(۳۳۱) مهدویت در غرب اسلامی
مهدویت در غرب اسلامی
نویسنده: دکتر محمد رضا پاک
مجله تاریخ اسلام - پائیز 1385 - شماره 27
چکیده:
اندیشه مهدویت از مفاهیم مؤثر قرآنی، روایی، کلامی، سیاسی واز ارکان تاریخ اسلام است که در فرهنگ وتمدن اسلامی وبحران فراگیر ومستمر جهان اسلام، جایگاه ویژه ای داشته است. موعودگرایی در غرب اسلامی که سرزمین هم زیستی ملل منتظر الظهور است ریشه سنتی دارد. نخستین تجربه پیدایش دولت براساس مهدویت در غرب اسلامی روی داد. گزارش تاریخی از چهارده قرن مهدویت وبررسی مبانی نظری آن، مدعیان مهدویت ودولت های کلامی مهدوی که از اواخر قرن دوم تا اواسط قرن چهاردهم هجری با ادعای مهدویت در غرب اسلامی تأسیس شدند، موضوع بررسی این نوشتار است.
نگاه اجمالی به مهدویت در جهان اسلام
غرب اسلامی آزمایشگاه واقعی مهدویت(1) ونمونه اعلای جاذبه ودافعه؛ تحیر وتملق؛ وگمراهی وامخراق در مورد مهدی معلوم در روایات بوده است. بیان ابن جوزی دربارة گروه های مدعی مهدویت در شرق وغرب به کار می رود. او دربارة قرامطه می گوید: یمخرقون بالمهدی؛ یعنی آنها در مورد مهدی دچار گمراهی شدند وبه بیراهه رفتند.(2)
از نیمة نخست قرن اول هجری، امواجی از ادعاهای مهدویت از مدینه آغاز شد وسپس بسیاری از نقاط شرق وغرب را در نوردید، بیشترین دست آورد سیاسی این امواج، در مغرب بود. بنا به روایتی مشهور بین شیعه وسنی، مهدی از نسل فاطمه ودارای حیرت وغیبت است؛ قومی به او هدایت وقومی به او گمراه می شوند. مردم غرب اسلامی در مفهوم مهدی بیشتر از سایر نقاط دچار حیرت بودند وبارها غیبت او در آن جا انکار شد وبا ظهور ده ها مهدی دیگر، جایی برای طرح غیبت او باقی نماند، این وضعیت باعث سوء استفاده از اخبار مهدی می شد.
ملاحم ظهور مهدی از مغرب، نشانة ذهنیت مردم این منطقه از ظهور موعود است ونشان می دهد که آنها در جست وجوی مصادیقی برای آن بوده اند. برخی از اخبار فقط آغاز ظهور مهدی را از مغرب می دانند. این روایت ها از اهتزاز پرچم های زرد در مغرب، اسکندریه وسپس در شام، در زمان ظهور، خبر داده اند. روایاتی نیز به وقوع یک خسوف به عنوان نشانة ظهور مهدی در مغرب اشاره کرده اند. یکی از پیش گویی ها، در اواخر دوره رستمی در مغرب الاوسط، رخ داده است. گروهی از مردم مغرب گمان کردند که آخرالزمان، وقت ظهور مهدی است، از این رو بر طبق حدیثی که مردم با ظهور مهدی در آخرالزمان در جوغراف جمع می شوند، عده ای با چند فقیه به آن محل حرکت کردند وبعد از طی چند روز به دلیل حوادثی، متوقف شدند. جوغراف، مکانی خیالی وفرضی یا محلی در فلسطین است وپرچم های زرد، ابتداء در مغرب، سپس در اسکندریه وسرانجام در شام وجوغراف به اهتزاز در می آید.
با این وصف، هر حادثه ای شبیه به ملاحم ظهور، کافی بود تا در ذهن مردم مغرب شایعه ظهور یک مهدی را قوت بخشد. برای مثال در حادثه ای که در روز جمعه پنجم ربیع الاول سال 1281ه، در مسجد فاس رخ داد، بازرگان معروف این شهر کشته شد ودامنه آشوب به شهر کشید وکشتاری آغاز شد، در این حین کسی اوضاع شهر را دید وگفت: امام مهدی خروج کرده است.(3)
در شرق وغرب جهان اسلام جماعتی از مردم، مفهوم غیبت را مخدوش وبه مهدی های حاضر روی آوردند. بدین سان انکار یا اثبات غیبت واعلام ظهور مهدی، بزرگ ترین عامل تشنج در خلافت عباسی ودولت های اسلامی بود. یکی از گروه های عمده ای که با این تشنج سال ها خلافت اسلامی را به ستوه آوردند، قرامطه شرق بودند. آنان امام غایب را انکار می کردند ومهدی را صاحب المغرب، یعنی عبید الله مهدی می دانستند. ابن جوزی نقل می کند که ابوطاهر قرمطی بارها وارد کوفه وکربلا شد؛ اما به زیارت قبر امام علی (علیه السلام) وامام حسین (علیه السلام) نرفت، چون مایه امید او مهدی صاحب مغرب بود.(4) قرمطیان در خصوص مهدی معلوم در روایات، از نسل فاطمه وحسینی نسب، دچار گمراهی فاحشی شدند که بعدها به آن اذعان نمودند. آنان از کسانی بودند که بیشترین مخالفت ها را با عبید الله مهدی ابراز کردند.
ابن جوزی، از دو مدعی مهدویت در شرق وچهار مدعی در غرب اسلامی نام برده، می نویسد: نخستین مدعی مهدویت، محمد بن حنفیه وسپس شخصی از بنی علی در یمن بود. در غرب ابتدا عبید الله مهدی، اولین قائم بود که در قیروان ظهور کرد وسپس محمد بن هشام بن عبد الجبار وسپس عبد العزیز بن اصبغ وسپس محمد بن ادریس الحسینی در مالقه بود.(5)
جهان اسلام در قرن سوم هجری، شاهد بیشترین استفاده از ظرفیت های مهدویت بود افراد زیادی از نام مهدی معلوم در روایات استضائه کردند. از موارد متعدد ادعای مهدویت در شرق وغرب، تنها مدعیان غربی از ادعای مهدویت خود محصول سیاسی برداشت کردند. از جملة آنها برغواطه وفاطمیان بودند که بهترین بهره برداری را نمودند. جهان اسلام در قرن های بعد نیز تحت تأثیر امواج مهدویت بود. از قرن های چهارم، پنجم، ششم وهفتم هجری تا چند قرن پس از آن، چندین مهدی ظهور کردند واوج این واقعه مربوط به قرن هفدهم میلادی (11 هجری) می باشد که آسمان جهان اسلام مهدی باران بود.
آن چه مسلم است استفاده از الگوهای خروج منجی در غرب، با موفقیت روبه رو شد. برغواطه، فاطمیان، خوارج، مرابطین، موحدین، بنی حفص، شرفای سعدی وعلوی ها، با استفاده از این الگو، دولت های نیرومندی به وجود آوردند؛ اما در شرق، مهدویت به صورت بحران هایی درآمد که عباسیان به سرعت آنها را سرکوب کردند. البته، تأسیس دولت عباسی، خود، مرهون استفاده مناسب وبه موقع از الگوی ظهور منجی بود. عباسیان، استفاده از ظرفیت های مهدویت را با الگوسازی مناسب وبه طور گسترده ومثمر آغاز کردند. از جمله روایاتی که مورد استفاده آنها قرار گرفت این بود: لاخلافة بعد بنی امیه حتی یخرج المهدی؛ یعنی بعد از فروپاشی بنی امیه خلافتی روی کار نمی آید، مگر بعد از این که مهدی ظهور کند.(6) کارگزاران عباسی، از روایات متعدد دیگر که حاکی از آن بود که مهدی از خاندان عباسی است نیز بهره می بردند.
