(۲۸۹) حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در روایات معتبر فریقین (حدیث اثنا عشر ونسب شناسی مهدوی)
حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در روایات معتبر فریقین
(حدیث اثنا عشر ونسب شناسی مهدوی)
نویسنده: غلام محمد فخر الدین
دکتری تفسیری تطبیقی
مجله اندیشه تقریب - تابستان 1389 - شماره 23
چکیده:
عقیده مهدویت جزء مسلمات مذاهب اسلامی است واختلاف فقط در مصداق آن می باشد، اهل سنت در مورد روایات خلفای اثنا عشری اقوال متعددی دارند، اما با بررسی فریقین واقوال آنها به این واقعیت می رسیم که مراد روایات از خلفای اثنا عشر، ائمه اثنا عشر شیعه می باشد. در بعضی روایات اهل سنت آمده که اسم پدر حضرت مهدی (عج) همان اسم پدر حضرت رسول اکرم است، اما بعد از بررسی روایات فریقین به این نتیجه می رسیم که اسم حضرت مهدی (عج) همان اسم پیامبر بوده وپدر ایشان امام حسن العسکری واو از اولاد حضرت فاطمه واز فرزندان امام حسین می باشد.
عقیدهء مهدوین نزد فریقین
عقیده به مهدی موعود یکی از مسلمات مذاهب اسلامی است. علمای فرقه های مختلف اهل سنت، احادیث مهدویت را متواتر دانسته اند. ابن حجر هیثمی مکی، احمد ابو السرود الصباح الحنفی، شیخ محمد الخطابی المالکی، وشیخ یحیی بن محمد الحنفی، از علمای مذاهب اربعهء اهل سنت، احادیث مهدویت را مسلم دانسته اند. (فقیه ایمانی، 1420 ق، ص 120، به نقل از هندی، ص 871).
اما نزد شیعه عقیده مهدویت جزء اصول مذهب است. علامه حسن زاده آملی می گوید: «اگر کسی در خصوص شخص حضرت مهدی (عج) موعود اندک تتبعی در جوامع روایی فریقین وکتب سپرده وتاریخ آنها بنماید، حقیقت به وی مسلمخ واهد شد که ایمان به مهدی موعود وایقان به ظهور از بدو اسلام مرکوز اذهان بوده است». (حسن زاده آملی، ص 81).
با بررسی مصادر حدیثی، تاریخی، عقیدتی وتفسیری اهل سنت وشیعه، این حقیقت آشکار می شود که نخستین کسی که درباره عقیده مهدویت واوصاف آن سخن گفت خود رسول اکرم بود. (فقیه ایمانی، پیشین، ص 7). اگرچه در مصداق مهدی موعود اختلاف وجود دارد، اما اصل قضیه مهدویت یکی از مسلمات فریقین است واز صدر اسلام تا امروز احدی از مسلمین منکر اصل عقیدهء مهدویت نشده است. (سبحانی، 7141 ق، ج 4، ص 321).
در آثار طرف داران مکتب خلافت، ظهور مهدی موعود یکی از نخستین ونامدارترین علامات رستاخیز بزرگ به شمار می رود. از این رو در مصنفات دانشمندان اهل سنت، روایات ومباحث مهدویت بیشتر به دنبال گفت وگو از «اشراط الساعه» نقل ومطرح می شود. (صنعانی، 3041 ق، ص 943؛ ابن اثیر جذری، 3041 ق، ج 1، ص 723؛ هیثمی، 8041 ق، ج 41، ص 302، حوی، ج 2، ص 269؛ متقی هندی، 5041 ق، ص 302).
شهید مطهری می گوید: «اگر می خواهید بفهمید که مسئله مهدویت منحصر به شیعه نیست، ببینید آیا مدعیان مهدویت در میان شیعه زیاد بودند یا در میان اهل سنت. می بینید مدعیان مهدویت در میان اهل تسنن زیاد بودند». (مطهری، مجموعه آثار، 1831 ش، ج 81، ص 841).
طبق تحقیقات بعضی از دانشمندان، ذکر حضرت مهدی در بیش از هفتاد کتاب معتبر اهل سنت آمده است. (خلخالی، ص 702). خلاصهء مطلب این است که عقیده مهدویت در میان اهل سنت یک حقیقت غیر قابل انکار وتردید است. علامه حسن زاده آملی در این باره گفته است: «امامیه را در این سرّ الهی (حضرت مهدی)؟ همان صحاح وسنن اهل سنت حجت بالغه است». (حسن زاده، آملی، پیشین، ص 8).
واژه شناسی
1 - کلمه مهدی در لغت قدیم
کلمهء «مهدی» از جهت صرفی اسم مغول ثلاثی مجرد از ریشهء ناقص (معتل اللام) «هدی یهدی وهدایه» می باشد. از آن جا که در لغت نامه های زبان عربی در سده های نخستین اسلامی، واژه مهدی به طور ممتاز ومستقل یادآوری نشده، بلکه همان ریشه اصلی معنا شده است. درباره این واژه سخن بسیار زیاد است، اما قول احمد بن فارس جامع عام اقوال است. وی می گوید:
«هدی... اصلان احدهما التقدم للارشاد ولاخر بعثه لطف فالاول قولهم هدیته الطریق هدایه لتقدمه لارشده ولاصل لاخر ما اهدیت فی لطف الی ذی صوره.» (احمد بن فارس، 9831، ج6، ص 24).
طبق این سخن، معنای این واژه در دو مطلب خلاصه می شود:
الف - پیش افتادن برای نشان دادن راه درست وروشن ساختن مسیر صحیح؛
ب - دادن وبخشیدن هرنوع تحفه، پیش کش، قربانی یا تقدیمی.
2 - واژه مهدی در لغت جدید
در لغت نامه های که در قرون میانه یا اخیر، ویژه کلمات مشکله آثار واخبار فراهم گردیده، کلمه مهدی را به عنوان یک اشتقاق در شکل مستقل مطرح نموده ومعنای عام لغوی آن را از شاخه نخستین دانسته اند وبرای این واژه در متون دینی معنای خاص اصطلاحی برشمرده اند. در این مورد نمونه ای از دو کتاب لغوی فریقین آورده می شود:
ابن اثیر گفته است:
«المهدی الذی قد هداه الله الی الحق وقد استعمل فی الاسماء حیت صارت کالاسماء العامه وبه سمی المهدی الذی بشّر به النبی انه یجییء فی آخر الزمان». (ابن اثیر جذری، 1131 ق، ج 4، ص 442).
فخر الدین طریحی گفته است:
«المهدی من هداه الله الی الحق والمهدی اسم للقائم من آل محمد الذی بشّر بمجیئه فی آخر الزمان» (طریحی، 5641 ش، ج 1، ص 584).
طبق این دو منبع، معنای مهدی در دو نکته خلاصه می شود:
الف - به معنای خاص لغوی، یعنی هدایت شدهء الهی به سوی حق؛
ب - در شکل اسم علم با مصداق معنای اصطلاحی به عنوان موعود منتظر اسلام.
3 - واژه مهدی در قرآن
اگرچه قریب هفتاد شکل از مشتقات وریشه لغوی «هدی» در قرآن به کار رفته که در مجموع 613 مورد می شود (روحانی، ج 1، ص 465). اما واژهء مهدی در میان آنها نیست. کلمه «مهتدی» که معنای بسیار نزدیک با مهدی دارد، به شکل مفرد چهاربار وبه صورت جمع هفت بار در قرآن آمده است. (عبد الباقی، 6641 ق، ص 514) در سه مورد از این آیات، به مفهوم هدایت شده الهی درباره واژه مهدی تصریح شده است:
«من یهد الله فهو المهتدی» (اعراف871/)؛
«ومن یهد الله فهو المهتد» (اسراء79/)؛
«ومن یهد الله فهو المهتد» (کهف71/).
4 - واژه مهدی در روایات
درباره این واژه سه دسته روایات وجود دارد. برای نمونه، از هرسه دسته به نقل یک روایت اکتفا می شود.
دسته اول: این دسته بیشترین مورد آن را در برمی گیرد. این روایت کلمهء مزبور را در مصداق خاص، یعنی موعود منتظر اسلام، استعمال کرده است. مثل این روایت که مورد قبول فریقین است: «ابشرّکم باالمهدی یبعث علی اختلاف من الناس وزلزال یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملثث ظلما وجورا». (ابن حنبل، 3131 ق، ج 3، ص 73؛ سیوطی، 3041 ق، ج 7، ص 384؛ طوسی، 1141 ق، ص 871؛ طبرسی، 6141 ق، ص 591).
