(۳۰۵) شبهه ابن حجر درباره سرداب امام زمان (عج) وردّیه های منظوم آن
شبهه ابن حجر درباره سرداب امام زمان (عج) وردّیه های منظوم آن
نویسنده: احمد رنجبری حیدرباغی
پژوهشگر مباحث مهدوی (heydarbaqi@yahoo.com)
مجله پژوهش های مهدوی - زمستان 1392، سال دوم - شماره 7
چکیده:
از جمله شبهاتی که از سوی اهل سنت درباره موضوع مهدویت صورت گرفته، زندگی امام زمان (علیه السلام) سرداب منزل امام حسن عسکری(علیه السلام) است. پرسش شبهه آمیز برخی معاندان این است که چگونه امام مهدی(علیه السلام) بدون آب وغذا به زندگی خود در این سرداب ادامه می دهد؟ حال آن که هیچ گاه شیعیان سرداب غیبت را مکان زندگی ونیز محل شروع ظهور وخروج حضرت حجت ندانسته اند ودر آثار خود به نقد وبررسی این اتهامان پرداخته اند. از جمله کسانی که به این شبهه واتهام دامن زده، ابن حجر هیثمی مکی (909 - 974ق) است. وی در کتاب الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة با آوردن دو بیت، وجود امام زمان(علیه السلام) وزنده بودن ایشان را به سخره گرفته است. در مقابل، عالمان شیعه وحتی دانشوران اهل سنت نیز در آثار خود به این شبهه به نظم ونثر پاسخ داده اند. در این نوشتار، ردّیه های منظوم سروده شده توسط چهارده تن از علمای شیعه به همراه شرح مختصر زندگی وآثار آنان گنجانده شده است.علمای اهل سنت، مهدویت را یک باور اصیل اسلامی وبرگرفته از روایات صحیح می دانند. مفسران آنان نیز با الفاظ صریح یا بیان روایات وتحلیل های در ضمن تفسیر، اعتقاد خود را به این باور اعلام کرده اند؛ اما برخی از آنان متأثر از افرادی مانند ابن خلدون، در صحت این باور تردید کرده، با تمسک به اشکال هایی همچون عدم اعتماد به روایات مهدویت به دلیل ضعف اسناد یا وجود انگیزه جعل، بروز آثار زیان بار بر اثر اعتقاد به این آموزه وعدم امکان تحقّق خارجی این وعده، آن را انکار نموده اند.این نوشتار با تقسیم منکران مهدویت به دو قسم «مخالفان باور به مهدویت» و«انکارکنندگان آموزه های شیعی مهدوی» به اشکالات آنان پاسخ داده است.
مقدمه
دفاع از عقاید حق، تاریخچه ای بسیار گسترده دارد که به پژوهش های مفصل نیازمند است. در این گفتار به پاسخ های منظوم گروهی از عالمان شیعه به کلام منظوم ابن حجر هیثمی مکی می پردازیم که عقیده شیعه به امام عصر(علیه السلام) را بر پایه گزارش های نادرست وبی پایه مورد استهزا قرار داده است. ابن حجر در باب یازدهم الصواعق المحرقة _ که درباره فضایل اهل بیت(علیهم السلام) است _ در ذیل دوازدهمین آیه مورد بحث _ یعنی آیه (وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ) (زخرف: 31) _ می نویسد:
این آیه درباره مهدی است وایشان از نسل اهل بیت پیامبرند.... این آیه در این صورت دلالت بر برکت در نسل فاطمه وعلی(علیهما السلام) است. (هیثمی، 1997: ج2، 469)
سپس وی احادیثی را درباره ازدواج حضرت فاطمه وعلی(علیهما السلام) وویژگی های امام مهدی(علیه السلام) از منابع اهل سنت نقل می کند ودر نهایت به بیان دیدگاه شیعه درباره امام مهدی(علیه السلام) ومصداق آن، امامت کودک، باورمندی شیعه به زندگی وخروج مهدی(علیه السلام) از سرداب سامرا می پردازد، آن گاه آن ها را به نقد می کشد ودر این میان با ذکر دو بیت، اندیشه مهدویت شیعی را به چالش می کشد. ابن حجر مستمسک خود در این دو بیت را اعتقاد شیعه به زندگی امام مهدی(علیه السلام) در سرداب قرار داده وبه نتیجه این اعتقاد _ که زیستن بدون آب وغذا وطول عمر است _ معترض شده است. این در حالی است که اصل ادعای اعتقاد شیعه به زندگی امام در سرداب مورد پذیرش شیعیان نیست ودر هیچ کتاب شیعی چنین مطلبی نیامده است. بررسی حقیقت مسئله سرداب وشبهات مرتبط با آن از عهده این مقاله خارج است (برای مطالعه بررسی های مرتبط با سرداب، نک: نوری طبرسی، 1400: 209 به بعد؛ امین، 1403: ج2، 62؛ خرسان 1426، صفحه 18 - 28).
دو بیت نظم ابن حجر از این قرار است:
ما آنَ للسَردابِ أن یَلِدَ الذی * * * سَمَّیتُمُوهُ بِزَعمِکُم إنساناً
تَبّاً لَکُم وَعَلی عُقولِکُمُ العَفا * * * ثَلَّثتُم العَنقاءَ وَالغیلانا
(هیثمی، 1997: ج2، 483)
ترجمه: گاهِ آن نشده که سرداب، آن که را به زعم خویش انسان می پندارید بزایَد؟ وای بر شما وعقل های بی خاصیتتان که «عنقا» و«غول» را سه تا کردید.
این دو بیت در منابع به ابن حجر هیثمی مکی، شهاب الدین ابوالعباس احمد بن محمد (909 - 974 ق) نسبت داده شده است. با این که در الصواعق المحرقة هیچ تصریح وتلویحی مبنی بر نسبت این ابیات به ابن حجر وجود ندارد، خود وی شاعر این قطعه شناخته شده است. در هر حال، ابن حجر به هنگام نقل این قطعه در کتاب خود، شاعر آن را می ستاید. این ابیات با اندکی اختلاف(1) در منابع بعدی نیز وجود دارد.
ابیات یادشده در برخی از منابع (مرعشی وهمکاران، 1382: ج31، 234 - 235؛ مهدی پور، 1375: 383 - 384؛ طالعی، 1390: 415) به اشتباه به ابن حجر عسقلانی (م852 ق) نسبت داده شده که درست نیست. به نظر می رسد این اشتباه از الذریعة به دیگر منابع سرایت کرده باشد؛ زیرا در الذریعة (تهرانی، 1408: ج10، 176 - 177) نیز چنین اشتباهی رخ داده است. در برخی از منابع از این شعر به عنوان قصیده نام برده شده (همو: ج20، 110؛ مهدی پور، 1375: 383؛ مرعشی وهمکاران، 1382: ج31، 234 - 235) ودر برخی منابع دیگر، با عنوان رباعی معرفی شده (مرعشی وهمکاران، 1382: ج31، 234 - 235) است. از آن جا که رباعی در میان اعراب مرسوم نبوده ووزن ابیات مذکور با اوزان متعارف رباعی متفاوت است به نظر می رسد این دو بیت مطلع قصیده ای باشد که تنها دو بیت آغازین آن مشهور شده باشد.
