(۲۸۸) چگونگی پیروزی امام زمان (علیه السلام)
چگونگی پیروزی امام زمان (علیه السلام)
نویسنده: عزیز الله علیزاده مالستانی
پژوهشگر مباحث مهدویت
مجله انتظار موعود - تابستان 1386 - شماره 21
چکیده:
بی شک زندگی انفرادی وعدم تفاهم وتعادل، ملازم با جهل، عقب ماندگی وانحطاط است. در مقابل، تعادل وهم زیستی، زندگی اجتماعی، انسجام واتحاد، پیشرفت وترقیات علمی، صنعتی، اجتماعی و... را به همراه خواهد داشت. از روزی که بشر از انزوای خلوت خود، از میان غارها، کنار سنگ ها وپای درختان بیرون آمد ودر کنار سایر انسان ها زیست؛ تفاهم، تعاون، تقسیم وظایف، انسجام، اتحاد وتشکلات اجتماعی سیاسی پدید آمد ودر زندگی فردی واجتماعی او پیشرفت هایی حاصل شد واین پیشرفت، در طول تاریخ ادامه یافت وبالاخره آگاهی، انسجام واتحاد انسان ها به مرحله ای می رسد که همه مردم روی زمین از یک قانون واحد اطاعت می کنند واز یک رهبر فرمان می برند. واین زمانی است که ضعف وناکارآیی رهبری وقوانین ساخته بشری را تجربه کرده باشند.
در این نوشتار به این پرسش، پاسخ داده خواهد شد که امام زمان (علیه السلام) چگونه با لشکری متشکل از 313 نفر ویا شمشیر- که از سلاح های ابتدایی جنگی بشری است - بر خصمی که به پیشرفته ترین اسلحه مجهز است پیروز می شود.
در این مقاله برآنیم تا سیر طبیعی جوامع بشری، از جهل به سوی آگاهی واز زندگی انفرادی، به سوی زندگی اجتماعی ونیز انسجام واتحاد وتشکلات اجتماعی- سیاسی انسان ها را به عنوان یکی از زمینه های پیروزی انقلاب امام زمان (علیه السلام) بررسی کنیم.
مبحث قیام با شمشیر ونیز یاوران امام زمان (علیه السلام) که 313 نفر هستند، هرکدام نمادی از یک مفهوم هستند. شمشیر، نماد قدرت نظامی است واین سخن برای کسانی گفته شده است که فقط شمشیر وامثال آن را به عنوان سلاح رزمی می شناختند.
313 نفر نیز برای بیان سلسله تاریخی افرادی هستند که برای احقاق حق، قیام کرده اند. بدین مفهوم که حضرت امام زمان (علیه السلام) آخرین حلقه از سلسله حق طلبان است که قیام حق خواهی آنان را که نقطه آغاز حرکت شان، 313 نفر بوده اند؛ به پیروزی نهایی می رساند؛ چه، هر حرکت اصلاحی واجتماعی از یک محدوده کوچک آغاز می شود وبه تدریج، توسعه پیدا می کند تا به پیروزی نهایی برسد. در این مقاله بیان خواهد شد که پیروزی امام زمان (علیه السلام) نیز تدریجی ونه آنی وخلق الساعة صورت می گیرد.
بالاتر از این، از لوازم پیشرفت های صنعتی ونظامی، این نیست که جریان های حق طلب وعدالت خواه، هرگز به سلاح های پیشرفته، دست رسی پیدا نکنند ودر عقب ماندگی دائمی به سر برند.
با توجه به آن که اسلحه وامکانات رزمی تنها یکی از شرایط پیروزی است ونه علت تامه آن. به طور قطع زمانی فرا می رسد که بشر به این فهم خواهد رسید که اسلحه اگر به منظور رسیدن به طمع های غیر انسانی باشد؛ در جهت تخریب حرث ونسل انسان به کار می رود ودر آن زمان، دروغ مدعیان صلح وآزادی ودموکراسی کاملاً برای مردم برملاء ووجدان های انسانی بیدار خواهند شد وآن گاه حتی تولیدکنندگان سلاح های مدرن از آن استفاده نخواهند کرد.
در این مقاله به این مطلب نیز اشارتی شده است.آیا حضرت رسول اکرم (ص)، تنها با اسلحه وامکانات قوی رزمی، بر خصمی خون خوار، متعصب وانتقام جو که از نظر عدد وامکانات رزمی در شرایطی به مراتب بهتر وبالاتر بودند؛ پیروز شد یا نحوه رهبری وبرجستگی های نظامی وامدادهای غیبی، او را به پیروزی رساند؟ آیا آن حضرت تنها به کمک اسلحه، مردمی را که طی زمانی قریب به شش سده، حتی اندکی در زندگی خود پیشرفتی حاصل نکرده بودند؛ به آقایی وسیادت می رساند؟ در مقاله به این نکته خواهیم پرداخت که غلبه علمی، منطقی واستدلالی، یکی از راه های پیروزی در برخورد اندیشه هاست. هم چنین شبهات دیگری را نیز بررسی خواهیم کرد.
چگونگی پیروزی امام زمان (علیه السلام)
از پرسش هایی که در مورد قیام حضرت (علیه السلام) مطرح می باشد، این است که آن حضرت چگونه وبا چه وسیله وامکاناتی، بر قدرت های جهانی پیروز می شود؟ پیشرفت های صنعتی وتکنولوژی بی سابقه، دسترسی به سلاح های هسته ای وترقیات روزافزون وحیرت زای دیگر از سویی، وجنگ با شمشیر وسلاح های ابتدایی قدیمی- آن چنان که در روایات آمده است - از طرف دیگر؛ این پرسش را در ذهن ها به وجود می آورد که چگونه شخص با به کارگیری سلاح های ابتدایی قدیمی، بر خصم خود که مجهز به سلاح های اتمی است، پیروز خواهد شد؟
آیا پیروزی امام زمان (علیه السلام) با جنگ وقدرت نظامی است، یا وسیله دیگر. اگر با جنگ است، با کدام امکانات وفن آوری های جنگی وبا چه وسیله وشیوه ای؟ از راه اعجاز وخرق عادت یا روش های عادی ومعمولی؟
پاسخ اجمالی؛ پیروزی امام مهدی (علیه السلام)، نه از روی اعجاز صرف است، بلکه با شیوه های معمولی است، اما با تأییدات وکمک های خداوندی؛ چه، اگر خداوند پیروزی بنده ای از بندگانش را اراده کند، همه نقشه ها، تدبیرات وامکانات خصم او را به ضرر دشمن او به کار می برد. وبالاخره پیروزی حضرت مهدی (علیه السلام) هم از راه نظامی وتسلیحاتی، وهم از راه های دیگر، ممکن ومیسر ویک امر عادی است.
پاسخ تفصیلی؛ نه این پرسش، یک سؤال تازه است ونه قیام حضرت مهدی (علیه السلام)، یک قیام تازه ای؛ که پیش از آن قیام هایی از نوع قیام حضرت مهدی (علیه السلام) صورت نگرفته باشد؛ چه، قیام وانقلاب حضرت مهدی (علیه السلام)، تداوم قیام پیامبران الهی است. هر پیامبری در هر عصری که برانگیخته شد وبرای هدایت واصلاحات عمومی قیام کرد، از نظر عده وعُدّه وساز وبرگ نظامی وامکانات مادی، نسبت به دشمنان خود ضعیف بود، اما عملاً پیروز شد.
تکنولوژی وفن آوری پیشرفته وتسلیحات قوی وارتش نیرومند، به تنهایی کارساز نیست.
تاریخ جنگ های پیامبراسلام (ص) بهترین شاهد است. برای مثال، آن حضرت با 313 نفر، نه به قصد جنگ، بلکه به قصد مصادره اموال تجارتی کاروان قریش، از مدینه بیرون رفتند ودر مسیر راه تصمیم به جنگ گرفته شد. وتنها، هفتاد شتر بیشتر نداشتند که به نوبت سوار می شدند ودو رأس اسب وشش قبضه شمشیر، اما یک نیروی نظامی کاملاً مسلح را از پای درآوردند، هفتاد نفر از مشاهیرشان را به خاک هلاکت افکندند وهفتاد نفرشان را به اسارت گرفتند(1).
فرو ریختن کاخ های قدرت
هم چنان که صاحبان قدرت های مادی وتسلیحاتی امروزین، مغرورانه به قدرت وامکانات وسلاح های پیشرفته خود می بالند، اقوام پیشین نیز بر قدرت تسلیحاتی ونظامی، شهرهای زیبا وحصارهای مستحکم خود می بالیدند ورجز می خواندند که چه کسی زورش به ما می رسد(2)؟ آن چنان که مدنیت های عظیم ودرخشان، دژهای محکم، شهرها وخانه های زیبا، از اساس درهم فرو ریخت، قدرت های چشم گیر دنیای امروزین نیز محکوم به زوال است. قرآن به ما اطمینان می دهد «که این قدرت های خیره کننده، چون از حق بهره ای ندارند، مانند کف روی آب در معرض فنا وزوال است»(3).
چون اینها داعیه ربوبیت زمین را دارند وبا خدا درافتاده اند ودر برابر خدا «هَلْ من مُبارز» می گویند. همین غرور وداعیه ربوبیت واستکبار، زمینه خذلان وهلاکت شان را فراهم می کند.
قرآن می فرماید: «این کاخ های سر به فلک کشیده، فن آوری وتکنولوژی جدید، در برابر اراده خداوندی، محکم تر از خانه ها وشهرهای سنگی قوم عاد نیست»(4).
