المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۲۹۰) حکومت جهانی منجی (پژوهشی تطبیقی در آیات ۸ - ۹ سوره صف)

حکومت جهانی منجی

(پژوهشی تطبیقی در آیات 8 - 9 سوره صف)

شبیر فصیحی(1) - حسین علوی مهر(2)

چکیده:
قرآن کتابی ابدی وجهانی است وکتابی است که انسانیت را به تعقل، دعوت می کند تا از روی تعقل وبرهان حق وباطل را از همدیگر تفکیک کند. این کتاب مقدس بخشی از آموزه های خود را به اخبار گذشته وآینده اختصاص داده است به نحوی که اگر خبر نمی داد آدمیان به آن دو جهل داشتند. یکی از خبرهای قرآن، غلبه وحکومت دین اسلام بر جمیع ادیان است. غلبه ای که هنوز وقت وشرایط رشد فرهنگی وعلمی آن تحقق وبه ظهور نرسیده است. در طول تاریخ اسلام هنوز چنین حادثه ای رخ نداده که مصداق غلبه دین اسلام بر ادیان گردد.
در این نوشتار، آیه اتمام نور وغلبه دین اسلام بر ادیان از منظر تفاسیر فریقین بررسی شده است. این مقاله در بررسی دیدگاه فریقین با توجه به ادله به این نتیجه می رسد که غلبه وحکومت دین مبین اسلام به دست منجی مورد تائید قرآن است.

مقدمه

نقش محوریت ثقلین بر کسی پوشیده نیست. لذا از طرفی این ویژگی باعث می شود که هر کسی طبق توان خود در خدمت آن باشد ودر نشر وتفسیر وحفظ وعملی ساختن آن کوشا باشد. از طرفی نیز سعی دشمن از قدیم الایام بر این بوده است که اعتقاد را به آن سست کند وبا ایجاد خرافات وشبهات اذهان را مشوش سازد. آنچه از طرف دشمن داخلی وخارجی نسبتاً بیشتر مورد هجوم شبهات قرار می گیرد، ثقل اصغر است. راجع به امام زمان (علیه السلام) شبهات متعددی واز جمله حکومت جهانی حضرت مطرح شده است. گفته اند که چگونه ممکن است بعد از ظهور، برخلاف سیره جاری بشر وحکومتهای رایج در جهان، حضرت حکومتی را تشکیل دهد که با حکومتهای جاری بشر تفاوت ماهوی داشته باشد؟ آیا ممکن است چنین مطلبی مورد تایید قرآن باشد؟ در این تحقیق کوشیده ایم که موضوع مذکور را به صورت تطبیقی بررسی وبه یاری قرآن وحدیث اثبات کنیم.
تفاسیر شیعه
تفسیر قمی در ذیل آیه «یریدون لیطفؤا نور الله» آورده است: «قال: بالقائم من آل محمد حتی اذا خرج یظهره الله علی الدین کله حتی لا یعبد غیر الله وهو قوله یملأ الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً (قمی، 1404: 2، 365)؛ وقتی اما م زمان ظهور کند، آن وقت است که خداوند توسط او دین اسلام را برسائر ادیان غلبه خواهد بخشید، به گونه ای که جز خداوند کسی مورد پرستش قرار نگیرد. واین معنای همان حدیث است که در مورد امام زمان (عج) رسیده که وقتی ظهور خواهد کرد، زمین را پر از قسط وعدل خواهد کرد، چنان که پر از ظلم وجور بوده است».
شیخ طوسی در التبیان می فرماید: "یریدون لیطفؤا نور الله بافواهم؛ یعنی آنها اراده داشتند که نور اسلام وایمان را به کلام باطل که مانند تاریکی می ماند از بین ببرند. حال آنکه خداوند نور اسلام را تمام می کند وبه غایت آن می رساند، اگرچه از این کار کفار خوششان نیاید. خداوند اتمام نور را از طریق ارسال حضرت محمد (ص) به هدایت ودین حق بیان کرده است وخداوند دین اسلام رابه حجج قاهره ودلایل واضحه برتری خواهد بخشید» (شیخ طوسی، 1409: 9، 593).
طبرسی در ذیل آیه 32 و33 سوره توبه در تفسیر خود چنین آورده است: «سپس خداوند از برنامه یهود ونصاری در مورد از بین بردن نور خدا خبر داده است. طبق رای اکثر مفسران، مراد از نور خدا قرآن است. اینکه فرموده: «بأفواههم» مطلب عجیبی است ومی خواهد برساند که فوت ونفخ به دهان با تصغیر شأن آنها وسست بودن کید آنها همراهی دارد، زیرا دهان در نورهای ضعیف کارآمدی دارد نه به نورهای عظیم که به خدا منسوب باشد. خداوند آنها را از این کار منع کرده ومی خواهد نور خودش رابه اتمام برساند». وی در ذیل « لیظهره علی الدین کله» آورده است، یعنی علو دین اسلام بر سایر ادیان به حجت وغلبه وسلطه است تا اینکه هر دینی بر روی زمین مغلوب است اسلام شود. اهل اسلام بر اهل سایر ادیان غالب خواهند آمد. حدیثی از امام ابو جعفر (علیه السلام) نیز آورده است: «انما ذلک عند خروج الهدی من آل محمد»؛ وغلبه اسلام بر سایر ادیان موقع خروج مهدی آل محمد (ص) خواهد بود». همچنین روایت آورده است: اسلام بر هر دینی غلبه می کند واین اتفاق هنوز نیفتاده وخواهد افتاد وتا این اتفاق نیفتد قیامت بر پا نخواهد شد». از مقداد بن الاسود نیز روایت کرده است: ازرسول خدا شنیدم که فرمود: بر روی زمین هیچ خانه ای نمی ماند مگر اینکه خداوند همه جا کلمه اسلام را داخل کند» (طبرسی، 1415: 5، 44). در ذیل آیه 8و9سوره صف نیز آورده است: خداوند در مقابل تلاش دشمنان نور خویش را اتمام وتأیید می کند ودین وشریعت را اعلام می نماید وبه همه جا می رساند. مراد از «بالهدی» توحید واخلاص است ومراد از «دین الحق» دین اسلام است (طبرسی، همان، 9، 463).
علامه طباطبایی می فرماید: اطفا به معنی خاموش کردن آتش یا نور است. «بافواههم» برای آلت یا سسبیت است. اگر فرمود با دهانشان، برای این است که چراغ را معمولاً با دهن خاموش می کنند». بعدا از طبرسی وزمخشری قولی رانقل می کند. زمخشری گوید: این آیه اهل کتاب را در باطل کردن نبوت خاتم به وسیله تکذیب به حال کسی تشبیه کرده که می خواهد نور عظیمی را که همه آفاق را فراگرفته وخدا هم اراده کرده روز بروز پرتوش بیشتر شود ویا در اشراق وپرتو افکنی به نهایت در جه برسد، با دهنش خاموش کند. ما اضافه می کنیم که آیه هم حال دعوت اسلام رابیان می کند وآن را برای عالم معرفی می نماید وهم وعده ونوید می دهد که خدا به زودی نور خود را به حد کمالش می رساند (طباطبایی، 1402: 9، 246).