گاهی بین ابیات فوق (رباعی ابن حجر/ قصیده سردابیه) با قصیده بغدادیه که باور مهدویت را نشانه گرفته خلط می شود. در ربیع الثانی سال 1317ق، قصیده ای از محمود شکری آلوسی (1273 - 1342ق) دانشمند اهل تسنّن مقیم بغداد _ نواده محمود آلوسی، مؤلف روح المعانی _ به نجف ارسال شد که به قصیده بغدادیه شهرت یافت. مطلع قصیده چنین بود:
أَیا عُلماءَ العَصرِ یامَن لَهُم خبْرٌ * * * بکُلِّ دقیقٍ حارَ مِن دُونِهِ الفِکْرُ
آلوسی در این قصیده رائیه، چند شبهه را درباره اصل وجود، طول عمر، غیبت وبرخی ویژگی های امام عصر(علیه السلام) مطرح کرده است. وی در همین قصیده در دو بیت با طعنه چنین می گوید:
شیعیان سرداب سامرا را برتر از مکّه می دانند وآن را محلّ اختفای حضرت مهدی در دوره غیبت می پندارند که روزی از آن بیرون می آید(2).
مؤلف کشف الأستار افزون بر پاسخ شبهات اصلی، به این شبهه نیز در پایان کتاب پاسخ داده است(3).
بر این دو بیتِ ابن حجر، ردیه های منظوم چندی نگارش شده است که در ادامه مقاله به بازخوانی آن ها می پردازیم. گفتنی است که شاعرِ سه مورد از این ردّیه ها ناشناخته است. از آن جا که شبهه سردابیه به نظم بوده، اندیشمندان نیز جواب این ابیات را به نظم داده اند. ردیه هایی که در این مقاله می آید همه به عربی است. از برخی ردّیه نویسان چندین ردّیه موجود است؛ برخی از ردیه ها به سان اصل کوتاه اند وبرخی دیگر مطوّل. ردّیه ها به بر اساس سال وفات ناظمان مرتّب شده ودر آخر ناظمان، ناشناس واشعار بی تاریخ ذکر می شود.
سید مهدی بن مرتضی بحر العلوم طباطبایی (1212ق)
وی به سال 1155ق (وبه قولی در 1154) در کربلا متولد شد. پدر واجداد او از دانشمندان سرشناس بودند وبا برخی از خاندان های علمی شیعه، از جمله خاندان مجلسی، خویشاوندی سببی یا نسبی داشتند. بحرالعلوم تحصیلات خود را در زادگاهش نزد پدر وشیخ یوسف بحرانی (صاحب حدائق) آغاز کرد. سپس به نجف رفت ونزد شیخ مهدی بن محمد فتونی عاملی وشیخ محمدتقی دورقی وشیخ محمدباقر هزارجریبی به کسب علم پرداخت. آن گاه به کربلا بازگشت وبه حوزه درس وحید بهبهانی پیوست. پس از آن که وحید بهبهانی به علت کهولت، درس خود را تعطیل کرد، به توصیه استاد به نجف بازگشت ودر آن جا حوزه درسی تشکیل داد. وی شاگردان بسیاری تربیت کرد وبه عده ای از علما اجازه روایت داد که از آن جمله اند: سید صدرالدین عاملی، شیخ جعفر نجفی (صاحب کشف الغطاء)، سید جواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامة)، شیخ ابوعلی حائری (صاحب منتهی المقال)، ملا احمد نراقی، سید محمد مجاهد، سید ابوالقاسم خوانساری، که بحر العلوم از او حکمت وکلام می آموخت واو نزد بحرالعلوم فقه واصول می خواند.
او در سال 1193ق به مکه سفر کرد وسالی چند در آن دیار ماند. وی در آن جا، با پنهان کردن مذهب وعقاید شیعی خود، حوزه درسی تشکیل داد که در آن فقه اهل سنت را تدریس می کرد. دانش او مایه اعجاب عالمان آن سامان شد. وی به سبب کسب مقامات معنوی وسیر وسلوک، بسیار مورد احترام علمای شیعه است وکرامات فراوانی از او نقل شده است.
از آثار اوست: المصابیح، الفوائد الأصولیة، الحاشیة علی أوائل الوافیة التونیة، الدرة المنظومة، رسالة فی عدم وجوب الفرار من الطاعون، کتاب الفرق والملل، رسالة فی القصر والإتمام (تهرانی، 1430: ج12، 573 - 574؛ مدرس خیابانی، 1369: ج1، 234، قمی، 1425: ج2، 67؛ امین، 1403: ج10، 158).
از سید مهدی بحرالعلوم نیز ردّیه ای بر ابن حجر به شرح ذیل وجود دارد:
قد آنَ للسرادب أن یلد الّذی * * * یصلیکمُ بسیوفه نیرانا
ویسومکم خسفاً بما ثلّثتم * * * بأبی الفصیل العجل والأوثانا
أنکرتموا المهدیّ إذ لم تسلکوا * * * سبل الهدی وتبعتم الغیلانا
فاغتالت الأحلام منکم والحجی * * * وظللتمُ فی تیهکم عمیانا
وضربتم الأمثال للمولی الّذی * * * لا یبتغی لظهوره برهانا
قد بان فی خضرٍ وإلیاسٍ وفی * * * عیسی لکم من أمره ما بانا
وأبحتم الدجّالَ طول حیاته * * * والسامریَّ وقبله الشیطانا
وأحلتمُ فی أکرم الخلق الذی * * * قد ناله فی الخلق من قد هانا
هلّا أجزتم أن یکون وتحجب الـ * * * ـأبصار عنه إلی مدی قد آنا
إذ جاز عند الأشعریّ إمامِکم * * * حجب البصیر فلا یری إنسانا
أنسیتم صنع الأولی قدّمتمُ * * * فی الدین حتّی أفسدوا الأدیانا
کفّوا وغضوّا الطرف قد ولّدتمُ * * * شنعاء یعقب خزیها الخُسرانا
(بحر العلوم، 1427: 126 - 127)
همچنین می گوید:
قل للنواصب أنتمُ فی جحدکم * * * موعود حقٍّ نوّر الأکوانا
کالمشرکین فإنّهم قد أنکروا * * * میعاد یوم شیّب الولدانا
ضربوا له مثلاً حدیث خرافة * * * وضربتم العنقاء والغیلانا
(همو: 127)
نیز می گوید:
ما آنَ للنصّاب أن یتذکّروا * * * ما أعلن الهادی به إعلانا
إذ قال إنّی تارک ما إن به اسـ * * * ـتمسکتم استکملتم الإیمانا
ومُخلّف الثقلین لن یتفرّقا * * * حتّی الورود الآل والقرآنا
فأبیتمُ آل النّبیّ بجهلکم * * * حسداً لهم وأبنتم العصیانا
قلتم کتاب الله یکفینا وقد * * * حاولتم التفریق لا الفرقانا
فرّقتمُ بین الکتاب وأهله * * * ولأجله ضیّعتمُ التبیانا
أوصی بجمعهما لیجتمع الهدی * * * فأبیتمُ وأبنتم العصیانا
ورضیتمُ بالمیتة الجهلاء صمـ * * * ـماً عن إمام زمانکم عمیانا
فلَتُسألنَّ غداً عن الحبلین إذ * * * قطعتهما أیدیکمُ عدوانا
أما الکتاب فقد نبذتم أمره * * * وقرینه قستم به الغیلانا
ستُحلّؤون عن الورود لسلسل * * * تستبدلون بورده النیرانا
(همو: 128 - 129؛ استادی، 1381: ج3، 274 - 275)
وباز می گوید:
هلّا استبان لجند إبیلس الأولی * * * خرّوا علی ما ذکّروا عمیانا
إنّ الأئمّة عشرة واثنان من * * * قول المصدّق قد بدا برهانا
لم ینکروا عدد الهداة وأنکروا * * * أعیانهم وهو المحال عیانا
لولا أئمّتنا الهداة ومنهم الـ * * * ـمهدیّ لم یجدوا له تبیانا
(استادی، 1381: ج3، 274 - 275)
فلینظروا أیّ الفریقین الذی * * * قد ثلّث العنقاء والغیلانا
دع ذکر من لا تنفع الذکری لهم * * * إذ لم تجد فی جمعهم إنسانا
(بحر العلوم، 1427: 129 - 130)(4)
میرزا ابو القاسم گیلانی قمی (1231 ق)
وی در اطراف رشت به سال 1151ق به دنیا آمد. او اولیات را نزد پدرش محمدحسن فراگرفت. سپس به خوانسار رفت ودر درس آیت الله حاج آقا حسین خوانساری حاضر شد. آنگاه قصد عتبات عالیات کرد ودر آن جا در محفل علمی استاد مجدد محمدباقر وحید بهبهانی حضور یافت.