قوم عاد در تنومندی وقدرت بدنی، افراد استثنایی بودند ودر آن زمان، بناهایی با آن استحکام وزیبایی، مانند بناها وصنعت وتکنولوژی قوم عاد نبود(5). قوم عاد، مردم درشت هیکل، دارای قدرت بدنی وتمدن پیشرفته بودند واز دیگر اقوام، جلوتر بودند. قرآن از زبان حضرت هود نقل می کند: «به یاد آرید آن دم که شما را از پس قوم نوح جانشین آنان کرد وجثه های شما را درشت آفرید»(6).(7)
قوم عاد معمولاً ساختمان های خود را روی فرازها وبلندی های کوه ها، بنا می کردند: «از روی عبث وبیهودگی در نقطه های بلند خانه می سازید»(8).
«آنان بدون آن که احتیاج به چنین خانه هایی داشته باشند، بر فراز کوه ها، ساختمان های بلند، زیبا ومحکم می ساختند تا به تفریح وهوسرانی بپردازند وبه امید آن که جاودانه زندگی نمایند، این ساختمان ها را آباد می کردند»(9).
سرانجام، این قوم متکبر ومغرور، به خواری وخذلان گرفتار آمدند ومایه عبرت دیگران شدند: «چونان تنه های درخت خرمای میان تهی به این سو وآن سو بیفتادند»(10).
وقوم ثمود نیز نخستین قومی بودند که از سنگ ها وکوه های تراشیده، زیباترین ساختمان ها وشهرها را آباد می کردند، و1700 شهر زیبا را از سنگ های تراشیده آباد کردند(11). قوم ثمود معمولاً کوه ها را خالی کرده ودر درون کوه ها، بناها وآپارتمان های خود را آباد می کردند(12). شهوت پرستانه واز روی طغیان، یا استادانه واز روی مهارت در داخل خانه ها خانه می ساختند(13).
این قوم سرکش نیز به عذاب خوارکننده گرفتار آمدند وبا خاک یکسان شدند(14). قرآن با لحن توبیخ آمیزی می فرماید: چرا در زمین گردش نمی کنید وسرنوشت امثال واسلاف این زورگویان را نمی بینید؟ چرا در مورد سنت لایتغیر الهی - که هر که تکبر کرد به زمین خورد - نمی اندیشید؟ سنت الهی به زمانی دون زمانی اختصاص ندارد(15).
در آیه دیگر است که: بلی، آن چنان که عدد وقدرت، قلعه های محکم وبناهای مرتفع وشهرهای زیرزمینی آن مردم کبرپیشه را بی نیاز نکرد، ساختمان های برافراشته وساخته شده از گچ وآهن وآهک وتکنولوژی پیشرفته امروزین نیز درد کسی را دوا نخواهد کرد. خداوند دماغ هر متکبری را به خاک می مالد واولیایش را غالب می نماید(16).
بنابراین راه ها ودلایلی مبنی بر آن که پیروزی حضرت مهدی به طرق معمولی وعادی- با کمک خداوندی- تحقق می پذیرد وجود دارد که دراین جا به چند طریقه اشاره می شود:
1. سیر جوامع بشری به سوی تشکیل حکومت جهانی
می توان گفت که زندگی ابنای انسان، در بدو پیدایش وآغاز تکون آن، با کمال سادگی وشبیه زندگی حیوانات بوده است؛ نه سخن درستی می توانستند بگویند، نه لباس درستی می توانستند بپوشند، لابد منویات خود را با اشارات تفهیم می کردند وبه جای لباس، قطعه پوست حیوانی، یا پوست وبرگ درختی به خود می بسته اند ونه طرز زندگی ومعاشرت اجتماعی را می فهمیده اند. در معاشرت های اجتماعی وروابط انسانی نیز به صورت انفرادی وتنهایی ودر نهایت سادگی به سر می برده اند.
قرآن، شیوه زندگی مردم زمان ذوالقرنین را که در مشرق زمین زندگی می کرده اند، بدین گونه نقل می کند که: «تا به طلوع گاه خورشید رسید، وآن را دید که به قومی طلوع می کند که ایشان را در مقابل آفتاب پوششی قرار نداده ایم»(17).
منظور از ستر، چیزی است که آدمی با آن خود را از آفتاب بپوشاند وپنهان کند، مانند ساختمان ولباس؛ یعنی مردمی بودند که بر روی خاک زندگی می کردند، خانه ای که در آن پناهنده شوند، وخود را از حرارت آفتاب پنهان کنند، نداشتند.
آن مردم هنوز بدین حد از عقل نرسیده بودند که بفهمند خانه ولباسی هم لازم است، هنوز علم خانه آباد کردن، خیمه زدن، ولباس بافتن ودوختن را نداشتند(18).
تا وقتی میان دو کوه رسید ونزدیک آن قومی یافت که سخنی را نمی فهمیدند؛ که کنایه از سادگی وبساطت فهم آنها است(19).(20)
قولاً، در آیه نکره در سیاق نفی است. نفی فهم هر سخنی را می کند. این وضع وحال مردم زمان ذوالقرنین بوده ومعلوم است که حال انسان های اولیه، عقب تر از اینها بوده است.
تا آن که به تدریج، پیشرفت هایی صورت گرفت؛ زبان، خانه، لباس ووسایل زندگی اختراع کردند. ودر روابط اجتماعی نیز، نظام خانوادگی به وجود آمد وجای خود را به نظام قبیله ای داد. رژیم های استبدادی وامپراطوری های بزرگ به وجود آمد، تا به مرحله جمهوری ومردم سالاری رسید. اتحادیه ها وپیمان های منطقه ای به وجود آمد وسازمان هایی در سطح بین المللی شکل گرفت. وبالاخره جهان به صورت یک دهکده درآمد.
اما دغدغه هم چنان باقی است، مردم سالاری ودموکراسی نتوانسته است به بشر آرامش بدهد؛ از این رو، نخبگان در اندیشه تشکیل حکومت جهانی واحد افتاده اند.
انشتین گوید: تمامی نژاد بشر باید در زیر یک پرچم زندگی کند، یا حکومت جهانی وکنترل بین المللی انرژی واتمی یا انهدام تمدن بشری(21).
برتراندراسل گوید: چون خرابی جنگ بیش از قرون گذشته است، یا حکومت واحد را قبول کنیم، یا به عهد بربریت برگردیم وبه نابودی نژاد انسانی راضی شویم(22).
پروفسور ارنولد توین بی گوید: تنها راه نجات نسل بشر وحفظ صلح، تشکیل حکومت جهانی وجلوگیری از گسترش سلاح های اتمی است(23).
اما مشکلی که بشر امروز دارد، این است که آن شخصیت شایسته که بتواند باور واطمینان مردم را به سوی خود جلب نماید، وجود ندارد، چون سر وکار بشر همواره با مدعیان دروغین صلح وعدالت بوده است وآنان ناکام تر از این بوده اند که بتوانند اعتماد بشریت را جلب نمایند.
اما قرآن نوید قطعی می دهد که اراده لایزال ولایتغیر خداوندی بر این تعلق گرفته است که صالحان وشایستگان، میراث بر زمین می شوند وصلح وعدالت وآرامش را در جهان برقرار می نمایند(24).
اعتقاد به نجات بخش
اعتقاد به نجات دهنده از ابتدا در جوامع بشری وجود داشته است وتاریخ می گوید: همه جامعه های بزرگ، جامعه ی منتظرانه وهمه فرهنگ ها، دارای دو شاخص مشترک اند:
یک، هر تمدن وفرهنگی- حتی جامعه های ابتدایی وعقب مانده- بنا به نقل قصه ها واساطیر خود، در دورترین گذشته خویش، دارای عصر طلایی بوده اند که در آن عصر، عدالت، آرامش، صلح وعشق وجود داشته وسپس از بین رفته ودوره فساد وتیرگی وظلم به وجود آمده است.
دو، آن که معتقد به یک انقلاب بزرگ ونجات بخش در آینده وبازگشت به عصر طلایی؛ عصر پیروزی عدالت، برابری وقسط هستند. این اعتقاد همه جوامع بشری وتجلّی غریزه جامعه است؛ چه، جامعه موجود زنده است وموجود انسانی زنده، منتظر است، اگر منتظر نباشد حرکت نمی کند وتن به آن چه هست می دهد(25).
بنابراین اگر مصلحی که از آسمان حمایت وهدایت می شود، ظهور نماید، وبشر آرمان ها وآرزوهایش را در وجود او ببیند، قطعاً به او ایمان می آورد واز او پیروی می کند.
3. اصل آینده گرایی
اصل اعتقاد جامعه بشری به منجی موعود وپیروزی قطعی حقیقت وعدالت وآزادی بشر در نهاد جوامع بشری، موجود است؛ یعنی مکتب، ایدئولوژی ومذهبی که براساس آینده نگری مبتنی است، وپیروانش را به سوی آینده می راند، از مترقی ترین انواع تلقی زندگی انسان وحرکت تاریخ است که در مقابل آن، اصل محافظه کاری وتن دادن به وضع موجود، گذشته گرایی وارتجاع قرار دارد.
قرآن، این اصل را با بهترین ومترقی ترین وجه آن بیان می کند: «محمّد (ص) جز رسول نیست که پیش از او پیامبرانی گذشتند، پس اگر مرد یا کشته شد، شما به عقب برمی گردید ومرتجع می شوید؟»(26).
وقتی در جنگ احد لشکریان فراری اسلام شنیدند که پیامبر (ص) کشته شده است، بین خود گفتند که برویم پیش عبدالله بن اُبی واز او خواهش کنیم که پیش ابوسفیان از ما شفاعت کند وعذر ما را بپذیرد(27)!
این آیه می گوید: شما نباید در شخص پیامبر (ص) متوقف شوید، پیامبرپرستی در اسلام مطرح نیست، اصالت مکتب وفکر مطرح است. پیامبر (ص) بالاخره می میرد، اما دین وشریعت وقانون او زنده است، به پیش بتازید، جلو بروید، به گذشته وحال وشخص دل نبندید، به عقب برنگردید ومرتجع نشوید؛ چه، او تنها رسول است تا رسالت الهی وهدف ها ومسئولیت ها را برساند وانقلابی در درون واندیشه واخلاق پدید آورد؛ انقلابی انسانی والهی که با استقامت وبر طبق فطرت پیش برود.