علامه دین حق را هم به دین اسلام ودین فطری تفسیر می کند واین دینی است که خداوند آن را به مرحله ظهور می رساند وآن را نصرت می کند، اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند. ضمیر«لیظهره» به دین حق برمی گردد، چنان که متبادر از سیاق هم همین است (طباطبایی، همان، 9، 246). به هر حال، آنها می خواهند نور خدا را خاموش کنند، اما خداوند نمی گذارد که به مقصد برسند، بلکه نورش را به حد تمام می رساند ودینش را بر سایر ادیان غلبه می دهد. مراد از اظهار شیء بر دیگری: نصرت وغلبه آن بر دیگری است. اینکه گفته است: «علی الدین کله» هر سبیلی را که غیر سبیل خداست شامل می شود. سبیل خدا نیز همان اسلام است. این آیه:"هو الذی ارسل رسوله...» در مقام تحلیل آیه قبلی «والله متم نوره» است. آن وقت معنا این می شود: خداوند نورش را اتمام می کند، زیرا خدا ذاتی است که رسولش را با نورش که هدایت است ودینش فرستاد تا آن را برجمیع ادیان غلبه بخشد ولو مشرکان کراهت داشته باشند. از این دو آیه استفاده می شود که دین حق ولایت علی است واین از باب جری وتطبیق وبطن است نه از باب تفسیر (طباطبایی، همان، 15، 251).
تفاسیر اهل سنت
در الجامع لاحکام القرآن در مورد «لیطفؤا نور الله» آمده است: اطفاء همان اخماد است وهر دو در آتش وجاری مجرای آن از قبیل نور استعمال می شود. فرق آنها این است که اطفاء در مورد کثیر وقلیل به کار می رود، اما اخماد فقط در کثیر استفاده می شود. گفته می شود: «اطفات السراج ؛ من چراغ را خاموش کردم»، لکن گفته نمی شود: «اخمدت السراج» (انصاری قرطبی، 1405: 18، 85؛ ماوردی، بی تا: 5، 530).
جمله اطفاء نور خدا به وسیله افواه می رساند که سعی وتلاش آنها چقدر سست وبی پایه است. این تلاشی است که در خارج مصداقی ندارد. از طرفی در کنار نورالله قرار گرفتن می رساند که سعی آنها برای خاموش کردن نور خدا مثل این است که با دهان وفوت کردن نور خورشید را خاموش کنند. این عمل نه فقط کاری را از پیش نمی برد، بلکه انجام دهنده را تمسخر می کند وبه باطل بودن این عمل می رساند.
در مورد نور الله، مفسران قول یکسانی ندارند ومتفق بریک مصداق نیستند ومراد از آن را اسلام، پیامبر، قرآن، حجج خداوند ونبوت دانسته اند (طبری، 1415: 28، 111 ؛قرطبی، همان، 18، 85؛ بقاعی، 1415: 3، 303 و304 ؛ فخررازی، 1423: 15، 315-317؛ آلوسی، 1405: 10، 85؛ ماوردی: 5، 530).
فخررازی یک جا می گوید: مراد از آن یا دین است یا کتاب یا رسول خدا (ص). اما در جایی دیگر می گوید: مراد از نور دلایلی هستند که برصحت نبوت پیامبر دلالت می کنند وآنها امور کثیره اند: الف. معجزاتی که ظاهر گشت. ب. قوانینی که برلسانش ظاهر گشت، حال آنکه از اول عمرش نه درس خوانده بود نه معلومات خاصی داشت. ج. حاصل شریعت محمد (ص) این بوده که بندگان را از حب دنیا به حب خدا هدایت کند وعقل بر این دلالت می کند که جز از این طریق به سوی خدا راهی ندارد. د. شریعت وراه محمد (ص) از هر عیبی خالی بود. سپس می گوید: این حالات ودلایلی قاهر ومحکم در صحت سخن آن حضرت بود. در مقابل این، کفار با حرفهای رکیک می خواستند این دلایل محکم را ابطال کنند (فخررازی: 8، 40-42 و15، 315-317).
اهل سنت می گویند: «والله متم نوره» یعنی خداوند اعلان کننده حق، مظهر دین ویاری کننده محمد (ص) بر دشمنان است (طبری، همان: 28، 111). اتمام خدا این نیست که فقط بردین اشراف داشته باشد، بلکه باید دینش را از طرفی به کمال برساند واز طرف دیگر تمام برنامه دشمن را نا بود سازد تا دینش بدون مزاحمت به کمال برسد. مراد از اتمام آن است که دین استمرار داشته باشد، اگر چه کفار ومشرکان کراهت داشته باشند (بقاعی، همان: 3، 303). جمله «والله متم نوره» افاده حصر می کند ومی رساند که فقط خداوند است که چنین برنامه ای دارد. یعنی فقط خداوند می تواند چنین عملی را انجام دهد ودر مقابل، سعی دشمنان بی اثر وباطل است (حنفی قونوی، 1422: 19، 72).
اگرچنین است، این سؤال مطرح می شود که خداوند چگونه چنین برنامه ای را اجرا می سازد وکیفیت اتمام آن چگونه است. در مقابل این سؤال در ادامه بحث، مفسران اهل سنت می گویند: خداوند به وسیله آیه بعدی برنامه خویش ر ااعلام ساخته است: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره...». فقط خداست که با ارسال محمد (ص) با معجزات وبیان شافی ودین کامل وثابت، نور خویش را به اتمام وکمال می رساند وسعی دشمنان را خنثا می سازد.
مراد از «بالهدی» حق، رشاد، قرآن وفرقان است (قرطبی: 18، 85؛ آلوسی: 10، 85).
قرطبی مراد از آن را حق وارشاد گرفته، اما آلوسی درتفسیرش مراد از آن را قرآن دانسته وبقاعی در تفسیر آن را به بیان شافی ومعجزات فعلی وقولی تفسیر کرده است.
مراد از «دین الحق» آن دینی است که در بیان وثباتش کامل باشد وکمالش برای هر عاقلی ظاهر باشد (بقاعی: 3، 303). آلوسی به جای کامل عبارت ثابت را آورده، یعنی مراد از دین حق دینی است که ثابت باشد (آلوسی: 10، 85). قرطبی از آن بدون تفسیر گذشته است (قربطی: 8، 40-42).
فخر رازی می گوید: مراد دینی است که مشتمل بر امور ظاهر وواقع وصلاح ومطابق حکمت وموافق با منفعت دنیوی واخروی باشد. به هر حال، خداوند رسولی را با چنین ویژگی فرستاده تا به هدفش یعنی اتمام نور برسد. لذا به آن چنین اشاره نمود:« لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون». فخررازی در کیفیت اتمام نور وابطال سعی آنها چنین می گوید: در کیفیت چنین برنامه ای خدا فرمود: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی». بدانید کمال حال انبیا جز به مجمو عه ای از امور حاصل نمی گردد.
1.کثرت دلیل ومعجزه. مراد از «هو الذی ارسل رسو له با لهدی» همین است.
2. دینش مشتمل بر اموری باشد که برای همه ظاهر وواضح باشدکه این امور حق وصلاح ومطا بق حکمت وموافق منفعت در دنیا وآخرت است. مراد از «دین الحق» همین است.
3.دینش برسایر ادیان برتری وعلو داشته باشد وبراضداد غلبه کند مراد از «لیظهره» همین است.
ظهور شئ بر غیرگاهی به حجت است، گاهی به کثرت ووفوراست وگاهی به غلبه واستعلا است. واضح است که خداوند به رسول خود چنین چیزی را بشارت می دهد وبشارت به امرمستقبل است که هنوزحاصل نشده وظهور آن به حجت معلوم وثابت است. پس واجب است که« لیظهره» راکه از امرآینده خبرمی دهد، بر ظهور بالغلبه حمل کنیم (فخر رازی: 8، 40-42).