کیسانیه وناووسیه وسایر فرق شیعی مشابه که در شرق، مدعی مهدویت بودند، موفق به کسب قدرت نشدند وتجربه اسماعیلیه در مهد خود، ایران، با شکست سختی روبه رو شد.
خلاصه این که از ظرفیت های موجود در مهدویت در قالب الگویی مبتنی بر پیش گویی ها وارهاصات زمانی مربوط به آخرالزمان ومنجی قائم منتظر دادگستر در فرهنگ مسلمانان، استفاده شد واین وضعیت، در اواخر قرن اول هجری در شرق وغرب جهان اسلام جایگاه ویژه ومتجانسی نزد قدرت های سیاسی وتعداد زیادی از حرکت های اصلاح طلبانه وظلم ستیز پیدا کرد.
توجیهات نظری مهدویت وتوسعه آن در جهان اسلام
از لحاظ مبانی نظری، بسیاری از متفکران در غرب وشرق جهان اسلام، راه را برای ظهور آسان مهدی ها ومتنبیان، در زیر مجموعه مدعیان مهدویت، باز کردند. این مبانی در چهارچوب تأویل، از جمله آیه 41 سوره احزاب وچند روایت، به وسیله علماء مذاهب، به ویژه متصوفه، ارائه شده است.
از جمله در عبارات عبید الله مهدی در توجیه مبانی نظری مهدویت، مطالب در خور توجهی وجود دارد. او در میان جمعی از علماء قیروان با ابی عثمان سعید بن الحداد دربارة آیة (... ولکن رسول الله وخاتم النبیین) مناظره کرد وخاتم النبیین را غیر از رسول الله دانست؛ در بیان او حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) خاتم انبیاء الهی است، اما خاتم رسولان الهی نیست. مبنای استدلال او این بود که حرف واو بعد از رسول الله، عاطفه نیست، بلکه به معنای ابتداء می باشد. امام ابی عثمان سعید ابن الحداد، با ردّ دیدگاه عبید الله، این طور پاسخ داد: این واو، از جمله واوهای عطف، مانند واو در آیه (هوالاول وآلاخر والظاهر و...) می باشد وواو ابتداء نیست.(7)
ظاهر آیه 41 سوره احزاب نشان می دهد که خاتم النبیین بودن حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، مستلزم ختم سلسله رسولان است؛(8) اما در استدلال افرادی که با ادعای مهدویت در پی آماده سازی بستر مناسب برای اهداف خود بودند، هیچ گونه رابطه استلزامی بین خاتم انبیاء وخاتم رسل وجود ندارد. افراد دیگری نیز در غرب وشرق به چنین تأویلی از آیه مزبور دست زده اند که تعداد آنها کم نیست.
مهم ترین مبنای نظری مهدویت، «امامت باطنی» است. غزالی پایه گذار این نظریه در شرق است؛ اما تکامل نهایی آن در غرب صورت گرفت. نقطه ثقل تصوف غزالی این بود که مهدی یکی از اقطاب راه تصوف است. انگیزه غزالی از این نظریه، مقابله وطرد اندیشه امامت منصوص شیعی بود. او قول امامیه که مهدی از اولاد امام حسن عسکری (علیه السلام) است، باطل دانست ومعتقد شد مهدی در خراسان مرده ومدفون شده است. وی بعد از انکار مهدی معلوم در روایات شیعه وسنی، الگوی خود را درباب مهدویت در چهارچوب طریقت وتصوف ارائه داد. در الگوی غزالی، هر شخص صالح بدون توجه به نسب، می تواند مهدی باشد. او با استناد به دیدگاه علاءالدوله سمنانی، یکی از بزرگان تصوف، نظریه خود را این طور ارائه نمود: «و قد صرح القطب الربانی الشیخ علاء الدوله سمنانی ان المهدی صار من الابدال وغاب عن اعین الرجال ثم صار قطبا ومات فی تلک الحال وتولی القطبیه بعده من ارباب الکمال».(9)
غزالی تنها شخصیت نادر جهان اسلام بود که بر مبنای الگوی مزبور، یک مهدی برای شرق ویک مهدی برای غرب ساخت. ارائه دو مهدی در شرق وغرب، برای از کار انداختن توان شیعه در استفاده از ظرفیت های مهدویت در جهان اسلام بود. عصاره سیاست شرقی غزالی، اعلام مهدویت المستظهرباالله، خلیفه عباسی، بود که مبانی مهدویت او را با طرد مبانی نظریه غیبت شیعه امامی مطرح کرد وعصاره سیاست غربی او، تربیت یک طلبة بربر بود تا وی بتواند در بین بربرهای هم جنس وفرهنگ خود، به عنوان مهدی ظهور کند. محور اساسی سیاست غربی او، تعیین مهدی معلوم برای غرب اسلامی بود. او به ضرورت این مطلب تصریح نمود ودر جلسات درس خود ابن تومرت را «امید آینده مغرب» نامید وبر ضرورت ظهور یک بربر به عنوان مهدی در مغرب تأکید کرد.(10) متصوفه، الگوی غزالی را در غرب اسلامی رواج دادند. دو قرن بعد، ابن عربی شکل متقن ومبسوطی از آن ارائه کرد. ابن عربی در توجیه مبانی نظریه مهدویت، نوعی ولایت را برای مهدی فرض کرد. این ولی قائم ممکن است شخصی از عرب باشد؛ چنان که ابن عربی ادعا می کند که این ولی عرب را در سال 595 ه دیده است وامکان دارد که ابن عربی، خود همان ولی باشد.(11) در همین زمان، نظریه مهدویت نوعیه غزالی در شرق نیز در عبارات مثنوی مطرح شد. او تصریح می کند که در هر زمان ممکن است یک ولی قائم وجود داشته باشد. در دیدگاه مولوی، مهدی قطب وکامل است ونیاز به شرط نسب ندارد که از نسل عمر یا از نسل علی (علیه السلام) باشد؛ بدین شکل در غرب وشرق جهان اسلام، افرادی چون غزالی، ابن عربی وابن سبعین، نظریه مشابهی در خصوص مهدویت ارائه نمودند که موجب انکار مهدی معلوم در روایات شیعه وسنی شد.(12)
موفقیت نظریه امامت ومهدویت نوعیه در غرب، با شکست نظریه امامت منصوص شیعی وخارج شدن اندیشه مهدویت از انحصار چهارچوب های نظریه امامت منصوص در شرق هم زمان شد. نظریه مهدویت وامامت نوعی، جانشین مناسبی برای شعار شرقی «الرضا من آل محمد» بود که قدرت طلبان بارها از آن استفاده کردند.