دسته دوم: در این دسته روایت، مهدی به معنای هدایت شده الهی آمده است.
نمونه از روایت شیعه: «اوصیایی الی یوم القیامه کلهم هادون مهدیون واول اوصیای بعدی اخی علی ثم الحسن، ثم حسین ثم...» (صدوق، 593 ق، ج 1، ص 362؛ انصاری، 5141 ق، ج 2، ص 123). در این جا مهدی به معنای هدایت وهدایت گر آمده است.
نمونه از روایت اهل سنت: «فعلیکم بسنتی وسنة الخفاء الراشدین المهدیین.» (طبرانی، 5931 ق، ج 81، ص 442؛ بیهقی 3141 ق، ج 01، ص 411) در این جا هم مهدی به معنای هدایت شده آمده است.
دسته سوم: در این دسته روایت، مهدی به معنای عام لغوی، یعنی راهنمایی شده وهدایت یافته، آمده است. این روایت از آن جمله است: «المهدی من اهتدیت» (دار القطنی، 6041 ق، ج 1، ص 862؛ نوری، ج 6، ص 141).
امامت حضرت مهدی (عج)
کتاب های معتبر اهل سنت به ویژه صحاح السته وهم چنین کتاب های معتبر حدیثی شیعه روایات خلفای اثنا عشر را نقل کرده اند. این روایت بر امامت ائمه اثنا عشر دلالت می کنند. از این جهت که حضرت مهدی (عج) یکی از ائمه اثنا عشر است، این روایات ضمنا امامت حضرت مهدی (عج) را هم اثبات می کند. از این رو نمونه هایی از روایات فریقین ذکر می شود:
1 - روایات اهل سنت
نخست به نقل وبررسی روایات اهل سنت می پردازیم. در یکی از این روایات آمده: «حدثنی محمد بن المثنی، حدثنا غندر شعبه، عن عبد الملک سمعت جابر بن سمره قال: سمعت النبی یقول: یکون بعدی اثنا عشر امیرا فقال کلمة لم اسمعها، فقال ابی: انه یقول کلهم من قریش». (بخاری، 0141 ق، ج 8، ص 171، ح 2227).
دیگر ائمه صحاح هم همین روایت را با همین مضمون، با اندک تفاوت لفظی نقل نموده اند. (نیشابوری، 0141 ق، ج 6، ص 3، ح 5084، 9084، 0184، 0184، 1184؛ ترمذی، 3041 ق، ج 3، ص 043، ح 3232، 4232؛ سجستانی، 0141 ق، ج 2، ص 903، ح 9724، 0824، 1824).
اعتبار وجایگاه روایات مذکور
دانشمندان، محدثین ورجالیین اهل سنت، روایات خلفای اثنا عشر را مقطوع الصدور، مسلم، معتبر وعالی السند می دانند ودربارهء صحت آنها تردید ندارند. (ابن عربی، 5141 ق، ج 9، ص 76؛ عینی، 3241 ق، ج 61، ص 464).
آرا واقوال دانشمندان اهل سنت در تعیین مصداق این روایت
آرا ونظرات دانشمندان اهل سنت درباره تعیین مصداق روایات خلفای اثنا عشر وتفسیر احادیث مذکور، در نکات ذیل خلاصه می شود:
1 - روایات خلفای اثنا عشر ناظر به فتنه هایی است که بعد از پیامبر اتفاق می افتد وبه علت تعدد خلفا، امت اسلامی دچار اختلاف می شود ومردم به خلافت دوازده نفر متفرق می شوند. (عسقلانی، 8141 ق، ج 31، ص 162، ح 2227؛ ابن بطال، 0241 ق، ج 8، ص 872؛ صدیقی عظیم آبادی، 1241 ق، ج 11، ص 162؛ نوری شافعی، 7041 ق، ج 31، ص 544).
2 - این خلافی دوازده گانه در یک زمان خواهند آمد وباعث اختلاف وتفرقه در امت هم نمی شوند. (عسقلانی، پیشین، ص 162، ح 2227؛ ابن بطال، پیشین، ص 8729.
3 - الفاظ وتعبیرات روایات مختلف است؛ از این رو از روایات مذکور مراد معینی حاصل نمی شود. (عسقلانی، پیشین، ص 362، ح 2227، 3227)
4 - مراد رسول اکرم از این روایات، خبر دادن از خلافت بعد از خود واصحاب خود است. (پیشین، ص 462، ح 2227).
5 - احادیث مذکور بر خلافت خلفای بعد از حضرت مهدی موعود دلالت دارد. (پیشین؛ عینی، پیشین، ص 664).
6 - روایات بر خلافت خلفای بنی امیه البته قبل از تزلزل حکومت آنها به دست عباسیان ناظر است. (پیشین؛ عسقلانی، پیشین، ص 362؛ نووی، پیشین، ج 21، ص 544).
7 - مراد از حادیث مذکور، تمام خلفای بر حق اسلامی است. (عسقلانی، پیشین، ص 462؛ عینی، پیشین).
8 - منظور ومراد روایات مذکور از خلفای اثنا عشر خلفای عدول است. (صدیقی عظیم آبادی، پیشین، ص 412؛ عسقلانی، پیشین، ص 362).
9 - مراد روایات خلفایی هستند که بعد از خلافت علویین ظاهر می شوند. (ابن بطّال، پیشین، ص 873).
10 - مراد روایات از خلفای اثنا عشر، ابو بکر صدیق تا عمر بن عبد العزیز می باشند. (عسقلانی، پیشین، ص 664؛ قسطلانی، ج 51، ص 312).
11 - مراد روایات مذکور خلفای اربعه به شمول بعضی خلفای امویان غیر از یزید می باشد. (صدیقی عظیم آبادی، پیشین، ج 11، ص 612).
12 - مراد روایات از خلفای اثنا عشر خلفای اربعه وبعضی از خلفای امویان به شمول یزید می باشد. (پیشین، ص 612؛ عسقلانی، پیشین، ص 562).
13 - مراد روایات مذکور قطعا خلفای اربعه است وحال بقیه نامشخص است (صدیقی، عظیم آبادی، پیشین، ص 412).
14 - اگر روایات به خلافت باطنی نظار باشد خلفای اربعه وعمر بن عبد العزیز را شامل می شود واگر به خلافت ظاهری ناظر باشد، بعضی از خلفای امویان وعباسیان را هم شامل می شود. (ابن عربی، پیشین، ج 9، ص 96).
15 - آن چه مسلم است این است که منظور روایات از خلفای اثنا عشر ائمه اثنا عشر شیعی نیست وبقیه احتمالات هرکدام باشد فرق نمی کند. (صدیقی عظیم آبادی، پیشین، ص 612).
تفصیل این اقوال واحتمالات در کتاب های مختلف اهل سنت وجود دارد. (مغذی، 3791 م، ج 1، ص 31؛ ابی ضرّاء دمشقی، 8041 ق، ج 2، ص 437؛ ابن قیّم جوزیه، ج 12، ص 362؛ سیوطی، 3041 ق، ج 2، ص 58؟).
نقد وبررسی اقوال:
الف) نقد عام
نقد عام متوجه تمام اقوال مذکور است وبر تمام اقوال واحتمالات مزبور وارد می باشد. نقد واشکالاتی که به اقوال مذکور وارد می باشد در نکات زیر خلاصه می شود:
1 - تعیین خلفای پیامبر از طریق نص ومن جانب الله است نه از طریق رأی واجماع، چون در بعضی از روایات، خلفای اثنا عشر را به نقبای بنی اسرائیلی تشبیه کرده اند ونقبای بنی اسرائیل از طریق نص تعیین شده اند، همان گونه که خداوند فرموده است:
1 - «ولدق اخذ الله میثاق بنی اسرائیل وبعثنا منهم اثنی عشر نقیبا»؛ (مائده21/)
«ومن قوم موسی امّة یهدون بالحقّ وبه یعدلدون * وقطعناهم اثنتی عشرة اسباطا» (اعراف951/)
پس معلوم می شود که مردم در انتخاب خلیفه الهی نقشی ندارند واحتمالات مذکور ارزشی ندارد. (مظفر، 6931 ق، ج 2، ص 984؛ بدری، 1241 ق، ص 621؛ شبر، ج 1، ص 991).