درباره نتیجه وکیفیت اتمام نور خدا که باجمله «لیظهره علی الدین کّلّه» فرموده است، درمیان مفسران اهل سنت اختلافی به چشم می خورد. طبری می گوید: «لیظهردینه الحق الذی ارسل به رسوله علی کل دین سواه وذلک عند نزول عیسی بن مریم وحین تصیر الملة واحدة فلا یکون دین غیرالاسلام کما عن ابی هریرة لیظهره علی ا لدین کله قال..خروج عیسی». موقع خروج ونزول حضرت عیسی (علیه السلام) ملتها واحد می شوند و«لیظهره علی الدین کله» آن وقت مصداق حقیقی پیدا می کند (طبری: 28، 111).
قرطبی هم چنین مطلبی را می گوید وروایتی رااز مجاهد وابی هریره درتأیید می آورد. اما در جای دیگرازسدی نقل می کندکه چنین چیزی هنگام خروج مهدی است واین را تقویت می کند.(قرطبی: 8، 121و18، 85).
در جای دیگر، دربحث اسکندرذوالقرنین (ویسئلونک عن ذا القرنین) بعد از بحث می گوید: خداوند متعال او رادر زمین تمکین ومالکیت عطانمود وبرای او پادشاهی فراهم ساخت. وی سپس روایت می کند: تمام ملوک دنیا چهار نفرند. دو نفر برای مؤمنان ودو نفر برای کافران. از مؤمنان حضرت سلیمان واسکندر ملک داشته اند، اما از کافران نمرود وبخت النصر. اما خداوند از این امت فرد پنجمی را هم مالک زمین قرار خواهد داد. باید نفر پنجمی هم در راه باشد وبه عنوان مالک ووارث بر جهان حکومت کند، زیرا خود خداوند می گوید:"لیظهره علی الدین کلّه» واو مهدی است (قرطبی: 11، 47).
آلوسی می گوید: مراد از اظهار یا ظهور وغلبه یافتن رسول خدا بر اهل ادیان است یا اظهار دین حق بر سایر ادیان است. این نیز به نسخ سایر ادیان صورت می گیرد. ولی اکثر مفسران قائل اند که مراد از آن ظهور وغلبه یافتن دین است واین وقتی صورت می گیردکه حضرت عیسی نزول کند. آن وقت است که دینی جز اسلام باقی نمی ماند (آلوسی: 10، 85).
ماوردی گوید: در مورد اظهاردین بر سایر ادیان سه قول وجود دارد: 1. غلبه بر اهل ادیان 2. غلبه بر خود ادیان 3. آگاهی به ادیان (ماوردی: 5، 530).
سیوطی در درالمنثور آورده است: «اخرج عبدبن حمید وابن المنذر من قتادة رضی الله عنه فی قوله تعالی: لیظهره علی الدین کله، قال:الادیان ستة: الذین آمنوا والذین هادوا: والصابئین والنصاری والمجوس، والذین اشرکوا فالادیان کلها تدخل فی دین الاسلام والاسلام لایدخل فی شیء منها فان الله قضی فیها حکم وانزل ان یظهر دینه علی الدین کله ولو کره المشرکون» (سیوطی، 1375: 3، 231). روایتی از جابر بن عبدالله درذیل قول خداوند: "لیظهره علی الدین کله» آورده است: «قال: خروج عیسی». از مجاهددر ذیل قول: «حتی تضع الحرب اوزارها» گفته است: یعنی وقتی حضرت عیسی نازل شد، هر یهودی ونصرانی وهر صاحب ملت تسلیم او شوند. این یعنی ظهور اسلام برسایر ادیان. از مجاهد درذیل قول خداوند: "لیظهره» آمده، وقتی حضرت عیسی نازل گردد، در زمین جز اسلام نخواهد بود (بیهقی، بی تا: 9، 180).
بررسی ونتیجه گیری
وقتی به آیات نورانی قرآن مجید می نگریم، روشن می شود که ازابتدا بین حق وباطل تضاد بوده وهیچ وقت میان آنها سازگاری نبوده ونیست. در فرهنگ قرآنی، سرچشمه ومحور حق خدایی تبارک وتعالی است وغیر الله باطل است: «ذلک بِأَنَّ اللهَ هوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یدعُونَ من دونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللهَ هُوَ الْعَلِی الْکبِیرُ» (حج: 62).
مبدأ ومرجع حق وحقانیت خداست. بنا بر این، در واقع آنچه وجود دارد یا حق است یا باطل. سومی در کار نیست. بین آنها نیز جنگ است واین وعده خداست که بالاخره پیروزی از آن حق است وباطل نابود شدنی است. آیه مورد بحث هم به گونه ای به این مطلب اشاره می کند. از یک طرف، دشمنان خدا برای از بین بردن نور خدا برنامه وطرح دارند. از طرف دیگر، خدای متعال هم برای تثبیت نور خویش ودین برنامه دارد. طبیعی است که هر کدام باید حداقل دوکار انجام دهد: الف. برنامه مقابل را خنثا کند. ب. برنامه خود را تقویت کند. به عبارت دیگر موانع را بردارد ومقتضی را تقویت بخشد. درفرهنگ قرآن باطل نه ریشه دارد نه ثمره. لذا نابود شدنی است. اما برنامه های حق دوام دارند، زیرا از حق سرچشمه می گیرند وپشتوانه محکمی دارند که حق تبارک وتعالی است. سعی دشمنان در طول تاریخ این بوده وهست که نور خدا را خاموش سازند.
انسانهای نادان ولجوج نمی خواهند به جای اینکه در جلوی نور حق سر تسلیم خم کنند، آن را بپذیرند، بلکه در مقابل آن می ایستند وسعی می کنند آن را خاموش سازند.
در آیه مورد بحث اشاره شده است که دشمنان می خواهند با پف دهان، نور الهی را خاموش سازند. از طرفی در آیه خداوند متعال عهده دار این است که نور خویش را به حد کمال وتمام برساند وسعی دشمنان را با به «یطفؤن نور الله بافواههم» تشبیه کرده ومی فهماند که سعی آنها در برابر نور الهی هیچ است. این تعبیر نهایت تحقیر را می رساند. از طرف دیگر، خداوند برنامه خودش را هم بیان فرموده است: «والله متم نوره ولو کره الکافرون». برای عملی کردن چنین برنامه ای فرمود: «ذلک بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ ما یدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللهَ هُوَ الْعَلِی الْکبِیرُ» (حج: 62) خداوند برای عملی کردن برنامه اش رسولی را با دینی فرستاد که هم حق است هم ثابت وهم پاسخگوی نیازهای بشری تا دین مبین اسلام برسایر ادیان غلبه کند وحاکم گردد، گرچه مشرکان ودشمنان از این کار خوششان نیاید. نوری که رسول خدا آورده بود، به زعم دشمنان از چند جهت ضعیف بود، به طوریکه با دهان می شد آن را خاموش کرد.
این دین از یک نفر شروع شده وسپس به علی (علیه السلام) وخدیجه (س) وتدریجاً به چند تن دیگر رسیده بود.
به علاوه، هنوز زمانی از آن نگذشته بود واز نظرمکانی هم به مکه محدود بود.
اما برنامه خدا این بود است که دین اسلام روزی ادیان را زیر سلطه خود قرارخواهد داد واز نظر زمان دائمی وابدی خواهد بود وکل جهان را تحت سلطه خویش قرار خواهد داد وبه جایی خواهد رسید که جهانی وابدی شدنش را عملاً مشاهده خواهند کرد.
قبل از نتیجه گیری در سیر آیات قرآنی تأملی میکنیم. وقتی به آیات قرآن توجه می کنیم از آنها چند مطلب به دست می آوریم. با در کنار هم گذاشتن آنها وبه کمک احادیث می توانیم به نتیجه برسیم.
1. خداوند متعال قادر مطلق است. «ان الله علی کل شی قدیر» (بقره: 20)؛ « وکان الله علی کل شئی مقتدراً» (کهف: 45).
