المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۲۸۷) چشم انداز آینده از دیددگاه اسلام ونظریه پایان تاریخ

چشم انداز آینده از دیددگاه اسلام ونظریه پایان تاریخ

نویسنده: حجت الاسلام قنبر علی صمدی
طلبه سطح چهار مجتمع آموزشی عالی فقه

مجله کوثر معارف - تابستان 1390 - شماره 18

چکیده

اندیشه فرجام خواهی وآینده نگری، دارای ریشه های فطری وانسانی وسابقه کهن تاریخی است. اما آنچه در این عرصه مهم وقابل توجه است این است که این بحث در حوزه گفتمان بشری قبل از هرچیز، ره آورد گفتمان دینی بوده ومنادیان اصلی آن پیامبران الهی وکتب آسمانی اند که از گذشته دور، نگاه بشریت را به سوی آینده روشن وبهجت آوری، معطوف کرده وفرارسیدن چنین دوران آرمانی را برای فردای تاریخ بشارت داده اند.
در این میان، اسلام تنها دینی است که با توجه به رسالت جهانی وماندگار خویش، برای بارور ساختن این گرایش فطری وباور تاریخی، برنامه جامع وطرح نظام مند در قالب نظریه «حکومت عدل جهانی مهدوی» برای بشریت ارائه نموده وتحقق آرمانهای متعالی انسانی را مهم ترین رسالت خود اعلام کرده است. این طرح جامع، دارای امتیازات محتوایی وساختاری ویژه ای است که در آن تمامی عناصر تشکیل دهنده حکومت عدل جهانی، اعم از رهبر، ساختار، شیوه ها واهداف نظام عدل جهانی، معرفی وپیش بینی شده وچشم انداز آینده جامعه بشری را به عالی ترین شکل ممکن، ترسیم نموده است.
نوشتار حاضر، با نگاهی مقایسه ای به مسئله آینده، این موضوع را از منظر اسلام ویکی از نظریات مطرح در میان اندیشنمدان معاصر غربی که فرانسس فکویاما، تئوری پرداز آمریکایی، تحت عنوان «پایان تاریخ» مطرح ساخته، بررسی کرده وبا بیان تفاوتهای محتوایی وساختاری این دو دیدگاه، ویژگیها وامتیازات نظریه مترقی اسلام در مورد آینده تاریخ را تبیین نموده است.

مقدمه

پرسش وکنجکاوی در مورد دورنمای آینده زندگی وچگونگی فرجام تاریخ، یکی از دغدغه های دیرین بشر از گذشته تا حال بوده است. این دغدغه وپرسش به دلیل اهمیت وهمگانی بودن آن، موجب شده است که مسئله آینده نگری وفرجام شناسی، همواره به صورت یک موضوع زنده وپویا، توجه انسانهای ژرف نگر واندیشه های جست وجوگر را به خود معطوف سازد تا در تلاشی مستمر، از رهگذر مطالعه پدیده ها ورویدادهای تاریخی، روند تحولات آینده تاریخ بشر را مکشوثف وبرملا سازند.
این بحث، یعنی چگونگی آینده وپایان تاریخ، در میان اندیشمندان معاصر نیز، مدتها است که توجه متفکران وفیلسوفان ونظریه پردازان را برانگیخته است. مخصوصا بعد از کانت، این بحث در کانون توجه متفکران معاصر عمدتا غربی قرار گرفته است، به گونه ای که امروزه در حوزه مباحث روشنفکری، گفت وگو در مورد پایان تاریخ وارائه فرضیه نهای مختلف در این باره، به دلیل اهمیت وجذابیت آن، به یک گفتمان غالب تبدیل شده است.
فرضیه ها وتئوریهای ارائه شده از سوی متفکران معاصر را - قطع نظر از جزییات وتفاوتهای آن، می توان در دو گروه اصلی قرار دارد:
طیف اول، متفکرانی هستند که با نگاه امیدوارانه به آینده، فردای نویدبخشی را برای تاریخ بشر پیش بینی نموده اند. هگل، مارکس، کارل یا سپرس، هانتینگتون و... را می توان از این طیف به شمار آورد. این گروه در اصل نگرش خوشبینانه به آینده تحولات جهانی اشتراک نظر دارند، گرچه هرکدام در مورد محتوا وراهکارهای شکل گیری چنین فردای امیدبخشی، دیدگاههای متفاوت وگجاه متضادی دارند.
طیف دوم، کسانی اند که نگاه ناخوشایند ومأیوسانه به آینده دارند. اسوالد اشپنگلر وآرنولدتوین بی از آن جمله اند. اینان با سرخوردگی ونگرانی، سرنوشت شومی را برای تمدن غرب، پیش بینی می کنند واز فرارسیدن فصل خزان تمدن غرب وفروپاشی نزدیک آن خبر می دهند.
این گروه با دلبستگی شدید به دستاوردهای تمدن غرب، فرهنگ وتمدن غرب را نتیجه تکامل یافته تمدن تاریخ بشر می دانند. به همین جهت، سرنوشت آینده بشر را با سرنوشت تمدن غرب گره می زنند وخزان پیش روی تمدن غرب را نشانه تاریکی فردای تاریخ بشر می پندارند.
در این میان، فرانسس فکویاما، از جمله متفکران نواندیشی است که در این طیف بندی، در گروه نخست قرار دارد. وی پژوهشگر ونظریه پرداز آمریکایی ژاپنی الاصلی است که نظریه معروف «پایان تاریخ»، موجب شهرت جهانی وی شده است. فکویاما در نظریه پایان تاریخ خود، برخلاف نگرش هشدار دهنده ساموئل هانیتنگتون وهمفکرانش، با خوش بینی تمام از پیروزی مطلق لیبرالیسم غربی وجهانی شدن الگوی دموکراسی لیبرال به عنوان تنها نظام موفق وماندگار در پایان تاریخ خبر می دهد وآن را مرحله نهایی تکامل تاریخ عنوان می کند.
آنچه این نوشتار در پی آن است، تحلیل وبررسی این نظریه ومقایسه آن با نظریه سیاسی اسلام در مورد فرجام تاریخ وبیان ویژگیها وتفاوتهای این دو نظریه است.
پایان تاریخ
عنوان «پایان تاریخ»، اصطلاحی است که در اندیشه سیاسی معاصر، مراد از آن، پایان تحولات اساسی در شیوه وشکل نظام اجتماعی ودستیابی بشر به وضعیت مطلوب وبا ثباتی است که تا پایان عمر جهان این شرایط همچنان پایدار خواهند ماند.
گرچه کاربرد اصطلاح «پایان تاریخ» در مورد چنین وضعیت وشرایطی که دارای ثبات وپایداری نسبی است، تا حدی مسامحی وسطحی به نظر می رسد. اما روشن است که مراد از «پایان» در کاربرد این اصطلاح، صرفا پایان تبدّلهای سیستمی در عرصه نظام سیاسی - اجتماعی است نه توقثف مطلق پیشرفت، ترقی وایستادن حرکت تاریخ. زیرا این روند سیال وتوقف ناپذیر است وتغییر، تحول، تجدد وتنوع، لازمه انفکاک ناپذیر روند تاریخ است. بنابراین، اصطلاح «پایان تاریخ» در اندیشه سیاسی معاصر، ناظر به مرحله ثبات شرایط سیاسی اجتماعی واستقرار نظامی است که به دلیل مقبولیت وجامعیت ساختار آن، دستخوش دگرگونی ونابودی نخواهد شد وحالت پایداری خود را حفظ خواهد کرد.
اما پیش بینی روند تحولات در آینده وچگونگی پایان تاریخ، موضوعی است که به شناخت شناسی تاریخی وتحلیل رویدادهای اجتماعی مربوط می شود. براین اساس، مهم ترین کار تحلیلگر رویدادهای اجتماعی - تاریخی، بررسی پدیده ها ورخدادهای گذشته وحال وجمع بندی وجوه اشتراک آنها از یک سو، شناخت وارزیابی صحیح علل وپیامدهای حوادث تاریخی از سوی دیگر، به منظور نفوذ ورخنه در فراسوی گذر زمان برای کشف افق آینده وپیش بینی رویدادهای پسامد تاریخ است.
این یادآوری بدین جهت بود که تحلیل تاریخی همیشه منطبق با واقعیت تاریخ نیست. واقعیت تاریخ، مجموعه به هم پیوسته ای از سلسله رویدادهای متوالی وصیرورت مستمر وپویای حوادث در طول زمان است. از این رو، مهم ترین شرط آگاهی ورسوخ به افقهای آینده ونظریه پردازی در حوزه پایان تاریخ، نگرش وواقعبینانه وجامع به پدیده ها وسنتهای تاریخی وشناخت صحیح پیامدهای آن است. در غیر این صورت، جز توهم ژیزی دیگری نخواهد بود.
تئوری پایان تاریخ
نظریه «پایان تاریخ»که تاکنون بازتاب وجدالهای نظری مختلفی را در جهان برانگیخته است، دیدگاه فرانسس فکویاما(1)، تئوری پرداز واستراتژیست آمریکایی، در مورد روند تحولات جهانی در آینده است که در سال 1989 میلادی در یک مقاله کوتاه، در یکی از نشریات لیبرالیستی، ارائه نمود وتوجه اندیشمندان وتحلیلگران علوم سیاسی - اجتماعی را به خود جلب کرد. وی یک متفکر آمریکایی ژاپنی الاصلی است که مدتی در وزارت امور خارجه آمریکا به عنوان معاون مدیر سرویس برنامه ریزی سیاسی این وزارت، مشغول فعالیت بوده است. وی تحقیقات ومطالعات خود در موضوعات استراتژیک را در مرکز مطالعا راند به انجام رسانده وبا ارائه فرضیه پایان تاریخ خود، بار دیگر بحث از روند تاریخ وترسیم آینده بشر را - مخصوصا در حوزه مطالعات استراتژیک - در اذهان زنده کرد وتوجه محافل علمی را به تأمل بیشتر در مورد این فرضیه، جلب نمود.
او با فرضیه پایان تاریخ خود بار دیگر بحث فراروایت از تاریخ را در میان صاحبان اندیشه وقلم زنده کرد وتأییدات وانتقادات فراوانی را برانگیخت. به دنبال انفکاس وسیع این نظریه در محافل روشنفکری وواکنشهای متفاوت به آن، فکویاما در سال 1992 با توضیح وشرح بیشتری در کتابی تحت عنوان پایان تاریخ وآخرین انسان، نظریه خود را در مورد تأکید قرار داد.