2 - درباره مراد روایات خلفای اثنا عشر ودر تعیین مصداق آنها، دانشمندان اهل سنت احتمالات متفاوت ومتناقض بیان نموده اند، حتی اقوال آنها چنان مضطرب است که هرکس چیزی به ذهنش رسیده به عنوان مصداق روایات بیان نموده واین بیش از پانزده احتمال است.
این که اقوال مذکور نیز توانسته است مصداق مسلم ومتفق علیه را تعیین کند، به علت بی توجهی آنها به بعضی از روایات است. اگر قائلین آنها به روایات دیگر هم توجه می کردند، این قدر حیرت واضطراب در تعیین خلفای اثنا عشر نداشتند، چون در بعضی روایات صحیحه وعالی السند اهل سنت آمده که رسول اکرم خلفای اثنا عشر را تعیین فرموده وحتی اسامی آنها را ذکر نموده است. (عسکری، 6141 ق، ج 1، ص 835).
3 - بعد از خلفای اربعه خلافت به پادشاهی تبدیل شده است واطلاق خلیفه بر آنها صحیح نمی باشد. (مودودی، 2991 م، ص 501).
4 - دلیل اکثر دانشمندان اهل سنت در تعیین مصداق خلفای اثنا عشر اجماع است، اما اجماع حقیقی وواقعی برای هیچ کس غیر از علی حاصر نشده است.
5 - اقوال دانشمندان اهل سنت در مورد روایات مذکور با یک دیگر توافق ندارد، از این رو قابل استناد نمی باشد، چون قبول بعضی بدون بعضی ترجیح بلا مرجح است.
6 - تمام احتمالات مذکور درباره روایات مزبور مصداق اجتهاد در مقابل نص است. چون مسئله خلافت وتعیین واثبات آن بر نص متوقف است. خداوند تعیین امامت را حق خود قرار داده است، همان طور که فرموده است:
«وجعلناهم ائمّة یهدون بامرنا...» (انبیاء37/).
«إنّی جاعک للنّاس إماما» (بقره421/)؛
پس معلوم می شود خلافت وامامت انتصابی است نه انتخابی واز این رو احتمالات مذکور درباره تعیین خلافت، اجتهاد در مقابل نص است.
7 - این اقوال با بعضی از احادیث خد اهل سنت تعارض دارد، چون در بعضی روایات آنها آمده که رسول خدا فرموده است: خلافت بعد از من سی سال است. اما آنها در این اقوال خلافت بیش از سی سال را اثبات کرده اند. (شبر، پیشین، بص 232).
8 - طبق این اقوال واحتمالات، بین این خلفا فاصله واقع می شود، اما این فاصله نباید واقع شود، چون فاصله واقع شدن بین حجت های الهی به معنای این است که در بعضی زمان ها حجت خدا نبوده واین سبب نابودی اهل زمین است: «لا تخلوا الارض من خلیفه». (پیشین).
دانشمندان اهل سنت هم گفته اند که اهل بیت امان برای اهل زمین اند. آنان حدیث امان را نقل کرده وگفته اند امان اهل زمین بر وجود اهل بیت متوقف است واگر زمین در یک زمان از وجود آنها خالی شود در امان نخواهد بود. (حاکم نیشابوری، پیشین، ج 3، ص 941). احمد بن حنبل می گوید:
«همانا خداوند زمین را به خاطر پیامبر خلق کرد ودوام آن را به دوام اهل بیت عترتش قرار داد.» (لیمان قندوزی، ینابیع الموده، ج 1، ص 27، ح 2).
9 - بین اقوال مذکور قدر متیقنی وجود ندارد. وقتی اصحاب از رسول خدا درباره خلفا سؤال می کردند، تصور ایشان خلفای منصوص من الله بوده است نه هرحاکمی، رسول خدا نیز در جواب آنها می فرمود: خلفای من به تعداد نقبای بنی اسرائیل است. (ابن حنبل، 5141 ق، ج 1، ص 893).
ب) نقد خاص
این نقد متوجه یکایک اقوال واحتمالات مذکور است که به ترتیب بررسی می شود.
1 - احتمال اول باطل است، چون روایات خلفای اثنا عشر در مدح خلفای اثنا عشر آمده است. طبق قول اول اگر این روایات به فتنه های آخر الزمان ناظر باشد برای مدح نخواهد بود، بلکه باید برای ذم باشد واین با محتوای حدیث سازگاری ندارد، هم چنین اگر خلفای اثنا عشر باعث فتنه باشد حدیث «تجمع علیه الامه» بی معنا می ماند. (عسقلانی، پیشین، ص 162، قسطلانی، پیشین، ج 51، ص 3139.
2 - در احتمال دوم گفته شده که همه آنها در یک زمان هستند؛ این قول باطل است، چون در یک زمان بودن همهء آنها سبب افتراق امت می شود. ضمن این که روایات، خلفای اثنا عشر را به نقبای بنی اسرائیل تشبیه کرده اند ونقبا در یک زمان نبودند. (عسقلانی، پیشین، ص 362).
3 - در قول سوم گفته شده که از روایات خلفای اثنا عشر هیچ معنایی فهمیده نمی شود. این قول نیز بی اساس است. آیا رسول اکرم در این احادیث این قدر مجمل گویی کرده است که هیچ کس این احادیث را نفهمید؟ اگر اینان با چشم باز به نصوص فریقین نگاه کنند به نتیجه می رسند ومعنای سخن پیامبر را درمی یابند.
4 - قول چهارم می گوید این احادیث به خلافت بعد از پیامبر واصحاب ناظر می باشد. این سخن ناتمام است، چون پیامبر در حدیثی فرموده است: «... یکون بعدی...» ونفرموده: «یکون بعدی وبعد اصحابی». این قول معنای اضافی را به حدیث تحمیل می کند. اگر این قول صحیح باشد چگونه این روایت در مدح خلفا خواهد بود، در حالی که بعد از پیامبر واصحاب، فسّاق وفجره حکومت کردند. (صافی گلپایگانی، 1241 ق، ص 94).
5 - قول پنجم هم نامعقول است، چون طبق این قول تا ظهور حضرت مهدی (عج) زمین از حجت الهی خالی خواهد ماند، در حالی که زمین نباید از حجت حق خالی باشد، چون اتصال خلفا ضروری است واگر به فصل قایل شویم خالی بودن زمین از حجت لازم می آید. (پیشین، ص 4 و25).
6 - احتمال ششم بسیار تعجب آور است. اینان چگونه این روایات را که برای مدح صادر شده است بر معاویه وامثال او حمل می کنند که ظلم آنها از کسی مخفی نیست ودانشمندان فریقین معاویه را عادل نمی شناسند. (شبر، پیشین، ص 322؛ صافی گلپایگانی، پیشین، ص 94). آیا این روایات در مدح امثال او آمده است که حرمت قرآن را زیر پا گذاشته اند؟ (پیشین؛ صافی گلپایگانی، ص 65).
7 - طبق قول هفتم هم همان مشکل عدم اتصال خلفا وخلوّ زمین از حجت حق پیش می آید، چون طبق این قول بین خلفای عادل از طریق خلفای غیر عادل فاصله واقع شده است.
8 - طبق قول هشتم هم همان مشکل عدم اتصال خلاف پیش می آید، چون بعضی گفته اند ابن الزبیر صلاحیت خلافت نداشته است. دست کم طبق این قول در زمان ابن زبیر زمین بدون خلیفه مانده است. (الاستیعاب، ج 9، ص 363؛ ابن ابی الحدید، ج 4، ص 284؛ مودودی، پیشین، ص 611).
9 - در قول نهم گفته شده: مراد روایات از خلفای اثنا عشر خلافت بعد از علویین است. این قول نامفهوم است؛ اگر مراد ایشان از خلافت علویین حکومت آنها در مصر باشد بازهم مشکل عدم اتصال خلفا پیش می آید واگر مراد ایشان از علویین حضرت مهدی باشد بازهم همین مشکل را دارد.
10 - قول دهم نیز مخدوش است، چون طبق این قول نیز همان مشکل عدم اتصال خلفا پیش می آید.
11 - طبق قول یازدهم هم همان مشکل خلو زمین از حجت خدا وعدم اتصال خلفا پیش می آید.
12 - احتمال دوازدهم بسیار موهون است، چون طبق این قول یزید هم جزء خلفای رسول اکرم قرار گرفته است که هیچ کس از مسلمانان او را قبول ندارد. به علاوه اگر اجماع وانتخاب مردم شرط باشد علی نمی تواند خلیفه باشد چون اهل شام ایشان را قبول نداشتند در حالی که خلافت علی مورد اتفاق همهء مسلمین است. (صافی گلپایگانی، ص 64).