2. خدای قادر اگر چیزی را بخواهد انجام دهد، انجام می دهد: «الله یفعل ما یشاء» (آل عمران: 40)؛ «ان الله یفعل ما یرید» (حج: 14).
اگر خدا می خواست، انسانها را مؤمن وامت واحده قرار می داد ودر جهان ریشه شرک وکفررا می خشکاند وانسانها را به عنوان امت واحد زیر پرچم رهبر واحد قرار می داد: «لوشا ءربک لجعل الناس امة واحدة»(هود: 18)؛ «لوشاء الله ما اشرکوا» (انعام: 41)؛ «ولو شاء ربک لامن من فی الارض کلهم جمیعاً» (یونس: 99).
3. اجبار واکراهی در کار نیست. درمسیر هدایت در فرهنگ قرآنی هیچ وقت از زور واکراه استفاده نشده، بلکه انسانها درپذیرفتن حق وحقیقت از راه علم ودانش، فکر، تعقل وتدبر و...دعوت شده اند تا به اختیار وفهم خود تصمیم بگیرند. این به این معنا نیست که خدا خلافش را خواستار است، یعنی به جای امت واحده، امتهای متعدد را بخواهد، بلکه خواست خدا براساس اختیار بندگان است. خدا بدون شک امت واحده وخدا محوری را می خواهد، منتهی خواست خدا به این تعلق گرفته که انسان با فهم ودرک واختیارخویش این راه را اختیار کند وگرنه ارسال رسل، انزال کتب وفراهم ساختن زمینه هدایت در طول تاریخ لغو می شد.
بی شک خدا می خواهد که انسان به خود ایمان بیاورد: «اذا جاءتهم الرسل من بین ایدیهم ومن خلفهم الا تعبدوا الا الله (فصلت: 14) هنگامی که فرستادگان درپیش روی آنان واز پشت سرشان به سراغشان آمدند (وگفتند) که جز خدا را نپرستید»؛ «واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا» (آل عمران: 103). اتحاد وامت واحده بودن خواست خداست وحتی هدف خلقت، عبادت ذکر شده است: « وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (ذاریات: 56). در این عبادت هم که از بندگان خواسته شده به عنوان امت واحد عنایت دارد: «ان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون» (انبیاء: 192؛ مریم: 36).
انزال کتب هم به همین دلیل بوده است: «انا انزلنا علیک الکتاب للناس بالحق فمن اهتدی لنفسه» (زمر: 41).
پس از این آیات ومانند آن به دست می آید که بدون شک خداوند می خواهد که امت واحده وجود داشته باشد وحاکم ومعبود در جهان فقط خدا باشد.
اگرخواست خدا چنین باشد، آیا برای تحقق یافتن وبه هدف رسیدن آن نیز برنامه ریزی کرده است؟
4. با توجه به مطالب فوق واضح می شود که اکراه در مسیر انسان نیست. لذا خداوند به گونه ای راه را باز گذاشت که بشر با اختیار به این خواست خدا تن دهد. البته ممکن است موانعی سر راه وی قرار گیرند، ولی یک روز متوجه خواهد شد که دنبال چه کسی باید برود وچه مسیری را انتخاب کند. لذا یک روز خواهد آمد که پرچم الهی برقله جهان مادی برافراشته خواهد شد واز سراسر گیتی صدای «لا اله الا الله» طنین انداز خواهد شد. انبیا به امید آن روز با مشکلات ومصائب روبه رو می شدند وآنها را تحمل می کردند. خداوند فرمود: خواست خدا این است که مستضعفان را در زمین وارث قرار دهد: «وَنُرِید أَن نَّمُنَّ علَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (قصص: 5). این آرمان الهی است که محقق خواهد شد.
5. رسیدن به وحدت وحکومت الهی جهانی فقط مشیت وخواست خدا نیست، بلکه خداوند برای تحقق یافتن آن وعده داده است وپشتوانه آن وعده الهی است. وعده خداوند نیز چون از حق سرچشمه می گیرد، حق است: «الا ان وعدالله حق» (یونس: 55). خداوند خلف وعد هم نمی کند:
«لایخلف الله وعده» (روم: 6؛ آل عمران: 9). خداوند قادر است ومی خواهد زمین واهلش را زیریک پرچم قرار دهد واز بندگانش کسانی را که صلاحیت دارند (من یشاء) وارث زمین کند. بندگان صالح، وارث زمین اند: «وَلَقَد کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْد الذکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عبَادی الصالِحُونَ» (انبیاء: 105). جای دیگر وعده داده است: «وَعَد اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیمَکنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذی‏ارْتَضَی‏ لَهُمْ وَلَیبَدلَنَّهُم مِّن بَعْد خوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدونَنِی لاَ یشْرِکونَ بی شیئاً وَمَن کفَرَ بَعْد ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ» (نور: 55). به هر حال، وارث زمین وخلیفه خدا در زمین باید کسانی باشند که صلاحیت آن را داشته باشند وآنان جز انبیا واولیا نمی توانند باشند. چون از ویژگی بندگان صالح این است که از ایمان وعمل صالح به طورکامل برخور دار باشند. حال آیا این وعده الهی تحقق یافته است؟
6. در جنگ حق وباطل برنامه ووعده الهی این است که حق تثبیت گردد وباطل از بین برود. خدا نیز چنین می کند. این وعده الهی است که انجام پذیر خواهد شد: «اللهُ أَن یحِقَّ الْحَقَّ بِکلِمَاتِهِ وَیقْطَعَ دابِرَالْکافِرِینَ» (انفال: 7)؛ خداوند می‏خواهد حق را با کلمات خود تقویت وریشه کافران را قطع کند»؛ «لِیحِقَّ الْحَقَّ وَیبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کرِهَ الْمُجْرِمُونَ» (انفال: 8)؛ تا حق را تثبیت کند، وباطل را از بین بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند».
خواست خدا این است که حق را با کلمات تثبیت کند وباطل را نابود گرداند، گرچه خلافکاران ناخشنود باشند: «بَلْ نَقْذفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیدمَغُهُ فَإِذا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکمُ الْوَیلُ مِمَّا تَصِفُونَ» (انبیاء: 18)؛ بلکه ما حق را سرآمد باطل می‏کنیم تا آن را هلاک سازد واین گونه‏ باطل را محو ونابود می‏سازد». اما در مقابل، دشمنان می خواستند به وسیله باطل حق را از بین ببرند، ولی ناکام ماندند ومی مانند: «ویجادل الذین کفروا بالباطل لیدحضوا به الحق» (کهف: 56)، «وجادلوا بالبطل لیدحضو به الحق» (غافر: 5). برنامه دشمن از بین بردن حق وانتشار باطل است اما برنامه ووعده خدا برعکس است واین نیز شدنی است، به طوریکه خدا آن را به صورت تحقق یافته آورده است: « قل جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً» (اسراء: 81). جاافتادن حق وپیرزی حق یقینی است واز بین رفتن باطل نیز یقینی است. دیگر برگشتی برای باطل نیست وهمه جا حق حاکم می شود: «قل جاء الحق وما یبدی الباطل وما یعید(سباء: 49)؛ بگو حق آمده ودیگر باطل آغاز نمی کند وباز نمی گردد».