بنابراین بشری که به طبیعت خود از ظلم وتبعیض وفساد، ناامنی ودروغ وتزویر و...نفرت دارد وخواهان صلح وعدالت وآزادی وامنیت وراستی و...است وبه سوی یک آینده روشن در حرکت است وانتظار رسیدن به آن را دارد، هر گاه شخصی را ببیند که برای نجات آنها ظهور کرده است، از نوع مدعیان دروغین صلح وعدالت وآزادی نیست؛ بلکه به راستی مصلح است وآزادی خواه وعدالت خواه، قطعاً از وی پیروی می کند؛ چون آرمان وخواسته های خود را در وجود او می بیند.
بشری که جنگ های خانمان سوز، ظلم، دروغ ونیرنگ و....، زندگی او را به صورت گور تاریک ودوزخ سوزان درآورده است، چگونه از شخصی که دروغ وظلم وفساد وفریب و...را دشمن می دارد وصلح وعدالت را پیاده می کند، پیروی نکند؟ واین برخلاف آرمان وانتظار او است.
4. خستگی از جنگ وآمادگی پذیرش حکومت مهدی (علیه السلام)
وقتی خداوند کاری را بخواهد انجام دهد، اسبابش را از پیش فراهم می کند. به فرموده امام صادق (علیه السلام)، قدرت ها وقطب های جنایت وظلم، به قدری با هم خواهند جنگید که در نیرو وقدرت فرسوده می شوند. وبه قدری از درون به فساد خواهند رفت که مقاومت شان را از دست خواهند داد. آن گاه شما از بی هوشی بیدار می شوید وچون مسلّح به نیروی ایمان وآگاهی هستید، بر آن قدرت های از برون فرسوده واز درون پوسیده پیروز می شوید. آن چنان که قدرت های نظامی افسانه روم وایران، آن چنان با هم جنگیده بودند که حال ورمقی برای آنها باقی نمانده بود؛ به محضی که مسلمانان بر آنها تاختند، تسلیم شدند(28).
بلی، آن چنان که در فرموده حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) پیش بینی شده است، چنین روزی خواهد آمد که صاحبان سلاح های جدید رجز می خوانند و«هل من مبارز» می گویند، وتشنگان جنگ هستند، ثروت وغنایمی که در آغاز جنگ در دست شان قرار می گیرد، در ذایقه شان بسی شیرین است، اما پس از مدتی که آبادانی ها به ویرانی کشانده شدند، نیروهای انسانی طعمه شعله های جنگ شدند، وزرادخانه ها پایان پذیرد، زندگی بر جنگ افروزان تلخ وبی مزه می شود وهرکدام بی رمق وبی حال سرجای خود می مانند:
«حَتّی تَقُومَ الْحَربُ بِکم عَلی ساقٍ....تا آن که جنگ، شما را برپای می دارد؛ یعنی زمانی فرا می رسد که مردم خواسته وناخواسته به یک جنگ فراگیر کشانده می شوند.
بادِیاً نَواجِذَها؛ آخرین دندان های خود را نشان دهنده باشد. درندگان وقتی به خشم می آیند، چنان دهان می گشایند که آخرین دندان های خود را می نمایانند. این استعاره بالکنایه است. ومفید این معناست که جنگ به آخرین درجه از شدت وحدت خود می رسد، وآخرین دندان های خود را نشان می دهد.
مَمُمُلوّةً اخلافُها؛ در حالی که پستان های آن پر از شیر شده است. این نیز کنایه یا استعاره از زراد خانه ها وانبارهای باروت ومهمات است. چنان چه هم اینک قسمت عمده بودجه کشورهای استعماری، صرف هزینه جنگ می شود.
حُلُواً رضاعُها؛ مکیدن آن شیرین است. وقتی در آغاز جنگ، ثروت وغنایمی به دست شان می آید، برایشان شیرین است.
أمّا وعلقما عاقبتها؛ اما عاقبت آن بسی تلخ است(29). آن گاه که دیدند خانه ها ویران شدند، زراد خانه ها تمام شدند وانسان ها به هلاکت رسیدند، زندگی برایشان تلخ می شود، بی رمق وبی حرکت در جایشان می مانند. وقطعاً در چنین روزی تولیدکنندگان اسلحه پیشرفته از به کار انداختن آن خسته وبی زار می شوند. آن زمان، یک حمله ویک ضربه کوبنده برای انهدام شان کافی است.
از اشعار امرء القیس است که:
جنگ در اول امر، چون دختر جوانی است که با آرایش خود هر نادانی را می فریبد.
آن گاه که آتش آن مشتعل شود وبه شدت برافروخته گردد، به صورت پیرزن بی شوهر در می آید.
با موی سپید، سرتراشیده وصورت زشت، که هر که از بوییدن وبوسیدن آن نفرت دارد(30).
تولید وآزمایش سلاح های اتمی، مسابقات جنون آمیز تسلیحاتی وانبارهای مملو از سلاح های جدید وپیشرفته، ابتدا گریبان تولیدکنندگان آنها را می گیرد؛ چنان چه امروز صاحبان قدرت های مادی، مانند گرگان گرسنه روبه روی هم می خوابند، واز ترس یک دیگر سخت در وحشتند.
جان کندی - وزیر خارجه اسبق آمریکا - (حدود 50 سال پیش) که هنوز سلاح های جدیدتری، اختراع نشده بود، گفت: هم اکنون با ظرفیت انهدام کننده ای که در اختیار ماست، می توانیم دشمن را 25 بار نابود کنیم. ونیروی مقابلی که در دست خصم است، می تواند ما را ده مرتبه معدوم کند...(31). در چنین شرایطی که سلاح های اتمی ودیگر سلاح های ویران گر، حرث ونسل بشری را به تباهی کشاند، وبشر روی زمین زهر تلخ وکشنده سلاح های پیشرفته وقیافه عبوس جنگ های ویران گر را ببینند، آن مصلح الهی ظهور می کند:
«آگاه باشید! فردایی که شما را از آن شناختی نیست، زمام داری حاکمیت پیدا می کند که غیر از خانواده حکومت های امروزی است وعمال وکارگزاران حکومت ها را به سبب اعمال بدشان کیفر خواهد داد، زمین میوه دل خود را برای او بیرون می ریزد، وکلیدهایش را به او می سپارد، او روش حکومت عادلانه را به شما نشان می دهد، کتاب خدا وسنت پیامبر را که تا آن روز متروک مانده اند، زنده می کند»(32).
عبدالملک بن اعین گوید: از محضر امام باقر (علیه السلام) بلند شدم، بردست خود تکیه وگریه کردم وگفتم: امید وانتظار دارم که ظهور حضرت قائم (علیه السلام) را ببینم ونیرویی هم داشته باشم. حضرت فرمود: مگر راضی نمی شوید که دشمنان شما یک دیگر را می کشند وشما در خانه های تان در امان هستید(33).
آری، در چنین وقتی است که منادی واقعی صلح وآزادی وعدالت ظهور می کند وسیره عدالت خواهی را به راستی نشان می دهد.
5. فتنه وخوف شدید، زمینه ساز انقلاب مهدی (علیه السلام)
ابوحمزه ثمالی گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:...ای ابوحمزه ! قائم (علیه السلام) قیام نمی کند، مگر بعد از آن که خوف شدید، تزلزل وبی ثباتی، فتنه وبلاء ومصیبت، گریبان مردم را بگیرد. وپیش از آن بیماری طاعون دمار از روزگار مردم کشیده باشد، آن گاه که بین عرب شمشیر براّن حاکم شود، اختلاف شدید وپراکندگی در مسائل دینی، میان مردم پدید آید. حال ومزاج مردم به گونه ای دگرگون شود که هر صبح وشام آرزوی مرگ نمایند. واین در وقتی است که ببینند مردم به مرض «هاری» گرفتار شده اند، وگوشت یک دیگر را می خورند؛ خروج مهدی (علیه السلام) - هرگاه خروج کند - زمانی است که مردم کاملاً از صلح وعدالت ناامید شده باشند(34).
کلَبْ، به معنای عطش شدید وحرص شدید بر خوردن است بدون آن که گرسنه باشد؛ ضرر وزیان رساندن، گازگرفتن، دیوانگی، فرومایگی، شخص درنده وبدخوی. عام الکلَبْ، سال قحطی وگرسنگی. تکالُب، مانند سگان به جان هم افتادن وبه یک دیگر یورش بردن.
کلَب، بیماری ساری است که به «رهبة الماء» معروف است. ویروس آن در لعاب سگ است که توسط گاز گرفتن منتقل می شود. از نشانه های آن، تشنجاتی در جهازات تنفس وبلعیدن، واضطرابات شدید دیگری است در جهازات عصبی.
بلی، تمدن، صنعت وتکنولوژی ونوآوری های دیگری که با ایمان واخلاق توأم نباشد، در دامن خود چنین انسان هایی می پروراند. «کسی که از یاد من اعراض می کند او را در تنگنای زندگی قرار می دهم»(35).
ذو القرنین وتسخیر زمین
پیروزی حضرت مهدی (علیه السلام) از راه های معمولی، با تأییدات خداوندی، امری ممکن است که نمونه های آن در تاریخ بشری تحقق پیدا کرده است واز این رو غلبه آن حضرت بر قدرت های زمینی وتشکیل حکومت واحدی که در آن فقط خدا پرستیده شود وعدالت وامنیت عمومی برقرار شود، چیز تازه ای نیست که سابقه نداشته باشد. حضرت ذو القرنین از جمله کسانی بود که قسمت اعظم روی زمین را به تسخیر خود درآورد که داستانش در قرآن آمده است.