13 - در قول سیزدهم ادعای قدر متیقن شده، در حالی که قبلا دانسته شد که بین اقوال قدر متیقن وجود ندارد. طبق این قول مراد روایات از خلفای اثنا عشر خلافت حضرت مهدی وبع داز آن حضرت است، اما بعضی گفته اند مراد خلفای بعد از حضرت مهدی است، پس معلوم می شود که قدر متیقنی وجود ندارد.
14 - در قول چهاردهم، خلافت به ظاهر وباطن تقسیم شده است؛ این تقسیم اعتباری وبشری است ونظر درستی نیست، چون همان فردی که از طرف خداوند در باطن خلیفه است در ظاهر هم همو باید خلیفه باشد. علاوه بر این، طبق این قول همان مشکل عدم اتصال خلفا پیش می آید.
15 - در احتمال پانزدهم گفته شده بود شیعه از روایات خلفای اثنا عشر، امامت ائمه اثنا عشر را اثبات می کند، اما آن چه در این روایا عنوان شده خلافت است نه امامت. در این روایات تعبیر «خلفای اثنا عشر» آمده است نه «ائمه اثنا عشر». برای نقد وبررسی وپاسخ این قول، واژه خلافت وچگونگی تطبیق معنای خلافت بر امامت بررسی می شود.
خلافت در لغت
راغب گفته است: «الخلافه فی لغه العرب النیابه عن الغیر؛ خلافت در لغت نیابت از غیر است» (راغب اصفهانی، 6141 ق). ابن اثیر گفته است: «و الخلیفه من یخلف غیره ویقوم مقامه ویسدّ مسدّه؛ خلیفه کسی است که از غیر خود نیابت کند وجای او قرار بگیرد» (ابن اثیر جذری، 8041 ق)؛ این واژه در قرآن کریم هم به همین معنا به کار رفته است:
«واذکروا إذ جعلکم خلفاء من یعّد قوم نوح» (اعراف96/)
«واذکروا إذ جعلکم خلفاء من بعد عاد» (اعراف47/)
«إن یشأ یذهبکم ویستخلف من یعدکم ما یشاء» (انعام331/)
«فخلف من بعدهم خلّف اضاعوا الصّلاة» (مریم95/).
در تمام این موارد خلیفه وخلافت همان معنای لغوی را ایفا می کند.
خلافت در اصطلاح
«خلیفه الله فی الارض» در اصطلاح اسلامی به این معنا است که خدا کسی را از میان مردم به عنوان حاکم وامام انتخاب می کند. خلافت به همین معنا در قرآن مجید هم آمده است:
«وإذ قال ربّک للملائکة إنّی جاعل فی الأرض خلیفة» (بقره03/)؛
«یا داود إنّا جعلناک خلیفة فی الأرض فاحکم بین النّاس بالحقّ» (ص62/)
در جای دیگر قرآن، به جای خلیفه لفظ امام به کار رفته است:
«ووهبنا له إسحاق ویعقوب نافلة وکلاّ جعلنا صالحین* وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا» (انبیاء27/).
از معنای لغوی فهمیده می شود که خلافت نیابت از غیر است ونایب باید کسی باشد که شایستگی منوب عنه را دارا باشد تا بتواند کار او را انجام بدهد. پیامبر معصوم است پس نایب او هم باید دارای عصمت باشد، غیر از امامان شیعه کسی ادعای عصمت را نکرده است. علاوه بر این، عصمت امامان شیعه از طریق آیه تطهیر، حدیث ثقلین و... ثابت می باشد.
از معنای اصطلاحی خلیفه وخلافت فهمیده می شود که خلافت در واقع منصب الهی است وخلیفه باید از جانب خدا انتخاب شود. علاوه بر این، لفظ خلیفه منصرف به کسی که رسول خدا او را برای خلافت تعیین کرده باشد. تمام اصحاب برجسته اتفاق دارند که پیامبر بدون تعیین خلیفه از دنیا نرفته است. (مظفر، پیشین، ج 2، ص 884) پس خلیفه کسی است که از طریق نص پیامب تعیین شده باشد.
مصداق حقیقی روایات مذکور
روایات خلفای اثنا عشر فقط با عقیده شیعه سازگار است چون تمام روایات توالی واتصال خلفا را می رساند. این روایات خلافت را در دوازده نفر حصر کرده اند واوصاف وخصوصیات این خلفا در روایات دیگر بیان شده است. این خصوصیات هم در غیر ائمه اثنا عشر یافت نمی شود. پس مقصود ومراد احادیث از خلفای اثنا عشر ائمه اثنا عشر می باشد. حدیث ثقلین وسفینه واحادیث بسیار دیگر هم این حقیقت را تأیید می کند. (صافی گلپایگانی، ص 05؛ مظفر، پیشین، ص 192).
این روایات را نمی توان بر ملوک اموی وعباسی حمل کرد، چون آنان ظالم بودند وتعدادشان هم از دوازده نفر بیشتر بود، فقط تعداد ائمه شیعه دوازده نفر بود ودر علم، فضل، کرامت وتقوا از هم برتر بودند؛ از این رو ائمه شیعه مصداق حقیقی روایات خلفای اثنا عشرند. (ینابیع الموده، ص 505).
علاوه بر این، در بعضی از روایات قید وشرط هاشمیت برای خلافت ذکر شده است وعبارت «کلهم من قریش» در آن روایات آمده است وهم چنین در بعضی از روایات آمده: «یکون بعدی اثنا عشر خلیفه کلهم من بنی هاشم» (پیشین، ص 305؟). در بعضی روایات، پیامبر خلافت وامامت ائمه اثنا عشر شیعه را با صراحت ذکر فرموده است: «... ان اوصیایی بعدی اثنا عشر اولهم علی وآخرهم مهدی» (پیشین، ص 505؛ جوینی خراسانی، 0041 ق، ص 313؛ ابن صباغ مالکی، ص 2139.
2 - روایات شیعه
در منابع شیعه هشت دسته روایات به چشم می خورد که در آن خلفای اثنا عشر معرفی شده اند ومصادیق روایات خلفای اثنا عشر بیان شده است.
1 - در روایات دستهء اول آمده است: «یکون بعدی اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش» (شیخ صدوق، 2831 ش). این همان روایت است که در منابع اهل سنت هم آمده است.
2 - در روایت دستهء دوم آمده است: ائمه وخلفای پیامبر از اولاد فاطمه هستند. (نعمانی سح2، 1).
3 - در روایات دستهء سوم آمده است: خلفای پیامبر وتعداد ائمه دوازده نفرند. (کلینی، 8831 ش، ج 1؛ شیخ صدوق، 4041 ق، ج 4؛ همو، 5931 ق، باب 72، ح 1 وباب 82، ح 1، 2، 3، 4؛ نعمانی، باب 4، ح 6 - 71).
4 - در روایات دسته چهارم آمده است: اول خلیفهء رسول، علی وآخرین خلیفه مهدی است. (شیخ صدوق، پیشین، ج 4، ح 6045؛ همو، 5931 ق، باب 42، ح1، 01، 31، 72، 92، 03، 53؛ مجلسی، 1241 ق، ج 12).
در این روایات نام اولین وآخرین خلیفه پیامبر ذکر شده است.
5 - در روایات دسته پنجم آمده است: خلفای پیامبر دوازده نفر بوده ونه نفرشان از اولا امام حسین هستند. (کلینی، پیشین، ج 1، باب ما جاء فی الائمه الاثنی عشر، ح 4؛ پیشین، ج 2، باب آخر منه، ح 3631 ش، ج 3).
6 - در روایات دسته هفتم آمده است: خلفای پیامبر، علی، حسن وحسین ونه فرزند از نسل امام حسین اند: «علی اخی ووارثی ووصیی وولی کل مؤمن بعدی ثم ابنی الحسن ثم الحسین ثم تسعه من ولد الحسین». (ینایبع الموده، ص 335؛ جوینی خراسانی، پیشین، ص 331).