وی پس از بازگشت به وطن خود به چندین جای دیگر در ایران نقل مکان کرد. در اصفهان در مدرسه کاسه گران به تدریس پرداخت وبعد به شیراز رفت. وی در زمان فتح علی شاه قاجار به قم رفت ودر آن جا به تدریس وپرورش شاگرد، تصنیف وتحقیق مشغول گردید واز شهرت ومقبولیت ویژه ای برخوردار شد وبه محقق قمی ملقب گردید. وی به سال 1231ق در قم درگذشت ودر قبرستان شیخان دفن شد.
از آثار علمی اوست: قوانین الأصول (مهم ترین ومشهورترین اثر او)، حاشیه بر زبدة الأصول شیخ بهائی، مرشد العوام (فقه فارسی)، رساله استدلالی فارسی در اصول دین، حاشیه بر تذهیب الأصول علامه حلی، منابع الأحکام (فقه به زبان عربی)، معین الخواص، منظومه ای در علم بدیع در 139 بیت، دیوان شعر به فارسی وعربی در حدود پنج هزار بیت (تهرانی، 1430: ج10، 52 - 54؛ امین، 1403: ج2، 411؛ مدرس خیابانی، 1369: ج6، 68؛ تفضلی، 1372: 429). از وی شعری در ردّ کلام ابن حجر به یادگار مانده است که از این قرار است:
أفّ لکم ولقولکم بتعنّتٍ * * * فی جحد نور أبهر هذیانا
إن الإله قد اختفی سبحانه * * * عمّن غداً لظهوره عمیانا
هل ینکر النّور البهیّ لأنّه * * * حُرم الوطاوط درکه نقصانا
أم یمنع المزن المهیدبُ فیضَه * * * لا، بل یضییء علی الوری لَمَعانا
فی ترک حقٍّ واقتناء ضلالة * * * قفّیتم استبعاداً استحسانا
أنسیتمُ خضراً ونوحاً والمسیح * * * وبجهلکم أرضیتم الشّیطانا
مِتّم بجهلٍ فی إمام زمانکم * * * عشنا بعلمٍ فیه والإیمانا
عشتم ونور الحقّ خلف ظهورکم * * * متنا ویسعی نورنا تلقانا
فبقولکم فی الجاهلیّة بالهدی * * * أنسیتم العنقاء والغیلانا
مولای روّح رُوحنا بظهورکم * * * عَجّل بُروحک رَوحنا مولانا
خلّص عبیدَک عن أذی العذّالِ * * * واجعل عبیدک خاسئا لهفانا
یا ربّ فاملأ أرضنا بالعدلِ * * * من بعد ما فیها طغوا عدوانا
(طالعی، 1390: 398 - 399)
سید صدر الدین عاملی (1263 ق)
محمد بن صالح بن محمد موسوی عاملی به سال 1193ق در یکی از قرای جبل عامل شام متولد شد. او در سنین کودک به عراق مهاجرت کرد واز محضر بزرگانی چون سید مهدی بحرالعلوم، سید جواد عاملی وشیخ جعفر کاشف الغطاء بهره برد.
وی پس از زیارت مشهد الرضا، مدتی در قم سکونت کرد وروزگاری چند در اصفهان اقامت گزید. سپس به سال 1262ق از اصفهان به عراق رفت وشب جمعه اول صفر 1263ق در نجف درگذشت ودر یکی از حجره های حرم علوی دفن شد.
مصنفات وی بیان گر بصیرت وعلوّ مقام علمی اویند. از تألیفات اوست: أثرة العترة (فقه استدلالی)، نکت الرجال علی منتهی المقال، تعلیقات علی کتاب نقد الرجال (اثر علامه میرمصطفی تفرشی)، التعلیقة علی کتاب التسهیل فی النحو، حاشیه بر شرح قطر الندی، دیوان شعر، الرحلة (قصیدة رائیّه خطاب به امام رضا(علیه السلام))، القسطاس المستقیم، المستطرفات (تفضلی، 1372: 518؛ مدرس خیابانی، 1369: ج3، 429).
در ختام الغرر ردّیه منظوم زیر از سید صدرالدین آمده است:
لستم بأهل العِجل إن لم تؤمنوا * * * بالسامریّ وتعبدوا الشیطانا
أنسیتمُ نوحاً وأهل الکهف أم * * * إدریس أم أنکرتم القرآنا
(ابطحی اصفهانی، بی تا: 150)
سید جعفر کشفی ابن ابو اسحاق دارابی (1267 ق)
سید جعفر در سال 1191ق در اصطهبانات فارس به دنیا آمد. وی یکی از اعلام مکتب تشیع در قرن سیزدهم هجری بود. او پس از طی مقدمات علوم دینی در ایران وارد عراق شد ومدت ها از محضر شریف العلما ودیگران بهره برد تا خود به مقام اجتهاد واستادی رسید. این عالم ربانی در حکمت، عرفان، تفسیر واخلاق تبحر داشت. مرحوم کشفی از سال 1233 به بعد وتا پایان عمر در ایران اقامت کرد ودر این مدت بین اصفهان ویزد واصطهبانات در تردد بود تا این که به اصرار حسام السلطنه، در بروجرد مستقر شد وبه سال 1267ق در همان جا وفات کرد. آقابزرگ تهرانی در الذریعة از وی وآثارش به شدت تعریف وتمجید کرده است. از آثار اوست: سنا برق فی شرح البارق من الشرق(5) (شرح دعای رجبیه)، کفایة الأیتام، البلد الأمین (در اصول دین)، تحفة الملوک (فارسی)، إجابة المضطرین (فارسی در اصول دین) (تهرانی، 1430: ج10، 241 - 242؛ امین، 1403: ج4، 85؛ مدرس خیابانی، 1369: ج5، 60).