کمال الدین وتمام النعمة، به سند خود از اصبغ بن نباته روایت می کند که حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) بر فراز منبر بود، ابن الکواء از وی پرسید که ما را از داستان ذو القرنین خبر بده، که پیغمبر بود یا ملک؟ دو شاخ او از طلا بود یا نقره؟
فرمود: نه پیامبر بود، نه ملک. او مردی بود که خدا را دوست می داشت وخدا او را دوست می داشت، او برای خدا خیر می خواست وخدا برای او خیر می خواست. او مردم را به سوی خدا دعوت کرد، او را زدند ویک طرف- شاخ – سرش را شکستند.
پس مدتی از مردم غائب شد وبار دیگر برگشت ومردم را به سوی خدا دعوت کرد، او را زدند وطرف دیگر سرش را شکستند، واینک در میان شما نیز کسی مانند او هست(36). برخی گفته اند او را بدین جهت به ذوالقرنین ملقب کردند که شجاعت داشت، چنان چه شجاع را کبش گویند (قوچ جنگی)؛ زیرا با شاخ خود، اقران را از پای درمی آورد(37).
سرگذشت ذی القرنین در قرآن چنین آمده است: «از سرگذشت ذی القرنین از تو می پرسند، بگو به زودی مقداری از سرگذشت او را می خوانم»(38).
«ما در روی زمین برای او قدرت عطا کردیم وبرای او از هر چیز سببی دادیم»(39).
یعنی؛ برای وی قدرت تصرف در زمین را دادم، ووی را به انجام کارهای مهمی توانا کردم، برایش استقرار وثبات دادم و اسباب ووسائل رسیدن به هر چیز را به او دادم؛ عقل، دین، علم، نیروی جسمی، کثرت مال، لشکر، وسعت ملک، حسن تدبیر ونیروهای جوی وابر ونور را در اختیارش قرار دادم، واو را به اسباب گسترده ووسایل فراوان رساندم.
واین منتی از طرف خداوند است که بر ذی القرنین می گذارد وبا بلیغ ترین وجه امر او را اعظام می دارد ونمونه هایی از سیره، عمل وگفتار او را نقل می کند که مملو از حکمت وقدرت است(40).
«پس سببی را آماده کرد، چون به غروب گاه آفتاب رسید، آن را دید که در چشمه گل آلود فرو می رود، نزدیک چشمه مردی را دید. گفتیم ای ذی القرنین آیا اینها را عذاب می کنی یا با آنان طریقه نیکو پیش می گیری»(41).
«سبب» در اصل به معنای ریسمان است که توسط آن از درخت نخل بالا می روند وجمع آن «اسباب» است. «سبب» استعاره گرفته شده برای هر چیزی که به مقصود می رساند؛ وشامل علم، قدرت، ابزار وآلات و... می شود ونیز به معنای طریق وشیوة یک کار است(42).
ذی القرنین وقتی به غروب گاه آفتاب وبه ساحل دریا رسید، آن طرف دریا خشکی دیده نمی شد، وانتهای دریا به افق چسبیده بود، وچنین به نظر می رسید که آفتاب به دریا غروب می کند. بعضی ها گفته اند: چنین چشمه لجن زاری، با دریای محیط، یعنی اقیانوس غربی که جزایر خالدات در آن است منطبق می باشد؛ جزایر نام برده در هیئت وجغرافیای قدیم، مبدأ طول به شمار می رفت، بعدها غرق شده وفعلاً اثری از آن باقی نیست. ودر نزدیک آن مردمی را دید؛ واین دلیلی است برآن که آن جا آخرین نقطه ی معمور دنیا بوده است(43).
بعضی «عَینٍ حَمِیةٍ» (آب لجن زار) را «عینٍ حامِیةٍ» (آب گرم) خوانده است. اگر این قرائت صحیح باشد، با دریای حار یا قسمت استوائی اقیانوس کبیر که مجاور آفریقاست، منطبق است. در این صورت ذی القرنین در سفر غربی اش، به سواحل آفریقا، رسیده است(44).
(قلنا یا ذَا القرنَینِ...).
خداوند می فرماید: (من توسط یکی از پیامبرانم که با او بود) پرسش کردیم که حال که بر ایشان مسلط شده ای با اینان چه معامله می کنی؟ عذاب یا احسان؟
«گفت: هر که ستم کند زود باشد که عذابش کنیم، وپس از آن به سوی پروردگارش برند وسخت عذابش کند. وهر که ایمان آورد وکار شایسته کند، پاداش نیک دارد»(45).
این آیه بیان می کند که همه این مردم، ظالم وگناه کار نبوده اند.
سفر به مغرب
«بار دیگر وسایلی برای سفر تهیه کرده، وراه دیگری را دنبال کرد، وبه سوی مشرق عالم حرکت کرد، تا به صحرایی از طرف مشرق رسید ودید که آفتاب بر قومی طلوع می کند که برای آنان وسیله پوششی از آن قرار نداده ایم»(46).
منظور از«ستر»، چیزی است که آدمی خود را با آن می پوشاند وپنهان می کند، مانند ساختمان ولباس؛ یعنی اینها مردمی بودند که روی خاک زندگی می کردند، وخانه ای که در آن پناهنده شوند، وخود را از حرارت آفتاب پنهان کنند، نداشتند. ونیز عریان بودند ولباسی هم بر تن نداشتند وآن مردم هنوز به این مرحله از تمدن نرسیده بودند که بفهمند خانه ولباس هم لازم است.
وهنوز علم ساختمان کردن وخیمه زدن ولباس بافتن ودوختن را نداشتند(47).
وقتی خورشید طلوع می کرد، در زیرزمین ها ومیان دریاها می رفتند، وقتی غروب می کرد، مانند حیوانات برای چرا بیرون می رفتند.
این قدرت شگرف ونیروی تصرف وتسخیر قسمت معمور زمین، توسط ذی القرنین، با امدادهای غیبی وزیر نظر خداوند بود؛ چنان چه می فرماید:
«چنین بود وما از آن چیزها که نزد وی بود به طور کامل خبر داشتیم»(48)؛ یعنی ما از عدّه وعُدهّ اش واز آن چه جریان می یافت خبردار بودیم. ظاهرا این کنایه از این است که آن چه وی تصمیم می گرفت وهر راهی را که می رفت، به هدایت خدا وامر او بود. واین آیه در معنای کنایی اش، نظیر آیه «کشتی را زیر نظر وبه وحی ما بساز» است(49).
سفر به طرف شمال
«آن گاه اسبابی را تهیه کرده وراهی را دنبال کرد، تا وقتی میان دو کوه رسید ودر نزدیک آن، قومی را یافت که سخن نمی فهمیدند. گفتند: ای ذوالقرنین، یأجوج ومأجوج در این سرزمین تباه کارند، آیا برای شما خرجی مقرر داریم که میان ما وآنها سدی بنا کنی؟ گفت: آن چیزها که خداوند به من تمکن آن را داده بهتر است، با نیرو به من کمک کنید تا میان شما وآنها سد محکمی سازم. قطعات آهن پیش من آورید، تا چون میان دو کوه پر شد. گفت: بدمید تا آن را بگدازید وگفت: مس گداخته نزد من آورید تا بر آن بریزم. پس نتوانستند برآن بالا روند، ونتوانستند آن را نقب زنند. گفت: این رحمتی از جانب پروردگار من است»(50).
ضمائر «مفسدون» و«بینهم» که مخصوص عاقل است، نشان دهنده این است که یأجوج ومأجوج، دو طایفه از انسان بودند که از پشت آن کوه به این مردم حمله می کردند، اینها را می کشتند، گوشت شان را می خوردند، در هنگام بهار بیرون می شدند وهمه کشت ها وزراعت ها را پاک می خوردند؛ چارپایان ودرندگان را صید می کردند، حشرات را می خوردند، که فساد همه اینها را شامل می شود، لباس شان پوست درندگان وخوردنی شان چیزهایی بود که از دریا بیرون انداخته می شد، ودر غایت سادگی وانحطاط به سر می بردند؛ از این رو، حرفی وسخنی را نمی فهمیدند(51).
قومی که نزدیک دو کوه بودند پیشنهاد کردند که مالی را از ایشان بگیرد، ومیان آنان ویأجوج ومأجوج سدی بسازد که مانع از تجاوز آنان شود. ذی القرنین گفت: آن قدرت ووسعتی که خدا برایم داده است، از مالی که شما وعده می دهید بهتر است ومن به آن احتیاج ندارم؛ خرج نمی خواهم؛ با نیروی انسانی کمکم کنید؛ کارگر، مصالح ساختمانی؛ آهن ومس ودم بیاورید.
قوم مذکور آن چنان پاره های آهن آوردند که میان دو کوه پر شد؛ آن گاه فرمود: دم های آهنگری را بر آن نصب کنید وبدمید تا آهن ها ذوب شود، وانگهی مس گداخته را روی آن ریخت تا شکاف ها را پر کرده وآهن ها با هم دیگر جوش خورد؛ آن چنان که در اثر بلندی، استحکام ولغزندگی، یأجوج ومأجوج دیگر نتوانستند بر آن بالا روند یا آن را سوراخ نمایند. آن گاه ذی القرنین گفت: این از رحمت پروردگار من است(52).
داستان ذی القرنین در قرآن این درس را به ما می آموزد که، هرگاه خداوند بخواهد کاری را انجام دهد، اسباب آن را از پیش فراهم می کند. نقشه ها وتوطئه های مخالفین ودشمنان را خنثی وبه ضرر خودشان تغییر می دهد وبرای بعضی از بندگان شایسته خود آن چنان قدرت وحکمت می دهد که می تواند همه روی زمین را تسخیر نماید(53).
شاید چنین به نظر برسد که جریان ذوالقرنین، یک امر غیر معمولی وغیر عادی است وصبغه اعجاز را دارد. حال آن که مدعا این است که بندگان صالح خداوند، با استفاده از شیوه های معمولی به پیروزی می رسند.