فکویاما در ارائه این نظریه خود، از میان اندیشمندان علوم اجتماعی، بیش از همه از افکار هگل ومارکس - مبنی برشتاب تحول تاریخی جامعه بشری به سوی یک نقطه پایدار - الهام گرفته است. هگل ومارکس هردو، روند تحولات اجتماعی را یک حرکت تکاملی مستمر وبی پایان نمی دانند، بلکه برای این روند، نقطه پایانی قائل اند. با این تفاوت که مارکس، خط پایان این حرکت تکاملی را تحقق جامعه بی طبقه ورؤیایی سوسیالیسم در پرتو انقلاب پرولتاریا می داند. اما فیلسوف آلمانی هگل، دولت لیبرال را ایده آل ونقطه پایان این تحول، معرفی می کند.
در این میان، فکویاما سخت طرفدار نگرش هگلی در این رقابت تاریخی است.
از نظر فکویاما نمودارهای خط پایان در این حرکت تکاملی تاریخ، هم اکنون در پرتو تمدن غربی مبتنی براندیشه لیبرالیسم، پدیدار گشته ومظاهر آن در همه ابعاد، خود را نمایان نموده است وچون برای توسعه وترقی در اصول ونهادهای زیربنایی تمدن بشری، چشم اندازی فراتر از آنچه ره آورد تمدن لیبرال است دیده می شود، لذا از این نظر بشریت به نقطه اوج این تحول ممتد دست یافته است ومی باید اندیشه لیبرالیسم، خط پایان آن تلقی گردد!
وی برای اثبات برتری وتفوق اندیشه لیبرال بررقبای آن، می گوید: طی سالهای اخیر در سراسر جهان یک اجماع درباره مشروعیت لیبرال دموکراسی به عنوان یک سیستم حکومتی به وجود آمده است. علت این امر نیز آن است که لیبرال دموکراسی، ایدئولوژیهای رقیب، نظیر سلطنتی، فاشیسم واخیرا کمونیسم را شکست داده است. لذا لیبرال دموکراسی نقطه پایان تکامل ایدئولوژیک بشر وشکل نهایی حکومت بشری وپایان تاریخ است، زیرا اشکال اولیه حکومت از نواقص شدید وغیر عقلانیت برخوردار بودند که منجر به فروپاشی آنها شد، اما لیبرال دموکراسی عاری از چنین تضادهای بنیادی درونی است(قنبری، شیعه وجهان فردا 1384: 37).
وی معتقد است که پایان تاریخ زمانی است که انسانها به شکلی از جامعه مطلوب انسانی دست یابند که در آن عمیق ترین احساسات واساسی ترین نیازهای بشری، بدون هیچ مانعی، برآورده شود.
براین اساس، وی در یک نگاه خوشبینانه واغراق آمیز، نظام مبتنی براندیشه لیبرال دموکراسی را به دلیل برخوردار از اصول اقتصادی رو به گسترش وانسجام سیاسی آن، که می تواند فرهنگهای متفاوت در نقاط مختلف دنیا را به هم پیوند دهد، بهترین شکل تجلی ایده های تاریخی بشر می داند وانسانهایی را که در دوره چیرگی واستیلای اندیشه لیبرال دموکراسی، زندگی می کنند، انسانهای عصر پایان تاریخ می نامد. عصری که الگوی لیبرالیسم تمامی عرصه های زندگی را تسخیر می کند وهیچ الگوی رقیب ویا جایگزینی برای آن یافت نمی شود.
از نظر فکویاما، سقوط فاشیم وبه دنبال آن فروپاشی کمونیسم، به معنای نابودی آخرین رقیب لیبرالیسم در دنیاست که در پیامد آن حاکمیت فراگیر الگوی دموکراسی لیبرال در جهان، قطعی واجتناب ناپذیر خواهند بود. وی تصریح می کند: آنچه ما شاهد آن هستیم، نه فقط پایان جنگ سرد، بلکه پایان تاریخ ونقطه پایان تحول ایدئولوژیکی بشریت وجهانی شدن دموکراسی غربی به عنوان شکل نهایی حکومت است (رضوی، پایان تاریخ سقوط غرب وآغاز عصر سوم 1381: 9).
ولی در تحلیل واثبات نظریه خود می افزاید: گرچه پیروزی لیبراسیم در جهان واقعی، هنوز به طور دربست تحقق نیافته است، اما باید در نظر داشت که این پیروزی در زمینه اندیشه ها وآگاهیها صورت پذیرفته است. در پایان تاریخ لزومی ندارد کلیه جامعه ها به صورت جامعه های لیبرال موفقی درآیند بلکه کافی است آنها فقط از ادعای خود مبنی برارائه اشکال والگوهای متفاوت وبرتر در زمینه سازماندهی انسانی چشم بپوشند. اندیشه لیبرال می رود تا در پهنه کره زمینی به گونه ای یک واقعیت تحقق یافته از نظر روانی درآید. از این نظر در میدان ایدئولوژی ونبرد اندیشه ها، لیبرالیسم پیروز گردیده وهیچ رقیب وهماوردی در برابر خود ندارد(رشیدی، مقاله فرجام تاریخ در اندیشه معاصر 1381: 332/1).
بدین ترتیب، فکویاما دکترین سیاسی خود را براین اساس بنا نهاده است که تاریخ دارای یک فرایند واحد رو به تکامل است که به طور منسجم وجهت دار بشریت را به صورت برگشت ناپذیری به سمت دموکراسی لیبرال، به پیش می برد.
نکته قابل تأمل در اندیشه فکویاما این است که وی به رغم اینکه نسبت به تحقق عقیده خود سخت پایبند وامیدوار است وتنها راه گسترش قلمرو آزادی ورهایی از قیود ضرورت وسنت را رویکرد به الگوی لیبرال دموکراسی می داند، اما با این حال عارضه ای نگران کننده چنین جامعه نوینی که در حال شکل گرفتن است را، یکنواختی فرسایش کننده آن برای بشر دوران پایان تاریخ می دارند ونسبت به چنین پیامدی، دغدغه مند ونگران است.
فکویاما معتقد است، در چنین جامعه نوین ومدرنی، شور وشوق تدریجا به خاموش گراییده وسده های ملامت باری چشم به راه آدمی است. او می گوید: پایان تاریخ دوره بسیار اندوهباری خواهد داشت که در آن ارزشهایی چون پیکار برای اکتشاف، آمادگی برای به خطر افکندن زندگی در راه یک آرمان کاملا انتزاعی ومجرد، نبرد ایدئولوژیکی جهانی که مستلزم بی پاکی وشهامت وقدرت تخیل است، همه وهمه جای خود را به حسابگری اقتصادی، جست وجوی بی پایان راه حلهای تکنیکی، نگرانیهای مربوط به محیط زیست وارضای توقعات مصرفی پیچیده، خواهد سپرد. در عرصه مابعد تاریخی، نه از فلسفه خبری خواهد بود ونه از هنر. فقط مسئله حفظ ونگاهداشت دائمی موزه ای تاریخ بشر، در میان خواهد بود. در این عصر، لیبرالیسم کلیه حریفانش را از پای درآورده وآنچه ما به نام «غرب» می شناسیم، پیروز می شود. واز آنجا که هیچ رژیم سیاسی دیگری توانایی آن را نخواهد داشت تا جایگزین دموکراسی لیبرال گردد ویا حتی خود را از آن متمایز گرداند، لذا ما برای ابد محکوم لیبرالیسم خواهیم بود(همان).
خاستگاه تئوری پایان تاریخ
از آنچه اشاره گردید، روشن می شود که فرضیه «پایان تاریخ» در اندیشه فکویاما، بر انگاره پیروزی ایدئولوژیک لیبرالیسم غربی وشکست ایدئولوژیهای بدیل ومعارضی چون فاشیم وکمونیسم در برابر ایدئولوژی مسلط دموکراسی غربی، استوار است. جانمایه اصلی نظریه فکویاما، در فرضیه جهانی شدن الگوی لیبرال دموکراسی (با تأکید بردو اصل آزادی وبرابری) خلاصه می شود واز نظر فکویاما، اصطلاح «پایان تاریخ»به جز این، مفهوم دیگری نخواهد داشت.
پرسشی که در اینجا مطرح است این است که در فرضیه پایان تاریخ، خاستگاه عینی الگوی جهان شمول«لیبرال دموکراسی»، از نظر فکویاما چگونه تعریف شده است. در این زمینه، انگاره فکویاما - بر خلاف انگاره مطلق گرایانه هگل - بسیار محدود وتنگ نظرانه است. در چشم انداز فکویاما، توسعه وگسترش الگوی عملی جامعه مدرن غربی که نماد آن ایالات متحده آمریکاست، خاستگاه تحقق اندیشه لیبرالیسم، محسوب می شود وغیر از این، هیچ الگوی عملی دیگری را برای آن نمی توان یافت.
این خوش بینی افراطی وی، بیشتر ناشی از تعلق خاطر ودلبستگی شدید او نسبت به درخشش وپیشرفت چشمگیر جوامع غربی، به ویژه ایالات متحده آمریکا، در عرصه اقتصاد، صنعت، تکنولوژی ومخصوصا توسعه سیاسی وآزادیهای مدنی، به عنوان نماد عینی دموکراسی لیبرال بوده است. چیزی که پیوسته از آن به عنوان «جامعه نوین»یاد نموده است، زیرا در واقع، شاخ وبرگ نظریه پایان تاریخ فکویاما، از تفکر لیبرالیستی افراطی وی سیراب می شود.
اینکه دیده می شود، تئوری پایان تاریخ فکویاما براساس جهانی شدن ارزشهای لیبرالیسم، از سوی طیف سیاست وحکومت در غرب وآمریکا، مورد استقبال وتوجه وافر قرار گرفته است، به این دلیل است که فرضیه فکویاما، تویجه تئوریک لازم را برای تحمیل برتری لیبرال دموکراسی غرب برسایر جوامع، تا حد زیادی فراهم ساخته است. به همین جهت، بررسی وارزیابی نظریه فکویاما، مستلزم شناخت زیرساختهای اندیشه لیبرالیسم وباز وبست مهره های آن است که در قسمتهای بعدی بدان خواهیم پرداخت.
فکویاما در ارائه نظریه پایان تاریخ خود، نگاهش به رخداد اجتماعی وتأثیرات آن در روند تحولات آینده، بیش از آنکه مبتنی برتحلیل واقع گرایانه فلسفی - تاریخی باشد، یک نگاه عمل گرایانه وتا حدی اغراق آمیز است. آنچه موجب شده است که وی، بلندپروازانه از جهانی شدن الگوی لیبرال دموکراسی سخن بگوید، دو چیز است:
یکی: تک قطبی شدن جهان وخروج از حالت توازن قبلی با شکست کمونیسم. دوم: کارکرد ونقش لیبرال دموکراسی در پیشرفت جوامع اروپایی آمریکایی وخلق تمدن غربی.