از جمله آثار سید جعفر کشفی قصیده ای منظوم، موسوم به قصیده سردابیه است که در ردّ بر شبهه ابن حجر سروده شده. نسخه خطی این قصیده ضمن مجموعه شماره 12345 در کتابخانه آیت الله مرعشی در قم نگهداری می شود (مرعشی وهمکاران، 1382: ج31، 234). در ابتدای این قصیده، در نسخه مذکور مقدمه ای به فارسی آمده است که ذیلاً مقدمه وشعر درج می گردد:
رباعی ابن حجر خلّده الله فی السّقر:
ما آنَ للسّرداب أن یَلِدَ الّذی * * * صیَّرتُمُوهُ بِزَعمِکُم إنسانا
فَعَلی عُقولِکُمُ العَفاءَ لأنَّکُم * * * ثَلَّثتُمُ العَنقاءَ والغیلانا
رباعی مذکور را از زمانی که آن ملعون مزبورِ از ساحت رحمت خداوندی دور، در انکار وجود مسعود امام _ علیه الصلوة والسلام _ به پا نمود، از آن زمان کسی متعرض جواب آن ملعون نگردیده وبه ناوکِ جوابی، سینه پر کینه اش را هدف نساخته، تا این که چندی پیش از این، رباعی مذکور را به عرض جناب سید العارفین وفخر المجتهدین وصدر المحققین، نوگل بوستان احمدی وسلاله خاندان محمدی _ صلی الله علیه وآله وسلم_ النور الأنور، جناب آقای آقا سید جعفر _ روحی له الفدا وأطال الله بقاه _ رسانیدند واز آن جناب استدعای جواب نمودند. آن کوکب درّی آسمان هدایت، بعد از اقتباس واستمداد از شجره مبارکه ولایت، زبان فصاحت بیان را به جواب گشوده وزنگ شک وریب را از مرآت، به صیقل تحقیقِ اثبات وجود ذی جود حجة الله علی الخلق، از مرآت خاطرها زدوده به قسمی که خصمِ تیره روز را به هیچ وجه من الوجوه محلِّ انکار نمانده. جواب را آن جناب منظوماً به طرزِ قصیده بیان فرمودند ومشهور است به قصیده سردابیّه:
نادی السماء ببطن الأرض جیحانا * * * وقت الدّبور فقالت هات مرجانا
أرخی العنان بأقطار البحور فما * * * أربی وفی قعرها قد طال جولانا
فارتدّ فی خجلة جائته من عدم * * * مستنکساً رأسه فی الأمر حیراناً
والأرض من تحته نادته ما بالک * * * قال السماء أرادت مرودها آنا
عندی بزعمی وقد أعییت فی الطلب * * * فلم أجد ثمّ عجزی منه قد بانا
قالت له الأرض یا ذا الجهل مسکین * * * لو لا السماء لما أوتیت مرصانا
ما کنت أوتیته من فیض رشحتها * * * لآلئ ومراجینا وحیتانا
إنّی وأقطاری وبسطی ووسعتی * * * لو لا السماء لَما أنبتتُ ریحانا
فارجع إلیها وسائل من قصائلها * * * حتّی تصبّ صبیباً فیک نیسانا
طغی فقال أناجی مبدئ الفیض * * * ربّ السّماء لعلّی أرتقی شانا
ناجی فقال إلهی أغنِنی فیضاً * * * عن فیض غیرک یا کافی ومولانا
جاء الجواب بـ«یا عادی» و«یا طاغی» * * * الکلّ منّی ولیکن هکذا کانا
جری الأمور بأسباب وآجال * * * من أمرنا هکذا تجری بإجرانا
فمَن تَحاوَلَ شیئاً دون أسباب * * * إنّا کتبنا له فی الذّکر خسرانا
فأت البیوت من الأبواب واغتنما * * * من عندنا واکتسب ربحاً ورضوانا
فعند ذلک قد أعیت مذاهبه * * * آوی إلی الأرض تسلیماً وإیمانا
واستخبر الأرض لاهل فوق السماء تری * * * من کان فی غیبه الأسباب خبئآنا
قالت بلی کیف لا، لولاه ما برزت * * * سبع السموات فی جوّ وما بانا
خلق وما فوقه دون الإله وما * * * خلق سواه قریب منه قربانا
لولاه ما خلق الأفلاک سامکة * * * لولاه ما جعل الأرضون أکوانا
لولاه ما شرقت شمس ولا قمر * * * لولاه ما أخرج الأشجار قضبانا
لولاه ما کان میکال وجبریل * * * ولا ملائکة والفناء مأوانا
لولاه لا أنبیاء مهبط الوحی * * * ولا زبور وتوراة وفرقانا
لولاه ما ظهر المکنون من سرّ * * * لولاه ما عرف الرحمن عرفانا
لولاه ما شرع الأدیان قائمة * * * لولاه ما عبد الرهبان رحمانا
لولاه ما عاد الخلائق للجزاء * * * لولاه ما نصب المیزان میزانا
لولاه ما جعل الجنّات جناتاً * * * لولاه ما سُعّر النّیران نیرانا
هذا هو الروح والباقون قالبه * * * بإذنه صارت الآثار أعیانا
لو زال لانقلب الأفلاک وانعدمت * * * ما جوفها ثمّ لا تلقی البقا آنا
باب الإله فمن ألقاه ألقاه * * * ومن تأخّر عنهُ صار شیطانا
وطاعة الله کانت فی إطاعته * * * عصوا الإله إذا هم عصوه عصیانا
العارفون به عارفون بالله * * * الجاحدون له کافرون کفرانا
بکلّ شیءٍ من الأشیاء مرتبط * * * کالروح فی قالب الحیوان سریانا
والشمس إذ طلعت من برجها وغشت * * * ضیاؤها جملة الآفاق غشیانا
لدی الغروب تری الآفاق مظلمة * * * کأنّها لم تکن بالأمس مرآنا
هذا الإمام وکلّ الخلق أمّته * * * أتوه طائعةً أم عصوه عدوانا
ولا تزول ولا زالت إمامته * * * فی عالم الرّوح والأشباح أعیانا
کذاک فی عالم الأجساد وصلصالٍ * * * لکنّه لیس کالمثلین إعلانا
إذ کان کالصّور الباقین صورته * * * فتشابهوا فتوهّموا أقرانا
فعند ذلک آتاهم لمعجزة * * * من شأنه معلناً یا قوم إذعانا
فمن تسابق عهداً منه صَدَّقَه * * * وفاز فوزاً وقد ألقاه بشرانا
وقال طائفة قد کنت من بشر * * * فما نری لک فضلاً لستَ أولانا
وأنکروه عناداً بعد أن عرفوا * * * وباعدوا وِتراً أو منه هجرانا