حرکت حق رو به کمال است. حق حرکت صعودی دارد. از محمد (ص) آغاز گشته وبه به حد کمال وتمام خواهد رسید. برعکس، باطل سیر حرکت نزولی دارد. با ظهورنور محمد (ص)، باطل سیر نزولی را شروع کرده ودیگر برگشتنی برای او نیست. هر چه قدر حرکت صعودی حق بالا رود، حرکت نزولی باطل پایین می رود ویک روز می رسد که حق به حد کمال وتمام وباطل به نقطه صفر می رسند. این وعده الهی است. اما تحقق آن کی صورت وخواهد گرفت؟
خداوند به مؤمنان دستور داده است که نباید کاران بر شما سلطه داشته باشند وحق سلطه فقط برای خدا ومؤمنان است: «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً (نساء: 141). کافر هیچ راهی بر مؤمنان ندارد. مؤمنان با حق هستند ولذا حق ندارند وهن وحزن داشته باشند. مؤمنان برتری دارند: «ولا تهنوا ولا تحزنوا وانتم الاعلون ان کنتم مؤمنین» (آل عمران: 139). اما این برتری وعدم وهن وحزن وسلطه مؤمنان بر کفار به طور محسوس وجهانی کی تحقق خواهد یافت؟
در اینجا چند سؤال مطرح می شود:
1. تسلیم مخلوق در برابر امر خدا وسر به سجود گذاشتن مخلوقات در برابر عظمت خدا کی مشاهده خواهد شد؟
2. اثبات وانتشار حق واز بین رفتن باطل چه هنگام تحقق پیدا می کند؟
3. سپردن وراثت زمین به دست بندگان صالح خدا، به طوری که آنها خلیفه خدا در زمین باشند، کی تحقق می پزیرد؟
4. امت واحده تحت رهبری واحد که معبود آنها فقط خدا باشد کی تحقق می یابد؟
5. تسلط مؤمنان بر کافران خواهد رسید؟
6. غلبه وحکومت دین الهی بر سایر ادیان کی تحقق خواهد یافت؟
برای هیچ یک از ادیان الهی چنین چیزی اتفاق نیفتاده است. با آمدن اسلام ادیان گذشته نسخ شده اند وبعدازاسلام هم دین دیگری نخواهد آمد. پس دینی که قرار است بر سایر ادیان غلبه یابد، دین اسلام است ودین دیگر قابل قبول نیست.
تصوردین محوری جهانی فقط در اسلام ممکن است. چون که دینی که رسول گرامی آورد به عنوان دین ناسخ وبه عنوان خاتم الانبیاء، برخلاف سایر ادیان، هم جهانی وهم ابدی است وهم جامعیت دارد.
غلبه نیز یا به برهان وحجت است یا به زور است. به عبارت دیگر یا فرهنگی است یا نظامی است یا هردوست.
اگر چه در طول تاریخ اسلام پیروزیهایی نصیب اسلام ومسلمانان گشته وفتوحاتی به دست دلاور مردان اسلام در تاریخ ثبت شده، ولی این نمی تواند تأویل ومصداق کامل آیه باشد. پیروزیهای فی الجمله مصداق بالجمله نمی گردد. این پیروزی باید من جمیع الجهات از نظر زمانی ومکانی نصیب اسلام شده باشد، به طوری که «لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون» صورت گرفته باشد واسلام ومسلمانان ادیان واهل ادیان را تحت سلطه خویش قرار داده باشند ودیگران اسلام را پذیرفته باشند، به گونه ای که کافران یا اسلام رابپذیرند وجزیه بدهند یا کشته شوند.
چنین اتفاقی تا امروز اتفاق نیفتاده زیرا اولاً: اگر اتفاق می افتاد، این مسئله بسیار مهم وراهبردی بود وباید به صورت تواتر است، به نسل های بعدی منتقل می شد.
ثانیاً: مسئله غلبه دین برسایر ادیان نباید موقتی باشد، یعنی مثلاً در زمان بعثت نبی گرامی برای اسلام رخ داده باشد، اما بعد به سبب عوامل گوناگون از سیر صعودی به نزولی بازگشته باشد. «لیظهره علی الدین کله» می رساند که وقتی این حرکت به حد کمال وتمام برسد، دیگر سیر نزولی ندارد. بنابراین بشارت، خواست ووعده ای که خداوند درباره پیروزی کامل اسلام به مسلمانان داده تا امروز به فعلیت نرسیده است. اگر گفته شود مراد از غلبه در آیه مذکور غلبه به حجت وبرهان است وچنین چیزی را اسلام داراست، سخنی متین ودرست است. اماباید گفت ادله قوی وجامع داشتن یک چیز است وترتب آثار آن در زندگی فعلی یک چیز دیگر. این ادله باید در زندگی انفرادی، اجتماعی، سیاسی واعتقادی اثر بگذارد. چنین چیزی متأسفانه هنوز به وجود نیامده است. پس غلبه به حجت وبرهان به تنهایی کافی نیست ومصداق آیه نمی گردد غلبه باید به فعلیت برسد وآثاری بر آن مترتب باشد.
با توجه به نکات گذشته، پاسخ سؤالات مذکور ومصداق کامل آیه مورد بحث فقط با قیام قائم آل محمد (ص) تحقق می یابد. با ظهور حضرت، دین مبین اسلام که از خاتم الانبیا آغازشده بود، به خاتم الاوصیا ونهایت وغایت خود می رسد وامام حکومتی جهانی تشکیل خواهد داد. بشارت ووعده ای که خدا داده بود با خروج حضرت به واقعیت می پیوندد. خبر از وارثان زمین، خبر از خلافت مؤمنان وبندگان صالح در زمین، پیروزی کامل حق ونابودی کامل باطل وغلبه دین بر سایر ادیان وتحقق آن با قیام امام است.
اگر خدا در قرآن فرموده است: «وله اسلم من فی السموات والارض طوعاً وکرهاً (آل عمران: 83)؛ همه در برابر عظمت خدا تسلیم خواهند شد» نیز فرموده: «وَللهِ یسْجُد مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَکرْهاً وَظلاَلُهُم بِالْغُدوِّ وَالْآصَالِ» (رعد: 15)؛ تمام کسانی که در آسمان، وزمین هستند - از روی اطاعت یا اکراه-سجده‏کنندگان هستند». باید پرسید این امر چه هنگام رخ خواهد داد.
امام صادق (علیه السلام) در ذیل آیه فرمود: «اذا قام القائم لاتبقی ارض الا نودی فیها بشهادة ان لا اله الا الله وان محمد رسول الله» (بحرانی، 1415: 2، 64 ؛ قندوزی، 1416: 3، 236). همچنین درذیل آیه فرمود: «انزلت فی القائم اذاخرج با یهود والنصاری والصابئین والزنادقة واهل الردة والکفار فی الشرق الارض وغربها فعرض علیهم السلام فمن اسلم طوعاً امره بالصلاة والزکاة وما یؤمر به المسلم ویجب لله تعالی علیه ومن لم یسلم ضرب عنقه حتی لایبقی فی المشارق والمغارب احداً الا وحد الله قلت له جعلت فداک ان الخلق اکثر من ذلک فقال: ان الله اذا اراد امراً قلل الکثیر وکثر القلیل (بحران، همان: 2، 65). وقتی حضرت قائم قیام کند، از همه جای زمین صدای شهادت توحید برمی آید وبه یهود ونصاری وزندیقان وصائبین وکفار، از شرق وغرب، آنچه بر مسلمان واجب شده، از طرف خدا به آنها عرضه خواهد شد. هر کسی سرباز زند گردنش زده خواهد شد تا در شرق وغرب زمین فقط موحدان بمانند. سائل پرسید تعداد خلق بیش از این است وتعجب کرد. امام در پاسخ فرمود: وقتی خدا اراده کند، قلیل تبدیل به کثیر می شود وبرعکس هم می شود».