این دو عامل، مؤلفه تهای اصلی پیدایش انگاره «پایان تاریخ» در اندیشه فکویاماست. به همین خاطر نظریه پایان تاریخ فکویاما، می باید با توجه به این دو مؤلفه اساسی مورد بررسی وارزیابی قرار گیرد.
مؤلفه نخست تئوری پایان تاریخ، شکست کمونیسم وتک قطبی شدن عرصه قدرت وسیاست با برتری غرب است. در این خصوص، گرچه نمی توان نقش عامل رقیب یعنی بلوک امپریالیستی غرب با محوریت ایالات متحده آمریکا را در فروپاشی اردوگاه کمونیسم، نادیده گرفت، اما باید توجه داشت که عامل اساسی این فروپاشی، قبل از هرچیز، تناقضات درونی نظام فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی وفروپاشی ساختار اقتصادی جوامع سوسیالیستی با محوریت شوروی سابق بوده است.
اشتباه مهم فکویاما در تحلیل این رویداد، این بوده است که خروج نسبی جهان از حالت دوقطبی بودن وپایان جنگ سرد را مساوی با پایان تاریخ پنداشته وجهان را محکوم ابدی لیبرالیسم دانسته است. غافل از اینکه لیبرالیسم پیروز غرب در پی این برتری ظاهری، با رقبای نوظهور وقدرتمندی مواجه خواهد بود که از بنیانهای بسی عمیق تر وگسترده تر برخوردار است. زیرا معادلات جهانی در آستانه یک رقابت تعیین کننده وجدی تر قرار دارد که بدون شک یک طرف آن، تمدن بزرگ اسلامی با ایده «حکومت جهانی مهدوی» خواهد بود که در بخش بعدی در این باره توضیح بیشتری خواهیم داد.
آنچه در بررسی نظریه فکویاما مهم است، عامل دوم یعنی بررسی مؤلفه جهان شمولی ارزشهای لیبرال دموکراسی وماندگاری آن است که تکیه گاه اصلی ومحتوای اندیشه«پایان تاریخ»فکویاما را تشکیل می دهد.
چالشهای تئوری پایان تاریخ
چنان که اشاره گردید، زیربنا وشالوده نظریه پایان تاریخ، مبتنی برتفکر لیبرالیستی فکویاما وشیفتگی شدید وی به الگوی دموکراسی ومردم سالاری مطرح در جوامع غربی است. به همین جهت، تئوری پایان تاریخ، بدون توجه به مبانی اندیشه لیبرالیسم، قابل ارزیابی نیست. لذا در این قسمت، به بررسی چالشهای اندیشه لیبرالیسم وبن بستهای فراروی آن، خواهیم پرداخت.
اصطلاح لیبرال دموکراسی به معنای آزادی خواهی وحکومت ملقی است. واژه لیبرال به معنای آزادی خواه، آزاداندیش وروشنفکشر به کار می رود. لیبرالیسم یعنی اصول آزادی خواهی(حییم، فرهنگ معاصر انگلیسی - فارسی 1378: 573). کلمه دموکراسی ومشتقات آن نظیر دموکرات ودموکراتیک، به معنای حکومت ملی وطرفدار حکومت ملی برطبق اصول دموکراسی به کار می رود (همان: 186).
تفکر لیبرال دموکراسی، بیش از هرچیز به دو اصل «آزادی» و«برابری» تأکید می کند وحکومت لیبرالی، اعتبار ومشروعیت خود را از رأی مردم می گیرد وقوام آن در ظاهر برپایه های مشارکت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی با معیار اکثریت (نصف به علاوه یک) استوار است.
این سیستم حتی طبق استانداردهای مورد نظر خود نیز از جهاتی با چالشها واشکالات درونی وساختاری مواجه است که مهم ترین آن عبارتند از:
یکم. غیر واقعی بودن اکثریت(استبداد قراردادی)
اولین چالش سیستم دموکراسی، این است که رأی اکثریت حاصل از انتخابات در دولت مبتنی بررأی مردم، قطع نظر از اینکه معیارحقانیت گروه پیروز نیست، این اکثریت واقعی نیست، بلکه بیشتر صوری وتصنعی است، زیرا آنچه در صحنه انتخابات مطرح است، گرچه در ظاهر به عنوان مشارکت عمومی وانتخاب آزاد مردم تلقی می شود، اما نتیجه برآمد از صندوقهای رأی، بیش از آنکه حاصل تصمیم آزاد مردم باشد، محصول تصمیم سازیهای گروههای فعال در صحنه انتخابات است. ثانیا، برفرض پذیرش مشارکت عمومی وانتخاب آزادانه، اصل سیستم دموکراسی چیزی جز توافق براستبداد قراردادی نیست. براساس این توافق، گروه پیروز (با تفاوت یک رأی) حاکم، زمامدار، وصاحب اختیارند، اما گروه شکست خورده (با تفاوت یک رأی) ونیز سایر افرادی که در انتخابات شرکت نداشته اند، محکوم وفاقد اختیارند.
بنابراین، در سیستم دموکراسی، معمولا مشارکت واکثریت واقعی نیست وبر فرض واقعی بودن، منتهی به یک استبداد قراردادی است که در بسیاری موارد به حاکمیت اقلیت واقعی منجر می شود.
دوم. تقدم منفعت برمصلحت
آنچه وظیفه حکومت وهدف اصلی در تشکیل دولت است، تأمین حقوق مردم ومصالح واقعی آنان است، هدف از تدوین قوانین حقوقی ومدنی نیز همین است. این هدف، از راه نظر خواهی سطحی انتخاباتی، غالبا تحقق نمی یابد، زیرا آنچه مردم عوا در نظرخواهی انتخاباتی ابراز می نمایند، بیشتر مطابق با مصلحت سنجیهای کاذب ومقتضای تمنیات وهواهای نفسانی آنان است نه مصالح واقعی. واگر هم مطابق با مصلحت باشد، نوعا مصالح زودگذر وناپایدار است. بنابراین، حتی اگر انتخابات کاملا آزاد، صحیح وبه دور از مردم فریبی وتهدید وتطمیع، صورت گیرد، باز هم نمی توان مطمئن بود که نتایج آن مصالح واقعی مردم را تأمین کند، زیرا هیچ ملازمه ای میان رأی اکثریت نسبی انتخاباتی ومصلحت واقعی وجود ندارد.
سوم. عوام سالاری به جای شایسته سالاری
سیستم دموکراسی، چون براساس تساوی آرای همه شهروندان استوار است، به طور طبیعی عوام گرا وسطحی نگر است، زیرا در این سیستم، همت اصلی رقبای انتخاباتی، تلاش برای ربودن آرای اکثریت مردم، بدون توجه به میزان تخصص آنان وتأثیر آن در نتیجه کار دولتمردان است.
چهارم. استفاده ابزاری از شعار دموکراسی
از چالشهای دیگری دموکراسی وترویج مردم سالاری، نگاه ابزاری به این موضوع واصالت قدرت است. توسعه دموکراسی ورویکرد کشورها به سوی دموکراتیزه شدن، به دلیل ریسک پذیری بالای سیاسی آن، می تواند به ابزار توسعه سلطه سیاسی - فرهنگی قدرتهای استعماری تبدیل شود. به همین جهت، قدرتهای بزرگ نظیر ایالات متحده آمریکا، بیش از دیگران برتوسعه دموکراسی اصرار می ورزند، زیرا توسعه اصول دموکراسی با استانداردهای مورد نظر غرب وتحمیل آن بردیگر کشورها، قوی ترین ابزار وکم هزینه ترین روشی است که می تواند اهداف سلطه جویانه قدرتهای استکباری را تأمین نماید.
بنابراین، روشن می شود که تأکید واصرار مهرورزانه غرب، به ویژه آمریکا، بر قداست اصول دموکراسی وجهان شمول بودن آن، قبل از اینکه ناشی از دغدغه ترویج یک اصل ارزشی باشد، ناشی از نگاه ابزاری وسودجویانه غرب نسبت به شعار دموکراسی است. آنچه عملا دیده می شود نیز گویای این واقعیت است که سوژه«دموکراسی»، همانند مفاهیم دیگری همچون«حقوق بشر»، «صلح»، «مبارزه با تروریزم» و...، از ابزارهای راهبردی توسعه سلطه غرب وآمریکاست که در قالب اصول ارزشی الزام آور، آن را بردیگر ملتها تحمیل می نمایند.
پنجم. تضاد درونی (خودزنی سیاسی)
چالش مهم دیگر دموکراسی لیبرال، تضاد مفاهیم درونی آن نظیر آزادی فردی، برابری وتساوی حقوق، عقلانیت، همگرایی، مشارکت عمومی و... است، زیرا تمرکز بیش از حد براصل «آزادی»، تمامی ازشهای دیگر را نفی خواهد نمود ودر فضای آزادی افسار گسیخته جایی برای عقل گرایی، برابری، همگرایی و... نخواهد ماند. در نتیجه ارزشهای مورد نظر در دموکراسی، تماما در یک چیز خلاصه خواهد شد وآن اصل «آزادی» بی قید ومرز خواهد بود. بدیهی است که گسترش آزادی - آن هم در بستر اندیشه اومانیستی - در حوزه مسائل اجتماعی وفردی، سر از فساد وتباهی درخواهد آورد ودر حوزه مسائل سیاسی، به جنون قدرت منتهی خواهد شد که جز براندازی ومتلاشی شدن بنیان جامعه ومرگ تدریجی خود دموکراسی، حاصل دیرگی نخواهد داشت، زیرا آزادی لجام گسیخته ومفرط، جز امیال ومنافع، هیچ خط قرمز دیگری را به رسمیت نمی شناسد وخود دموکراسی نیز صرفا به عنوان ابزار نگریسته می شود. اینجاست که «آزادی» جز کابوس وحشتناک مرگ وخودکشی، هیچ راه نجات دیگری را در پیش نخواهد داشت.
اسوالد اشپنگلر. فیلسوف آلمانی الاصل ونویسنده کتاب معروف انحطاط تمدن غرب، از جمله کسانی است که با آه سرد، به این خودزنی سیاسی دموکراسی لیبرال اعتراف نموده است. وی می گوید: پول جریان انتخابات را اداره کرده وآن را به نفع پولداران، خاتمه می دهد وجریان انتخابات به صورت یک بازی ساختگی درخواهد آمد که تحت عنوان «اخذ تصمیمات ملت» به معرض نمایش گذارده می شود. در نتیجه پس از آنکه دموکراسی به وسیله پول، عقل وشعور را از میان برد، همان تیشه به ریشه خود دموکراسی خورده وآن را برخواهد انداخت (اشپنگلر، فلسفه سیاست 1369: 12). بنابراین، توسعه دموکراسی با همه دستاوردهای آن، از آن فراز تصنعی به زیر خواهد آمد وبا رشد افکار عموم وآگاهی ملتها به پیامدهای منفی آن، روند نزولی حرکت دموکراسی لیبرال، مسیر حزیمت خود را بی وقفه طی نموده ودر نهایت جز شکسته بندیهای مصرف شده، چیزی از آن باقی نخواهد ماند.