مباغضین لمن قد رأوه معترفاً * * * أو من رأوه بقلب منه صفوانا
ثمّ استباحوا بظلم قتله لهم * * * مستحسنین قبیح الظّلم إحسانا
فقاتلوه وأنفوه علاقته * * * من قالبیه واخلوا منه میدانا
وحاصروه إلی قالب ومنحصر * * * لأنّه ختم القابلین رجحانا
بکلّ ذلک لا للعجز مضطجع * * * بل احتجاجاً وإعذاراً وتبیانا
وحاولوا بعد هذا قتله فأبی * * * ربّ السّماء لأنّ فیه نقصانا
لأنّ فیه فناء الخلق کلّهم * * * وفیه نقص لما قد أراد سبحانا
إذ الوجود لمن دونه به باق * * * کما تری بوجود الرّوح حیوانا
وکان فی صلبهم من کان معترفاً * * * وموقناً بإمام الغیب إیقانا
فلا یجوز له قتلهم فما یأتی * * * من هذه أن یغیب الحقّ أزمانا
فلا یشار إلیه ولا لآثار * * * من معجزات له للقوم غضبانا
إلی تزیّل کلّ من مقارنه * * * حتّی یکون قرین السّوء قتلانا
وفاز من قبّلوا سرداب غیبته * * * معظّمین مکاناً منه قد کانا
کذاک کلّ مکان أیقنوا * * * ودروا بأنّها منه کانت یوماً أوطانا
وهکذا ما أصابت منه أعضاء * * * یلقون خشّعاً قلباً وأبدانا
لیظهر الحقّ حقّا بعد غیبته * * * ویملأ الأرض حکماً من سلیمانا
وقال طائفة الجهل لم یکن فینا * * * لأنّه غیر مرئیّ بمجلانا
بل ما تسمّونه إنساً فذا غولٌ * * * فیا لهم ولهذا القول هذیانا
إذ کلّ ما لیس مرئیّاً فذا غولٌ * * * مقالة لم یقل من کان(6) سکرانا
مثل الّذی قال إنّی لا أری ماءً * * * من بعد رؤیته موجاً وطوفانا
سبّوا النبیّین سمّوهم بغیلان * * * کخضرنا وکإلیاسنا وعیسانا
قالوا مقالة دهریّ وما شعروا * * * وأنکروا صانع الآثار منّانا
سبّوا الإله هم سمّوه بالغول * * * أفّ لهم ولما قوّلوه عمیانا
والله فی ربقة الإسلام ما دخلوا * * * وما ارتضوا بدل الإسلام أدیانا
تعساً لهم ولقولهم إذ أنکروا * * * حقائقهم إنکار سوفسطانا
إذ ما رأوا أرواحهم ونفوسهم * * * فتشکّکوا فی کونهم إنسانا
فعلی عقولهم العفاء لأنّهم * * * متخیّلون نفوسهم غیلانا
لو قد تثلّثنا بزعمهم فهم * * * قد کثروا وتجاوزوا مرقانا
لو شکّکوا ما تشکّکنا بأنّهم * * * لیسوا بنی نوعنا إنساً ولا جانا
بل هم خنازیر بحر فی اعتقادهم * * * لکن نری البحر بالتسلیم قیعانا
یا آل سوفسطا فسوف ترونه * * * حال الخروج کما فی الرّوح صنوانا
لکنّ رؤیتکم فی الرّوح فی الموت * * * وفیه موتکم فی رأیکم شانا
فعلیکم من ربّکم غضب وذلّ * * * ولنا المهنّاء فی الأولی وأخرانا
یا فخر أحمد إنّی أستجیر إلیـ * * * ـک موالیاً ولمن عاداک شنآنا
* * *
روحی لک الفداء ونفسی لک الوقاء * * * یا خیرة الخلائق یا سیّد الوری
یا من بدا جمالک فی کلّ ما بدا * * * إنّی أری جمالک فی کلّ ما أری
من کنتُ نادیتُه یا جعفر افدنی * * * الملتجی إلیک بقلب قد انصفی
المستفیض بفیض فی قبیل ضحی * * * المستقی بزمزم فی اللیل إذ سجی
الممتشی بمشیک فی بُردةِ الشّتاء * * * من کنتُ نادیتُه یا جعفر افدنی
* * *
ألا یا شیخ قلل من کلام الضفدع البحری * * * فإن الناس برّیون والآذان فی وقر
وإنّ الماء محیاة لمن فی البحر مأواه * * * ممات للّذی مأواه فی البرّ وفی القفر
وإنّ الماء محیاة لهم لو قد سقوا غبّا * * * بجرعات ومزجات وفی الأوقات من دهر
ولو سائلتَهم ما کان قول الضفدع البحر * * * فقالوا قال بالقرقرّ والقرباغ والقرّ
ثمین المال أتلفتَ وطیب العیش أکدرتَ * * * ونفساً لستَ أحییتَ وقد أصبحتَ فی الفقر
فلا أطعمتَ منهم من کلام زدتَه فیهم * * * ولا أوطنتَ فی الیمّ فتَقتاتَ من القعر
ولا تعلیم علّمتَ ولا علماً تعلّمتَ * * * وفی البین تحیّرتَ وضیّعتَ من العمر
وإنکارک لی دلّ علی أن لم تکن ممّن (تحبّبتَ)(7) * * * فقسم رابعٌ أنتَ لفی الهلکة والخسر
وهذا حال بحریّ تربّی من زوایاه * * * رجاءاً فی مزایا أهل برّ قاطعی القطر
إذاً هل تقتنی بالصمت أو تذرو حبوبات * * * بأرض ما بها ماء ولا تُسقی من المطر
نجیّ من نجی بالصّمت عمّا لیس معروفاً * * * لدیهم ثمّ أنجاهم من الحیرة والوحر
فإن أقنیتَ بالصّمت فأنتَ أنتَ یا شیخ * * * وإلّا أنتَ أنتَ لُمّة الوسواس فی الصّدر
تعلّلتَ تعطّلتَ تجهّلتَ تمحّلتَ * * * وإن عشتَ توغّلتَ لفی الظّلمة والنکر
ملا محمد رضا بن علی شریف گوگدی گلپایگانی (بعد از 1271ق)
وی از دانشمندان قرن سیزدهم بود ودر کلام، منطق، حکمت، تفسیر وفقه یدی طولا داشت. نسب وی به کمیل بن زیاد نخعی می رسد. او در زندگی نامه خودنوشتش _ که در رمضان 1271ق از کتابت آن فارغ شده _ از 31 اثر خود نام می برد. برخی از این آثار عبارت اند از: تفسیر مختصر قرآن، بدایع الأفهام فی شرح شرایع الإسلام، منظومة عقد اللئالی فی جواب بدء الأمالی، شرح القصائد السبعة العلویّة، رسالة فی الصحیح والأعمّ، رساله فارسی در زکات ورسالة فی النیة (برای اطلاع شرح حال وی نک: استادی، 1381: ج1، 323 - 327 وج3، 339 - 376؛ تهرانی، 1430: ج11، 544 - 545).