اگر خدا در قرآن خبر از احقاق حق وابطال باطل داده است: "یرید الله ان یحق الحق بکلماته ویقطع دابر الکافرین» (انفال: 7)، در حدیث آمده که مراد از «الکلمات» ائمه هستند. همچنین ذیل «ولیحق الحق ویبطل الباطل» آمده وقتی امام زمان قیام کند، حق آل محمد را زنده وتثبیت وبنی امیه را نابود خواهد کرد» (بحرانی، همان: 3، 287و 288).
در قرآن به صورت قطعی فرموده است: «قل جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً (اسراء: 81). در ذیل آیه امام پنجم (علیه السلام) فرمود: «اذا قام القائم لذهب دولة الباطل» (بحران: 4، 610؛ عروسی حویزی، همان: 3، 212)؛ وقتی قائم آل محمد بیاید باطل ازبین خواهد رفت».
خدا در آیه ای وعده خلافت را در زمین به مؤمنان داده وگفته است زمین گهواره امن خواهد شد. در ذیل آیه آمده است: این آیه درشأن مهدی آل محمد است وچنین کاری به دست مهدی انجام خواهد گرفت. او همان کسی است که رسول خدا (ص) درباره اش فرمود: اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن چنان آن را طول خواهد داد که از عترت من مردی بیاید وزمین را پر از قسط وعدل کند (بحرانی: 5، 420و421؛ عروسی حویزی: 3، 616).
خدا اعطای وراثت زمین را به بندگان صالح وعده داده است. امام پنجم در این باره فرمود: «هم آل محمد». وجای دیگر فرمود: «القائم واصحابه» (بحرانی، همان: 5، 256؛ عروسی حویزی، همان: 3، 464)
خواست خدا در قرآن این که مستضعفان را وارث زمین قرار دهد واختیار وامکانات زمین را به دست آنها دهد. امام علی (علیه السلام) فرمود: «هم آل محمد (ص) یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم فیغزهم ویذل عدوهم این بعد از بعثت حضرت مهدی (علیه السلام) است که به دست حضرت، مؤمنان عزیز ودشمنان ذلیل خواهند شد». (عروسی حویزی: 4، 110؛ بحرانی: 6، 46).
پاسخ سؤالهای مذکور وسؤالهای متعدد دیگر در سایه تحقق حکومت جهانی توسط امام زمان (علیه السلام) عملی خواهد شد.
آنچه مربوط به تفسیر این آیه است، از تفاسیر شیعه وسنی گذشت. در میان اهل سنت از نظر کبروی بحثی نیست که غلبه دین برسایر ادیان خواهد بود. اگر بحثی هست در صغری ومصداق آن است.
آلوسی گوید: غلبه دین اسلام بر سایر ادیان، موقع نزول حضرت عیسی است (آلوسی، همان: 10، 85). فخر رازی می گوید: اتمام نور به حسب آثار آن است واین ظهور در سایر بلاد است واین ظهور ظاهر نمی گردد مگر به اظهار وآن یعنی اتمام ومؤید این مطلب، آیه اکمال دین واتمام نعمت است. طبق روایت ابوهریره چنین چیزی موقع نزول حضرت عیسی از آسمان امکان پذیر است (فخر رازی، همان: 15، 3-7-315).
سیوطی می گوید: خداوند حتمی کرده است که دین اسلام بر سایر ادیان غلبه کند. در آن زمان، ادیان شش گانه داخل اسلام خواهند شد اما اسلام داخل در هیچ یک از آنها نخواهد شد، واین طبق روایتی موقع نزول عیسی است (سیوطی، همان: 3، 231).
از عبارت مفسران اهل سنت به دست می آید که اصل قضیه پذیرفته شده، منتها زمان تحقق آن هنگام نزول حضرت عیسی دانسته شده است. این عبارت با تحقق یافتن غلبه دین بر سایر ادیان وتشکیل یک حکومت جهانی به دست قائم آل محمد (ص) هیچ منافاتی ندارد، زیرا اولاً قید«نزول عیسی» قضیه را منحصر درآن نمی کند، بلکه زمینه وظرفیت تحقق چنین غلبه ای را روشن می سازد واز زمان تحقق آن ابهام زدایی می کند. چنان که در آیه زمان تحقق حکومت جهانی توسط امام واضح نبود واین قیود است که آن را روشن می کند. در آن زمان از طرفی حضرت مسیح نازل می شود واز طرف دیگر مهدی فاطمه (علیهما السلام) قیام می کند وبا این قرینه وقت تحقق غلبه دین مبهم نمی ماند. ثانیاً می توان عبارت نزول حضرت را با قیام مهدی تفسیر وتقییدکرد، زیرا نزول حضرت عیسی وتوسعه وغلبه یافتن دین حضرت محمد (ص) فقط با تفسیر قیام مهدی که ادامه دهنده اهداف آن حضرت است سنخیت دارد. زمان شریعت حضرت عیسی با بعثت خاتم الانبیا به ا تمام رسیده ومعنا ندارد که دوباره برگردد. در اینجا لازم است بین دو مطلب تفکیک کنیم؛ غلبه دین به دست مسیح، وغلبه دین موقع نزول مسیح. این دو مطلب جداگانه است. عبارت اول با فرهنگ قرآن وحدیث اسلامی سازگاری ندارد، زیرا غلبه دین اسلام برسایر ادیان اتفاق می افتد که یکی از آنها دین مسیح است. آنچه در احادیث آمده این است که ائمه ورسول خدا از یک نور هستند.
امام عصر نیز آخرین آنها وخاتم الاوصیا است. هر امام مصداق «کلنا محمد» است. وقتی امام قیام کند، زمین را پر از قسط وعدل خواهد کرد وحضرت عیسی نازل خواهد شد وپشت سر حضرت ولی عصر نماز خواهد خواند.
اینها می رساند که نزول حضرت عیسی درست است وغلبه دین در آن زمان هم درست است اما این فقط به دست او خواهد بود.
به عبارت دیگر، اگر اطلاقی درکار باشد، با احادیث رسیده درشان قائم آل محمد (ص) مقید خواهد شد. این مطلبی است که دانشمندان اهل سنت هم به آن اشاره کرده اند. قرطبی در ذیل آیه روایتی را از سدی آورده که می گوید: «ذاک عند خروج المهدی لا ییقی احد الا دخل فی الاسلام وادی الجزیه». اوبه این نکته هم پاسخ داده است که: المهدی عیسی نیست، زیرااخبار صحیح وتواتر بر این است که مهدی (علیه السلام) از خاندان رسول خدا (ص) است. پس حمل آن بر عیسی جائز نیست. حدیث: «لامهدی الا عیسی» نیز صحیح نیست زیرا مشکل سندی دارد وحدیثی که در آن بیان شده که مهدی از خاندان وعترت رسول خداست، از نظر سند، صحیح تراست واخبار مهدی به حد تواتر است.
در جای دیگردر ذیل آیه « ویسئلونک عن ذالقرنین» بحثی را درباره حکومت جهانی آورده که به چهار نفر داده شده: دو نفر از مؤمنان ودونفر ازکافران. وباید نفر پنجمی هم باشد که تمام مالکیت ووراثت زمین را در دست بگیرد، چون که آیه « لیظهره علی الدین کله» بر آن تأکید دارد وآن نفر پنجم «المهدی» است (قرطبی، همان: 8، 121و11، 47).
مبارکفوری می گوید: بدانید آنچه مشهور بین کافه اهل الاسلام است این است که ضروری است در آخر زمان مردی از اهل بیت ظهور کند، دین را تأیید کند، عدل را به مرحله ظهور برساند. مؤمنان از او پیروی می کنند واو برممالک اسلامیه متولی خواهد شد. اسم او مهدی است. سپس حضرت مسیح نازل می شود وبه او اقتدا می کند وپشت سرش نماز می خواند. احادیث مهدی را گروهی از ائمه حدیث آورده اند، از جمله:ابو داود ترمذی، ابن ماجه، بزار، حاکم، طبرانی وابویعلی موصلی. اینها احادیث را به گروهی از صحابه اسناد داده اند، مثل علی (علیه السلام)، ابن عباس، ابن عمر، عبد الله بن مسعود، ابو هریره، انس، ابی سعید خدری، ام حبیبه، ام سلمه، ثوبان، قره بن ایا، علی الهلالی، عبد الله بن حارث.