آنچه اشاره گردید، برخی از چالشهای آینده نگری مبتنی برتفکر دموکراسی لیبرال به عنوان الگوی جهانی توصیه شده از سوی نظریه پردازان غربی نظیر فکویاما، در مقایسه با اندیشه الهی مهدویت بود. بدیهی است که بررسی کامل نارساییها وبن بستهای فراروی الگوی دموکراسی واندیشه لیبرالیسم غربی، تأمل بیشتر ومجال دیگری را می طلبد.
فرجام تاریخ از منظر اسلام
اسلام با تکیه برآموزه های وحیانی ونگرش جامع به انسان وفرجام تاریخ انسان، توانسته است دورنمای آینده تاریخ را به طور روشن ترسیم نماید وطرحی جامع وایده آل برای ارائه فردای تاریخ، به بشریت ارائه نماید.
نظریه دینی - سیاسی اسلام، در قالب «نظریه مهدویت» وایده حکومت عدل جهانی اسلام، طراحی شده است که در نخستین روزهای پیدایش اسلام توسط پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله) پایه ریزی گردید ورسالت تحقق آن در آینده، برعهده خاتم اوصیاء حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گذاشته شد.
شاخصه مهم این نظریه اسلامی وقرآنی این است که اولا در نظریه آینده نگر اسلام، مجموعه نظام حکومت ومدیریت جامعه بشری درآینده، برمبنای بینش توحیدی وحاکمیت دینی، شکل می گیرد. ثانیا، اهداف وبرنامه های آن، به دور از نگاه مقطعی ومحدود جغرافیایی، نژادی، زبانی و... براساس استراتژی کلان نگر وعوامل جهانی، طراحی وتدوین شده است تا همه سطوح در هرمکانی به طور عادلانه از مزایای نظام عدل جهانی اسلام بهره مند گردند.
قرآن کریم، موضوع جهان گیر شدن اسلام وایده حکومت آرمانی صالحان در آخر الزمان را در آیات مختلف مطرح کرده است. مجموع آیاتی که به نحوی به این موضوع اشاره نموده است، بیش از 120 آیه است(بحرانی، سیمای حضرت مهدی در قرآن 1367: 23). در اینجا به چند نمونه از آیاتی که از حاکمیت مؤمنان وجهان گیر شدن اسلام درآینده، خبر داده است اشاره می کنیم:
خداوند در سوره مبارکه قصص می فرماید:
﴿ونرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمّة ونجعلهم الوارثین﴾(قصص: 5). یعنی: اراده حتمی واجتناب ناپذیر من براین تعلق گرفته است که بربندگان فرودست در روی زمین، منت نهاده وآنان را پیشوایان مردم ووارثان زمین گردانیم.
این آیه شریفه به طور عام سنت الهی مبنی برچیرگی وسروری مستضعفان بر مستکبران در آینده را بازگو نموده است که مشابه آن در امتهای پیشین نیز دیده می شود. اما اینکه این تبدل وتغییر حاکمیت از مستکبران به مستضعفان، توسط چه کسانی ودر قالب چه دینی، تحقق خواهد یافت، در این آیه از آنان سخنی به میان نیامده است.
اما در دو آیه بعد مصداق این سنت قطعی یعنی آن دینی که متصدی این رسالت عظیم است ونیز حاکمان آینده جهان به روشنی معرفی شده است.
خداوند می فرماید:
﴿هو الّذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون﴾(توبه: 33؛صف: 9). اوست خدای که رسول خدا را با دین حق برای هدایت خلق فرستاد تا برهمه ادیان تسلط وبرتری دهد هر چند که مشرکان با چنین امری مخالف ورزند.
این آیه شریفه، به طور روشن، هدف از تأسیس اسلام را جهانی شدن وغلبه بر سایر کیشها واندیشه ها اعلام نموده است.
خداوند در جای دیگر می فرماید:
﴿وعد الله الّذین آمنوا منکم وعملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الأرض کما استخلف الّذین من قبلهم ولیمکننّ لهم دینهم الّذی ارتضی لهم ولیبدّلّنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا﴾ (نور: 55)؛ خداوند به کسانی از شما بندگان که ایمان آورد ونیکوکار گردد، وعده فرموده است که خلافت در زمین دهد، نظیر امم صالح پیشین که جانشینان سلف خود شدند. ودین پسندیده شما (اسلام ولایی) را برهمه ادیان مکنت وسلطه عطا نماید وخوف وترس شما را به ایمنی کامل مبدل سازد تا بدون هیچ شائبه شرک، به پرستش یگانگی من بپردازید.
در منابع روایی نیز احادیث متواتری از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله)، وائمه معصوم علیهم السّلام، تحقق حکومت عدل جهانی به واسطه خاتم اوصیا حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجهم الشریف) را در آخر الزمان بشارت داده است. در مجامع روایی حداقل بیش از دو هزار حدیث در مورد امام مهدی (عجل الله تعالی فرجهم الشریف) وحکومت جهانی آن حضرت، وارد شده است(2).
در حدیثی نبوی که شیعه وسنی آن را نقل نموده اند پیامبر (صلّی الله علیه وآله) می فرماید:
لو لم یبق من الدهر الا یوم لبعث الله رجلا من اهل بیتی یملاها عدلاکما ملئت ورا (سنن ابو داود: 4283؛صدوق، کمال الدین: 377)؛ اگر حتی از عمر دنیا (برفرض محال) چیزی جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی خواهد نود تا اینکه مردی از اهل بیت من قیام کند وزمین را پر از عدل وداد نماید.
مضمون این حدیث واحادیث مشابه آن این است که جهان بدون ظهور مهدی (علیه السلام) پایانی نخواهد داشت واین امر وعده الهی وقطعی الوقوع است: «ان الله لا یخلف المیعاد»(آل عمران: 9).
براساس این آیات وروایات، پایان تاریخ از نظر شیعه، کاملا روشن است. از نظر شیعه، آینده متعلق به اسلام وتشیع است که پس از فراهم شدن مقدمات وآمادگیهای منطقه ای وجهانی، با ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجهم الشریف)، این تحول بزرگ رخ خواهد داد.
آن چه در این باره ضروورت طرح وبررسی دارد ومربوطبه موضوع بحث ماست، مقایسه نظریه «مهدویت» ونظریه «پایان تاریخ» در مورد فردای تاریخ وتبین ویژگیها وتفاوتهای این دو نوع نگرش است که ذیلا به بررسی مهم ترین این تفاوتها، خواهیم پرداخت.
امتیازات آینده نگری اسلامی وشیعی
چنان که در بخش نخست اشاره گردید، از نظر فکویاما، اندیشه لیبرالیسم آخرین مرحله تکامل ایدئولوژیکی بشر محسوب می شود ودولت لیبرال دموکراسی نیز کامل ترین الگوی زیست بشری در پایان تاریخ است.
در مقابل، در فرجام شناسی شیعه، نظریه مهدویت، مرحله نهایی وتکامل ایدئولوژیکی به حساب می آید وانقلاب جهانی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجهم الشریف)، آخرین انقلاب ودولت او آخرین دولت والگوی عملی بشر در پایان تاریخ خواهد بود.
در این مورد، امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
دولته آخر الدّول وخیر الدّول (سلیمان، روزگار رهایی 1405: 660/2)؛ حکومت مهدی (عجل الله تعالی فرجهم الشریف)، آخرین دولت وبهترین سیستم حکومتی است. در جای دیگر می فرماید:
لیس بعد دولة القائم لاحد دولة (همان: 935/661)؛ بعد از دولت حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجهم الشریف)، برای احدی دولتی وجود نخواهد داشت.
امام باقر (علیه السلام) نیز در ذیل آیه شریفه «وقل جاء الحقّ وزهق الباطل إنّ الباطل کان زهوقا» (اسراء: 81). می فرماید:
اذا قام القائم ذهب دولة الباطل (صافی گلپایگانی، منتخب الأثر: /3 471)؛ هنگامی که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجهم الشریف) قیام نماید، دولت وسیطره باطل باری همیشه نابود می شود.
در آیات قرآن کریم نیز آیات زیادی در مورد جهان گیر شدن وغلبه مطلق اسلام در عصر ظهور وارد شده است.
در این بخش به بررسی ویژگیها وتفاوتهای این دو نظریه از جهات مبانی فکری، اهداف وساختار، می پردازیم. نخستین نکته قابل توجه در حوزه مباحث آینده نگری این است که ترسیم دورنمای آینده بشر در بحث فرجام شناسی، بدون شناخت صحیح نیازهای طبیعی وروحی واحاطه واشراف برپیچیدگیها وگستردگی ابعاد حیات انسانی، ممکن نیست. زیرا تحولات آینده تاریخ براساس پدیدارهای متغیری برخاسته از چنین نیازها وعکس العملها، در یک فرایند مملو از تعامل واسطکاک، شکل خواهد گرفت. از این رو، تحلیل رخدادهای آینده وتشخیص وتعیین برایند حاصل از فعل وانفعالات امروز وفردای تاریخ، نیازمند آن است که قواعد وسنتهای عام تاریخی واصول وعوامل ثابت وماندگار در روند شکل گیری تاریخ، به درستی مورد توجه قرار گیرد. در این غیر این صورت، بدون شک، گمانه زنی وارائه هرگونه تحلیل وتئوری سازی در مورد آینده تاریخ، جز تخمینهای غیر واقع بینانه واحساسی، چیزی دیگری نخواهد بود.
براین اساس، مهم ترین تفاوت نظریه اسلام با نظریه پایان تاریخ، نگاه واقع بینانه وجامعیت اندیشه شیعی نسبت به انسان واقتضائات وموجبات شکل گیری فرایند تاریخ انسان است.
حقیقت این است که مقایسه منصفانه «اندیشه مهدویت» با نظریه «پایان تاریخ» ونگاه کلی به مبانی واهداف این دو نظریه وارزیابی مؤلفه ها وویژگیهای هرکدام از این دو، هرانسان منصف ومحققی را به این باور قطعی خواهد رساند که فرجام شناسی شیعی یعنی اندیشه اصیل ومترقی مهدویت، کامل ترین اندیشه وجامع ترین تفکری است که فردای تاریخ بشر را به بهترین وجه وعالی ترین شکل ممکن، طراحی وچاره اندیشی نموده است. از این نظر، هیچ تئوری آینده نگری نظیر تئوری «پایان تاریخ» وامثال آن، توان موازنه ومعارضه با آن را ندارد.