8 - در روایات دسته هشتم نام یکایک خلفای اثنا عشر ذکر شده است، همان طور که پیامبر فرموده است: «... اذا مضی الحسین فابنه علی فاذا مضی علی فابنه محمد هکذا... ثم ابنه الحجه القائم» (یناییع المده، ص 105؛ فرائد السمطین، ج 3، ص 431؛ شعرانی، پیشین، ج 2، ص 114؛ ابن طولون، پیشن، باب 21؛ نور الابصار فی مراتب آل البیت، ص 801؛ ابن جوزی، پیشین، ص 062 و523)؛ دانشمندان اهل سنت وحتی محدثین آنان در اشعار خود نام ائمه اثنا عشر را آورده وایشان را به عنوان خلیفه رسول تمجید کرده اند. (تذکره الخواص، ص 723، یناییع الموده، جزء 3، ص 235).
نسب حضرت مهدی (عج)
1 - آیا مهدی (عج) همان عیسی بن مریم است؟
گروه اندکی از دانشمندان اهل سنت با تمسک به روایت ابن ماجه منکر عقیده مهدویت شده وگفته اند غیر از مسیح، مهدی دیگری وجود ندارد ومهدی همان عیسی بن مریم است. در این جا روایت ابن ماجه ودیگر اقوال نقد وبررسی می شود.
در روایت ابن ماجه آمده است: «حدثنا یونس بن عبد الاعلی... عن انس بن مالک ان رسول الله قال... ولا المهدی الا عیسی بن مریم» (قزوینی، پیشین، ج2، ص 1431) به دلایل ذیل این روایت از اعتبار ساقط وغیر قابل اعتماد است:
الف) اشکال سندی
راوی این حدیث نزد عالمان ودانشمندان اهل سنت مجهول الحال است وارباب جرح وتعدیل آنها حدیث مذکور را ضعیف وجعلی تلقی کرده وگفته اند: در سند این روایت کذاب وجود دارد. بعضی نیز گفته اند روات این حدیث متروک الحدیث هستند. (منصور علی ناصف، ص 143؛ حلوانی، 8031 ق، ج 1، ص 54؛ آلوسی، 1031 ق، ج 1، ص 97؛ مصری، 0731 ق؛ مذی، 4141 ق، ج 52، ص 641؛ عسقلانی، 5141 ق، ج 9، ص 121؛ صدیقی عظیم آبادی، ج 11، کتاب 53، ص 32؛ سندی، ج 3، باب شده الزمان، ص 592؛ کنجی شافعی، 6931 ق، باب الحادی عشر، ص 521 و621).
ج) فقدان دقت علمی منکران احادیث مهدویت
دانشمندان اهل سنت اقرار می کنند که ابن خلدون وکسانی مانند او که به روایت ابن ماجه وامثال او تمسک کرده ووجود مهدی را منکر شده اند وبر احادیث مهدویت اشکال وارد کرده اند، در فن حدیث فاقد دقت علمی اند وتوان تشخیص احادیث صحیح را از احادیث غیر صحیح ندارند، از این رو آرا ونظرات امثال آنان ارزش علمی نداشته ونزد محدثین فاقد اعتبار است. (سجستانی، پیشین، ص 013؛ صدیقی عظیم آبادی، پیشین، ج 11، ص 422؛ فاسی، پیشین، ص 631)؟.
د - عدم دلالت حدیث بر مدعا
بر فرض صدور روایت ابن ماجه، این روایت بر مدعای منکران وجود مهدی دلالت نمی کند، چون ممکن است یکی از ویژگی های حضرت عیسی «مهدی» باشد یعنی او هدایت گر یا هدایت شده ای است که دیگران را هدایت می کند. واین بدان معنا نیست که «مهدی» نام یا صفت کسی دیگر غیر از عیسی نباشد. (ابن عربی، پیشین، ج 9، ص 97؛ سندی، پیشین، ص 594).
2 - اسم حضرت مهدی (عج)
اهل سنت روایتی را از پیامبر نقل کرده اند که فرموده است: «لا تذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی؛ کار دنیا تمام نمی شود تا اینکه مردی از اهل بیت من بر عرب حکومت کند که اسم او مطابق اسم من است» (ترمذی، پیشین، ج 3، ص 433 وص 343) این روایت در کتب صحاح اهل سنت آمده است. (سجستانی، پیشین، ص 903).
بررسی روایات
این دسته از روایات که دلالت می کند اسم حضرت مهدی (عج) همانند اسم رسول خدا است نزد دانشمندان اهل سنت صحیح، معتبر واز لحاظ سند عالی است. عالمان ودانشمندان اهل سنت این دسته از روایات را مسلّم تلقی می کنند. (ترمذی، پیشین، ص 343، کنجی شافعی، پیشین، ص 29 و39؛ ابن عربی، پیشین، ص 67؛ حرانی، 3331 ق، ص 19؛ قرشی عدوی صیبی، ج 2، ص 921). هم چنین محدثین اهل سنت در کتب معتبر خود تصریح کردند که اسم حضرت مهدی با اسم پیامبر مطابقت دارد.
(قرشی عدوی صیبی، ص 401؛ کنجی شافعی، پیشین، ص 29 و39؛ ابن کثیر، 8831 ق، ص 52؛ هیثمی، پیشین، ص 464؛ ابو عبد الله محمد بن علی (ابن عزل حاتمی طایی)، ص 89؛ ابن قیّم جوزیه، پیشین، ص 341؛ جذری، پیشین، ج 11، ص 55؛ طبرانی، پیشین، ج 01، ص 55؛ متقی هندی، 5931 ق، ج 41، ح 55683؛ سیوطی، پیشین، ج 2، ص 563؛ منصور علی ناصف، پیشین، ص 243، صبحی، پیشین، ص 54؛ آلوسی، پیشین، ص 77؛ هروی قاری حنفی، پیشین، ص 671؛ عدوی خرّازی، 2621 ق، ص 511؛ مالکی، پیشین، ص 69؛ بانی، 2231 ق؛ محمد بن احمد بن اسماعیل، پیشین، بص 33).
محدثان شیعه نیز نقل کرده اند که پیامبر فرمود: «المهدی ولدی اسمه اسمی...؛ مهدی از فرزندان من واسم او اسم من است» (کلینی، پیشین، ج 1، باب 52). مثل همین روایت با کمی تفاوت لفظی در کتاب های معتبر وجوامع روایی دیگر شیعه آمده است ودلالت دارد بر این که اسم حضرت مهدی همان اسم پیامبر است. (پیشین، باب 52، ح 32؛ مجلسی، پیشین، ج 12، باب 2، ص 42 وباب 4، 01، 11، 51، 61، 02 وج 9، باب 2).
3 - آیا اسم پدر حضرت مهدی (عج) همان اسم پدر پیامبر است؟
در بعضی از روایات اهل سنت آمده که اسم پدر حضرت مهدی همان اسم پدر رسول خدا است؛ از این رو این مطلب بررسی می شود. در روایت اهل سنت آمده است که پیامبر فرمود: «لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطوّل الله ذلک الیوم... حتی یبعث فیه رجلا من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی واسم ابیه اسم ابی؛ اگر از عمر دنیا یک روز باقی بماند خدا آن روز را این قدر طولانی می کند تا این که فردی از اهل بیت من مبعوث شود که اثم او با اسم من واسم پدر او با اسم پدر من مطابقت دارد» (سجستانی، پیشین، ص 903). ظ بعضی از دانشمندان اهل سنت با تکیه بر این حدیث گفته اند که اسم پدر حضرت مهدی عبد الله است وبعضی از آنان گفته اند این حدیث در ردّ عقیده شیعه وارد شده است که می گویند اسم پدر حضرت مهدی حسن العسکری است. (صیدقی عظیم آبادی، پیشین، ص 812؛ عسقلانی، پیشین، ص 462).
بررسی روایت
الف) جمله «اسم ابیه اسم ابی» بر اصل روایت افزوده شده است.
این اضافه را فقط ابو داود نقل کرده است ودیگر ائمه حدیث آن را ذکر نکرده اند. بعضی از محدثین در منابعب خودشان بیش از سی طریق را بیان کرده اند اما این اضافه را در روایت نیاورده اند. از این رو دانشمندان اهل سنت معتقدند در اصل روایت فقط جمله «اسمه اسمی» آمده وجمله «اسم ابیه اسم ابی» اضافه است واعتبار ندارد. بعد از مقایسه این حدیث با احادیث فراوان قطع حاصل می شود که این جمله «اسم ابیه اسم ابی» اضافی است. (کنجی، شافعی، پیشین، ص 49 و69؛ ابن عربی، پیشین، ص 87).