پاسخ این است که از ظاهر آیاتی که مربوط به ذی القرنین است، عمل خارق العاده واعجازی که از ذوالقرنین سرزده باشد، فهمیده نمی شود. مسافرت ها وپیروزی های ذوالقرنین، به صورت عادی ومعمولی ارائه شده است وطبیعی است که لشکرکشی ها ومسافرت های این چنین دور وطولانی، بدون تحمل رنج وخستگی، بی خوابی، بیماری وهلاکت نبوده است. البته روایاتی که در این زمینه آمده است، یادآور این مسئله می باشد که خداوند، نیروهای طبیعت- باد ونور وابر- را در اختیار ذوالقرنین قرار داد واین رنگ اعجاز دارد.
بلی، ذوالقرنین یکی از اولیای خاص الهی بود وسنت خداوندی بر این جاری است که پیامبران، اولیا ومؤمنین را در لحظه های سخت یاری می کند واین غیر از اعجاز است. خداوند می فرماید:
«ما به یقین پیامبران خود را وکسانی را که ایمان آورده اند، در زندگی دنیا ودر روزی که گواهان به پا می خیزند، یاری می دهیم»(54).
«وعده قطعی ما برای بندگان فرستاده ما از پیش مسلم شده است که آنان یاری شدگانند، ولشکر ما پیروزند»(55).
مجاهدین بدر را با هزار فرشته پشت سرهم ردیف شده(56)، سه هزار ملائکه فرود آینده(57) وپنج هزار فرشته نشانه دار(58) کمک کرد؛ در حالی که از نظر عده وعُدّه ضعیف بودند.
مجاهدین بدر که هم تعدادشان کم بودند، وهم ساز وبرگ نظامی در اختیار نداشتند وناگهان خود را در برابر تهاجم یک ارتش نیرومند انتقام جو وخشن، دیدند واز سویی زمین زیر پای شان، شن های نرم وریگ های روان بود وپاها گیر می کرد. (در جنگ های قدیمی تن به تن، بسیار مهم است که زیر پا سفت ومحکم باشد) وقتی خستگی بر ایشان عارض شد وبه خواب رفتند، ولی محتلم از خواب بیدار شدند، آب نبود که غسل کنند، از این رو شدیداً مورد وسوسه شیطان قرار گرفتند که بدون غسل چگونه به جنگ می پردازید؟ باران نرمی فرود آمد وبا آن غسل کردند وزیر پایشان سفت ومحکم گردید ورعب وترس در دل کافران پدید آمد(59). از این گونه امدادهای غیبی، در مورد اولیاء الله ومؤمنین، زیاد تحقق یافته است.
بعد از مطالعه داستان ذوالقرنین به سراغ روایات وارده از حضرت پیامبر (ص) وائمه معصومین (علیهم السلام) می رویم، مبنی بر آن که خداوند در آخر الزمان نیز، یکی از بندگان شایسته اش را، مکنت وقدرت می دهد وبه سلاح وتجهیزات روز مسلح ومجهزش می کند، ومورد تأیید قرار می دهد وهمة روی زمین را توسط او تسخیر می کند ومردم را از ظلم وفساد نجات می دهد و....
جابر انصاری گوید: شنیدم از حضرت رسول الله (ص) که می فرمودند: ذی القرنین، بنده شایسته ای بود که خداوند او را حجت بر بندگانش قرار داد. او قومش را به سوی خداوند خواند، وبه تقوای الهی دستور داد، اما بر استخوان سرش ضربه ای زدند (سرش را شکستند) پس مدتی از آنها غیبت کرد ودوباره به سوی قومش برگشت، دوباره به طرف دیگر سرش زدند.
آگاه باشید که در میان شما کسی هست که طریقه او را دارد. خدای- عزوجل- او را در زمین قدرت داد، ووسیله رسیدن به هر چیز را به وی عطا کرد واو به مشرق ومغرب عالم رسید وبی تردید که خدای تعالی، راه وروش او را در قائم (علیه السلام) که از اولاد من است به جریان می اندازد، واو را در مشرق ومغرب عالم مسلّط می کند؛ تا آن که باقی نمی ماند از هموار وناهموار زمین وکوه هایی که ذوالقرنین پیمود، حتماً او هم می پیماید. خداوند، گنج ها ومعدن های زمین را برای او آشکارا می نماید وبا رعب او را یاری می نماید وزمین را از قسط و عدل پر می کند؛ آن چنان که از ظلم وستم پر شده باشد(60).
حضرت مهدی (علیه السلام) قوای طبیعت؛ از قبیل رعد، صاعقه، برق و...، را تسخیر ودر اختیار می گیرد. خداوند اسباب آسمان وزمین را در اختیار او قرار می دهد، وراه رسیدن به آرزوهای آسمان وزمین را به او می نمایاند. وبر وسایلی سوار می شود که او را به سوی آسمان بالا می برد وبه سوی کرات آسمانی صعود می دهد.
«آگاه باشید که ذی القرنین بین دو نوع ابر، مخّیر گردید واو ابر رام را برگزید وابر مشکل را برای صاحب شما ذخیره کرد. راوی می گوید: گفتم: صعب چیست؟ فرمود: آن چه از ابری که رعد، صاعقه وبرق دارد، صاحب شما بر آن سوار می شود. بدانید که نزدیک است که وی سوار بر ابر شود وبه وسیله اسباب بالا رود؛ اسباب آسمان های هفت گانه وزمین های هفت گانه»(61).
منظور از اسباب، راه های آسمان هاست؛ چنان چه خداوند از قول فرعون نقل کرده است: «ای هامان! برایم کاخی بنا کن، شاید به راه های آسمان ها برسم»(62).
یا منظور از سبب، وسایلی است که انسان را به مقصود می رساند؛ چنانچه خداوند فرموده است: «سپس اسبابی را تهیه کرد، یا به دنبال سبب افتاد»(63).
شاید منظور از ابر، سوار شدن هواپیماهایی باشد که دارای رعد وبرق هستند وبر فراز ابرها بالا می روند. در مورد سحاب ذلول کلمه «یرکب» نیامده است، شاید منظور وسایل واسباب عادی باشد که نسبت به اسباب ووسایل دیگران پیشرفته تر بوده است.
حضرت امام صادق (علیه السلام) گوید: خداوند ذوالقرنین را بین دو ابر رام ودشوار وسرکش مخّیر کرد، واو ابر رام را برگزید، وآن چیزی است که رعد وبرق ندارد، اگر ابر سرکش را برمی گزید، نمی توانست؛ زیرا خداوند آن را برای حضرت قائم (علیه السلام) ذخیره کرده است(64).
ظهور کامل حق وپیروزی های علمی
در آیه «او کسی است که رسول خود را با هدایت ودین حق فرستاد، تا او را بر همه ادیان غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند»(65).
خداوند نوید قطعی می دهد که دین رسولش، بر همه ادیان ومذاهب غلبه می یابد. وعده خداوند، قطعی الوقوع است. ولی هنوز این وعده الهی حتمی نشده است ویقیناً حتمیت پیدا می کند.
در این وعده، خداوند تصریح نکرده که این پیروزی وغلبه حتمی با اسلحه وزور نظامی است، بلکه غلبه از طریق منطق واستدلال واقامه برهان نیز است. چنان چه برخی مفسرین یادآور این نکته شده اند که غلبه دین خدا، بر همه ادیان با برهان وحجت واسلحه است. واین در زمان خروج مهدی (علیه السلام) است که در آن روز، احدی باقی نمی ماند، جز آن که داخل اسلام می شود ویا جزیه می پردازد. واین قول که مهدی (علیه السلام) همان عیسی است، صحیح نیست؛ زیرا اخبار صحیحه متواتره مبنی بر آن که مهدی از عترت رسول (ص) است، وجود دارد(66).
وی در ذیل آیات مربوط به ذوالقرنین می گوید: کسانی که بر همه روی زمین حکم راندند، چهار نفر بودند، دو نفر کافر: نمرود وبخت النصر. دو نفر مؤمن: سلیمان واسکندر. (منظورشان ذوالقرنین است) وبه زودی از میان این امت، شخص پنجمی پیدا می شود که همه روی زمین را تسخیر می کند و(لِیظهِرُهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ) تحقق پیدا می کند. واو مهدی است(67).
بنابراین بشریت هر چند از نظر فکری وعملی پیشرفت نماید، حقایق دینی والهی بیشتر، کشف وروشن می گردد.
وروزگاری می آید که حقانیت دین اسلام، مورد تصدیق دانشمندان منصف غیر مسلمان قرار گیرد. اگر یک عده با لجاجت وعناد با حقایق برخورد می کنند، عده زیادی با دید منصفانه وحق یابی، حقایق را مورد ارزیابی قرار می دهند. معنای معجزه خالده بودن قرآن این است که در هر عصر وزمان، پاسخ گوی نیازهای بشری است. واین موضوع با حس کنجکاوی وحقیقت یابی انسانی به اثبات می رسد، وبشریتی که به دنبال منجی وراه نجات می گردند، وقتی منجی وراه نجات واقعی برایشان کشف شد، در برابر آن گردن می نهند.
وقتی عدی بن رقاع شعری - که در آن تشبیهی نسبتاً ظریف به کار برده شده بود - انشا کرد، شاعران دیگری که مهارت شعری او وعجز خود را احساس کردند، در برابر او به سجده افتادند. وقتی برای آنها گفته شد چرا سجده کردید؟ گفتند: آن چنان که شما آیات سجده را در قرآن می شناسید، ما نیز موارد سجده را در شعر می شناسیم(68).