گوگدی گلپایگانی نیز ردّیه ای منظوم در ردّ ابن حجر دارد:
قد آنَ للسرداب أن یلد الّذی * * * نطقت به الآثار والتبیانا
فعلی رؤوسکم التراب فإنّکم * * * أنکرتم الأخبار بل قرآنا
أنکرتُمُ من أجمعت بظهوره * * * من لا یدین ومظهر الأدیانا
أنکرتم المهدیَّ مَن بقیامه * * * إجماعُ من لا یظهر الإیمانا
أمّا الّذین یؤمنون بغیبهم * * * فیکلّمون بهذه الإیقانا
أفٍّ لکم أنتم أشدّ سفاهة * * * ممّن یطیع الدهر والشیطانا
إن نحن ثلّثنا العدیم بزعمکم * * * فبنکرکم ما أمره قد بانا
ألّفتمُ متکرّراً بنفوسکم * * * إبیلس والشیطان والغیلانا
إذ نحن أثبتنا المحال بظنّکم * * * أنکرتم الموجود بالبرهانا
إذ نحن آمنّا بما جاء النبی * * * بثبوته وأتی به الفرقانا
وظللتم فانکرتموه تکبّراً * * * وخسرتم واخفیتمُ عدوانا
فلینصفوا أیّ الفریقین الأحق * * * بالأمر إن أظهرتم الإعلانا
(استادی، 1381: ج3، 274 - 275)
سید حسین بن سید محمّدرضا بحرالعلوم (1306ق)
سید حسین به سال 1221ق در نجف به دنیا آمد. او در زادگاه خویش، فقه واصول وکلام را نزد بزرگانی چون شریف العلمای مازندرانی، شیخ حسن کاشف الغطا وشیخ محمدحسن نجفی معروف به صاحب جواهر آموخت وصاحب جواهر مطالب کتاب خود _ جواهر الکلام _ را پیش از تدوین با او در میان می گذاشت. سید حسین، در حوزه درسی شاگردانی از جمله سید مرتضی کشمیری _ عارف مشهور امامی_، شیخ فضل الله مازندرانی حائری، میرزا صادق آقا تبریزی ومیرزا محمّد همدانی _ مؤلف فصوص الیواقیت _ تربیت شدند. او پس از درگذشت صاحب جواهر به تعلیم وتربیت طلاب ادامه داد. در 1284ق به قصد مداوای چشم به تهران رفت وسپس به قصد شفا، راهی مشهد شد ودر آن جا شفا یافت. چندی نیز به بروجرد رفت ودر آن جا به تدریس پرداخت ودر 1287 به نجف برگشت. پس از درگذشت برادرش، سید علی _ مؤلف البرهان القاطع _ به ناچار، زعامت شیعیان را پذیرفت. ایشان در 25 ذی الحجة 1306 درگذشت ودر آرامگاه خانوادگی بحرالعلوم به خاک سپرده شد. از او آثاری چند در فقه واصول وشعر به جا مانده است (تهرانی، 1430: ج14، 581 - 582). از جمله آثار سید حسن بحرالعلوم اشعاری است در ردّ بر شبهه ابن حجر که به شرح ذیل است:
بسم الله وصلّی الله علی نبیّه وآله. فی ردّ ما یُنسبُ إلی ابن حجر من البیتین المعروفَین الذَّین أومأت إلیهما فی ضمن القصیدة بأجوبة عدیدة مذیّلاً تلک بندبة صاحب الزمان:
أتخال حیث بدی الصّدی إنسانا(8) * * * لم تدر إنّ لکلّ صونٍ شانا
لا تحفلن بزخارف الرّجس الّذی * * * سکران یهذی یقمر السکرانا
فهلمّ واعجب من مقالته الّتی * * * فیها أعاب الشیعة الغرّانا
إذ قال غیر مراقب لله بل * * * أبدی وأعلن غیّه طغیانا
«ما آن للسرداب أن یلد الّذی * * * صیّرتموه بزعمکم إنسانا
فعلی عقولکم العفاء لأنّکم * * * ثلّثتم العنقاء والغیلانا»
یزری بمزنٍ لم یروّض صوبه * * * أرض السباخ وإن جری هتّانا
ولحی الأولی دانوا برجعة أصید * * * نصّ الرسول برجعه سلطانا
یملی إلاله به الجهات بأسرها * * * عدلاً ویمحو الجور والعدوانا
وأبان فی «إنّی ترکت لدیکم * * * ثقلین لن یتفارقا» دعوانا
یکفیک لو أنصفت یا أسوی الوری * * * تلک المقالة وحدها تبیانا
إن کنت تمنع غیبة الوالی فذا * * * هادی الوری فی الغار غاب أوانا
لا فرق فی قصر الزمان وطولِه * * * وافرق لنا إن تزعم الفرقانا
إن یخف سرّ غیابه عنّا فَکَم * * * لله من سرّ خفیٍّ کانا
یقضی ویفعل ما یشاء ولا نری * * * فیما قضاه لنا عدا الإحسانا
قل کیف یظهر والطغاة لحربه * * * متأهّبون متی عیاناً بانا
لا تعجبَن من عمره فلکم تری * * * فی الخلق إنساً مثله أو جانا
یکفی بقا خضر وإلیاس لنا * * * بل وابن مریم إن ترم برهانا
أنکرت طول حیاته یا أیّها الش * * * شیطان لِم لَمْ تنکر الشیطانا
أیکون للرجس البقاء ولم یکن * * * لِفتی بَرا الباری له أکوانا
إن تجحدوه فمن إمام زمانکم * * * إذ لیس تخلو الأرض منه زمانا
لا غرو ان تنکره عمش عیونکم * * * وتراه أعیننا الصحاح عیانا
فلقد رأته عیوننا من بعد ما * * * ملأ الإله بنوره أحشانا
ولَکُم لَکُم فی الدین یا عجباً لکم * * * من مضحکات تضحک الثّکلانا
قوم عزوا لله شرّ فعالهم * * * هم سنّنوا لک ویلک الهذیانا
والزاعمون بأن یروه جهرة * * * هم ثلّثوا العنقاء والغیلانا
قدّمتموا عبّادة الأوثان مِن * * * غیٍّ علی من کسّر الأوثانا
ذاک الغضنفر حیدر الکرّار مَن * * * بِشبا مهنّدِه محا الأدیانا
الفارس القمقام والقرم الّذی * * * فاق البرایا الشیب والشبّانا
فعلی عقولکم العفاء لأنّکم * * * لم تعقلوا الأمر الغنیّ بیانا
قل لِلّذی أعمی المهیمن قلبَه * * * فغدا یزخرف فی الوری عمیانا
قد زدت طیشک بالّذی لفّقتَه * * * فأبان فیک مزیده نقصانا
فلسوف تلقی سوء ما لفقته * * * یوم التغابن إذ تری الخسرانا
مولای یجلی کربنا بلقاک بل * * * بلقاک یجلی کربنا مولانا
حتّی مَ نَجزعُ یابن ضرغام الوری * * * بالرغم کأس الهون من أعدانا
عوداً فدتک النفس عوداً کی نَری * * * بک کلّ لاحٍ خاسئاً خجلانا
(بحرالعلوم، بی تا)
شیخ عبدالحسین محلاتی اصفهانی (1323ق)
وی از بزرگان وفقیهان قرن چهاردهم بود. ایشان در محلّات در حدود سال 1274ق به دنیا آمد. وی پس از وفات پدرش به عراق رفت ودر نجف از محضر میرزا حبیب الله رشتی ودیگران استفاده کرد. محلاتی پس از اتمام مراحل علمی وخوشه چینی علمی از اساتید آن زمان به اصفهان رفت ودر مدرسه صدر به تدریس پرداخت واقامه نماز جماعت کرد. وی در علوم مختلف دست به تألیف زده است. از جمله آثار بسیار وی می توان به مغتنم الدرر ومنتخب الغرر، تسلیت نامه، حواشی بر قوانین، رسالة فی الشرط ضمن العقد، رسالة فی زیارة العاشوراء، رسالة فی قاعدة التعارض موارد اشاره کرد (تهرانی، بی تا: ج15، 1056؛ گلی زواره ای، 1380: ج2، 89).