زمینه های موعودگرایی در غرب اسلامی
زمینه های آغازین اندیشه مهدویت در غرب را باید در دو منشأ اساسی جست وجو کرد: یکی در تبلیغات مسیحی که از چند قرن پیش از آغاز فتوحات مسلمانان در مغرب، به وسیلة دولت مسیحی روم ومبلغان وابسته به آنها صورت گرفته بود؛ ودیگری در احادیث وروایات ملاحم وفتن پیامبر، ائمه شیعه وصحابه که دربارة مهدی وآخرالزمان در مغرب، آمده بود. صحابه وبسیاری از تابعین که جزو نخستین فاتحان مغرب بودند، مجموعه ای از این مطالب را در سراسر منطقه منتشر کردند. در غرب، اسلام ابتدا وارد افریقیه شد که تبلیغات مسیحی، بذر بشارت های ظهور مسیح را از سال ها قبل در آن جا پاشیده بودند. «وقتی اسلام وارد این مناطق شد مسیحی ها را مالک آن جا دیدند وبارها با آنها جنگیدند وسرانجام دویست سال بعد از وفات پیامبر، اسلام در مغرب کاملا جایگزین مسیحیت شد».(13) بزرگانی از علمای دین مسیح ویهود در این سرزمین زندگی می کردند وآوازه بشارت ظهور مسیح موعود در فرهنگ عامه رسوخ کرده وبه صورت اسطوره ای پایدار درآمده بود. اسقف شهر هیپو وقدیس آفریقایی، اگوستین (430 - 354م)، در میان بربرهای افریقیه، اندیشه شهر خدا را ارائه داد وآنها را به صلح، آرامش، ملکوت آسمانی وظهور منجی بشارت داد.
اگوستین در سال 354م در نمیدی (Nomidie) (بلاد جرید) در شمال آفریقا به دنیا آمد. کشور بربری او مورد تهاجم ژرمن ها قرار گرفت. او عدالت موعود شهر خدا را در برابر ستم متجاوزان به حریم بربرها، در قالب موعودگرایی مطرح کرد. افکار او اقتباسی از اندیشه های مانی بود که ایرانیان به مغرب آوردند. مانی به دو اصل خیر وشر معتقد بود؛ اما اگوستین بر خلاف مانی، به غلبه خیر بر شر که اساساً عدمی است، در زمان موعود اعتقاد داشت. تصویری که او از «زمان» براساس سه مفهوم: خاطره، دقت وانتظار، ارائه داد، دربارة موعودگرایی در خور توجه است.
موعودگرایی ریشه های عمیقی در فرهنگ یهود نیز دارد وبخشی از آگاهی دینی آنهاست. انتظار مسیحا ماهیتاً از اصول ثابت دین یهود است(14) وموسی بن میمون آن را از اصول دین شمرده است. عهد عتیق، ده ها پیش گویی دربارة ظهور آخرین پیامبر، استقرار خدا در صهیون وبرقراری صلح جهانی (از جمله پیش گویی اشعیا) دارد.(15)
با توجه به این مطلب، بارها علمای مسلمان در غرب اسلامی سعی کردند تا یهودیان را به اسلام دعوت کنند، یک فقیه قرطبی پیش گویی کرد که یهودیان مغرب در آغاز سال آینده هجری به پیامبر اسلام ایمان بیاورند. ابراهیم بن ابوالعافیه، از اهالی طلیطله (12911240م) نیز خود را صاحب معجزه دانست وظهور خود را در 1290م اعلام کرد. وی پس از آن که با مخالفت رسمی یهودیان اسپانیا روبه رو شد به سیسیل گریخت.(16) دو یهودی دیگر در اثلون در ایالت سیگویا وشهر اویلا، با ادعای ظهور، مردم زیادی را در اطراف خویش جمع کردند.(17) موسی بوتاول در کاستیل (قشتاله) ادعا کرد مسیح موعود است وانبوهی از مردم، حتی بزرگان وفلاسفه یهود به او ایمان آوردند.(18) در احادیث اسلامی نیز به موعودگرایی یهود اشاره شده واز مهدی همراه با عصای موسی واخراج تابوت سکینه سخن به میان آمده است که به واسطة آن یهود اسلام می آورند. علت نام گذاری او به مهدی این است که او یهود را به اسفار یهود که در کوهی در شام، مدفون است، هدایت می کند وآنها به این سبب، به او ایمان می آورند.
مسیح یا مهدی
غرب اسلامی محل تلاقی اسلام، مسیحیت، یهود در مسئلة منجی موعود بود. این نقطة اشتراک، به ویژه با دین مسیح، اهمیت بسزایی در حوادث سیاسی واعتقادی آن جا داشت. در خصوص این که آیا مسیح، مهدی موعود است ویا این که مهدی موعود از بین مسلمانان ظهور می کند، دیدگاه های متفاوتی ارائه شده است.
فاطمیان وبعدها پیروان آنها با ادعای مهدویت مسیح از سوی مسیحیان روبه رو شدند. امویان اندلس نیز با احادیث مهدویت مسیح، مهدویت آنها را انکار کردند. مباحثه های کلامی زیادی از سوی فاطمیان ووابستگان آنها در مناطق هم جوار با مسیحیان، صورت گرفته است؛ از جمله، آنها در رساله قسطنطنیه ظهور مسیح را انکار کرده اند. سبط بن الجوزی نیز در جوار مسیحیان، مهدویت مسیح را انکار کرده، می نویسد: قبول مهدویت مسیح با مفهوم «لانبی بعدی» منافات دارد.(19)
روایاتی، چون «المهدی هو عیسی بن مریم»، صرف نظر از اعتبار سند، حاکی از توجه به اندیشه مهدویت عیسی ونقش آن در حوادث سیاسی مسلمانان است. این اندیشه در برهه هایی از تاریخ مغرب، مورد استفاده قدرت های مختلف برای مقابله با ادعای مهدویت گروه های رقیب بوده است. امویان، زمانی به صاحبان شعار «المهدی هو عیسی بن مریم» برای مقابله با ادعای مهدویت شیعه مشهور شدند. انگیزة دیگر استفاده ازاین گونه احادیث، رعایت جانب مصلحت در رابطه با قدرت های مسیحی هم جوار بوده است.
در اواخر (دورة) موحدین نیز مأمون موحدی با حدیث (لا مهدی إلّا عیسی بن مریم)، مهدویت ابن تومرت را انکار نمود. مواضع خلیفه موحدین متأثر از تبلیغات وفشار نظامی مسیحیان بود که باعث می شد دولت های هم مرز با مسیحیان در آندلس ومغرب، مهدویت مسیح را قبول کنند.
ابن عربی اندلسی که در نزدیکی مسیحیان زندگی می کرد، جمع بندی نهایی را در این خصوص انجام داد. او، مسیح ومهدی را از نسل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دانست ومعتقد شد که عیسی بن مریم از امت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است وبالضروره در آخرالزمان نزول وسنت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را اجرا می کند، صلیب را می شکند وخوک را حرام می کند. محی الدین با تصریح به شکست صلیب که منشأ روایی دارد،(20) در برابر موعودگرایی مسیحیان موضع گرفته وآن را به شکل اسلامی تأویل کرده است. او ختم ولایت را میراث مشترک مهدی موعود از نسل هاشم ومسیح موعود می داند.(21)
امام حاضر یا امام غایب
خلافت وامامت، دو الگوی حرکت سیاسی وشیوه کسب قدرت وابزار صلاح در جوامع اسلامی بوده است. از صدر اسلام به بعد، پیروان مذاهب وفرقه های اسلامی به صورت گروه های رقیب در دو شکل امامت وخلافت برای کسب قدرت با یک دیگر به نزاع برخاستند ومغرب معرکة بزرگ این نزاع گردید. خوارج، شیعه، امویان، وابستگان خلافت عباسی ونیروهای بربر، طرف های این نبرد بزرگ به شمار می آمدند وهمواره، ادعای مهدویت فرق شیعه، عکس العمل گروه های رقیب سنی را بر می انگیخت.