امتیازات وبرجستگیهای نظریه اسلام، نسبت به تئوری پایان تاریخ، هم از نظر مبانی فکری وبایسته های ایدئولوژیکی وهم از حیث ساختاری وسیستمی، قابل توجه است.
الف. امتیازات محتوایی
منظور از امتیازات محتوایی، تمایز زیرساختها وبن مایه نهای فکری یک اندیشه ایدئولوژیک، نسبت به اندیشه های دیگر است. از این جهت، نظریه اسلام، دارای اصالت، استحکام وجامعیت منحصر به فردی است که هیچ اندیشه ومکتبی از چنین جامعیت واستحکامی برخوردار نیست.
این تفاوتها وویژگیها، با توجه به شاخصها، اصول ومؤلفه تهای عامی که در این دو نوع تفکر وجود دارد، از چند جهت قابل بررسی است.
1. خدا محوری
نخستین تفاوت اساسی که مسیر این دو نوع تفکر را از آغاز تا پایان از هم جدا می سازد، تفاوت جهان بینی ومعرفت شناسی این دو دیدگاه نسبت به انسان وجهان است.
نظریه اسلام، براساس نگرش توحیدی یعنی محوریت«خدا»شکل گرفته است. تمام اجمال وتفصیل آن براین اصل استوار است ومنظر نگاهش توحید وخدا محوری است. در جهان بینی مهدویت، جهان هستی با همه مظاهر آن، مخلوق خدا وجلوه گاه صفات جمال وجلال اوست واز میان خلوقات، انسان برگزیده خدا وخلیفه وفرمانروای زمین، از ناحیه اوست: «له الخلق والأمر»(اعراف: 54). او هم هستی بخش جهان آفرینش است وهم زمان امور وارااده جهان در تحت ربوبیت مطلق او است: «﴿لله الأمر من قبل ومن بعد﴾»(روم: 4). همه امور گذشته وآینده در قبضه فرمان اوست. هیچ موجودی در این عالم استقلال ذاتی ندارند وتنها او است که آغاز وفرجام جهان، به اراده ومشیت او وابسته است واز پایان تاریخ انسان وجهان آگاه است.
اما در معرفت شناسی وجهان بینی فکویاما - که براساس تفکر اومانستی لیبرالیسم تنظیم شده است - انسان وجهان گرچه خود خالق خود نیست، اما در تدبیر وتصرفات خود مستقل از عوامل بیرونی است وآنچه در تنظیمات مناسبات انسان اصل ومحور است، اراده، خواست وتمینات او است نه چیز دیگر. چون هسته مرکزی تفکر لیبرالیسم یک چیز بیش نیست وآن «اومانیسم» است. گرایش سکولاریستی ودین ستیزی لیبرالیسم نیز، ریشه در ماهیت اومانیستی آن دارد واز این اصل نشأت می گیرد. زیرا «اومانیسم»که عبارت است از محوریت انسان در تمام ابعاد - اعم از ابعاد فردی، اجتماعی وعلمی - به صورت خیلی طبیعی مساوی است با حذف دین ونادیده گرفتن ونقد وحذف همه انگاره ها ودستاوردهای آن.
نتیجه روشن آن عبارت است از ساختن وبنا کردن جهانی با قامت این انسان جدیدی که اولا، فقط بعد مادی دارد واساس وهدف زندگی او برتأمین منافع مادی او بنا شده است. ثانیا، خود قائم به ذات خود بوده ومبدأ ومقصدی غیر از آنچه در پیش روی او قرار دارد نمی شناسد. مهم ترین دغدغه های او در چند چیز خلاصه می شود:
الف. باید دم را غنیمت شمرد وبهشت نقد وموجود را به بهشت نسیه وموعود نباید فروخت.
ب. این انسان باید تمام مناسبات خود را خود تنظیم کند وهیچ منبع غیر انسانی، حق دخالت در تنظیم مناسبات زندگی او را ندارد. هرچیزی که فرآورده غیر فهم بشری باشد، یا پوچ وبی اعتبار است ویا حداقل حق دخالت در زندگی افراد را ندارد.
ج. تنها فرآورده های مورد اطمینان ومقبول خواهد بود که علمی باشد، علمی به معنای اخص یعنی فرآورده حس وتجربه حسی باشد.
بنابراین، اولا، همه فرآورده های انسانی هم مقبول نیست، بلکه فقط نوع تجربی آن مورد قبول وپذیرش خواهد بود وفرآورده های متافیزیکی، بی معنا وغیر قابل قبول خواهد بود. ثانیا، علم متکفل تنظیم تمامی مناسبات انسانی در بعد فردی واجتماعی خواهد بود. علم باید همان نقشی را ایفا کند که دین ایفا می کرد از این به بعد، دین مورد قبول، فقط علوم تجربی است وپیامبران جدید نیز عالمان علوم تجربی خواهند بود (جمعی از نویسندگان، جامعه ایده آل اسلامی ومبانی تمدن غرب 1379: 211 - 212 ).
در تفکر مهدویت، تنظیم روابط انسانی وتعیین خطوط کلی اهداف وی، از سوی خداوند که خالق ومدبر جهان است، صورت می گیرد. ویژگی اصلی اندیشه مهدویت این است که فرآورده وحیانی وآسمانی است واین طرح (مهدویت) با تدبیر مستقیم الهی، در متن دین ودر قالب «نظام امامت»، طراحی وتدوین گردیده وآیات قرآنی، تحقق قطعی آن را در آخر الزمان بشارت داده است، چنانک ه در بخش قبلی به برخی از این آیات اشاره گردید.
در میان پیروان ادیان توحیدی گذشته، گرچه رگه های ضعیفی از تفکر فرجام خواهی دیده می شود، اما اندیشه منجی گرای در سایر ادیان، یا به تحریف کشیده شده ویا بسیار مبهم ومرده اند وهیچ کدام طرحی روشن ونظام مند برای فردای جهان ندارند. از این نظر می توان گفت که منجی گرایی اسلامی (با تفسیر شیعی) تنها اندیشه اصیلی است که از سرچشمه وحی سیراب شده است واین اصل یعنی اصالت فکری وریشه وحیانی آن، منشأ تمامی تمایزات نظریه اسلام، نسبت به سایر مکاتب بشری ودیدگاههای امثال فکویاما گردیده است.
در اندیشه لیبرالیستی امثال فکویاما، گزاره ای به نام «خدا» و«وحی» هیچ گونه جایگاهی ندارد. آنچه محوریت دارد، انسان وتمنیات انسان است. زیرا تفکر لیبرالیسم که آبشخور اصلی اندیشه «پایان تاریخ» فکویاماست، همزمان با ظهور شککاکیت عقلی، با گرایش به پژوهشهای علمی وتجربی صرف، با گزاره های دینی وایمانی وغیبی، خداحافظی نمود وبا اصل قرار دادن جنبه های ناسوتی انسان، «خدایی انسان» را به رسمیت شناخت وهرآنچه را به نام «غیب»، «وحی» وگزاره های آسمانی یاد می شود یکباره کنار گذاشت وهمه چیز را زمینی انگاشت. بنابراین، رویکرد سکولاریستی وتقابل با دین، نتیجه طبیعی نگرش اومانیستی تفکر لیبرالیسم است. چون دین مانع ومزاحم آزادی ومطلق العنان بودن انسان است.
2. جامع نگری
ویژگی مهم دیگری که فرجام شناسی اسلامی وشیعی را از دیگر مکاتب فکری وفرضیه بافیهای امثال فکویاما متمایز می سازد، جامع نگری، عمق وگستردگی ابعاد آن است. آنچه یک اندیشه فرجام شناسانه در پی طراحی آن است، ارائه الگوی فکری ونظام جامع برای انسان وفردای تاریخ انسان است. از این جهت، نظریه اسلام بر بنیانهای فطری انسان بنا نهاده شده است، زیرا اندیشه مهدویت به دلیل نگرش جامع وانسان شناسانه آن، بیش از آنکه صبغه د ینی ومذهبی داشته باشد، رنگ فطری دارد. اساسا دین اسلام که برنامه «اندیشه مهدویت» براساس آن تدوین شده است، دارای جوهر فطری است واین فطری بودن آن مایه قوام وضامن بقای دین گردیده است:
﴿فاقم وجهک للدّین حنیفا فطرة الله الّتی فطر النّاس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدّین القیم﴾ (روم: 30). پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن!همان دین فطری که خداوند، انسانها را برآن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست. این است آیین استوار، ولی اکثر مردم نمی دانند!
اما در اندیشه «پایان تاریخ» به لحاظ ماهیت اومانیستی تفکر لیبرالیسم، اندازه های وجودی انسان وتاریخ او، براساس احتیاجات مادی واشباع حداکثر تمایلات نفسانی وطبیعی او، تعیین وتنظیم می شود، زیرا وجهه غالب در اندیشه های لیبرالیستی، رویکرد افراطی آن به گرایشهای اومانیستی است.
نگاه اجمالی به کالبدشکافی اندیشه لیبرالیسم نیز نشان می دهد که این تفکر ماهیتا ترکیبی است از دو نگرش اومانیزم وسکولازیرم. تمام تاروپود تفکر لیبرالیسم، در این دو نگرش افراطی خلاصه می شود ودومی (دین ستیزی) نتیجه لاینفک اولی است.
تفکر لیبرال از آن جهت که مبدأ تحولات وپشتوانه نظام ارزشی وقانونگذاری را خواست انسان وتمایلات او می داند، یک تفکر اومانیزم وانسان محور است، زیرا در نگاهش جز اشباع وارضای خواسته های نفسانی وحداکثر بهره وری از لذات مادی وشهوانی، چیز دیگری نمی گنجد. از آن جهت نیز که در تحلیل قضایا، عقلانیت تجربی را جایگزین عقلانیت وحیانی نموده وبرهر آنچه خارج از حوزه آزمون باشد، خط بطلان کشیده است، یک تفکر سکولار ودین ستیز است(صمدی، فصلنامه انتظار 1384: 171).
پرسش اساسی وتعیین کننده در مقام ارزیابی جامعیت فکری فرجام شناسی شیعی ومقایسه آن با تئوری پایان تاریخ، این است که آیا قلمرو حیات وحرکت انسان تا کجا امتداد واستمرار دارد تا پاسخ این پرسش مهم روشن نشود وحدود وکرانه های هستی انسان شناخته نشود، سخن از پایان تاریخ وفرجام کار انسان، مفهومی نخواهد داشت.
