سفیر بوده است وهرکس بعد از وی ادعای سفارت کند، دروغگو وکذاب است.بنابراین ابو دلف نیز متهم به الحاد وکفر گردید وسپس کارش به دیوانگی کشید واز میدان مبارزات مذهبی به کنار رفت.(44)
پایان مقاله
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) طوسی، ابو جعفر محمد بن الحسن: الغیبة، مکتبة الصادق، نجف، 1385 (ق).
(2) صدر، سید محمد: تاریخ غیبت صغری، ترجمه محمد امامی، کیوان، اصفهان، 364، ص 116 و115)
(3) همان کتاب، ص 142)
(4) همان کتاب، ص 131، 200)
(5) غفارزاده، علی:زندگانی نواب خاص امام زمان: انتشارات نبوغ، 1375، ص 90)
(6) طوسی، ابو جعفر محمد بن الحسن: الغیبة، ص 245 - 244)
(7) همان کتاب، ص 255)
(8) صدر، سید محمد:تاریخ غیبت صغری، ج 2، ص 149 و150)
(9) طوسی:الغیبة، ص 244/دوانی علی، مفاخر اسلام، ج 2، ص 207 و206)
(10) طوسی:الفهرست، به کوشش محمود رامیار، دانشگاه مشهد، 1351، ص 50)
(11) همان کتاب، ص 245)
(12) طوسی:اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کشی)، دانشگاه مشهد، 1348، ص 449/صدر، سید محمد:تاریخ غیبت صغری، ص 122)
(13) غفارزاده، علی:زندگانی نواب خاص امام زمان، ص 194، 195)
(14) طوسی:الغیبة، ص 264/صدر، سید محمد:تاریخ غیبت صغری، ص 125)
(15) همان کتاب، ص 256/همان کتاب، ص 127)
(16) صدر، سید محمد:تاریخ غیبت صغری، ص 128)
(17) طوسی:الغیبة، ص 414)
(18) در کتاب المنتظم ابن جوزی، 6/27 العزاقیر - کامل ابن اثیر، 8/290«القراقر» - نهایت الادب، 23/124«العراقید»، تاریخ الخلفا، ص 291«القراقر»آمده است.)
(19) طوسی:الغیبة، ص 196/اقبال، عباس:خاندان نوبختی، کتابخانه طهوری، 1345، ص 223، 222)
(20) همان کتاب، ص 250/جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه محمد تقی آیت الهی، امیر کبیر، 1367، ص 200)
(21) ابن اثیر:الکامل، دارالکتب العلمیه، لبنان (بیروت)، 1407 ق/1987 م/ج 7، ص 103)
(22) صفدی، صالح الدین خلیل:الوافی بالوفیات، دار النشر فرانتز شتایر، 1381 ق/ 1961 م، ج 4، ص 107، 108/مدرس، محمد علی:ریحانة الادب، ج 3، ص 235، 236)
(23) ابن اثیر:الکامل، ج 7، ص 103)
(24) مدرس، محمد علی:ریحانة الادب، ج 7، ص 363)
(25) طوسی:الغیبة، ص 253، 252)
(26) اقبال، عباس:خاندان نوبختی، ص 425، 224، صفدی:الوافی بالوفیات، ج 4، ص 108، 107)
(27) ابن کثیر:ابو الفداء:البدایة والنهایة، مکتبة المعارف (بیروت)، 1966 م، ج 11، ص 179)
(28) ابن اثیر:الکامل ج 7، ص 104، 103/ذهبی:تاریخ اسلام، دار الکتب العربی، بیروت، 1414 ق/1994 م، ص 24، 115، 116/اقبال، عباس:خاندان نوبختی، ص 237، 236)
(29) طوسی:الغیبة، ص 267/اقبال، عباس:خاندان نوبختی، ص 230/دوانی، علی: مفاخر اسلام، ج 2، ص 356)
(30) اقبال، عباس:خاندان نوبختی، ص 232)
(31) طوسی: الفهرست، ص 173)
(32) طوسی: الغیبة، ص 240)
(33) همان کتاب، ص 208)
(34) همان کتاب، ص 204)
(35) بیرونی، ابو ریحان:آثار الباقیه، ترجمه دانا سرشت، امیر کبیر، 1363، ص 321/ بغدادی، ابو منصور عبد القاهر:الفرق بین الفرق، ترجمه دکتر محمد جواد مشکور، کتابفروشی اشراقی، 1367، ص 191)
(36) غفارزاده، علی:زندگانی نواب خاص امام زمان، ص 289، 291)
(37) ابن ندیم:الفهرست، تحقیق رضا تجدد، دانشگاه تهران، 1971، ص 425)
(38) طوسی:الغیبة، ص 266/اقبال، عباس:خاندان نوبختی، ص 225)
(39) همان کتاب، ص 247)
(40) تنوخی، ابو علی الحسن:نشوار المحاضرة واخبار المذاکره، مطبعه امین هندیه (مصر)، 1921 م، ج 1، ص 181)
(41) صدر، سید محمد:تاریخ غیبت صغری، ص 145)
(42) همان کتاب، ص 146)
(43) مخمسه گروهی از غلات بودند که اعتقاد داشتند، پنج نفر:سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، عمرو بن امیه ضمیری از طرف خداوند حاکم بر اراده جهان می باشند. (به نقل از حاشیه الغیبه، ص 256/صدر سید محمد:تاریخ غیبت صغری، ص 128) )
(44) صدر، سید محمد: تاریخ غیبت صغری، ج 2، ص 149، 150.)
: سید حسن موسوی : فصلنامه دانشکده ادبیات وعلوم انسانی (دانشگاه اصفهان)