از انگیزه های اصلی ادعای مهدویت در شرق، برخورد ایذایی، مقاومت ومخالفت در برابر اندیشه امامت منصوص شیعه امامی بود که مهدی معلوم در روایات را غایب می دانستند. اعلام غیبت کبرای مهدی، به منزله مردود شمردن ادعاهای مهدویت از سوی سایر فرق شیعی وغیر شیعی بود. غیبت کبری تا حدودی جریان ادعای مهدویت را دچار رکود کرد؛ اما این جریان هم چنان با آهنگی ناموزون در شرق وغرب طنین انداز بود.
اندیشه مهدویت در مغرب به صورت برآیند دیدگاه کلامی واعتقادی گروه های مختلف در مورد خلافت وچگونگی امامت، اشکال مختلفی پیدا کرد. خوارج صفری شکل سنتی خلافت را که منحصر به خاندان خاصی (قریش) بود، انکار کردند. خوارج بنی مدرار در سجلماسه، بر این مبنا اعلام خلافت کردند. خوارج اباضی رستمی ضمن پذیرش الگوی امامت، براساس شرایط خاصی - بدون این که عصمت را معتبر بدانند - ائمه حاضر را عامل اصلاح جامعه اسلامی دانستند. اغلبیان ومرابطان از دشمنان سرسخت اندیشة امامت، خلافت را ابزار اصلاح وکسب قدرت قلمداد کردند. فاطمیان، ادریسیان، بنی حمود وموحدین، ضمن تأکید بر اصل عصمت امام وپذیرش مهدویت ائمه حاضر، قدرت را از آن امام مهدی حاضر دانستند.
دولت های اموی، خوارج، اغلبی ومرابطی، به طور ابزاری وموقت از اندیشه مهدویت بهره جستند؛ در حالی که هیچ گونه اعتقادی به آن نداشتند. دولت های اغلبی ومرابطی، زیر مجموعه خلافت عباسی ومنکر امامت وامام غایب بودند. در حقیقت، ابزار مهدویت، همواره عقیده وایدئولوژی ثابت همة فرقه های شیعی، استراتژی ثابت دولت عباسی ودولت های وابسته به آن، وتاکتیک موقت دولت اموی، خوارج وبرخی از گروه های شورشی مغرب بوده است.
رستمیان مغرب در چهارچوب دیدگاه های معتزله، نظریه ای درباب امامت ارائه دادند که علی رغم انکار امام غایب، شباهت بسیاری به نظریة امامت شیعی داشت. خوارج اباضی رستمی خلافت را غیر شرعی وامامت را تنها راه اصلاح جامعه دانستند. رستمی ها به همان اندازه که خلافت را مردود شمردند، امامت امام غایب را نیز طرد کردند. استدلال آنها این بود که جامعه به امام عالم، فاضل، عادل وحاضر در میان مردم نیاز دارد وامامانی که از بین افراد صالح موجود در جامعه از سوی شورا وبه طور آزاد انتخاب می شوند باید هدایت امت را برعهده گیرند.(22)
یک خارجی به نام ابوحاتم الملزوزی، در حدود سال های 145 تا 155ه، همة نیروهای بربر را به دور خود جمع کرد. لشکر عرب یزید بن حاتم این گروه را به شدت سرکوب کرد؛ از این رو آنها به عبد الرحمن بن رستم اباضی پناه بردند وبه کمک او، اولین دولت بربری را در مغرب الاوسط تشکیل دادند. رهبران این دولت که گویا با اندیشه های شیعی آشنا بوده اند، با طرح نوعی نظریة معتدل در باب امامت شیعی، اصلاح را وظیفة ائمة حاضر شیعی می دانستند. این ائمه از الگوهای خروج منجی وپیش گویی برای کسب قدرت استفاده کردند. ظلم طاقت فرسای عرب در دوره ولاة بر مردم افریقیه، زمینة مناسبی برای استفاده مناسب از الگوی خروج امام مصلح دادگر بود. در این زمان سپاهیان عرب، به سلسله جنگ های خونین خود با بربرها ادامه می دادند وبربرها خاطرات تلخی از قتل عام خود به دست اعراب داشتند. این ظلم عظیم وهجوم بی سابقه، عدالت خواهی ائمه شیعی معتزلی وائمه اباضی مذهب را به دنبال داشت ودر همه جا شایع شد که در مغرب امامی ظهور کرده که عدل او فراگیر شده است وبه زودی عدالت وی به مشرق هم خواهد رسید.(23)
سرانجام اباضیه طرح خاصی در خصوص امامت، در چهارچوب غیبت وظهور که عامل تشنج در مشرق شده بود، اندیشیدند؛ بر این اساس، آنها به چهار نوع امامت: امامت ظهور، امامت دفاع، امامت الشراء وامامت کتمان، قائل شدند.(24)
فرقه های شیعی هم که در مغرب به قدرت رسیدند بر غیر شرعی بودن خلافت اصرار ورزیدند. آنها علاوه بر شرایط علم، فضل وعدالت که اباضیه برای امام حاضر برشمرده بودند، شرط عصمت را هم ضروری دانستند ونوع خاصی از علم را دربارة امام مطرح کردند ووصیت را هم لازم الاتباع شمردند.
مهدویت؛ تعامل چهار رقیب در غرب اسلامی
با توجه به آن چه آمد، اندیشه مهدویت در مغرب، حاصل برخورد وتعامل میان چهار اندیشه وجریان بوده است:
1. اندیشه های اهل کتاب دربارة ظهور منجی موعود، به ویژه مسیح؛
2. اندیشه فرق مختلف شیعی راجع به مهدویت؛ از بین این فرقه ها، فقط اندیشه امامت اسماعیلی در غرب، جایگاه مناسبی به دست آورد وسایر اندیشه های شیعی به مغرب راه پیدا نکردند یا در آن جا موفقیتی بدست نیاوردند. عمر بن حفصون در شمال آندلس دعوت علویان را رواج می داد.(25)
وزمینه های فرهنگی ادعای مهدویت آنان را آماده می کرد. او به نام قاسم بن ابراهیم، صاحب البصره، خطبه خواند. برخی بازگشت او را به آندلس به یک پیش گویی ربط می دهند. وی با شنیدن صدایی در تاهرت، سریعاً به کشور خود بازگشت. او در تاهرت شاگرد یک خیاط بود. روزی پیر مردی که از مقابل مغازه خیاط عبور می کرد به ابن حفصون گفت: تو صاحب بنی امیه هستی وبه زودی بر آنها غلبه خواهی کرد وپادشاهی عظیمی به دست خواهی آورد.(26)
3. جریانی که سیاست گزاران اموی با تحریف احادیث مهدی وبرخی ملاحم برای کسب قدرت، به وجود آوردند. تحریف روایات مربوط به مهدی ویژگی امویان بود. بنا به روایتی از عمر، او مهدی را از نسل خود دانسته و«برپایی عدالت» را که از ویژگی های مهدی است، دربارة عمر بن عبد العزیز پیش گویی کرده است. روایتی، مانند این که «اگر مهدی در میان امت وجود داشته باشد همان عمر بن عبد العزیز است»، نشان می دهد که امویان علی رغم انکار اصل مهدویت ومقابله با آن، در مواقع لازم از آن استفاده ابزاری کرده اند. امویان غرب همین سیاست امویان شرق را نیز دنبال کردند. ابن فرضی، از وابستگان دربار اموی اندلس، با هدف قدح فاطمیان در ادعای مهدویت روایت «لامهدی الاعیسی بن مریم» را از قول ابن ازرق حصنی اموی (د: 385ه) در قیروان، قرائت کرد وچون برخلاف باور فاطمیان بود، او را زندانی کردند. از مبانی اصلی مواضع امویان در مهدویت، مخالفت با ادعای مهدویت علویان وفاطمیان بود که به نوعی هم گامی با مواضع مسیحیان قلمداد می شد. از جمله مدعیان مهدویت در بین امویان، احمدبن معاویه بن هشام اموی بود که در 288 ه در الجوف در ثغر اعلی، مرز بین اسلام ومسیحیت در آندلس، خود را مهدی نامید.