ب) سهل انگاری در ضبط حدیث
بعضی از دانشمندان گفته اند شاید حدیث چنین بوده است: «اسمه اسمی واسم ابی». چون حضرت مهدی سه اسم دارد ویکی از آنها عبد الله است. راوی در ضبط اشتباه کرده وبه جای «اسمه اسمی» جمله «اسمه اسمی واسم ابیه اسم ابی» را ضبط کرده است. هم چنین احتمال دارد جمله حدیث این طور بوده: «اسم ابیه اسم ابنی». چون اسم پدر حضرت مهدی حسن است وفرزند پیامبر سبط اکبر هم حسن است اما راوی به جای این کلمه «ابی» را ضبط کرده است. به هرحال، راوی در این جا حدیث را غلط ضبط کرده است. (صافی گلپایگانی، پیشین، ص 492 و592؛ کنجی شافعی، پیشین، ص 49).
ج) اگر روایت مذکور صحیح هم باشد قابل توجیه است.
با بررسی سندی معلوم می شود که حدیث مذکور اشکال سندی دارد واصحاب جرح وتعدیل در سند این روایت اشکال کرده اند. (مزی، ج 02، ص 512؛ عسقلانی، پیشین، ج 61، ص 113). اما اگر به فرض، روایت صحیح هم باشد قابل توجیه است. این توجهیات در نکات زیر خلاصه می شود:
1 - دانشمندان شیعه وسنی اقرار کرده اند که یکی از نام های امام حسن عسگری «عبد الله» است، بنابراین جمله «اسم ابیه اسم ابی» با عقیده شیعه سازگار است، (صافی گلپایگانی، ص 592 و692).
2 - کنیهء امام حسن عسگری «ابو محمد» است واز این نظر که حضرت عبد الله پدر حضرت محمد است ابو محمد خواهد شد وجمله «اسم ابیه اسم ابی» به این حقیقت اشاره دارد. (پیشین، ص 591).
3 - در زبان عرب شایع است که لفظ «اب» بر جدّ اعلی اطلاق می شود. قرآن هم در جاهای مختلف اب را به جد اعلی اطلاق نموده است:
«ملّة ابیکم إبراهیم» (حجج87/)
«واتّبعت ملّة آبائی إبراهیم» (حج83/)؛
در این موارد کلمه اب به معنای جد است.
هم چنین عرب کنیّت را به جای است به کار برده اند، چنان چه در اشعار عرب آمده است:
اجل قدرک ان تسمی صونه * * * ومن کناک فقد سماک للعرب
در روایت آمده است که رسول خدا امام علی را ابو تراب نامید. فرزند رسول خدا اما حسین بود وکنیّت آن حضرت هم ابو عبد الله بود وجمله «اسم ابیه اسم ابی» به این حقیقت اشاره دارد وکنیت را به جای اسم آورده است واشاره دارد بر این که حضرت مهدی از فرزندان امام حسین است. (قرشی عدوی صیبی، پیشین، ص 191؛ کنجی شافعی، بص 59؛ اربلی، بپیشین، 1041 ق، ص 232).
د) تصریح روایات به پدر حضرت مهدی (عج)
در بعضی روایات وکلمات دانشمندان اهل سنت با صراحت آمده که اسم پدر حضرت مهدی حسن العسکری است است که یازدهمین امام شیعه است. (ینابیع الموده، پیشین، ص 35؛ قرمانی دمشقی، 2831 ق، ص 212؛ مالکی، پیشین، ص 213؛ شعرانی، پیشین، ج 2، ص 114، حرازی، پیشین، ص 311؛ ابن جوزی، پیشین، ص 523).
روایات شیعه
این روایت در جوامع روایی شیعه آمده است: «... حدثنا حرمه بن موسی... قال الرضا الخلف الصالح من ولد ابی محمد بن علی وهو المهدی» (شیخ صدوق، پیشین، باب 63، ح 3، باب 42، ح 3، باب 73، ح 5، باب 83، ح 1) این روایت با همین مضمون در دیگر کتاب ها وجوامع روایی شیعه وجود دارد که دلالت می کند بر این که حضرت مهدی فرزند اما حسن عسکری است. (مجلسی، پیشین، ج 12، باب 4، ح 23 وما ورد عن العسکری، ح 31 وباب ما ورد عن الحسنین، ح 4 و41).
4 - حضرت مهدی (عج) از اولاد فاطمه است
در روایات اهل سنت آمده است: «حدثنا احمد بن ابراهیم... عن ام اسمه، سمعت رسول الله یقول: المهدی من عترتی من ولد فاطمه» (سجستانی، پیشین، ص 33). همین روایت در سنن ابن ماجه آمده است. (قزوینی، پیشین، ص 8631) این روایت در مجموع دلالت می کند بر این که مهدی آخر الزمان که بر اساس روایات جهان را از ظلم وجور پاک واز عدل وداد پر می کند از اولاد فاطمه است.
بررسی روایات
اکثریت قاطع دانشمندان، عالمان ومحدثین اهل سنت، این دسته از روایات را از نظر سند عالی ارزیابی وجزء مسلمات اهل سنت ونیز معتبرترین وصحیح ترین احادیث قرار می دهند. آنان این دسته از روایات را در منابع حدیثی خود نقل کرده واذعان نموده اند که صدور این دسته از روایات قطعی است واین حقیقت از مسلمات وقطعیات است که حضرت مهدی از فرزندان فاطمه است. (کنجی شافعی، پیشین، ص 99؛ حرانی، پیشین، ص 212؛ ابن ابی الحدید، پیشین، ص 721؛ قرشی عدوی صیبی، پیشین، ص 012؛ ابن عربی، پیشین، ص 67؛ دیلمی، ج 4، ص 794؛ حاکم نیشابوری، پیشین، ص 755، بغوی، ج 1، ص 391؛ صدیقی عظیم آبادی، پیشین، ص 032؛ صبحی، پیشین، ص 504؛ شبلنجی، پیشین، ص 504؛ شبلنجی، پیشین، ص 592؛ صبان، پیشین، ص 51؛ ابن عدوی، پیشین، ص 761؛ منصور علی ناصف، پیشین، ص 243، تفتازانی، پیشین، ص 703؛ اسماعیل بن کثیر، پیشین، ص 73؛ مالکی، پیشین، 062؛ محمد بن احمد بن اسماعیل، پیشین، ص 92؛ عمری، پیشین، ص 081؛ هیثمی، پیشین، ص 51؛ شعرانی، پیشین، ج 3، ص 114، سیوطی، پیشین، ج 2، ص 092؛ مقدسی، پیشین، ص 12؛ قرطبی، التذکره فی احوال الموتی وامور الاخره، قاهره، مطابع مذکوره واولاده، ص 911؛ ابن عربی، پیشین، ص 063).
آیا حضرت مهدی (عج) می تواند از بنی العباس باشد؟
در بعضی از روایات اهل سنت این طور آمده است: «هرگاه پرچم سیاه را دیدید که از خراسان می آید به سوی آنها بشتابید... به یقین خلیفه خدا مهدی در آن گروه است.» (قزوینی، پیشین، ج 2، ص 6331) شبیه همین حدیث را ترمذی هم نقل کرده است. (ترمذی، پیشین، ج 4، ص 135).
بعضی از دانشمندان اهل سنت از این قبیل روایات استنباط کرده اند که پرچم های سیاه همان پرچم هایی است که ابو مسلم خراسانی برافراشته بود. آنان بر این اساس گفته اند حضرت مهدی از بنی العباس وهمان مهدی عباسی است.
بررسی روایات مذکور
الف) ضعف روایات
عالمان اهل سنت معتقدند این روایات از احادیث ضعیف بوده ودر اسناد آنها کذاب قرار دارد، چون مهدی عباسی بلکه تمام خلفای بنی العباس نه در آخر الزمان بودند نه دجال را به قتل رساندند ونه عیسی از آسمان نازل شده است. طبق روایات، این واقایع از اوصاف عصر مهدی است پس این دسته روایات دروغ می باشد. (ابن قیّم جوزیه، پیشین، ص 831، طبری، پیشین، ج 3، ص 994؛ ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 55؛ صدیقی عظیم آبادی، پیشین، ص 022).
ب) عدم دلالت حدیث بر مدعا
پرچم های مذکور در احادیث، پرچم هایی نیست که ابو مسلم برافراشته، بلکه اشاره به پرچم هایی است که حضرت مهدی در آخر الزمان بلند می کند وآغاز ظهورش از مشرق زمین خواهد بود. مدعیان خلافت عباسی وداعیه داران آنها این دسته احادیث را تحریف کرده وبه نفع خودشان تفسیر نموده اند. (صدیقی عظیم آبادی، پیشین، ص 122؛ ابن کثیر، پیشین، ص 55؛ حاکم نیشابوری، پیشین، ج 4، ص 25).