وقتی ساحران فرعون وسایل جادوگری - ریسمان ها وعصاهای - خود را به کار انداختند ودر نظر بینندگان به صورت مارهای گوناگون نمایانده شد. وقتی حضرت موسی (علیه السلام) عصای خود را افکند وهمه عصاها وریسمان ها را بلعید، ساحران که عجز وناتوانی خود را در برابر کاری که از موسی (علیه السلام) سر زد احساس کردند، همگی به سجده افتادند، وگفتند ما به پروردگار عالمیان وپروردگار موسی وهارون ایمان آوردیم(69).
در روایات آمده است که علم 27 جزء دارد، وتاکنون دو جزء آن به مردم آموخته شده، و25جزء دیگر آن در نزد امام معصوم (علیه السلام) ذخیره است. آیا کسی که به همه 27جزء علم، عالم باشد، از تولید سلاح های مدرن ومد روز عاجز می ماند(70)؟
ارتشی آراسته به اخلاق وفضائل انسانی
کتاب عقدالدرر وکتاب الفتن از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل کرده است که «حضرت مهدی (علیه السلام) از یاران خود بیعت می گیرد با این شروط که دزدی وزنا نکنند، مسلمانی را دشنام ندهند، نفس محترمه ای را نکشند، به حریم کسی تجاوز نکنند، به خانه کسی هجوم نیاورند، کسی را بدون حق نزنند، طلا ونقره، گندم وجویی را ذخیره نکنند، مال یتیم را نخورند، بدون علم شهادت ندهند، مسکرات شرب نکنند، لباس ابریشم در بر نکنند، کمربند طلا در کمر نبندند، قطاع الطریقی نکنند وراهروی را نترسانند، طعامی را- گندم باشد یا جو- ذخیره نکنند، به کارهای اندک قناعت نکنند، واز نجاست دوری نمایند، به معروف، امر واز منکرات نهی نمایند، لباس خشن بپوشند، صورت روی بالش خاک گذارند، در راه خدا آن چنان که باید جهاد کنند، (حضرت مهدی) با یاران خود شرط می بندد که از هر راهی که آنها می روند، برود وهر لباسی که آنها می پوشند، بپوشد وهر مرکبی را که آنها سوار می شوند، سوار شود وبه غذا ولباس کم قناعت کند، پرده ودربان برای خود نگیرد»(71).
تلقی مردم در طول تاریخ از ارتش غالب، تجاوز، غارت، بی رحمی وقساوت، کشتارهای ناجائز، حرمت شکنی، بی احترامی به جان ومال وناموس مردم ودیگر روش های غیر انسانی بوده است؛ چون همین شیوه ها را از لشکر دیده اند. وقتی مردم ارتشی را ببینند که حامل پیام الهی ودارای رسالت انسانی هستند، وبه اخلاق وفضائل او آراسته اند؛ هم ارتش مسلح اند وهم ارتش مصلح، در دستی اسلحه دارند ودر دستی دیگر کتاب وترازو؛ مردم تشنه عدالت از جور به ستوه آمده، خود جزء این ارتش خواهند شد.
ارتش با روحیه وکیفیت
اسلحه هر چند پیشرفته باشد، به تنهایی کارساز نیست؛ بلکه روحیه قوی جنگی، ثبات قدم، ایمان به هدف وبهره گیری از بهترین تاکتیک ها وسازمان دهی های جنگی است که به راستی کارساز است. مگر طالوت اسرائیلی به جز از روحیه وایمان وثبات قدم، چه نیروی حسابی در اختیار داشت که جالوت زورمند وطاغی را با لشکریانش از پای درآورد(72)؟
ساز وبرگ نظامی حضرت رسول اکرم (ص) در مقایسه با ساز وبرگ نظامی دشمنانش، بسیار اندک وناچیز وبی کیفیت بود. اما روحیه نیرومند جنگی، ایمان وثبات قدم واستفاده از تازه ترین وپیشرفته ترین تاکتیک های رزمی ای که تا آن زمان هیچ ژنرال وفرمانده نظامی رومی، یونانی وایرانی، از آن استفاده نکرده بود، حضرت پیامبر اسلام (ص) را به پیروزی رساند(73).
یکی از تأییدات غیبی الهی این بود که در دل مؤمنان، پایداری وثبات ایجاد می کرد ودر دل کافران رعب وترس.
«به زودی در دل های کافران رعب وترس می افکنم»(74).
قیام حضرت مهدی (علیه السلام)، تداوم قیام حضرت رسول اکرم (ص) است، وآن حضرت آخرین ودیعه وذخیره خداوندی است. لذا آن حضرت از تاکتیک های نوین وپیشرفته ای بهره می گیرد که کسی از آن استفاده نکرده است، ویاران آن حضرت با همان روحیه اصحاب بدر می جنگند ودر دل دشمنان او رعب وخوف به وجود می آید.
«قائم ما با رعبی که در دل دشمنانش به وجود می آید، نصرت می یابد وبا نصرت خداوندی تأیید می شود»(75).
«پیش روی حضرت مهدی (علیه السلام) ویارانش، رعب ایجاد می کند، با دشمنی روبه رو نمی شود جز آنکه آنان را شکست می دهد، شعارشان این است که بمیران، بمیران ودر راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای باک ندارند»(76).
«لباس او - خدا داناتر است - خشن است، خوردنی اش جو، جز به شمشیر ومردن در سایه شمشیر نیندیشد»(77).
«راهبان شب وشیران روزند»(78).
«اصحاب حضرت مهدی (علیه السلام) پایگاه استوارند، برای هر یکی نیروی چهل مرد داده می شود، دل آنان مانند پارة آهن است، اگر بالای کوه ها راه روند کوه ها هموار می شوند، تا خداوند- عزوجل- راضی نشده، شمشیرهای خود را باز نمی دارند»(79).
«یاران مهدی همه جوانند، پیر در میان شان نیست مگر مانند سرمه چشم، ونمک در میان طعام که خیلی کم از آن در طعام می ریزند»(80).
پیشروی ها وپیروزی های تدریجی
هر حرکت اصلاحی واجتماعی در ابتدا، از یک نقطه محدود وکوچک شروع می شود وبه تدریج پیش می رود. چنان چه حضرت رسول خدا (ص) در روزهای اول بعثت، دو نفر مرد وزن پشت سر او نماز می خواندند، وبه تدریج سراسر جزیرة العرب را که به مساحت اروپای منهای روسیه است، زیر فرمان خود درآورد.
پیش روی ها وپیروزی های امام زمان (علیه السلام) نیز به تدریج صورت می گیرد، کم کم پیروزی های آن حضرت توسعه می یابد، وبا نیروهای تازه که به آن حضرت ملحق می شود، به سراغ فتح مواضع جدید می رود. روایات از ائمه معصومین (علیهم السلام) در این زمینه شاهد گویایی است:
1. مفضل از حضرت صادق (علیه السلام) روایت می کند: «313 مرد در مکه با آن حضرت بیعت می کنند، آن حضرت در مکه می ماند تا ده هزار نیرو کامل شود، آن گاه به سوی مدینه حرکت می کنند»(81).
2. ابن وزیر غافقی از حضرت امیرمؤمنان روایت می کند: «اولین نیروی رزمی ای که با حضرت امام زمان (علیه السلام) حرکت می کنند، بین دوازده هزار وپانزده هزار نفر هستند»(82).
3. ابوبصیر از حضرت صادق (علیه السلام) نقل می کند: «یاران حضرت مهدی (طبق سازمان دهی قبلی) از گوشه وکنار زمین، دور او جمع می شوند وبا او بیعت می کنند، بعد از مکه حرکت می کنند تا به کوفه می رسند ودر نجف فرود می آیند، از آن جا به سوی تمامی شهر وبلاد متفرق می شوند»(83).
این گونه روایات یک نواخت به وضوح بیان می کند که یاران امام زمان (علیه السلام) با آمادگی وارتباطات قبلی که با مرکز فرماندهی خود داشته اند، در زمان معینی ودر جای معینی (مکه) گرد می آیند وبا آن حضرت پیمان وفاداری می بندند، واز مکه حرکت می کنند، تا آن که به کوفه ونجف می رسند وبه تعداد قابل ملاحظه ای می رسند، آن گاه آنان را برای تسخیر نقاط دیگر بسیج می نماید.
«لشکریان حضرت مهدی (علیه السلام) مانند ابرهای خزانی، جمع ودر یک نقطه متمرکز می شوند؛ در حالی که مانند راهبان شب وشیران روزند. خداوند توسط آنان، اول سرزمین حجاز را فتح می کند، وزندانیان از ابنای بنی هاشم از زندان آزاد می شوند، پرچم های سیاه (گمراهی) از کوفه به زیر کشیده می شوند، (صاحب رایت) برای بیعت به سوی مهدی (علیه السلام) برانگیخته می شود، وحضرت مهدی (علیه السلام) لشکریانش را به سوی شهرها وکشورها می فرستد»(84).
از مجموع این روایات به دست می آید که حرکت حضرت مهدی (علیه السلام) از یک نقطه خاص (مکه) ویا یک گروه اندک (313) نفر آغاز می شود، وبه تدریج به تعداد پیروان آن حضرت افزوده می شود. ودامنه فتوحات نیز گسترش می یابد واین تعداد اندک که هسته مقاومت را تشکیل می دهد، با یک سازمان دهی منظم وارتباطات واطلاعات قبلی، در مدت بسیار کوتاهی خود را به مرکز فرماندهی (مکه) می رسانند.
نتیجه
پس، به طور خلاصه پاسخ به این سؤال که با وجود پیچیدگی سلاح های امروزین وتوانایی ارتش های امروز چگونه امام زمان (علیه السلام) پیروز خواهد شد این است که سنت تغییر ناپذیر الهی که قرآن کریم در مصداق های روشن آن را بیان فرموده این است:
1. پیروزی گروه کم بر گروه بسیار؛
2. غلبه سلاح های ساده بر سلاح های پیچیده؛
3. علم مبتنی بر تقوا بر تجربه های بشر غافل از خدا غالب می شود.