4. جریان خوارج که در مغرب ریشه های گسترده داشت ونیز شورشیانی که در گوشه وکنار مغرب سر به طغیان بر می داشتند. برخی از این شورش های مهم عبارت است از: شورش ابی منصور طنبذی، ابی مزدکیده وصاحب الحمار.
امویان غرب، بنی حمود ومهدویت
فروپاشی قدرت اموی در آندلس خلأ قدرتی پدید آورد که زمینه مناسبی برای اعلام مهدویت خانواده علوی بنی حمود فراهم ساخت. بنی حمود با استفاده از مهدویت وبا کمک بربرها مدعی خلافت شدند. در همین زمان محمد بن هشام بن عبد الجبار اموی نیز از الگوی خروج مهدی استفاده کرده بود. او پس از دریافت شکایت های مردم از ظلم روزافزون عامریان، دستور داد تا در بین مردم به ستوه آمده از ستم عامری ها شایعه کنند که او با ظهور خود دنیا را پر از عدل وداد می کند. بر این مبنا، محمد بن هشام بن عبد الجبار، خلیفه اموی، خود را مهدی لقب داد. ابن عذاری تصریح می کند که هشام اموی از رموز ملاحم در نوشته های مربوط به پیش گویی ها استفاده کرده است. البته این خلیفه مفلوک اموی، علی رغم استفاده از لقب مهدی، موفق نشد عنان قدرت را به کف آورد وبا مخالفت سرسخت خاندان اموی روبه رو شد وتنها عوام الناس واوباش شهر قرطبه از او استقبال کردند. وی با استفاده از همین مردم، وعده هایی که داده بود، در ظاهر عملی ساخت؛ انتقام مردم را از عامریان گرفت ودستور داد تا خانه های آن ها را آتش بزنند وغارت کنند. مهدی سرانجام علی رغم کمکی که از الفونس، شاه مسیحی، دریافت می کرد، در سال 428 ه به دست مستعین اموی کشته شد. ابن عذاری با اشاره به بی اصالتی ادعای مهدویت این اموی، می گوید: کار هشام اموی را تا کنون هیچ اموی [دیگری] انجام نداده بود واین از مناکیر محمد بن هشام بن عبد الجبار بود. او نیز با اشاره به بی کفایتی محمد بن هشام وناتوانی او در استفاده از لقب مهدی، می گوید: محمد بن هشام از لقب مهدی استفاده کرد: اما مردم او را به دلیل بی کفایتی، سبک سری وبی ارادگی، «المنقش» می خواندند. بنی امیه هم اطراف او را خالی کردند ووی مجبور شد سپاه خود را از میان عوام الناس برگزیند.
بنی حمود نیز خود را هاشمی، علوی ومستحق عنوان مهدی دانسته، ادعای محمد بن هشام بن عبد الجبار را انکار کردند. در سال 439ه چهارتن از رؤسای بربر با محمد بن قاسم بن حمود حسنی بیعت کردند واو را در جزیره خضراء به مقام خلافت رساندند وبه او لقب مهدی دادند. این بیعت مورد استقبال امیران آندلس واقع شد وجمعی از آنها معتضد بن عباد بن محمد، صاحب اشبیلیه وامیر بطلیوس، با این بیعت موافقت کردند. بدین سان گروهی از امیران آندلس به خلافت مهدی حمودی گردن نهادند. به دنبال این واقعه، رقابتی شگفت بر سر خلافت بین بربرها وعلویان وبنی امیه درگرفت وفتنه ای بزرگ در آندلس برپا شد که از آن به «الفتن? البربری?» یاد می شود. این نزاع به بحرانی در عرصه قدرت خلافت تبدیل وخلافت اسلامی بی اعتبار شد. مورخان از این قدرت طلبی به عنوان فضیحت یاد کرده اند. به گفته آنها کار به جایی رسید که در فاصله کمتر از سی فرسخ، چهار نفر ادعای خلافت کردند.
مهدویت گروه های شیعی در غرب
ظلم فراگیر اغلبیان، زمینة جنبش های عدالت خواهانه را در افریقیه فراهم ساخت. نقطه آغاز مهدویت، در اندیشه ها وفعالیت های شیعیان در شرق وغرب ریشه داشت. چند سال بعد از خلافت حضرت علی (علیه السلام) وشکست قدرت سیاسی ودولتی اهل بیت در شرق، صنعانی برای دعوت به محبت اهل بیت، فعالیت هایی در مغرب انجام داد. حضور حلوانی وسفیانی در نیمة قرن دوم در مغرب، زمینه های مهدویت شیعی را آماده ساخت. ابن عذاری، فعالیت های او را به مرحله شخم زدن زمین تشبیه کرده است. ابو عبد الله شیعی وبرادرش، ابوالعباس، در مرحله نهایی واستحصال از مهدویت وارد مغرب شدند. عبید الله مهدی میوه بذری بود که دو قرن پیش در مغرب مراحل تکامل خود را به صورت نهفته طی کرده بود. عبید الله مهدی کار خود را در مغرب، براساس این روایت از پیامبر که خورشید از مغرب طلوع می کند (علی رأس ثلاثمایه تطلع الشمس من مغربها)، آغاز کرد. (27)
بسیاری از فقهای شیعه ووابستگان آنها وکسانی که به مذهب عراق بودند، در دوره اغلبی، به شدت مورد آزار قرار گرفتند. عده ای از فقهاء قیروان از عبید الله شیعی استقبال کردند وبه مدح او زبان گشودند وگروهی نیز او را انکار کردند. این اقبال وادبار در بین مردم نیز به همین شکل بود؛ اشعاری در مدح عبید الله سروده شد که از آمادگی اذهان برای ظهور مهدی وغلبة افکار موعودگرایی بر فرهنگ عامه حکایت می کرد؛(28) هم چنین اشعاری در ذم عبید الله مهدی سروده شد وبرخی از فقهای مغرب او را به کفر متهم کردند.(29) براساس مفهوم این اشعار، راه خلاص شدن از ظلم اغلبیان، پناه بردن به دامن مهدویت عبید الله شیعی نیست. بر این مبنا، آنها منکر مهدویت شدند وتحمل ظلم را آسان تر از تحمل کفر وحماقت پذیرش ادعای مهدویت عبید الله شیعی دانستند؛ فردی که نشانه های دروغ گویی از چهره ورفتارش هویدا بود.