اگر بناست انسان با مقیاسهای کوتاه ونارسای صرفا زمینی، ارزش گذاری شود - چنان که در تفکر اومانیستی لیبرال دیده می شود - جایگاه انسان وجامعه انسانی، در حد یک دامپروری بزرگ ومدرن، تنزل داده خواهد شد. آنگاه چنین انسانی نه به تئوری پایان تاریخ نیاز خواهد داشت ونه تاریخ برای او مفهوم پیدا خواهد کرد.
اما اگر انسان در رابطه با ابدیت مطرح شود وپیوند وارتباط او با کل نظام هستی مد نظر قرار گیرد، آن وقت روشن خواهد شد که این انسان ناچار با این همه پیوند وارتباط، به نظام فکری جامع وهماهنگ با نظام هستی وقانون منبعث از واقعیات این نظام، نیاز خواهد داشت.
در این نگاه گرچه تاریخ آغازین انسان مشخص ومحدود است، اما کرانه های فرجامین آن، نامتناهی است وبه سیستم ونظامی نیازمند است که بتواند بلندای قامت او را در برگیرد.
مهم ترین تفاوت فرجام شناسی شیعی ونظام مهدوی با سایر تئوریها ونظامها، در همین نکته اساسی نهفته است. امروزه اهداف اصلی حکومتها ونظامهای بشری، فقط در تأمین امکانات رفاهی، آموزشی، بهداشتی، حفظ امنیت و... خلاصه می شود وپیشرفت وترقی جامعه انسانی را با مقیاس خوراک وپوشاک ومسکن، ارزش گذاری می نمایند.
بدیهی است چنین اندیشه وسیستمی که تمام توجهش به کسب ثروت، قدرت واشباع تمایلات مادی معطوف است، نمی تواند اهداف عالی انسان را برآورده سازد(همان: 175). در حالی که آنچه در نظریه اسلام مطرح است، اهداف حکومت بسی فراتر وگسترده تر از آن است که در مسائل معیشتی، خدمات رفاهی، امنیتی و... بگنجد. در نظام مهدویت، هدایت، رشد، بلوغ، کرامت، سعادت وتکامل انسان هدف اصلی است نه چیز دیگر. وظیفه حکومت نیز فراهم نمودن زمینه های رشد وشکوفایی انسانها وتوسعه وترویج ارزشهای اخلاقی وانسانی در جامعه است.
3. آرمان گرایی
یکی از شاخصهای برتری یک اندیشه در حوزه فرجام شناسی، آرمان گرایی آن است. هراندیشه ونظام فکری که در آن انگشت اشاره به سوی اوج آرزوها وایده آلهای مورد انتظار بشر، نشانه رفته باشد ونگاهش به اهداف ودستاوردهای آینده، نگاه حداکثری باشد، بدون شک آن ایده ومکتب، آرمان نهایی بشر خواهد بود وپایان تاریخ براساس آن شکل خواهد گرفت.
از این نظر، اندیشه مهدویت، به دلیل برخورداری از عمق وجامعیت فکری، آرمانی ترین تفکری است که تمامی ایده آلهای متعالی انسانی وآرزوهای دور دست بشری در آن منعکس گردیده وراهکارهای تحقق آن نیز به خوبی سنجیده شده است.
بنابراین، ویژگی آرمان گرایی وبلندنظری، شاخص مهم دیگری است. در نظریه اسلام آرمان گرایی به معنای چاره اندیشی برای دستیابی به آرزوهای بلند وتاریخی است که بشر همواره تشنه ای آن بوده وتاکنون بدان دست نیافته است. در اندیشه مهدویت، تمامی بهره مندیهای مادی، معنوی، علمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی به صورت حداکثری وهمگانی، تدبیر شده است.
4. عقل گرایی
عقل پذیری، خردورزی وتوجه به معیارهای عقلانی، یکی از شاخصهای دیگر برتری یک تفکر ونشانه اتقان وپایداری آن است. بدیهی است که در حوزه فرجام شناسی وآینده نگری، توجه به این شاخص، بیش از همه اهمیت وموضوعیت خواهد داشت، زیرا در مباحث آینده نگر، ارائه هرگونه نسخه والگویی که از توجیه عقلانی برخوردار نباشد، مورد پذیرش جامعه رو به رشد فردای تاریخ قرار نخواهد گرفت. وجهه غالب در جاعه پایان تاریخ، عقل گرایی وفرهنگ عقلانی خواهد بود.
از این نظر نیز عقلانیت وخردورزی نظام مهدوی، برجستگی مهم دیگر آن است. تفکر مهدویت، هم عقل پذیر است وهم عقل گرا. اصولا پایه های توسعه نظام مهدوی، براساس توسعه یافتگی عقلانی ونهادینه شدن عقلانیت در جامعه، استوار است.
امام باقر (علیه السلام) در مورد توسعه عقلانیت در عصر ظهور، می فرماید:
اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤس العباد فجمع به عقولهم واکمل به احلامهم (کلینی، الکافی 1363: 25/1)؛ هنگامی که قائم ما قیام کند دست خود را برسر بندگان قرار می دهد(کنایه از اشراف حضرت است) ودر سای (او عقول مردم زیاد شده وفهم آنان کامل می گردد).
از این لحاظ هیچ اندیشه ومکتبی، به اندازه آموزه های قرآنی وتفکر شیعی، بر اهمیت وارزش «عقل» تأکید نورزیده است. منظور از «عقل» نیز عقل منقطع از وحی نیست، بلکه مراد آن خردورزی است که نواقص خود را با ارشادات وحیانی جبران نماید. بنابراین، عقلانیت مورد نظر - که کلیدواژه مباحث فرجام شناسانه محسوب می شود - عقلانیت فطری است که همسو وهمنوا با وحی است.
آن چه امروزه به عنوان عقلانیت روشنفکری در اندیشه لیبرالیسم غرب مطرح است، عقلانیت تجربی است که نافی گزاره های وحانی وتعلیمات غیبی است.
وجهه اصلی عقلانیت روشنفکر غربی، تأکید برجنبه های ناسوتی انسان وبی نیازی او از «خدا» است وهرآنچه به نام «غیب» یاد می شود.
این عقلانیت حسی، در حقیقت جز بستن روزنه های «عقل» وفرورفتن در تاریکی شکاکیت عقلی، چیز دیگری نیست. در عقلانیت روشنفکری ارمغان غرب، «عقل گرایی» با «علم گرایی» یکسان تلقی می گردد. در حالی که این دو مقوله از هم جداست. علم وعلم گرایی متعارف، به معنای مجموعه ای از آگاهیها آموخته ها، دست یافته نها وبه کارگیری آنهاست. تمامی دستاوردها وپیشرفتهای تمدنی وتکنیکی بشر در عرصه های مختلف، علم وآگاهی ودستیابی انسان به راز ورمز پدیده های طبیعی، خواص وتأثیرات آن نیز کشف قواعد وفرمول بهره وری از آن، برای سامان بخشی وضعیت وبهبود شرایط زندگی است.
البته از این نظر نیز حداکثر پیشرفت علمی بشر، در نظام مهدوی پیش بینی شده است، به گونه ای که علوم بشری از آغاز تاکنون با تمام پیشرفت وترقی خود، در برابر آن بسیار اندک وناچیز است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
العلم سبعة وعشرون حرفا فجمیع ما جائت به الرسل حرفان فلم یعرف الناس حتی الیوم غیر الحرفین فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة والعشرون حرفا فبثها فی الناس وضم الیها الحرفین حتی یبثها سبعة وعشرین حرفا (مجلسی، همان: 336/52؛کورانی، معجم احادیث الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجهم الشریف) 55/4). دانش وآگاهی، 27 حرف است(کنایه از 27 درجه وشاخه)، تمامی آنچه بشریت تا آن زمان بدان دست می یابند، دو حرف بیش نیست. اما وقتی قائم ما قیام کند، 25 حرف دیگر را نیز آشکار می سازد ومیان مردم منتشر می نماید. آنگاه با ضمیمه دو به اضافه 25، حلقه تکامل علمی کامل می گردد در این حدیث، مراد از «علم» صرفا علوم حسی وتجربی نیست، بلکه شامل علوم دینی که انبیا (علیه السلام) آورده اند نیز می شود وهمه دانشهای معرفتی را در برمی گیرد. براساس این حدیث، درصد فهم دینی بشر نیز نسبت به بشر عصر ظهور، تفاوت دو، در برابر 27 را خواهد داشت.
پیشرفت همه جانبه علوم در عصر ظهور ودستاوردهای فوق العاده آن، هم موجب جهش فرهنگ عمومی خواهد شد وهم «واسطه ها»(3) و«فاصله ها»(4) بر چیده خواهد شد و«دهکده» بودن جهان، غنیمت خواهد یافت وبلکه بالاتر، پیشرفت فناوی علمی، فضا وکرات دیگر را نیز تسخیر نموده وبه این «دهکده» ملحق خواهد نمود.
همه آنچه اشاره شد، محصول ونتیجه «علم» است، اما «علم» و«علم گرایی» مساوی با «عقل» نیست، بلکه خود، ثمره ومیوه عقل است. مراد از شاخص «عقلانیت» در اینجا، عقل پذیری وملائمت آموزه های مهدوی با ادراکات عقلی از یکسو وعقل گرایی آن یعنی رویکرد به بایسته ها وگرایشهای عقلانی، از سوی دیگر است.
آنچه تاکنون اشاره گردید، برخی از تفاوتهای بنیادین، اندیشه مهدویت با نظریه فکویاما، در مورد آینده بشر وپایان تاریخ بود.
ب. امتیازات ساختاری
یک اندیشه ایدئولوژیک، علاوه برجامعیت محتوایی وغنای علمی، برای اینکه قابلیت اجرایی پیدا کند به یک ساختار جامع وکارآمد نیازمند است. مخصوصا در حوزه تئوری سازی آینده نگر، انسجام درونی سیستمی، قابلیت وتوان بالای اجرایی یک سیستم مدعی اداره جهان، از شاخصهای مهم برتری یک اندیشه ایدئولوژیک آینده نگر، محسوب می شود.
مقایسه ساختار حکومت در نظام مهدوی با سیستمهای مد نظر در تئوریهای معاصر، نظیر تئوری پایان تاریخ فکویاما، نشان می دهد که نظام مهدویت از نظر ساختاری نیز از ویژگیهای منحصر به فردی برخوردار است که هیچ کدام از نظریه های سیاسی دیگر، از چنین امتیازاتی در این حد، برخوردار نیستند.