در میان اسناد احادیث، صحیح وحسن وضعیف وجود دارد. آنچه ابن خلدون در مورد تضعیف احادیث آورده فقط مبالغه است ودر این باره اشتباه کرده است. کسانی که منکرشأن مهدی هستند، به حدیثی که مرفوع است وعبارت «لامهدی الا عیسی» دارد تمسک جسته اند، در حالی که حدیثی است ضعیف. آنچه من می گویم این است که احادیث رسیده در خروج مهدی زیاد است وضعیف هم دارد. پس قول به خروج مهدی وظهورش قول حق وصوابی است. وی در ادامه از شوکانی نقل قول می کند: احادیثی که راجع به مهدی منتظر واردشده پنجاه حدیث است و37 اثر دارد. وجمیع ما سقناه بالغ حد التواتر کما لا یخفی علی من له فضل اطلاع ؛وتمام آنچه به آن دست یافتیم به تواتر می رسد چنانکه بر اهل فضل ومطالعه مخفی نیست». (مبارکفوری، تحفة الاحوزی فی شرح سنن ترمذی، 1410: 6، 403).
اما حدیث «لا مهدی الا عیسی» به گفته محمد طاهر فتنی در تذکرة الموضوعات موضوع است (الفتنی، تذکرة الموضوعات، بی تا: 223). وحاکم آن را رد کرده وبه آن احتجاج نکرده است. نسانی هم آن را قبول ندارد (مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر 1415: 1، 466).
در عون المعبود حدیثی را آمده است: «حدثنا الفضل من دکین اخبرنا فطر عن القاسم بن ابی بزة لبعث الله رجلاً (هو المهدی) یملاها ای الارض والحدیث اخرج ابن ماجة عن ابی هریرة لو لم ییق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک حتی یملک رجل من اهل بیتی...؛...خداوند مردی را که همان مهدی است مبعوث می کند که زمین را پر از عدل می کند...واز ابوهریره آورده است: اگر از عمردنیا فقط یک روز باقی بماند، خداوند آن روز را طولانی خواهد کرد تا اینکه مردی از اهل بیت رسول را مالک وحاکم آن قرار دهد». سپس گفته است: این حدیثی قوی وحسن است (عظیم آبادی، عون المعبود شرح سنن ابی داود، 1415: 11، 244).
پس معلوم می شود که درمیان اهل سنت هم چنین فرهنگی وجود دارد وبا پذیرفتن کبرای قضیه در تطبیق آن بر مهدی آل محمد (ص) هیچ مشکلی در کار نیست.
اما احادیث شیعه درباره آیه مورد بحث بدون هیچ اختلافی دلالت آن را بر قائم آل محمد (علیهم السلام) به وضوح بیان می کند. در این جا به برخی از آنها اشاره می کنیم.
1. محمد بن فصیل گوید: از امام کاظم (علیه السلام) درباره فرموده خداوند متعال: می خواهند نور خدا را بافوت دهانشان خاموش سازند پرسیدم. فرمود: می خواهند ولایت امیر المؤمنان را با فوت دهانشان خاموش نمایند. عرض کردم: خداوند تما م کننده نور خود است. فرمود: خداوند تمام کننده نور امامت است، به دلیل فرموده خدا ی عزوجل: آنان که به خدا ورسول او ونوری که نازل ساختیم ایمان آوردند. پس نور همان امام است. عرض کردم: اوست خدایی که رسولش را با هدایت ودین حق فرستاده. فرمود: یعنی اوست خدایی که رسول خویش را به ولایت وصیش امر فرموده وولایت همان دین حق است. گفتم: تا بر همه دین غالب گرداند. فرمود: یعنی ولایت قائم را به مرحله تمام می رساند، هر چند کافران را خوش نیاید. عرضه داشتم:این تنزیل است؟ فرمود:آری، اما این حرف تنزیل است ولی غیرآن تأویل است.(کلینی، اصول کافی، بی تا: 1، 432).
2. درذیل آیه 9 سوره صف ابو بصیر می گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم. فرمود:به خدا سوگند، هنوز تأویلش نازل نشده. پرسیدم: فدایت شوم، کی تأویل آن نازل می شود؟ فرمود: آن گاه که قائم به خواست خدا به پاخیزد. پس چون حضرت قائم خروج کند، هیچ کافر ومشرکی باقی نماند مگر اینکه از خروج آن حضرت اکراه دارد. به طوری که اگر کافر یا مشرکی در دل سنگ پنهان باشد، هر آینه آن سنگ خواهد گفت: ای مؤمن، دردل من کافر یامشرکی هست. او را بکش. پس مؤمن می آید واورا به قتل می رساند (عروسی حویزی، همان: 2، 211).
3. از امام صادق (علیه السلام) آمده است: فرعونیان برای کشتن واز بین بردن حضرت موسی شکمهای زنان باردار را پاره می کردند. بنی امیه وبنی عباس هم وقتی آگاه شدند که به دست قائم آل محمد (علیهم السلام) ملک وتاج آنها از بین خواهد رفت، درصدد قتل اهل بیت برآمدند تابه این طریق قائم آل محمد را از میان ببرند. اما خداوند از این کار جلوگیری کرد، زیرا خداوند اتمام کننده نور خویش است (عروسی حویزی، همان: 2، 211).
4. امام صادق (علیه السلام) مفضل فرمود: ای مفضل، اگر دین بر ادیان غلبه یابد آن وقت هیچ مجوسی، نصرانی، یهودی، صائبی، گروهی، خلاف، تردید، شرک، عبادت اصنام، اوثان، لات، عزا، خورشید، ماه، ستاره، آتش وسنگ در کار نخواهد بود. قول خداوند: «لیظهره علی الدین کله» درآن روز است وآن روز، روز مهدی وروز رجعت است. چنان که قول خداوند است که فرمود: «قاتلوهم حتی لا تکون فتنة ویکون الدین کله لله» (مجلسی، بحار الانوار، بی تا:53، 1).
5. در ذیل آیه مورد بحث از ابن عباس آمده است: غلبه دین نمی شود مگر اینکه یهودی، نصرانی وصاحب هر ملتی اسلام را پذیرا می شود. آن وقت است که گوسفند از گرگ، گاو از شیر، انسان از مار و... در امن وامان است. صلیب شکسته خواهد شد. وخنزیر کشته خواهد شد واین است قول خداوند: «لیظهره...». وآن موقع قیام قائم محقق خواهد شد (الکورانی، معجم الاحادیث المهدی، 1411: 548، 1).
6. امام محمد باقر (علیه السلام) فرمود: «القائم منا منصوربالرعب مؤید بالنصر تطوی له الارض وتظهر له الکنوز یبلغ سلطانه المشرق والمغرب ویظهرالله به دینه علی الدین کله فلایبقی فی الارض خراب الا عمر وینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلی خلقه؛ قائم ما به رعب وهیبت وبه نصرت الهی تأیید شده است، زمین وخزائن آن در خدمت اوست. حکومتش به شرق وغرب می رسد وخداوند دینش را برسایرادیان غلبه خواهد داد. درزمین هر خرابه ای آباد می شود. آن وقت است که حضرت مسیح ازآسمان نزول می کند وپشت سر حضرت امام نمازخواهد خواند». (فیض کاشانی، صافی 1406: 2، 337).