4. معجزه بر هر سحر وقدرت وسلاحی چیره خواهدشد.
5. تمدّن مادی افول پذیر بوده وگذشته از فناپذیری عذاب الهی را هم خواهند چشید واساس پیروزی حق طلبان خداپرستی است که «هو الواحد القهّار».
پایان مقاله
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) سیره ابن هشام، ج2، ص285-257 وص267-266، چ دوم (لبنان: موسسة علمی، 1409 هجری).
(2) حم سجده، آیه 15، (منْ اشدُّ مِنّا قُوّةً).
(3) رعد، آیه 17، (فأَمَّا الزَّبدُ فَیذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا ینفَعُ الناسَ فیمْکثُ فِی الأَرْض).
(4) فجر، آیات 8-6، (أَلَمْ تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبک بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ).
(5) تفسیر کبیر، ج31، ص167-166، فخر رازی.
(6) اعراف، آیه 69، (وَاذکرُواْ إِذْ جَعَلَکمْ خلَفَاء من بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکمْ فِی الْخَلْقِ بَسْطَةً).
(7) تفسیر المیزان، ج8، ص247، علامه طباطبائی.
(8) شعرا، آیه 128، (أَتَبْنُونَ بِکلِّ رِیعٍ آیةً تَعْبَثُونَ).
(9) تفسیرالمیزان، ج15، ص458-452.
(10) حاقه آیه 7، (فَتَرَی الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَی کأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیةٍ).
(11) تفسیرکبیر، ج31، ص167-166.
(12) فجر، آیه 9، (وَثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصخْرَ بِالْوَادِ).
(13) شعراء، آیه 149، (وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیوتًا فَارِهِینَ).
(14) حم سجده، آیه 17، (فَاَخَذَتْهُم صاعَقةُ الْعَذابِ الهُونِ بما کانُوا یکسِبُونَ).
(15) غافر، آیه 82، (أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَینظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کانُوا أَکثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَی عَنْهُم مَّا کانُوا یکسِبُونَ).
(16) همان، آیه 21، (فَأَخَذَهُمُ اللهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کانَ لَهُم مِّنَ اللهِ مِن وَاق).
(17) کهف، آیه 90، (حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا).
(18) تفسیر المیزان، آیه 13، ص615.
(19) کهف، آیه 92و93، (ثمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَینَ السَّدَّینِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یکادُونَ یفْقَهُونَ قَوْلًا).
(20) تفسیر المیزان، آیه 13، ص616.
(21) مشکلات مذهبی روز، ص21 به نقل از مفهوم نسبیت انشتین، ص35 -39.
(22) تاثیر علم بر اجتماع، ص56، برتراندراسل، ترجمه: دکتر محمود حیدریان، چاپ 1343.
(23) مشکلات مذهبی روز، ص24، به نقل از اطلاعات شماره 11617.
(24) قصص، آیه4؛ انبیاء، آیه 105 ونور، آیه 55.
(25) دکتر علی شریعتی، انتظار، مذهب اعتراض، ص34 -33.
(26) آل عمران، آیه 144، (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکمْ وَمَن ینقَلِبْ علَی عَقِبَیهِ فَلَن یضُرَّ اللهَ شَیئًا وَسَیجْزِی اللهُ الشَّاکرِینَ).
(27) محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج1، ص20 وص21-41، سیره ابن هشام، ج2، ص88 وابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص553، چاپ اول، 1308ق، دارالتراث العربی، لبنان.
(28) دکتر علی شریعتی، انتظار، ص42-41 وسید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج3، ص363 -362، چاپ شرکت سهامی انتشار.
(29) نهج البلاغه، خطبه 138، شرح ابن میثم، ج3، ص160 وشرح ابن ابی الحدید، ج2، ص41.
(30) الحربُ اوّل ما تکونُ فِتیةً * * * تسعی بزِینَتِها لکلّ جهول
حتّی اذا اشتعلت وثبّ خرامهُا * * * عادت عجوزاً غیر ذات حلیل
شحطاء جزّت رأسها وتنکرّت * * * مکروهة للشمّ والتقبیل
(31) جان کندی، استراتژی صلح، ص66، ترجمه: عبدالله گله داری چاپ سوم، 1342.
(32) نهج البلاغه، خطبه ش 138، (اَلا وفی غَدٍ - وَسَیاتِی غدٌ بِما لاتعرِفُونَ- یأخذُ الوالِی منْ غیرِها عمّالَها مَساوِی اَعمالَها، وَتخرِجُ لَهُ الارضُ اَفالیذَ کبَدِها، وَتُلقی اِلیه سِلماً مَقالِیدَها، فَیریکمُ کیفَ عدلُ السِیرةً، وَیحیی میتَ الْکتابِ وَالسُّنَة).
(33) بحارالانوار، ج52، ص335، محمد باقر مجلسی، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403ه، لبنان- بیروت، (عن ابی بکر الحضرمی، عن عبدالملک بن اعین، قال: قُمْتُ مِنْ عِنْدِ اَبی جعفَرٍ( فَاعتَمدتُ عَلی یدی فَبکیتُ وَقُلْتُ: ارُجُو أنْ اُدرِک هذا الأمرُ وبی قُوّةُ، فَقالَ: اَما ترضُونَ اَنَّ أعدائَکمُ - یقتُلُ بَعضُهُمْ بَعضاً وأنتُمْ آمنُونَ فی بُیوتِکمْ).
(34) همان، ص348، (عَنْ اَبیحَمْزَة الثُمّالی قالَ: سَمِعْتُ اَباجَعْفَرٍ (علیه السلام) یقُولُ: «یا اَباحَمزَة! لا یقُومُ القائمُ (علیه السلام) اِلاّ عَلی خَوفٍ شَدِیدٍ، وزَلازلٌ وفِتُنَةٌ، وَبَلاءٌ یصِیبُ النّاسَ، وَطاعُونٌ قَبلَ ذلِک، وَسیفُ قاطِعُ بینَ العَرَبِ، واخْتِلافٌ شَدیدٌ بَینَ الناسِ، وتشَتَّتٌ فی دِینِهِم، وتغَیرٌ مِن حالِهِمُ، حَتّی یتَمَنَّی المُتَمنّی الْمَوتَ صَباحاً وَمساءً، مِنْ عَظِمَ ما یری مِنْ کلب النّاسِ، وَاَکلِ بَعْضِهِمْ بَعضاً، وَخُروُجُه- اِذا خَرَجْ - عِنْدَ الاَیاسِ والقُنُوطِ...).
(35) طه، آیه 124، (وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضنکا).
(36) تفسیر المیزان، ج13، ص633؛ تفسیرکبیر، ج11، ص160؛ محمود آلوسی بغدادی، تفسیر روح المعانی، ح16، ص130، تفسیرکشاف، ج2، ص693 وبحارالانوار، ج52، ص323 وج12، ص180.
(37) کشاف، ج2، ص694؛ تفسیر کبیر، ج11، ص165 وتفسیر روح المعانی، ج16، ص24.
(38) کهف، آیه 83، (وَیسْأَلُونَک عَن ذِی الْقَرْنَینِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیکم مِّنْهُ ذِکرًا).
(39) کهف، آیه 84، (إِنَّا مَکنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَینَاهُ مِن کلِّ شَیءٍ سَبَبًا).
(40) المیزان، ج13، ص611 وروح المعانی، ج16، ص130.
(41) کهف، آیات 86-85، (فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشمْسِ وَجدَهَا تغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یا ذَا الْقَرْنَینِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فیهِمْ حسْنًا).
(42) مفردات القرآن (مادة سبب)؛ تفسیرکبیر، ج11، ص166؛ تفسیرتبیان، ج7، ص86 وقرطبی، الجامع الاحکام القرآن، ج16، ص52.
(43) المیزان، ج13، ص499.
(44) همان.
(45) کهف، آیات 88 – 87، (قَالَ أَمَّا من ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثمَّ یرَدُّ إِلَی رَبهِ فَیعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکرًا * وَأَمَّا منْ آمنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَی).
(46) همان، 91-89، (ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشمْسِ وَجدَهَا تَطْلُعُ عَلَی قَوْمٍ لَّمْ نجْعَل لَّهم من دُونِهَا سِتْرًا کذَلِک وَقدْ أَحطْنَا بِمَا لَدَیهِ خُبْرًا).
(47) المیزان، ج13، ص502، بحارالانوار، ج12، ص183.
(48) کهف، آیه 92، (کذَلِک وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیهِ خُبْرًا).
(49) هود، آیه 37، (وَاصْنَعِ الْفُلْک بِأَعْینِنَا وَوَحْینَا).
(50) کهف، آیه 93، (ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا * حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَینَ السَّدَّینِ وَجَدَ مِن دُونهِمَا قوْمًا لَّا یکادُونَ یفْقَهُونَ قَوْلًا * قَالُوا یا ذَا الْقرْنَینِ إِنَّ یأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَک خَرْجًا عَلَی أَن تَجْعَلَ بَینَنَا وَبَینَهُمْ سَدًّا * قَالَ مَا مَکنِّی فِیهِ رَبِّی خَیرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَینَکمْ وَبینَهُمْ رَدْما * آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حتَّی إِذَا ساوَی بَینَ الصَّدَفَینِ قَالَ انفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیهِ قِطْرًا * فَمَا اسْطَاعُوا أَن یظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا * قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی).
(51) المیزان، ج13، ص502؛ کشف الاسرار، ج5، ص546؛ تفسیرکبیر، ج11، ص33 و49 وبحارالانوار، ج12، ص190.
(52) ر.ک: المیزان، ج13، ص505-504؛ مجمع البیان، ج6، ص491-489؛ انوارالتنزیل، ج2، ص12 -11؛ کشاف، ج2، ص697 وقرطبی، الجامع الاحکام القرآن، ج11، ص48.