در موضوع بحث، این ویژگیها وتفاوتهای ساختاری نظام مهدویت، نسبت به سیست لیبرال دموکراسی مورد ادعای فکویاما، از چند بعد قابل توجه است: 1. عنصر رهبری در رأس حکومت. 2. کارویژه ها. 3. گستره قلمرو جغرافیایی 4. پایه های مردم (مردم سالاری). در اینجا به طور گذرا به بررسی این عناصر چهارگانه در ساختار حکومت مهدوی وسیستم لیبرال دموکراسی، می پردازیم:
الف. عنصر رهبری
عنصر رهبری (رهبر، کادر رهبری، هیأت حاکمه)، به عنوان محور تصمیم گیری در یک سیستم اجرایی (دولت)، از عناصر کلیدی ساختار حکومت به شمار می رود که نقش فوق العاده مهمی را در موفقیت وکارآمدی یک نظام برعهده دارد.
ساختار حکومت در نظام مهدوی، به دلیل برخورداری از رهبری معصوم وبی نظیر در هسته تصمیم گیریهای حکومتی آن، از امتیاز بی نظیری برخوردار است که هیچ حکومتی در دنیا از چنین ویژگی بهره مند نیست. برخی از اوصاف این رهبر الهی در روایات این گونه بیان شده است:
1. ساده زیستی: «مالبا سه الالغلیظ ولاطعامه الاالجشب»(عیاشی، تفسیر عیاشی: 15/2؛مجلسی، همان: 305 /76، 249/55)؛لباس وی زبر وخوراک وی خشک وبدون خورش است.
2. نظارت شدید برکارگزاران: «شدی علی العمال»(سید بن طاووس، الملاحم والفتن 1416: 325)؛ برکارگزاران سخت گیر است.
3. مهربانی وعطوفت با زیردستان «رحیم بالمساکین»(همان)؛ بر بیچارگان بسیار مهربان است.
4. قاطعیت نسبت به دشمنان: «أشدّاء علی الکفّار»(فتح: 29). نسبت به دشمنان دین فوق العاده برخورد سخت دارد.
5. مساوات در تقسیم اموال: «یقسمّ بالسویة ویعدل فی خلق الرحمن البرمنهم والفاجر»(سید بن طاووس، همان: 297 ؛مجلسی، همان: /51 29). امکانات را میان مردم نیکوکار وبدکردار مساوی توزیع می کند.
6. فقرزدایی: «یسوی بین الناس حتی لا یری محتاجا الی الزکاة» (مجلسی، همان: 390/52). برمردم چنان دادرسانی می کند که نیازمند به گرفتن زکات در میان آنان یافت نمی شود.
7. مبارزه با انحرافات وبدعتها: «یعطف الهوی علی الهدی»(همان: 549/31؛130/51). معیارهای هدایت وحق مداری را جایگزین هوا وهوس گرایی می کند.
8. ظلم ستیزی: «یبیر به کل جبّار عنید»(همان: 150/51). ریشه های زورگویان کینه توز را می خشکاند.
9. عدالت گستری: «لیدخلن القائم علیهم عدله جوف بیوتهم» (نعمانی، الغیبة1423: 307؛مجلسی، همان: 362/52). عدالت را چنان می گستراند که نسیم عدالت در درون خانه ها نفوذ می کند.
اینها از جمله رویکردها واوصافی است که روش حکومتی نظام مهدوی را از حکومتهای دیگر متفاوت می سازند. همه آنچه اشاره شد، ریشه در«عصمت» رهبری نظام مهدوی دارد. زیرا ویژگی «عصمت» یک اصل فراگیر وهمه جانبه است وتمام ابعاد علمی وعملی شخص رهبر را پوشش می دهد. رهبری معصوم در نظام مهدوی، هم در تشخیص اهداف ومصالح امت خطاناپذیر است وهم در مقام عمل واجرای اهداف مصلحانه حکومت، هیچ لغزشی در او راه ندارد.
در حالی که در رهبریهای معمولی، علاوه برخطا در تشخیص ومحاسبات، آنچه در مقام عمل معمولا موجب لغزش وانحراف از مسیر اهداف نظام می گردد، عدم تهذیب وتطهیر اخلاقی عنصر رهبری وتضاد منافع شخصی وی با اهداف کلی حکومت ونظام است.
رهبریهای غیر معصوم، همواره در معرض چنین تهدیدی قرار دارند. کم نیستند کسانی که در موارد تزاحم، خواسته های نفسانی وموقعیت سیاسی اجتماعی شان با مقاصد کلان حکومت، جانب خود را برگزیده واهداف کلی را فدای اعراض شخصی خود نموده اند وبا عناوین «پادشاه»، «امپراتور»، «ملکه» و... حکومت را ارث شخصی خود نموده ودر میان خاندان خاصی دست به دست می گردانند. به همین جهت، مردم بیشتر به سوی نظامهای جمهوریت روی می آورند ونیز مجبوراند در قوانینی اساسی خود، برای جلوگیری ویا به حداقل رساندن امکان سودجویی رییس حکومت، قیوداتی نظارتی وکنترلی شدیدی را وضع کنند.
اما عنصر رهبری در نظام مهدوی به دلیل ویژگی «عصمت» نه نیازی به اهرمهای نظارتی دارد، زیرا چنین نگرانی احساس نمی شود ونه هیچ گونه امکان تخلف وانحرافی در آن وجود دارد. بلکه شخص رهبر، یعنی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خود تجسم عینی عدالت وتقوا وخود معیار حقانیت وشناخت حق از باطل است.
ب. کارکرد
حکومت عدل جهانی مبتنی برنظام مهدوی، ضمن اینکه توسعه یافته ترین سیستم حکومتی در تاریخ بشر است، روند توسعه در آن نیز همواره بالنده وپویاست. خستگی، رخوت، ایستایی وتوقف در آن نیست. برخلاف الگوی لیبرال دموکراسی فکویاما که به اعتراف خود وی یکنواختی وتوقف پیشرفت در آن، برای مردم عصر پایان تاریخ، ملالت بار ورنج آور است.
در دولت مهدوی، توسعه همه جانبه در ابعاد اخلاقی، تربیتی، علمی، تکنولوژیکی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، امنیتی و... کار ویژه های اصلی دولت است که ثمرات ونتایج آن در هربخشی، فوق العاده چشم گیر وخیره کننده است. صدها روایت در منابع معتبر حدیثی در این زمینه وارد شده است(نک: حکیمی، عصر زنگی )که در این روایات، دستاوردها ونتایج کارویژه های حکومت مهدوی به طور شفاف، بیان گردیده است.
از جمله کارکردهای مهم دولت مهدوی، گسترش«عدالت»در جامعه پایان تاریخ است. کارکرد عدل گسترانه نظام مهدوی به دلیل تأثیر مستقی آن در شئون مختلف حیات اجتماعی وشیرینی میوه«عدالت»در ذائقه مردم، آن چنان مهم وپر جاذبه است که سایر کارکردهای دولت مهدوی، تحت الشعاع آن قرار گرفته است. مأموریت اصلی امام مهدوی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تحقق وگسترش عدالت در جهان، معرفی گردیده - یملا الارض قسطا وعدلا - ودولت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان دولت «عدالت گستر» شناخته می شود.
امام صادق (علیه السلام) نیز در ذیل این آیه می فرماید:
العدل بعد موت الجور(مجلسی، همان: 353/75 )؛مراد از حیات زمین بعد از مرگ وخشکیدن آن، حیات عدل است بعد از مرگ ظلم ورخت بستن آن از جامعه.
براین اساس، استراتژی عملی حکومت مهدوی، تکیه براصل راهبردی «عدالت» است وتوسعه عدالت در عرصه های مختلف، سرلوحه همه برنامه های مصلحانه امام مهدوی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. عدالتی که به تعبیر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله)، قوام آسمان وزمین برآن استوار است: «بالعدل قامت السموات والارض»(فیض کاشانی، تفسیر صافی 1416: 107/5). دستور العمل حکومتی وبخشنامه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به کارگزاران ووزرای دولت جهانی خویش نیز امر به اجرای «عدالت» است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
یفرق المهدی اصحابه فی جمیع البلدان ویأمرهم بالعدل والاحسان ویجعلهم حکاما فی الاقالیم ویأمرهم بعمران المدن(سلیمان، همان: /2 117)؛ مهدی یارانش را به سراسر جهان می فرستد وبه آنان دستور اجرای عدالت ونیکی با مردم می دهد وآنان را فرمانروایان کشورهای جهان قرار می دهد وموظف به آبادانی شهرها می کند.
امیر المؤمنین (علیه السلام)، نیز می فرماید:
یبعث الهدی الی امرائه بسائر الامصار بالعدل بین الناس(قرشی، حیاة الامام الهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 1417: 292). مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، والیان وفرمانداران خود را به شهرهای جهان اعزام می کن تا عدالت را در میان مردم به اجرا گذارد.
بنابراین، کارکرد دولت مهدوی در عرصه های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، با محوریت توسعه «عدالت» صورت می گیرد واین کار ویژه ها، از اختصاصات دولت مهدوی است که در هیچ دولت دیگری مشابه آن یافت نمی شود.
در دولتهای دیگر، نظیر دولت لیبرال دموکراسی، گرچه ابعاد توسعه، مورد توجه است؛اما چشم انداز توسعه مد نظر در دولت لیبرال دموکراسی، در مقایسه با توسعه دولت مهدوی اولا، بسیار اندک وناچیز است. ثانیا، متوازن وهمه جانبه نیست، زیرا عرصه های اخلاق ومعنویت، خارج از دستور کار توسعه است، ثالثا، عادلانه نیست، بلکه ظالمانه وتبعیض آمیز است، اساسا سیستم لیبرال دموکراسی ذاتا تبعیض پرور است نه عدل پرور، زیرا چرخه های دولت لیبرال، نه برمحور «عدالت» بلکه بردو محور «قدرت» و«ثروت» استوار است. بدیهی است چرخه توسعه نیز همواره به نفع صاحبان قدرت وثروت به پیش خواهند رفت نه به سمت مساوات وبرابری، گرچه در ظاهر از حقوق مساوی و«برابری» دم می زنند، اما این اشعار فریبی بیش نیست.
بنابراین، توسعه حاصل از دولت لیبرال، به دلیل نبود سازوکارهای تحقق «عدالت» در ساختار آن، هرگز به برقراری عدالت منجر نخواهند شد، بلکه ثروت ثروتمندان را افزون وقدرت قدرتمندان را بیشتر خواهند کرد ودر نهایت به پیدایش امپریالیسم قدرت وثروت خواهد انجامید که دستاورد آن جز تولد نامشروع «حق وتو» وذبح «عدالت» در پشت میزی به نام «شورای امنیت»، نتیجه دیگری به بار نخواهد آورد.