7. امام محمد باقر (علیه السلام) فرمود: «خدای تبارک وتعالی هنگامی که مخلوق راخلق کرد.... فرمود:آیامن پروردگار شما نیستم: گفتند:بلی.... مؤمنان سپس خداوند از انبیا میثاق گرفت وفرمود: آیا من پروردگار شما نیستم واین محمد رسول من واین علی امیر مؤمنان نیستند؟ گفتند: بلی. سپس برای آنها نبوت ثابت شد. واز اولوالعزم میثاق گرفت که: من پروردگار شما هستم ومحمد رسول من وعلی امیر مؤمنان واوصیای بعد از او اولیای امر من وخزانه دار علم من هستند. وهمانا به مهدی دینم را نصرت می بخشم وبه او آن را غلبه می دهم واز دشمنانم انتقام می گیرم آنها گفتند: بلی، اقرار کردیم ای پروردگار وشهادت می دهیم....سپس منصب اولوالعزم برای آنها (پنج نفر) در مورد حضرت مهدی ثابت گشت». (کلینی، همان: 2، 8؛ مازندرانی، شرح اصول الکافی بی تا:8، 19).
8. درکتاب الغیب‍ة حدیثی آمده است: «ثم بعث محمد (ص) رحمة للعالمین تمم به نعمته...ثم قبضه حمیداً فقیداً سعیداً وجعل الامر من بعده الی اخیه وابن عمه ووصیه ووارثه علی بن ابی طالب ثم الی الاوصیاء من ولده وحداً وحداً احی بهم دینه واتم بهم نوره..؛ خداوند متعال بعد از فرستادن انبیاست، پیامبر را به عنوان رحمت برای جهانیان فرستاد. نعمتش را با او تمام کرد. سپس وقتی آن حضرت چشم از جهان خداوند امرخویش را به برادر وپسرعمو ووصی ووارثش حضرت علی بن ابی طالب داد وسپس به اوصیای او یکی پس از دیگری خداوند دینش را به آنها زنده نگه داشته ونورش را به اتمام رسانده است» (شیخ طوسی، 1411: 288).

جمع بندی

آنچه از مجموع مطالب به دست می آید، این نکات است:
1. روزی خواهد آمد که دین اسلام بر سایر ادیان غلبه خواهد کرد وحکومت الهی توسط قائم آل محمد بر زمین سایه خواهد افکند. در آن زمان است که انسانها به عنوان امت واحد در برابر معبود واحد عبادت می کنند.
2. غلبه دین اسلام هم فرهنگی خواهد بود برای کسانی که از روی آگاهی اسلام رابپذیرند، وهم نظامی خواهد بود برای کسانی که به اختیار خود سر تسلیم فرود نیاورند.
3. کفار ومنافقان در خاموش کردن نور خدا که مجموعة دین است توفیقی ندارند ونمی توانند اسلام را از میان بردارند.
4. در نهایت پیروزی از آن اسلام خواهد بود وآن روزی است که آخرین حجت وذخیره خدا قائم آل محمد (علیهم السلام) به اذن خدا ظهور کند. خداوند به دست حضرت دینش را بر سایر ادیان غلبه خواهد داد وبه دست او حکومت عدل الهی در جهان تشکیل خواهد شد. امام زمان (علیه السلام) در سایه حکومت الهی زمین را پر از عدل وقسط خواهد کرد.
5. آن روز روزی خواهد بود که حضرت عیسی هم از آسمان فرود خواهد آمد وبه امام زمان (علیه السلام) اقتدا خواهد کرد.

منابع

1. قرآن کریم.
2. البقاعی، برهان الدین ابی الحسن ابراهیم بن عمر، 1415 ق، نظم الدررفی تناسب الایات والسور، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول.
3. آلوسی، سید محمود بغدادی، 1405 ق، روح المعانی، بیروت، دار التراث العربی، دوم.
4. انصاری قرطبی، ابو عبدالله محمد بن احمد، 1405ق، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
5. بحرانی، سید هاشم حسین، 1415ق، البرهان فی تفسیر القرآن. تهران، بنیاد بعثت، اول.
6. بیهقی، احمد بن حسین بن علی، بی تا، السنن الکبری. بیروت، دار الفکر.
7. حنفی قونوی، عصام الدین اسماعیل بن محمد، 1422ق، حاشیة القونوی علی تفسیر احکام بیضاوی. بیروت، دار الکتب العلمیة.
8. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، 1375ق، درالمنثور، بیروت، دارالمعرفة، اول.
9. شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن بن علی، 1409ق، التبیان فی تفسیر القرآن. قم، مکتب الاعلام الاسلامی، اول.
10. شیخ طوسی، محمدبن حسن، 1411ق، الغیبت‍ة، قم، موسسة المعارف الاسلامی، اول.
11. طباطبایی، سید محمد حسین، 1402ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، موسسه النشر السلامی وابسته به جامعه مدرسین.
12. طبرسی، امین الاسلام ابی الفضل بن حسن، 1415ق، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، اول.
13. طبری، محمد ابن جریر، 1415ق، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت، دارالفکر.
14. عروسی حویزی، شیخ عبد علی بن جمعه، 1413ق، تفسیر نورالثقلین، تحقیق، سید هاشم رسول محلاتی، قم، موسسه اسماعیلیان، چهارم.
15. عظیم آبادی، محمد شمس الدین، 1415ق، عون المعبود شرح سنن ابی داود، بیروت، دار الکتب العلمیة، دوم.‍
16. الفتنی، محمد طاهر بن هندی فتنی، بی تا، تذکرة الموضوعات، بی جا، بی نا.
17. فخر الدین رازی، محمد بن عمر بن حسین، 1423ق، تفسیر کبیرومفاتح الغیب، بیروت، دارالفکر.
18. فیض کاشانی، مولی محسن، 1406 ق، الصافی فی تفسیر کلام الله، قم، موسسة الهادی، سوم.
19. قمی، علی بن ابراهیم، 1404ق، تفسیر قمی، قم، موسسه دار الکتاب، سوم.
20. قندوزی حنفی، شیخ سلیمان بن ابراهیم، 1416ق، ینابیع المودة لذوی القربی، تحقیق، سید علی جمال اشرف حسینی، بی جا، دار الاسوه، اول.
21. کلینی، محمد بن یعقوب، بی تا، اصول کافی، بیروت، دارالکتب الاسلامیة.
22. کورانی، شیخ علی، 1411ق، معجم الاحادیث المهدی، قم، مؤسسةالمعارف الاسلامیة، اول.
23. مازندرانی، مولی محمد صالح، بی تا، شرح اصول الکافی، بی جا، بی نا.
24. ماوردی، ابی الحسن علی بن محمد بن حبیب، بی تا، النکت والعیون، بیروت، دار الکتب العلمی‍ة.
25. مبارکفوری، ابی العلاء محمد عبدالرحمن ابن عبدالرحیم، 1410 ق، تحفة الاحوزی فی شرح سنن ترمذی، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول.
26. مجلسی، علامه محمد باقر، 1403ق، بحار الانوار، بیروت، مؤسسةالوفاء، دوم.
27. مناوی، محمد عبد الرؤوف، 1415ق، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، بیروت، دار الکتب العلمی‍ة، اول.

پایان مقاله

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(1) دانشجوی دکتری تفسیر تطبیقی، جامع‍ة المصطفی العالمیه - مجتمع‌ آموزش عالی امام خمینی (رحمه الله)- قم.
(2) استادیار جامع‍‍ة المصطفی العالمیه.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۷/۱۱/۲۵ : ۳.۷ K : ۰
comments:
no-comments