ج) تعار این روایات با احادیث صریح وصحیح
این دسته از روایات با احادیث مسلّم فریقین که می گوید مهدی (عج) از اولاد فاطمه وامام حسین و... است تعارض دارد واز اعتبار ساقط می باشد. چنان که معلوم شد، فریقین آن دسته روایات را که می گوید حضرت مهدی (عج) از اولاد فاطمه است مسلّم وصحیح می دانند.
روایات شیعه
در منابع روایی شیعه آمده که مهدی آخر الزمان از اولاد حضرت فاطمه است: «عن احمد بن ادریس... عن جابر عن ابی جعفر قال: المهدی رجل من ولد فاطمه» (مجلسی، پیشین، ج 12، باب 4، ح 83، 3، 7، 6، 33). بعضی از روایات با همین مضمون در منابع دیگر شیعه آمده است. (کلینی، پیشین، ج 8، ح 01؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ح 5054؛ همو، کمال الدین وتمام النعمه، باب 72، ح 1، باب 82، ح 6، 5، 4، 3، 1).
حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسن است یا امام حسین؟
در سنن ابی داود روایتی وجود دارد که با توجه به آن بعضی از دانشمندان اهل سنت معتقدند حضرت مهدی از فرزندان اما حسن است. روایت چنین است: «قال ابو داود، حدثت عن هادون بن مغیره... عن ابو اسحاق قال: قال علی ونظر الی ابنه الحسن فقال: ان ابنی هذا سید کما سمّاه النبی ویخرج من صلبه رجل یسمّی باسم نبیکم... ثم ذکر قصه یملأ الارض عدلا؛ ... این پسرم آقا وسرور است همچنان که رسول خدا او را این گونه نامید واز نسل او فرزندی ظهور خواهد کرد همنام پیامبرتان پس قصهء عدالت گستری را حکایت کرد» (سجستانی، پیشین، ص 013).
بعضی از دانشمندان اهل سنت با تکیه به این روایت گفته اند مهدی از فرزندن امام حسن است. آنان معتقدند تمام ائمه از فرزندان امام حسین اند، اما فقط خاتم الاوصیا حضرت مهدی از فرزندان امام حسن است. (صدیقی عظیم آبادی، پیشین، ص 812؛ ابن عربی، پیشین، ص 063).
بررسی حدیث
1 - اختلاف در نقل حدیث ابی داود
همین روایت را بعضی از محدثین از ابی داود نقل کرده اند اما به جای کلمه «حسن»، «حسین» را آورده اند. (جذری دمشقی، پیشین، ص 591؛ مقدسی، پیشین، ص 54).
2 - مقطوع السند بودن حدیث
دانشمندان اهل سنت می گویند حدیث ابو داود از نظر سند مقطوع است. چون ابو اسحاق این روایت را از امیر المؤمنین نقل کرده واو یا اصال در زمان علی نبوده ویا اگر بوده، هنگام شهادت حضرت، سن او دو سال بیشتر نبوده است. (منذری شافعی، ج 6، ص 261؛ عسقلانی، پیشین، ج 8، ص 65؛ ابن خلکان، پیشین، ج 83، ص 954؛ مزی، پیشین، ج 33، ص 601).
3 - احتمال تصحیف در لفظ حسین
احتمال تصحیف وتغییر شکل کلمه «حسین» وثبت شن به شکل «حسن» در احادیث ابو داود به هیچ وجه بعید نیست به ویژه آن که افراد مختلف این حدیث را به چند شکل از ابو داود نقل کرده اند.
4 - جعلی بودن حدیث
جعلی بودن این حدیث نیز احتمال جدی است. مؤید این احتمال آن است که حسنیون واتباع آنان گمان کرده اند که مهدی (عج) همان عبد الله بن حسن است.
5 - مجهول السند بودن حدیث
حدیث ابو داود مجهول السند است، چون ابو داود گفته: «از هارون بن مغیره به من خبر رسید»، وراویان پیش از مغیره نامعلوم ومجهول اند پس رایت فاقد اعتبار است.
6 - تعارض روایت با روایات مسلم
محدثین اهل سنت روایات فراوانی را نقل می کنند که دلالت دارد بر این که حضرت مهدی (عج) ت از فرزندان امام حسین است. آنها این دسته از روایات را معتبر ومسلم دانسته اند. پس روایت ابو داود در مقابل این همه روایات اعتبار وارزشی ندارد. (ینایبع الموده، ج 3، ص 305؛ جوینی خراسانی، پیشین، ج 2، ص 305؛ آلوسی، پیشین، ص 77؛ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 2، ص 831؛ عدوی حرازی، پیشین، ص 311؛ طبرسی، پیشین، ص 012؛ ابن عدوی، پیشین، ص 791؛ شعرانی، پیشین، ص 114؛ کنجی شافعی، پیشین، ص 021؛ ذهبی، پیشین، ج 2، ص 283؛ عسقلانی، ج 3، ص 003؛ برهان الدین شافعی، پیشین، ج 1، ص 291؛ مجلسی، پیشین، ج 12، ح 5).
7 - با فرض صحت، روایت قابل توجیه است
این دو دسته روایات به فرض صحت، قابل جمع است، چون حضرت مهدی (عج) حسینی الاب وحسنی الام است، زیرا مادر امام باقر دختر امام حسن بوده است وامام باقر حسینی الاب وحسنی الام است وفرزندان امام باقر ذریه سبطین حساب می شوند. درباره اولاد امام باقر هم می توان گفت حسینی الاب وحسنی الام می باشند وامام مهدی از نسل امام باقر است، از این رو می توان گفت حسینی الاب وحسنی الام می باشد.
روایات شیعه
در روایات شیعه با صراحت آمده که حضرت مهدی (عج) از فرزندان امام حسین است: «قال النبی: لا تذهب الدنیا حتی یقوم بامر امتی رجل من ولد الحسین... یملا الارض عدلا.» (مجلسی، پیشین، ج 6) این روایت با همین مضمون در منابع دیگر شیعه ذکر شده است وعالمان ومحدثین شیعه این دسته احادیث را صحیح ومسلّم می دانند. (پیشین، باب ما ورد عن الحسین، ح 1؛ کلینی، پیشین، ج 1، باب فی الاثنا عشر، ح 51 - 02؛ شیخ صدوق، الغیبه، باب 4، ح 7، 03، 72، 02، 31، 11؛ همو، کمال الدین وتمام النعمه، باب 42، ح 1 - 01).
منابع ومآخذ
1. ابن ابی ضرّاء دمشقی، قاضی علی بن حمد، شرح عقاید الطحاویه، مؤسسه الرساله، بیروت، ج 2، 9041 ق.
2. ابن ابی الحدیدی، شرح نهج البلاغه، ج 4.
3. ابن اثیر جذری، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، مطبعه العثمانیه، مصر، ج 4، 11311 ث.
4. - ، جامع الاصول، دار الفکر، بیروت، ج 1، 3041 ق.
5. ابن بطّال، شرح صحیح البخاری، دار الکتب الرشد، ریاض، ج 8، 0241 ق.
6. ابن حنبل، احمد المسند، مطبعه المیمنه، مصر، ج 3، 3131 ق.
7. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، دار الکتب التجاریه، نجف.
8. ابن عزل حاتمی طایی، ابو عبد الله محمد بن علی، الفتوحات المکیه، دار الصادر، بیروت.
9. ابن قیّم جوزیه، شرح الحفاظ علی سنن ابی داود، مکتبه السلفیه، عربستان، ج 11.
01. ابن کثیر، اسماعیل، النهایه او الفتن والملاحم، دار الکتب الحدیثیه، قاهره، 8831 ق.
11. ابن عربی، عارضه الاحوزی شرح صحیح الترمذی. دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، ج 9، 5141 ق.
21. احمد بن فارس، معجم مقانیس اللغه، دار الاحیاء التراث العربی، مصر، ج 6، 9831 ق.
31. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، دار الکتب الاسلامیه، بیروت، 1041 ق.
41. الاستیعاب، ترجمه ابن الزبیری، ج 9.
51. انصاری، محمد باقر، کتاب سلیم قیس هلالی، مؤسسه الهادی، قم، ج 2، 5141 ق.