هم زمان با دوره اغلبی در قیروان ظلم بسیاری بر شیعه اعمال می شد؛ ابراهیم بن محمد الضبی، معروف به ابن برذون، وابوبکر بن هذیل، دو فقیه شیعه که مردم را بر ضد عثمان وابوبکر تحریک ومحبت علی را ترویج می کردند، مصلوب شدند. ظلم وستم اغلبی چنان فراگیر شد که چندین شورش مردمی را به دنبال داشت. این شورش ها در چهارچوب الگوهای خروج، صورت می گرفت. منصور طنبذی در سال 217 با شعار رفع ظلم اغلبیان وبرپایی عدالت، بر ضد زیادة الله قیام کرد. او سکه هایی با نشان کلمة عدل ضرب نمود. ورود عبید الله مهدی به افریقیه در میان تلاطم ظلم ستیزی ناشی از این شورش ها بود. افریقیه در حال انفجار بزرگ از ظلم دولت اغلبی بود. مردم تونس، جزیره ادریس وباجه، بر ضد ابراهیم بن احمد اغلبی شوریده بودند وفقط نواحی ساحلی وشرق تا طرابلس در دست دولت اغلبی بود. با فراهم شدن زمینة مناسب برای بهره گیری از نیروی مهدویت، انبوهی از فقهای شیعه وسنی از عبید الله شیعی با عنوان موعود منجی استقبال کردند.
محققان، استقبال مردم قیروان را از همه جنبش های معارض، در دوره های ولاة ودولت های حاکم بر قیروان، پدیده ای اساسی در تاریخ این دیار می دانند. طنبذی وعبید الله مهدی با شعار عدالت ومبارزه با ظلم اغلبی وارد میدان شدند ومورد استقبال مردم قیروان قرار گرفتند. عبید الله موفق شد به طور کامل ومناسب از وضعیت مزبور برای اعلام مهدویت خود استفاده کند. موفقیت چشم گیر عبید الله مهدی وداعیان او در حالی بود که برخی از قشرهای مردم، مهدویت او را نپذیرفتند. چنان چه در شعر ابن عذار تصریح شده است که این گروه از مردم می گفتند: ظلم وستم را می پذیریم وبرای رهایی از آن به کفر وحماقت، یعنی مهدویت عبید الله مهدی پناه نمی بریم، چاره نجات از ظلم دولت اغلبی، تمسک به این مهدویت نیست. به دنبال این زمزمه ها، ابو عبد الله شیعی، داعی زحمت کش عبید الله مهدی، به بی کفایتی وی پی برد ودر جلسه ای با حضور کتامه در شهر تنس، اعلام کرد که انتخاب عبید الله به عنوان مهدی اشتباه بوده واو فاقد صفات مهدی معلوم در روایات است وهیچ کدام از علایم جسمانی، مانند مهر پشت کتف ونوشته «المهدی رسول الله»، بر بدن او دیده نمی شود. هم چنین، رفتار قبیحی که از او مشاهده شده است با شأن مهدی معلوم در روایات سازگار نیست.
هم چنین در این زمان، خوارج صفریه نیز در سجلماسه اعلام خلافت کردند وقدرت را به دست گرفتند واسول بن میمون بن مدرار الصفری بالله به نام شاکریه سکه زد.(30) اولین فعالیت سیاسی عبید الله شیعی، حذف خوارج بنی مدرار بود.
مهدی اکبر
گروه هایی غیر از امویان وشیعه نیز از مهدویت سود جستند. یکی از این گروه های مهم که از اواخر دوره ولاة در مغرب ظاهر شدند، خوارج بر غواطه بودند. از سال 122ه -740م خیزش عظیمی از بربرها در مغرب، به رهبری میسره الفقیر (الحقیر) در چهارچوب مبارزه با ظلم عرب در دوره ولاة، آغاز شد، مهمترین محصول این مبارزات بربر، «غزوة الاشرف» در اواخر دوران ولاة بود که به قتل عده ای از اشراف عرب منجر شد. از شعارهای آنها برابری مسلمانان در کسب خلافت بود، لذا با میسره بیعت کردند. آنان بعد از قتل میسره با طریف وپس از او با فرزندش صالح بیعت کردند. حرکت فرهنگی بربرها واستفاده آنها از ظرفیت مهدویت با صالح شروع شد. حرکت بر غواطه، جنبشی مردمی ونژادی برای تحقق آرمان های قومی بربر بود. آنها در این راه از جریان مهدویت بیشترین سود را بردند. حضور جماعت زیادی از قبایل شورشی ومعترض بربر در اطراف صالح که برخی از مورخان او را منسوب به حصن برباطه از شذونه آندلس دانسته اند، بزرگ ترین گام در راه شکل گیری قبایل برغواطی بود. این قبایل به دلیل پیروی از صالح، برباطی نامیده شدند وعرب با تغییراتی آنان را برغواطه خواند.(31)
صالح، شریعت جدیدی آورد وخود را صالح المؤمنین وموعود قرآنی دانست واعلام کرد مهدی آخرالزمان است ودر هنگام جنگ با دجال خروج می کند. نام این رهبر برغواطی در عربی، «صالح» ودر سریانی، «اوربا» وبه زبان بربری، «رابا» می باشد. او از روایات نام های مهدی استفاده کرد وبا ترجمه نام خود به زبان های دیگر، خود را مهدی معلوم در روایات دانست. صالح برای ایجاد اتحاد سیاسی در بین مردمی که در خصوص موعود اعتقاد مشترکی داشتند وهر کدام مهدی را به نامی می شناختند، خود را مهدی منتظر پیروان هر سه دین «مهدی اکبر» نامید. در حقیقت، تحرک برغواطه از دهه پایانی قرن اول (مقارن با فتوح مسلمانان در مغرب)، به منزلة مقابله با تجاوز وظلم روزافزون عرب بود که به صورت جریان عدالت خواهی درآمد وبه برخورد وسیع نظامی با مهاجمان در مغرب منجر شد. موج کوبنده ای که برغواطه از مغرب اقصی آغاز کردند، به افریقیه (مغرب الادنی) کشیده شد. جنبش نژادی بربر سراسر مغرب را فرا گرفت. بربر برانس با عبد الملک بن سکردید بیعت کرد ونزدیک بود که سلطه عرب یک سره از مغرب برافتد. بربرهای کوه نشین (بتر) با استفاده از ظرفیت مهدویت، زلزله ای در مغرب به پا کردند که تا چند قرن، بر مناطقی از مغرب مسلط شدند.
این اولین وآخرین شورش نژادی بربر با استفاده از نیروی دین ودر بستر مذهب علیه مذهب نبود. بربرها چندین بار اقدام به ارائه قرآن به زبان بربر وارائه قرآن، معارف اسلامی واعتقادات بر وفق مصالح وسنن وعرف خود نمودند. مردی به نام حامیم از بربر بتر به سال 313ه، در جبال غماره قیام کرد وادعای نبوت نمود. او قرآنی با زبان بربری آورد.(32) شقیا بن عبد الواحد مکناسی در شنتبریه، در حدود سال های 151 تا 160ه نیز از جمله مدعیان نبوت در غرب بود.(33)
گزارش های مربوط به گروه های مدعی نبوت ومهدویت؛ مانند برغواطه، نشانة اوج استفاده آسان ومتداول گروه های مختلف رقیب وقدرت طلب از الگوی ظهور منجی قائم است. بربرها برای تأسیس دولت محلی بارها، از این الگو استفاده کردند. با سقوط امویان، برغواطه در طنجه، سبته وجبال غماره، امارت مستقلی تشکیل دادند.(34)
مهدویت ابن تومَرت
قبایل برغواطی به خوبی از موقعیت های مختلف سیاسی - اجتماعی منطقه در راستای مصالح خود بهره می جستند. آنها از حمایت فاطمیان وبنی حمود برخوردار شدند واز فرصت سقوط امویان بهترین بهره را به دست آوردند. بعد از فروپاشی فاطمیان، وابستگان برغواطی آنها در صفاقس که از بنوملیل بودند، اعلام استقلال کردند.(35) یوسف بن تاشفین، امیر بزرگ مرابطی، برای سلطه کامل بر برغواطه مجبور شد، دست نشانده علویان مدعی مهدویت در آندلس، یعنی بنی حمود را از میان بردارد. با قتل عام وسرکوب مکرر برغواطه وشیعیان در مغرب وآندلس مدعیان سنتی مهدویت در مغرب از دور خارج شدند وزمینه برای مهدی بن تومرت (524 ه) فراهم شد تا بزرگ ترین ادعای سیاسی مهدویت را مطرح کند. او جامع شعارهای همه مدعیان مهدویت پیش از خود بود وعناصری از ویژگی های مهدویت شیعه، خوارج، مرابطین وامویان را در دیدگاه خود جا داده بود.