محلاتی اصفهانی نیز در ردیه ای منظوم بر ابن حجر چنین سروده است:
یا منکراً للوحی والتبیان * * * وناصباً للبغض والعدوان
عاراً علیک فلیت شعری ما جعل * * * الأمر کالعنقاء والغیلان
فإن استحیل لذی النقیبة غیبة * * * فأعر بذلک فاتح الطغیان
حیث انتسب لنبیّنا الأمر الذی * * * أنکرتموا لخلیفة الرحمن
نطق الکتاب برفع عیسی فالعفا * * * لعقولکم بتناکر القرآن
أفما قرأتَ غیاب خضر والـ * * * ـه الواحد المتفرّد المنّان
فی صحب کهف والرقیم وأنّهم * * * لیسوا عجائب آیة السبحان
وبطول عمر لو تمسّک خصمنا * * * فتذّکروه بآیة الطّوفان
ولقد تطوّل عمر ذی القرنیـ * * * ـن واللقمان والسّلمان
فطویل عمر فی الطغاة وذی * * * الکرامة عادم الإحصان
فاصبر بنفسک یا عدوّ الله للسـ * * * ـسیف الولیّ القاهر الدیان
فإذا رأیتم سیفه صدّقتمُ * * * بأس الإله ووقدة النیران
فاصبر فقد حان الولاد وطهره * * * حرم النبی عن لوثة الأوثان
سترون بأسکمُ بما ثلّثتمُ * * * العجل بالفرعون والهامان
(ابطحی اصفهانی، بی تا: 150 - 151)
سید محمد هارون زنگی پوری هندی (1339 ق)
سید محمدهارون حسینی هندی معروف به ممتاز الافاضل، از علمای امامیه قرن چهاردهم در هندوستان وساکن حسین آباد بود. از حسینی زنگی پوری آثاری ارزشمند به یادگار مانده است که نام برخی از آن ها چنین است: توحید القرآن به زبان اردو که در هندوستان به چاپ رسیده است؛ امامة القرآن که در این اثر آیات مربوط به امامت حضرت علی وائمه اطهار(علیهم السلام) به زبان اردو ترجمه وتفسیر شده ودر هندوستان به چاپ رسیده است؛ الرحلة العراقیة(9) سفرنامه وی به عراق در سال 1328ق، بدر التمام در هیئت، نوادر الأدب من کلام سادة العجم والعرب، خلاصة التفاسیر، المعراج وثبوت الشهادة (تهرانی، 1430: ج17، 554 - 555؛ همو، 1408: ج15، 327 وج24، 344؛ الحلو، 1411: 201).
در الرحلة العراقیة این ابیات در ردّ ابن حجر آمده است:
لعن الإله الناصبیّ فإنّه * * * قد أنکر الآیات والفرقانا
أوَلیس یؤمن بالإله ورفعه * * * عیسی بن مریم فی السّما جثمانا
ذاک المسیح ومثله إدریس الـ * * * خضر الجلیل کفواً لنا أوغانا
أوَلَستَ تعجب من بقاء حیاتهم * * * وتصیر فی من بعدهم هیمانا
ما ذاک إلّا للجحود فإنّما * * * أنکرت حقّا مبلجاً شنئانا
لا غرو أن غاب الإمام لحکمة * * * وبها أقام لقومه برهانا
بعدت عقولهم الفواتر إنّهم * * * قد أعرضوا عمّا یرون عیانا
(الحسینی الزنکی وپوری الهندی، 1413: 305 - 306)
شیخ حسن سبتی (1374 ق)
شیخ حسن بن شیخ کاظم بن حسن بن علی بن سبتی طفیلی سهلانی معروف به سبتی، مردی فاضل ومتقی وخطیبی بااخلاق ومورد احترام علما بود. شیخ حسن سبتی در شعر نیز مهارت داشت وبرای بسیاری از مناسبت ها از جمله وفیات علما اشعاری سروده است. کتاب أنفع الزاد لیوم المعاد یا الکلم الطیّب _ حاوی اشعار وی درباره اهل بیت(علیهم السلام) _ از آثار اوست (حرزالدین، 1405: ج1، 253 - 254). شیخ حسن سبتی نیز ردّیه ای بر ابن حجر دارد. وی ردیه خود را در قالب تشطیر ابیات ابن حجر سروده است:
(ما آنَ للسرداب أن یلد الذی) * * * فی العرش نور قبل آدم کانا
نوراً براه لنا الإله وأنتم * * * (صیّرتموه بزعمکم إنساناً)
(فعلی عقولکم العفاء لإنکم) * * * بجحودکم خالفتم الرحمانا
کذّبتمُ قول النبیّ بقولکم * * * (ثلّثتم العنقاء والغیلانا)
(همو: 255؛ بحر العلوم، 1427: 127 - 128)
ساقی حسین بن عبد الله خونی
در یکی از نسخه های خطی ریاض الجنة ردّیه دیگری منتسب به ساقی حسین وجود دارد که متأسفانه در منابع مربوط به شبه قاره، نامی از ایشان برده نشده واطلاعی درباره زندگی، آثار واحوال او به دست نیامد. این ردیه چنین است:
یا منکر المهدی بمحض غیابه * * * عن عینکم ولتؤمنوا الشّیطانا
فعلی عقولکم الذی فی عینکم * * * لابدّ من أن تشکروا الرحمانا
(فانی زنوزی، بی تا: برگ 153)
سید حسین بروجردی
ردّیه دیگر از سید حسین بروجردی است. شاید ایشان سید حسین بن رضا حسینی بروجردی (1228 - 1276 ق) مؤلف نخبة المقال فی علم الرجال باشد (تهرانی، 1408: ج٢4،٩٩). این شعر در مجموعه ای از سده سیزدهم کتابت شده است:
ما آنَ للوثنیّ أن یستبصرا * * * وتری لصیرته الإله عیانا
تبّاً لمن جحدوا الوصیّ إذا اقتدوا * * * بالمشرکین ووثنّوا الأوثانا
ما للعنید المعتدی من حیلة * * * لما اجتلت شمس الضحی برهانا
زعم الیهود بأنّ عیسی لم یکن * * * زعم النصاری أحمد ما کانا
والرجس ثلّثتم وقال له العفا * * * ثلّثتم العقبان(10) والغیلانا
(نسخه شماره 17257، 409، نک: دانش پژوه وعلمی انواری، 1359: ج2، 129)
ناشناخته
از دیگر ردّیه های که ناظم آن شناخته نشده این ابیات است:
أنکرتم المهدیّ مَن لا ینبغی * * * لِعُلاه إیضاحاً ولا برهانا
ونسیتم الخضر الذی ما زال حیـ * * * ـیاً والمسیح فیا له نسیانا
وأبحتم الدجّال طول حیاته * * * جهلاً وما أنکرتم الشیطانا
وأجزتم أن یتبصّر الأعمی الّذی * * * فی الصین بقّة تلمسان عیانا
وأبحتمُ أن لا یری فی حوله * * * من کان ذا بصر فقبح شانا
کم من محال قلتمُ لوجوده * * * جهلاً وکم أنکرتم الوجدانا
فعلی عقولکم العفاء فما نری * * * لمقالکم وجهاً ولا تبیانا
(فانی زنوزی، بی تا: برگ 153)
ناشناخته
این ابیات نیز در ردّ شبهه ابن حجر توسط شاعری ناشناخته سروده شده است:
کیف الظهور لمن یحول ولا یری * * * إلّا علیه من الوری أعوانا
لو کان رأیکمُ سدیداً فسموا * * * بنصیرة العنقاء والغیلانا
[فـ]ستکذبون غداً بصولة ماجد * * * یستأصل العدوان والطغیانا
(همو: برگ 153)
ناشناخته
در برگ «48ر» از مجموعه 12345 نیز نه بیت در رد ابن حجر وجود دارد که به سبب ناخوانا بودن از درج آن خودداری می کنیم. این ردیه پیش از البلد الأمین فی أصول الدین تألیف سید جعفر بروجردی کشفی قرار گرفته که در سال 1261ق کتابت شده است (نک: مرعشی وهمکاران، 1382: ج31، 234). مطلع این شعر چنین است:
یا منکر الشموس والأقمار * * * ومنکر الأشجار والأحجار
منابع
_ ابطحی اصفهانی، محمدعلی بن محمدمهدی، ختام الغرر، بی جا، بی نا، بی تا.