61. آلوسی، غالیه المواعظ، مطبعه الامیریه، قاهره، دمشق، 2231 ق.
81. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دار الفکر، بیروت، ج 8، 0141 ق.
91. بدری، سیّد سامی، شبهات وردود علی شبهات احمد الکاتب حول امامه اهل البیت ووجود المهدی المنتظر، مؤلف، قم، 1241 ق.
02. بیهقی، احمد بن محمد بن حسن، السنن الکبیر، دار المعرفه، بیروت، ج 01، 3141 ق.
12. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، دار الفکر، بیروت، ج 3، 3041 ق.
22. تفتازانی هروی شافعی خراسانی، مسعود بن عمر بن عبد الله اسعد، شرح المقاصد، ترکیه، 7721 ق.
32. جوینی خراسانی، فراید السمطین، مؤسسه المحمود، بیروت، 0041 ق.
42. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3.
52. حرانی (ابن تیمیه)، احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنه النبویه، مکتبه الکبری الامیر، مصر، 3331 ق.
62. حسن زاده آملی، نهج الولایه، انتشارات قیام، قم.
72. حسنی، احمد بن محمد بن صدیق، ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، کلبه الترقی، دشمق، 8441 ق.
82. حلوانی، اسماعیل، العطر الوردی به شرح قطر الشهدی، مطبعه الامیریه، بولاق، ج 1، 8031 ق.
92. حوی، سعید، الاساس فی السنه، دار الاسلام الفوریه، بیروت، ج 2.
03. خطیب عمری تبریزی، ولی الدین محمد بن عبد الله، مشکاه المصابیح، منشورات الکتب الاسلامی، دمشق، ج 3، 3821 ق.
13. دار القطنی، علی بن عمر، السنن، عالم الکتب، بیروت، ج 1، 6041 ق.
23. دیلمی، شیرویه بن شهزاد بن شیرویه، فردوس الاخبار، دار الکتب العربیه، بیروت، ج 4.
33. راغب اصفهانی، مفردات لالفاظ القران الکریم، دار الشابه، بیروت، 6141 ق.
43. روحانی، محمد، المعجم الاحصایی لالفاظ القرآن الکریم، آستان قدس رضوی، مشهد، ج 1.
53. سبحانی، جعفر، الهیات، مؤسسه امام صادق، قم، ج 4، 7141 ق.
63. سجستانی، سیلمان بن احمد، سنن ابو داود، دار الفکر، بیروت، ج 2، 0141 ق.
73. سعد زرعی، محمد بن ابی بکر بن ایوب (ابن قیّم جوزیه)، المنار المنیف فی الصحیح والضعیف، مکتبه المطبوعات الاسلامیه، حلب، 1931 ق.
83. سندی، شرح سنن ابن ماجه، دار الجبل، بیروت، ج 3.
93. سیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 2، 3041 ق.
04. - ، الدر المنثور، دار الفکر، بیروت، ج 7، 3041 ق.
14. شافعی، عیل بن برهان الدین، سیره الحلبیه فی سیره الامین والمأمون، مکتبه الاسلامیه، بیروت، ج 1.
24. شبر، سیّد عبد الله، حق الیقین فی معرفه اصول الدین، انتشارات علمی، تهران، ج 1.
34. شعرانی، عبد الوهاب، الیواقیت والجواهر، ج 2.
44. شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمه، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، 2831 ش.
54. - ، من ال یحضره الفقیه، جامعه المدرسین، قم، ج 4، 4041 ق.
64. - ، الاستبصار، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 3631 ق.
74. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، مؤسسه سیّده معصومه، قم، 1241 ق.
84. صبحی، احمد محمود، نظریه الامامه لدی الشیعه الاثنی عشریه، دار المعرفه، مصر.
05. صدیقی عظیم آبادی، محمد شرف الدین، عون بالمعبود شرح سنن ابی داود، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، ج 11، 1241 ق.
15. صنعانی، عبد الرزاق بن همام، المصنف، بیروت، ب3041 ق.
25. طبرانی، سلیمان بن محمد، المعجم الکبیر، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، ج 81، 5931 ق.
35. طبرسی، ابو جعفر، دلایل الامامه، مؤسسه المعارف السلامیه، قم، 6141 ق.
45. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین ومطلع النیرین، مکتبه المرتضویه، تهران، ج 1، 5641 ش.
55. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، مؤسسه المعراف الاسلامیه، قم، 1141 ق.
65. عباد، عبد المحسن حمد، مقاله الردّ علی من کذب بالاحادیث الصحیحه الوارده فی المهدی. مجله جامعه اسلامی، عربستان.
75. عبد الباقی، محمد فؤاد، معجم المعزی لالفاظ القرآن الکریم، دار الکتب العربیه، قاهره، 6641 ق.
85. عدوی خرّازی، شیخ حسن، مشارق الانوار فی فوز اهل الاعتبار، مطبعه المدنی، مصر، 2621 ق.
95. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، دار الفکر، بیروت، ج 9، 5141 ق.
06. - ، فتح الباری فی شرح البخاری، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 31، 8141 ق.
16. عسکری، سید مرتضی، معالم المدرسین، مجمع العلمی الاسلامی، ایران، ج 1، 6141 ق.
26. عینی، محمود بن محمد، عمده القاری شرح البخاری، دار الفکر، بیروت، ج 61، 3241 ق.
36. فاسی مکی، محمد بن ادرسی، نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، مطبعه المولویه، فاس..
46. فقیه ایمانی، مهدی، اصاله المهدی فی الاسلام، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ایران، 0241 ق.
56. قرشی عدوی صیبی، محمد بن طلحه بن حسن، مطالب السؤل فی مناقب آل الرسول، دار الکتب التجاریه، نجف، ج 2.
66. قرطبی، التذکره فی احوال الموتی وامور الاخره، مطابع مذکوره واولاده، قاهره.
76. قسطلانی، شهاب الدین، ارشاد الساری به شرح البخاری، ج 51.
86. قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، ج 1.
96. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج 1، 8831 ش.
07. کنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، مؤسسه الهادی، بیروت، 6931 ق.
17. متقی هندی، علاء الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، حلب، ج 41، 5931 ق.
27. - ، کنز العمّال، مؤسسه الرساله، بیروت، 5041.
37. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، دار التعاریف، بیروت، ج 12، 1241 ق.
47. محمد بن احمد بن اسماعیل، المهدی حقیقه لاخرافه، مکتبه العربیه الاسلامیه.
57. محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج 2.
67. مذی، یوسف، تهذیب الکمال، دار الفکر، بیروت، ج 52، 4141 ق.
77. مصری، محمد خضر حسین، نظره فی احادیث المهدی، مجله تمدن الاسلامی، دمشق، 0731 ق.
87. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، قم، ج 81، 1931 ش.
97. مظفر، شیخ محمد دلایل الصدق، دار العلم للطباعه، قاهره، ج 2، 6931 ق.
08. معذی، تقی الدین احمد بن علی، السلوک لمعرفه الملوک، دار الکتب، مصر، ج 1، 3791 م.
18. منذری شافعی، مختصر السنن ابی داود، دار المعرفه، یبروت، ج 6.
28. منصور علی ناصف، التاج لجامع الاصول، دار الاحیاء التراث العربی، مصر.
38. مودودی، سیّد ابو الاعلی، خلافت وملوکیت، اداره ترجمان القرآن، لاهور، 2991 م.
48. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، مکتبه الصدوق، تهران.
58. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسایل، اسماعیلیان، قم، ج 6.
68. نووی شافعی، محی الدین ابو بکر زکریا بن شرف، شرح صحیح مسلم، دار القلم، بیروت، ج 31، 7041 ق.
78. نیشابوری، محمد بن حجاج، صحیح مسلم، دار الفکر، بیروت، ج 6، 0141 ق.
88. هروی قاری حنفی، علی بن سلطان مهر نور الدین، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح.
98. هیثمی مکی، ابن حجر، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، مکتبه القرآن، قاهره.
09. هیثمی، ابن حجر، الصواعق المحرقه، مکتبه القاهره، مصر.
19. هیثمی، نور الدین علی بن بکر، مجمع الزواید، دار الکتب الاسلامیه، بیروت، ج 41، 8041 ق.
29. هثیم، نور الدین علی بن ابی بکر سلیمان، موارد الظمان الی زواید ابن حبان، مطبعه السلفیه.
پایان مقاله