ج. گستره
ساختار دولت مهدوی، جهانی است واز نظر گستره وقلمرو جغرافیایی، عالم گیر است. براساس آیات وروایات، دولت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شرق وغرب عالم را تسخیر می کند ودر پرتو حاکمیت یکپارچه اسلام «لیظهره علی الدین کله»(توبه: 33؛صف: 9). سراسر گینی، آکنده از عدل وداد می گردد. سیطره اسلام وهمه جا نمایان است ودر هرآبادی ندای توحید طنین انداز می شود. امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
فی فتح الله له شرق الارض وغربها ویقتل الناس حتی لا یبقی الا دین محمد (علیه السلام) (شیخ طوسی، 1411: 474)؛ خداوند او را برشرق وغرب عالم پیروز می سازد. او با دشمنان پیکار می کند تا حدی که دینی جز دین محمد (صلّی الله علیه وآله) باقی نماند.
امام صادق (علیه السلام) در ذیل آیه شریفه «وله اسلم من فی السموات والارض طوعا وکرها» (آل عمران: 83). فرمود:
اذا قام القائم لا یبقی ارض الانودی فیها شهاده ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله (صلّی الله علیه وآله)(مجلسی: همان: 340/52؛عیاشی، همان: 183/1). یعنی مصداق عملی این آیه عصر ظهور قائم است که هیچ جای باقی نمی ماند مگر اینکه گواهی به وحدانیت خدا ورسالت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بدهند.
بنابراین، گستنره وقلمرو حکومت مهدوی، فراگیر وجهانی است. از این نظر هیچ دولت دیگری، ظرفیت تبدیل شدن به«حکومت واحد جهانی»، با چنین ویژگیهایی را نخواهند داشت.
ساختار دولت در الگوی لیبرال دموکراسی فکویاما، هرگز از چنین پتانسیل عظیم وفراگیری، برخوردار نیست. اساسا جمع میان ساختار دولت لیبرال ویکپارچگی به معنای حکومت واحد جهانی، یک پارادوکس است، زیرا رویکرد اصلی در دولت لیبرال دموکراسی، به سمت گسترش آزادیهای فردی از یک سو وکثرت گرایی عقیدتی، فرهنگی، سیاسی، از سوی دیگر است. چنین رویکردی، حداکثر به شکل گیری اتحادیه فدرالی وهمسو خواهد انجامید، اما هرگز به یکپارچگی مورد نظر در حکومت واحد جهانی، منجر نخواهند شد. چون رسمیت بخشیدن به آزادیهای فردی وتکثیر اعتقادات وفرهنگها، ذاتا با «حکومت واحد جهانی»، که مستلزم تمرکز تصمیم گیری ووحدت مرامی، اعتقادی، فرهنگی، سیاسی است، در تضاد است، زیرا دائما در کنار قطب برتر، قطبهای متعددی را در درون خود می پروراند که هرکدام با دیگری احساس دوگانگی وتضاد نسبی دارند. در حالیکه مفهوم حاکمیت، چیرگی، اقتدار وتک قطبی بودن در دولت واحد جهانی مهدوی، به معنای برتری سیاسی - نظامی حکومت مهدوی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برسایر دولتها وقدرتهای موجود رقیب نیست، بلکه به معنای وحدت همه قطبهاست.
در دولت جهانی مهدوی، همه قطبها اعم از قطب فکری - اعتقادی، قطب فرهنگی - تربیتی، قطب نظامی - امنیتی، قطب سیاسی - اجتماعی، قطب مدیریتی و... یکی است وآن قطب «امامت» است که محور همه تصمیم گیریها وسیاست گذاریهای خرد وکلان است. اداره نظام جهانی با انگشت اشاره محور «امامت» تدبیر می شود وتمامی والیان وفرمانروایان اقالیم، از یک محور ومرکز، فرمان می گیرند. امام باقر (علیه السلام) فرمود:
اذا قام القائم بعث فی کل اقلیم رجلا ثم یقول له: عهدک فی کفک فاذا ورد علیک ما لا تفهمه ولا تعرف القضأفیه فانظر الی کفک واعمل بما فیها (مجلسی، همان: 365 /52؛قرشی، همان: 317/3)؛ هنگامی که حضرت قاء ظهور نماید، برای هرمنطقه ای فردی را می فرستد وبه او می گوید: دستور العمل تو در دست توست. هرگاه حادثه ای پیش آمد که دستور آن را نمی دانی به کف دستت نگاه کن، هرچه در آن منعکس باشد، طبق آن رفتار نما.
کلمه «فانظر الی کفک» شاید اشاره به پیشرفت تجهیزات الکترونیک وابزار انتقال سریع پیام باشد که در هرلحظه ای امکان چنین ارتباطی را فراهم می سازد. اما در هرحال این فرمانبری وعمل برطبق دستور العملها وبخشنامه های محور «امامت»، اختصاصی به دستور العملهای قضایی ندارد، بلکه همه فرمانهای حکومتی را شامل می شود.
د. مردمی بودن
حکومت مهدوی، ضمن اینکه دارای مشروعیت الهی ودینی است، از نظر شاخص مقبولیت، مردمی ترین حکومت است ورهبری آن محبوب ترین رهبر تاریخ است. امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، با همه قاطعیت خود، مظهر رحمت ورافت اسلامی است. در ساختار حکومت او، رابطه دولت ومردم براساس یک تعامل برخاسته از ایمان، معرفت، عشق وعاطفه استوار است وحکومت او، حکومت بردلها وجانهاست ومردم از عمق قلب به امام خود عشق می ورزند.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله)، در مورد محبوبیت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان مردم می فرماید:
اشبرکم با المهدی یبعث فی امتی... یملا الارض قسطا وعدلا ویرضی عند ساکن المأ وساکن الارض(شیخ طوسی، همان: 178)؛ شما را به آمدن مهدی بشارت می دهم که اهل آسمان وزمین از حکومت او راضی وخشنودند.
در جای دیگر می فرماید:
المهدی... یرضی بخلافته اهل السماء واهل الارض والطیر فی الهواء (احمد حسینی، حقیقة الاعتقاد بالامام المهدی المنتظر 2000: 175)؛ مهدی کسی است که همه موجودات از او راضی است حتی پرندگان آسمان به خلافت او راضی اند.
بنابراین، عنصر «مردمی بودن» یکی از ویژگیهای ساختار دولت مهدوی است که در هیچ دولتی، مشابه آن دیده نمی شود. از این نظر، حتی مدل «لیبرال دموکراسی» غربی مد نظر فکویاما نیز - که بیش از دیگران مدعی مردمی بودن است وامروزه به عنوان بهترین سیستم مردم سالار وانمود می شود - با چالشهای شدیدی روبه روست.

کتابنامه

1. قرآن کریم.
2. احمد حسینی، یعقوب، حقیقة الاعتقاد بالامام المهدی المنتظر، اردن، 2000.
3. اسوالداشپنگلر، فلسفه سیاست، ترجمه هدایت الله فروهر، تهران، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی 1369.
4. بحرانی، سید هاشم، سیمای حضرت مهدی در قرآن(ترجمه المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، تهران، آفاق، 1367.
5. جمعی از نویسندگان، جامعه ایده آل اسلامی ومبانی تمدن غرب، دبیرخانه دائمی اجلاس دو سالانه بررسی ابعاد ووجودی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم، 1379.
6. حییم، سلیمان، فرهنگ معاصر انگلیسی - فارسی، فرهنگ معاصر، ششم، 1378.
7. رشیدی، بهروز، فرجام تاریخ در اندیشه معاصر، دبیرخانه دائمی اجلاس، 1381.
8. رضوی، مسعود، پایان تاریخ - سقوط غرب وآغاز عصر سوم، تهران، شفیعی، 1381.
9. سلیمان، کامل، روزگار رهایی، ترجمه علی اکبر مهدی پور، تهران، آفاق، 1405 ق.
10. سنن ابو داود، کتاب المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
11. سید بن طاووس، الملاح والفتن، اصفهان، مؤسسه صاحب الزمان، 1416 ق.
12. شیخ صدوق، کمال الدین، تصحیح وتعلیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1405 ق.
13. شیخ طوسی، محمد، الغیبة، تحقیق عبد الله طهرانی وعلی احمد ناصح، قم، مؤسسه معارف اسلامی، 1411 ق.
14. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الأثر فی الثانی عشر، تهران، مکتبه الصدر،
15. صمدی، قنبر علی، فصلنامه انتظار، سال پنجم، تابستان شماره 16، 1384.
16. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، تحقیق رسولی محلاتی، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه،
17. فیض کاشانی، محسن، تفسیر صافی، تهران، مکتبة الصدر، 1416 ق.
18. قرشی، باقر شریف، حیاة الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، اول، 1417 ق.
19. قنبری، آیت، شیعه وجهان فردا، قم، پژوهشکده تحقیقات اسلامی، رمزم هدایت، اول، 1384.
20. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق وتصحیح علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه 1363.
21. کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، چاپ اول، 1411 ق.
22. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق.
23. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، تحقق فارس حسون کریم، قم، انور الهدی، 1423 ق.

پایان مقاله

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(1) میشل فکو در سال 1926 در پواتیه ژاپن به دنیا آمد ودر سال 1984 در اثر ابتلا به بیماری ایدز درگذشت. وی دارای تابعیت امریکایی ومقیم این کشور بود. فکویاما در بخش برنامه ریزی سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا فعالیت داشت وبرخی از پژوهشهای استراتژیک خود را در مؤسسه مطالعاتی غیر انتفاعی راند انجام داد. این مؤسسه، به مثابه بازوی تحقیقاتی ومشورتی نیروهای مسلح آمریکا در سال 1948 بنیانگذاری شده وبه نیازهای علمی وتحقیقاتی ارگانهای دولتی آمریکا پاسخ می دهد. مهم ترین کتاب وی پایان تاریخ وآخرین انسان نام دارد که به زبان فارسی نیز برگردانیده شد است. با ارائه توری آخر الزمانی «پایان تاریخ» فکویاما در ردیف مهم ترین نظریه پردازان غربی قرار گرفت وشهرت جهانی پیدا کرد.
(2) در کتاب معجم الحادیث الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)(5 جلد)، بیش از دو هزار حدیث از چهار صد منبع معتبر شیعه وسنی، جمع آوری شده است که از این تعداد حدود پانصد حدیث از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) نقل شده است.
(3) امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «ان قائمنا قام مد الله لشیعتنا فی اسماعهم وابصارهم حتی لا یکون بینهم وبین القائم برید یکلمهم فیسمعون وینظرون الیه وهو فی مکانه»(کلینی، روضة کافی: 241/8؛ مجلسی، بحار الانوار: 52. 336).
(4) امام صادق (علیه السلام): «ان المومن فی زمان القائم وهو بالمشرف سیری اخاه الذی فی المغرب وکذا الذی فی المغرب یری اخاه الذی فی المشرق»(مجلسی، همان: 391/52).

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۷/۱۱/۲۳ : ۳.۵ K : ۰
: قنبرعلی صمدی : مجله کوثر معارف
comments:
no-comments