ابن تومرت، بزرگ ترین مدعی مهدویت در مغرب بود. اهمیت وی به دلیل ارتباط با دستگاه خلافت بغداد از طریق غزالی ونیز رشته پیوند وانتقال اندیشه مهدویت در شرق وغرب جهان اسلام است. مردم مغرب، نقش او را به مثابه بودا تلقی کرده، او را «اسوفا» می نامیدند. دلایل استقبال از مهدی وموفقیت او در استفاده از نیروی مهدویت، عبارتند از:
1. او از پیش خود را برای اعلام مهدویت آماده کرد، نیروهای خواص معتقد به خود را براساس الگوی یاران مهدی معلوم در روایات، در رده بندی تشکیلاتی بسیار منظم ومنسجم، سامان داد وعموم مردم را با نظم معینی در ارتباط تشکیلاتی با خود قرار داد. تعلیم وپرورش افراد مستعد پیش از ادعای مهدویت صورت گرفت.
2. براندازی مرابطین: بستر ظلم ستیزی که به دنبال فساد مرابطین فراهم آمده بود ودر کنار تعارض قبیله ها (اکثر قبایل مصامده از مرابطین ناراضی بودند)، بهترین وسیله برای قدرت نمایی مهدی بود. جامعه او آماده ظهور ظلم ستیزی بود که مرابطین را از صحنه خارج کند... او مرابطین را فئه باغیه معرفی می کرد.
3. هجوم نیروهای صلیبی به سواحل کشورهای غرب اسلامی، حضور دولتی دینی در این منطقه را طلب می نمود.
4. ذهنیت مهدوی مردم: مهدی خود را از نسل پیامبر دانست وادعای عصمت نمود تا در بین مردمی که با اندیشه های مربوط به ظهور مهدی وعلائم او از طریق شیعه آشنا بودند، پذیرفته شود. او پیش از مهدویت به «امام» وبعد از آن به «امام معصوم» و«مهدی معلوم» معروف شد. مهم ترین جنبة اندیشه مهدوی ابن تومرت، استفاده از اندیشه های شیعه در زمینه امامت است.(36) اخلاف ابن تومرت نیز این چهره سازی را دنبال کردند. عبد المؤمن هم نسب خود را از طریق ادریسیان به پیامبر رساند.(37) وخود را از اعرابی دانست که بنا به ملاحم، باید شرق وغرب جهان را تصرف کنند. جانشینان ابن تومرت هم چنان در نامه های رسمی خود از مهدی با عنوان امام معصوم یاد می کردند وبا استفاده از القاب خلافتی مناسب مهدویت، آداب خاصی برای بزرگ داشت مقام مهدویت او اجرا می کردند.
5. استفاده گسترده ومنظم از خشونت نظامی بر ضد مخالفان به دست ابن تومرت وجانشینان او.
منکران مهدویت ابن تومرت
ابن تومرت پیش از ورود به مغرب، از مکه ومصر رانده شد ودر مغرب نیز با موج عظیمی از مخالفان، منکران ومدعیان مهدویت روبه رو شد که تعداد آنها درخور توجه است. نویسندة کتاب اخبارالمهدی از 313 شورش ارتدادی در مغرب بر ضد مهدی بن تومرت که مهدویت او را انکار کردند، یاد کرده است.(38) هم چنین، وی از دوازده شورش ارتدادی در آندلس نام برده است.(39) سرکوب شورش ها باعث شد مورخان از سفاکی وخون ریزی مهدی در ادعای مهدویت یاد کنند. ذهبی ضمن تاکید بر سفاکی مهدی، بر کذب او ادعای اجماع کرده است.(40) از جمله مدعیان مهدویت در دوره موحدین، محمد بن عبد الله بن هود ماسی در سوس است. او مهدویت مهدی را انکار کرد وقیام بزرگی بر ضد موحدین به راه انداخت وخود را هادی نامید. سرانجام، وی به دست عبد المامون در ذوالحجه 541ه، سرکوب شد.(41) در سال 540ه وهم زمان با اواخر دولت موحدین، شخصی به نام ابوالقاسم احمد بن حسین بن قسی که از کارگزاران مرابطین در آندلس ومدتی به کار خزانه داری مشغول بود، هم زمان با فتنه ابن هود ماسی در مغرب، در آندلس ادعای مهدویت نمود ومهدویت ابن تومرت را منکر شد.(42) در سال 600 ه، عبد الرحمن بن الفرس از علمای آندلس در بلاد جزوله در ایام ناصر موحدی، ادعا کرد که مصداق مهدی معلوم در این روایت پیامبر است: لا یقوم الساعة حتی یخرج رجل من قحطان یسوق الناس بعصاة یملاها عدلا کما ملئت جورا... در همین سال در جبال ورغه، محمد بن عبد الله بن عاضد، آخرین خلیفه فاطمی مصر، خود را مهدی منتظر نامید. در سال 601، نیز پسر او خود را فاطمی خواند.
با سرکوب جنبش های مهدویت، موحدین دولت قدرت مندی براساس مهدویت برپا کردند وحدود نود سال بر سراسر مغرب وبخش اعظمی از آندلس حکومت کردند. در اواخر حکومت آنها، مامون، خلیفه موحدی، مهدویت مهدی را انکار کرد وگفت: هر چه مهدی بن تومرت گفته بدعت است. سرانجام، مخالفت شدید شیوخ موحدین با او، زمینه های سقوط دولت موحدین (646 - 515) را فراهم کرد.
مهدویت حفصی ونامه مکه
با سقوط دولت موحدین، چهار دولت در مغرب روی کار آمدند. مهم ترین این دولت ها که خود را وارث دولت موحدین وارزش های مهدویت می دانست، دولت حفصیان بود. مؤسس این دولت، عبد الواحد حفصی، از اصحاب خاص مهدی بن تومرت بود. ابوزکریا اولین امیر حفصی که مدت ها والی افریقیه بود، با خلع مأمون موحدی، منکر مهدویت ابن تومرت، در سال 626 ه، اعلام استقلال نمود.
دولت حفصی را می توان دولت مهدویت خواند. دومین امیر حفصی در 647 ه، خود را خلیفه وامیرالمومنین نامید وملقب به المستنصر بالله شد؛ لقبی که مناسب با اندیشه مهدویت است. ابن سبعین، از فلاسفه ومتصوفه بزرگ، در خطبه ای مستنصر را مهدی معلوم معرفی کرد. بعد از آن که بیبرس، امیر مکه، سلطان ممالیک مصر وشام وهمه امیران مغرب از بنی مرین وبنی زیان نیز با مستنصر بیعت کردند وی در نیمه قرن هفتم هجری، در مرکز توجه مسلمانان قرار گرفت وبا استفاده از همین قدرت، در جنگ صلیبی هشتم (668) لوئی نهم وهم پیمانان او را شکست داد.