(53) الجامع لاحکام القرآن، ج11، ص45.
(54) غافر، آیه51، (إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنیا وَیوْمَ یقُومُ الْأَشْهَادُ).
(55) صافات، آیات 171-173، (وَلَقَدْ سَبَقَتْ کلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ).
(56) انفال، آیه 9.
(57) آل عمران، آیه 124.
(58) همان، آیه.
(59) آل عمران، آیه 151 وانفال، آیه 12.
(60) بحارالانوار، ج52، ص323 وکمال الدین وتمام النعمة، ص221-220، (عَنْ جابِرِ الأنْصاری قالَ سَمِعتُ رَسُولَ الله یقُولُ: «اِنَّ ذَاالقرنینِ کانَ عبداً صالحاً جَعَلَهُ اللهُ حجَّةً علی عبادِهِ فدَعا قومَهُ اِلَی اللهِ- عَزَّ وَجَلَّ- واَمرَهُمُ بتقْواهُ فَضَرَبُوهُ عَلی قرْنِهِ فَغابَ عنْهُمْ زَماناً ثُمَّ رَجَعَ اِلَی قَوْمِه فَضَرَبُوهُ عَلی قرْنِه.اَلا وَفِیکمْ مَنْ هُوَ علی سنَّته، وَاِنَّ الله- عَزَّ وَجَلَّ- مَکنَ لَهُ الأرضَ واتاه مِنْ کلِّ شیءٍ سبَباً وَبلَغَ الْمشرِقَ وَالْمغرِبَ، واِنَّ اللهَ تَعالی سَیجری سُنَّته فی القائِمِ مِنْ وُلدی ویبلِّغُهُ شرْقَ الارَضَ وَغربَها، حَتّی لا یبقی سَهلٌ ولا موْضِعُ مِنْ سَهْلٍ وَلا جَبَلٍ وَطَئَهُ ذوالْقَرنِینُ، اِلاّ وَطَئَهُ وَیظهِرُ لَهُ کنُوزَ الأرضِ ومَعادِنَها وَینصرُهُ بالرِّعُبِ ویملأَ اللهُ الأرَضَ قِسطاً وعَدلاً کما مُلِئَتُ ظُلماً وجَؤراً).
(61) بحار الانوار، ج12، ص183، وج52، ص321، (عَنْ اَبی جَعْفَر (علیه السلام): أَما اَنَّ ذَاالْقَرنینِ قَدْ خُیرَّ السَّحابینِ فَاخُتارَ الذَّلُولَ، وَذَخَّرلِصاحِبِکمْ الصَعْبَ. قال: قُلتُ وما الَصّعبُ؟ قال ما کانَ مِنْ سحابٍ فیه رعدٌ وصاعِقَةٌ اوْ بَرقٌ فَصاحِبُکمُ یرکبُه. أما اِنَّهُ سَیرکبُ السَّحابَ وَیرقی فی الاسبابِ؛ أسبابِ السَّمواتِ السّبعِ وَالأَرضِینَ السَّبعِ).
(62) مومن، آیات 37-36، (یا هامانُ بْنِ لی صرحاً لَعلَّی أبلُغُ الاسبابَ أسبابَ السَّمواتِ).
(63) کهف، آیه 90، (ثُمَّ أتبَع سبَباً).
(64) بحار الانوار، ج52، ص321 وج12، ص183، (عَنْ اَبی عَبْدِ اللهِ: «اِنَّ اللهَ خِیرُّ ذَااُلقَرْنِینِ السَّحابین؛ اَلذَّلُولَ والَصَّعبَ. فَاخْتارَ الذَّلُولَ وهُوَ ما لَیسَ فِیهِ برقٌ ولا رعْدُ. وکوْ أختارَ الصعْبَ لَمْ یکنُ لَهُ ذلِک، لاِنَّ اللهَ اِدَّخَرَهُ لِلقائِم»).
(65) صف، آیه9، توبه، آیه 33، (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بالْهُدَی وَدِینِ الْحقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ).
(66) الجامع لاحکام القرآن، ج8، ص 121.
(67) همان، ج11، ص48.
(68) شرح نهج البلاغه، ج11، ص152.
(69) اعراف، آیات 116-125 وطه، آیات65-71.
(70) مشکلات مذهبی روز، ص120، به نقل از الزام الناصب، ص230.
(71) آیت الله صافی، منتخب الاثر، ص469،، چاپ سوم، تهران، انتشارات صدر، (اِنَّهُ یأخذ الْبیعَةَ عنْ أصحابِهِ علَی أنْ لایسْرَقُوا، وَلایزنُوُا، وَلایسُّبُوا مسلِماً، وَلا یقْتُلُوا مُحَرَّماً، وَلا یهتکوا حَرِیماً مُحرَّماً، وَلا یهجَمُوا مُنزِلاً، وَلا یضرِبُوا اَحَداً اِلاّ بِالحَقِّ، وَلا یکنَزُوا ذَهَباً وَلا فِضَّةً وَلا بُرّاً وَلا شعِیراً، وَلا یاکلُوا مالَ الْیتیمِ، وَلا یشْهَدُوا بِما لایعْلَمُونَ، وَلا یشرِبُوا مسکراً، وَلا یلبسوُا الخزّ وَلا الْحرِیرَ، وَلا یتمنطِقُوا بِالذَّهِب، وَلا یقْطَعُوا طریقاً وَلا یخیفُوا سَبیلاً، وَلا یحبوُا طَعاماً مِنْ بُرٍ اوْ شَعِیرٍ، ویرضونَ بِالْقَلیلِ، وَیکرَهُونَ النِّجاسَةِ، وَیأمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وینْهونَ عَنِ الْمُنْکرِ، وَیلْبسُونَ الْخشِنِ منْ الثّیابِ، وَیتوسَّدَوُنَ التُّرابَ عَلَی الْخدُودِ، وَیجاهِدُونَ فی اللهَ حق جهادِهِ، وَیشترِطُ علی نَفْسِهِ لَهُمُ أنْ یمْشِی حَیثُ یمشونَ، وَیلبِسَ کما یلْبِسُونَ، وَیرکبَ کما یرکبون، وَیرضی بِالقَلیلِ، وَلا یتَّخِذُ حاجِباً وَلا بَواّباً).
(72) بقره، آیات 249-250.
(73) ر.ک: رسول اکرم (ص) در میدان جنگ، پروفسور محمد حمید الله وسیره جنگی واخلاق نظامی حضرت محمد (ص)، نگارنده.
(74) انفال، آیه 12، آل عمران، آیه 101، (سَنُلُقِی فی قُلُوبِ الذَّینَ کفَرُوا الرُّعب).
(75) منتخب الاثر، ص292، (القائمُ مِنّا منْصُورُ بِالرُّعبِ، مُؤیدٌ بِالنصر).
(76) همان، ص476، (وَیسیرُ الرُّعُبُ بینَ یدیهِ، لا یلقاهُ عَدُوُّ اِلاّ هزَمَهُمُ، شُعارُهُمُ اَمِتْ اَمِتْ، لایبالُونَ فی الله لؤمَة لائمِ).
(77) همان، ص489، (ما لِباسُهُ- وَاللهُ أعلَمُ- اِلاّ الْغَلیظُ، وَما طَعامُهُ اِلاّ الشَّعیرُ، وما هُوَ اِلاّ السَّیفُ وَالْمُوتُ تَحتَ ظِلِّ السَیفِ).
(78) همان، ص490، (رُهبانٌ بِاللّیلِ اسُدٌ بالنَّهارِ).
(79) همان، ص486، (وَهُمُ الرّکنُ الشدِیدُ، فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمُ یعطی قُوَّةَ أربَعینَ رَجُلاً، واِنَّ قلْبَ رَجُلٍ مِنْهُمُ کزُبُرِ الْحَدِیدِ، وَلومَرّوُا بِالجِبالِ لَتَدکدَکتْ، لا یکفُّونَ سُیوفَهُمُ حَتّی یرضی اللهَ عَزّوَجَلّ).
(80) همان، 484، (أصحابُ الْمَهدِی شَبابُ لا کهُوُلُ فِیهِمُ اِلاّ مِثلُ کحلُ الْعینِ والْمِلحُ فی الزاّدِ وَاَقّلُ الزّادُ المُلِحُ).
(81) همان، 486، (وَقَدْ وافاهُ ثلاثَةَ مأة وثلاث عَشَرَ رَجُلاً فَیبایعُونَهُ وَیقیمُ بِمَکةٍ حَتّی یتِّمُ عشْرَة الافٍ، ثُمَّ یسیرُ منها اِلی الْمدِینَةِ...).
(82) همان، 486. (یخرُجُ المهدِی فی اثِنی عَشَرَ ألفاً اِنْ قَلوُّا وَخمْسَة عَشَرَ ألفاً اِنُ کثُروُا...).
(83) همان، ص485، (فیسیروُا اِلیه أنصارُهُ مِنْ أطْرافِ الأرضِ یبایعُونَهُ. ثُمَّ یسیرُ عنْ مَکة حَتّی یاتِی الْکوفَةَ، فَینْزِلُ عَلی نجَفِها، ثمَّ یفَرِقٌّ الْجُنُودَ مِنْها اِلی جَمیعِ الامصارِ).
(84) همان، 490، (قزعاً کقزعِ الْخزیفِ، رُهبانٌ بِاللَّیلِ اسُدُ بِالنهار، فَیفتَحُ اللهُ أرضَ الْحِجازِ، وَیخْرُجُ مَنْ کانَ فی السِجّنِ مِنْ بَنی هاشِمٍ، وَتنزَّلَ الراّیاتِ السوُّدِ الکوفةِ، فیبعُثُ بالبَیعَةِ الِی الْمهدی، فَیبعُثُ المهدِی جُنُودَهُ الِی الْبُلدانِ).