_ استادی، رضا، دانشمندان گلپایگان، قم، کنگره بزرگداشت علمای گلپایگان، چاپ اول، 1381ش.
_ افاضلی، اکبر، گلپایگان در گذر زمان، قم، بی نا، چاپ اول، 1380ش.
_ امین، سید محسن، أعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف، 1403ق.
_ بحرالعلوم، سیدحسین، دیوان السید حسین بحر العلوم (نسخه خطی)، کتابخانه ملی ملک، ش2/5197، بی تا.
_ بحرالعلوم، محمّدصادق، دیوان السید محمدمهدی بحرالعلوم، تحقیق: حیدر شاکر الجد ومحمّدجواد فخرالدین، نجف، المکتبة الأدبیة المختصة، 1427ق.
_ تفضلی، آذر، فرهنگ بزرگان اسلام وایران، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1372 ش.
_ تهرانی، شیخ آقابزرگ، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، قم، انتشارات اسماعیلیان _ تهران، کتابخانه اسلامیه، چاپ اول، 1408ق.
_..............، طبقات اعلام الشیعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1430ق.
_ حجتی، محمّدباقر؛ احمد منزوی، فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملک، زیر نظر: ایرج افشار ومحمّدتقی دانش پژوه، تهران، کتابخانه ملی ملک، چاپ اول، بی تا.
_ حرزالدین، محمد، معارف الرجال، تعلیق: محمد حسین حرزالدین، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، چاپ اول، 1405 ق.
_ الحسینی، الزنکی پوری الهندی، السید محمدهارون؛ «الرحلة العراقیة»، مجله الموسم، ش14، 1413ق.
_ الحلو، عامر، معجم الدراسات القرآنیة عند الشیعة الإمامیة، بیروت، دارالموسم للإعلام، چاپ اول، 1411ق.
_ خرسان، سید محمدمهدی، «فریة السرداب »، فصل نامه الانتظار، نجف اشرف، سال اول، ش2، شعبان 1426ق.
_ دانش پژوه، محمدتقی؛ بهاءالدین علمی انواری، فهرست کتب خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی (مجلس سنا)، تهران، انتشارات کتابخانه مجلس شورای اسلامی، 1359ش.
_ طالعی، عبدالحسین، عطارد دانش (جشن نامه استاد عزیزالله عطاردی)، تهران، کتابخانه، موزه ومرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چاپ اول، 1390ش.
_ طالقانی، سید محمدحسین، دیوان السید مهدی الطالقانی، بیروت، مؤسسة المواهب، چاپ اول، 1999م/ 1419 ق.
_ فانی زنوزی، محمدحسن بن عبدالرسول، ریاض الجنة (نسخه خطی)، کتابخانه ملی ملک، شماره 4380.
_ قمی، شیخ عباس، الکنی والألقاب، قم، موسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1425ق.
_ گلی زواره ای، غلامرضا، با کاروان علم وعرفان، قم، انتشارات حضور، چاپ اول، 1380ش.
_ مدرس خیابانی، محمدعلی، ریحانة الادب، تهران، انتشارات خیام، 1369ش.
_ مرعشی، سیدمحمود وهمکاران، فهرست نسخ خطی کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، چاپ اول، 1382ش.
_ مهدی پور، علی اکبر، کتابنامه حضرت مهدی(علیه السلام)، قم، انتشارات الهادی، چاپ اول، 1375ش.
_ نوری طبرسی، حسین، کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار، تحقیق: سید علی حسینی میلانی، قم، مطبعة الخیّام، 1400ق.
_ هیثمی، ابی العباس احمد بن محمد بن محمد بن علی بن حجر، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، تحقیق: عبدالرحمن بن عبدالله الترکی وکامل محمد الخراط، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1997م.
پایان مقاله
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) مثلاً «کلّمتموه، سمّیتموه» به جای «صیرتموه» ونیز «العقبان» به جای «الغیلان».
(2) این دو بیت چنین است:
وما أسعد السرداب فی سرّ من رأی * * * له الفضل عن أمّ القری وله الفخر
فیا للأعاجیب التی من عجیبها * * * أن اتّخذ السرداب برجاً له البدر
(3) بحث های موشکافانه مؤلف در علّت تسمیه سرداب سامرا به «سرداب غیبت» وجداسازی حقایق تاریخی از خرافات عامیانه _ که دستاویز آلوسی ومانند او شده _ از جمله بخش های درخشان این کتاب است. در این بخش، ضرورتاً به بیان دیدگاه های محدثان ومورخان متقدم امامیه، مانند شیخ صدوق، طوسی، مفید، سید مرتضی وکلینی می پردازد ونشان می دهد چنین نسبت هایی به شیعه، افترای محض است وبر اساس احادیث معتبر، منابعی مانند الغیبة فضل بن شاذان والغیبة نعمانی و... آغاز ظهور مکه مکرمه است.
(4) بحرالعلوم جز این اشعار، سروده هایی در شأن حضرت حجت سروده کهـدر صفحات 61 - 69 دیوان وی آمده است.
(5) این اثر توسط دانشور گرامی آقای مهدی سلیمانی آشتیانی در دست تحقیق ونشر است.
(6) در اصل: قال.
(7) در اصل چنین است ودر این صورت وزن شعر به هم می خورد.
(8) این قصیده در بخش ملحقات (ص 171 - 174) دیوان سید مهدی طالقانی (1265 - 1343ق) نیز آمده است. ظاهراً این انتساب درست نیست واین قصیده _ همچنان که در این نوشتار به سید حسین بحر العلوم نسبت داده شده _ در دیوان سید حسین بحرالعلوم (نسخه خطی کتابخانه ملی ملک، ش2/5197) آمده است.
(9) این اثر از روی خط مؤلف در مجله الموسم، شماره 14، سال 1413 به چاپ رسیده است. همچنین متن کامل این رساله در میراث اسلامی ایران، دفتر دهم، 353 420 منتشر شده است.
(10) در نسخه 17257 مجلس سنا، ابیات ابن حجر هم «ثلثتم العقبان والغیلانا» آمده است.