اقدام ابن سبعین در اعلام مهدویت مستنصر، نظیر عمل غزالی بود که در اعلام مهدویت المستظهربالله، کتاب المستظهری را نوشت. ابن سبعین، خلیفه حفصی، المستنصر را با عنوان «هو المهدی البشر»، معرفی کرد. (43) او با تأکید بر اندیشه مهدویت نوعی مستنصر، نیاز به نسب علوی برای ادعای مهدویت را منتفی دانست ودر رساله بیعت امیر مکه، مستنصر را امامی معرفی کرد که خداوند بر مستضعفان زمین منت نهاده واو را برای نصرت دین محمدی به آنها داده است. او مستنصر را دارای سنت محمدی، سیرت ابوبکری، شخصیت علوی ونسب عمری معرف کرده است. (44)
اعلام مهدویت، امامت وخلافت مستنصر حفصی با مخالفت های خونینی روبه رو شد که می توان آن را واکنش تند به انکار نسب علوی وفاطمی در ادعای مهدویت دانست. از جمله احمد بن مرزوق ابن ابی عماره مسیلی، بین سال های 681 تا 683 ه، با ادعای نسب فاطمی وعلوی، خود را مهدی معلوم منتظر علوی دانست. ومردم بسیاری از شهرهای تونس نیز با او بیعت کردند. ابن ابی عماره یک سال و5 ماه و27 روز با ادعای مهدویت بر بخشی از تونس حکومت کرد(45) واز حمایت اعراب طرابلس برخوردار بود. سرانجام وی در بجایه اعلام کرد که فضل بن واثق بن المستنصر است وخلافت حفصی حق اوست. وی بسیاری از اطرافیان خود که از خاندان حفصی بودند، کشت. به گفته ابن خلدون، ابن ابی عماره فقط برای کسب قدرت ادعای مهدویت کرده است.(46)
ابن خلدون، حاجب دولت حفصی، اعتقاد به مهدی موعود براساس اعتقاد امامیه را غلوآمیز می داند واز «سردابیه» که به امید ظهور امام زمان، در هر غروب با اسب مخصوص به دجله (محل غیبت آن حضرت) می رفتند وبرای ظهور ایشان دعا می کردند، با عنوان «غلاة» یاد می کند.(47)
تصوف؛ مهدویت وشرفای سعدی
شرفای سعدی از اشراف حجاز (ناحیه ینبع النخل، ساحل دریای سرخ) نسب خود را به امام حسن (علیه السلام) می رساندند وخود را عموزادگان سادات سجلماسه به حساب می آوردند. شاعرانی در قصاید خود ظهور آنها را در راس قرن دهم هجری به عنوان مجدد دین، با حدیث پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مرتبط می دانستند که «ان الله یبعث علی راس کل قرن من یجدد لهذه الامه من یجدد امر دینها».(48)
به قدرت رسیدن آنها در سال 916 ه / 1510 م، به دنبال نیاز به حضور آن ها در جهاد بر ضد نصاری در مغرب اقصی صورت گرفت. در زمان امارت سلطان ابو عبد الله الوطاسی از فاس، مردی از اشراف، از جمله علماء وزهاد به نام ابا عبد الله محمد القائم بامرالله در درعه ظهور کرد. ورود او به عرصه جهاد بر ضد مسیحیان، همراه با پیروزی بود؛ لذا همه قبایل سوس به امامت او رضایت دادند. با جهاد او نصاری از سواحل مغرب اقصی خارج شدند. با مرگ او در 923ه، پسرش، ابی العباس احمد اعرج، به امارت رسید.
در سال 933ه، ودر دورة ابی العباس احمد پرتغالی ها سواحل مغرب را ترک کردند.(49) او به علت جایگاهش در جهاد ساحلی علیه نصاری، به المهدی ملقب شد. در عصر او بزرگان بی شماری به خود لقب مهدی دادند. گویا استفادة قدرت های حاکم در مغرب اقصی از الگوهای مهدویت، باعث شد که گروه زیادی با نام مهدی آماده جهاد باشند. این مطلب گویای نجات مغرب با اسم مهدی است؛ چنان چه در بیت ابن مخلوف آمده است که اگر این هاشمی؛ یعنی سلطان ابی عبد الله محمد، ملقب به مهدی نبود کفر بر سراسر مغرب حاکمیت مطلق پیدا می کرد.(50)
مهدویت در دوره سعدی براساس تصوف ونسب علوی شرفاء سعدی که بر مذهب تسنن بودند، شکل گرفت. کراماتی که از بزرگان صوفیه نقل می شد، مایه جلب توجه وعنایت مردم به آنها بود واز این طریق، ادعای ارتباط مستقیم با خدا ومن عندالله بودن ومقاماتی در حد نبوت ونوعی مهدویت به مفهوم لغوی، در خصوص آنها مطرح بود.
از جمله این افراد از شیخ ابوالعباس احمد بن یوسف الراشدی (د: 927ه)، ساکن ملیانه، نام برده اند که می گفت: طریق هدایت تنها راه من است وهر که از طریق من نگوید خدا او را به بیماری مبتلا خواهد ساخت.(51) او اهل کرامات بود ودربارة او قائل به نبوت بودند. در سال 993 ه، مردی به نام جاج قرقوش در جبال غماره وبلاد هبط ظهور کرد وخود را امیرالمومنین نامید. فقیه ابوالعباس احمد بن عبد الله السجلماسی، معروف به ابی محلی، سرآمد صوفیه شد وبه مقام ولایت رسید وآن گاه خود را مهدی معلوم در روایات دانست. شیخ یونینی در گفت وگو با او می گوید: چون ادعای مهدویت کرد وخود را مهدی معلوم نامید از او تبری جستم.(52)
در حقیقت، او با امر به معروف ونهی از منکر، برای از بین بردن ظلم وفساد فراگیر زمان خود قیام کرد وخود را مهدی منتظر فاطمی واجب الطاعه نامید. او انبوهی از مردم را جمع کرد وبا رؤسای قبایل وبزرگان شهرها مکاتبه کرد وبه خود خواند. وی خطاب به مردم می گفت: شما از اصحاب پیامبر افضل وبرتر هستید، چون شما در زمان باطل به یاری حق شتافته اید وآنها در زمان حق به یاری حق شتافتند. او با جنگ، شهرهای مغرب اقصی وسرانجام مراکش را تسخیر کرد.(53) سلطان زیدان سعدی، مجبور شد برای مقابله با آن مدعی مهدویت، از فقیه ابی زکریا یحیی بن عبد الله المنعم از فقهای بزرگ صوفی که صاحب زاویه پدرش در جبال درن ودر ناحیه سوس سرشناس ومورد اعتماد مردم بود، کمک بگیرد. سپاهیان سلطان در اختیار فقیه قرار گرفت. او در نبرد هشتم رمضان سال 1022 ه، مراکش را محاصره کرد. در حمله به مراکش، ابی محلی در اثر اصابت گلوله به گلویش کشته شد. مشهور شده بود که از کرامات ابی محلی این است که گلولة سرب در او اثر نمی کند، اما بسیاری از اصحاب وپیروان او مرگ او را قبول نکردند ومعتقد شدند که او زنده وغایب است. از ابی محلی به عنوان صوفی دجال که ادعای مهدویت کرد، نام برده اند.(54)
سلطان زیدان سعدی در نامه ای به فقیه ابو زکریا یحیی، بحران ولایت وقطبیت در مغرب اقصی را این طور توضیح داد که قدرت ولایت، اقطاب صوفیه وبزرگان فقهاء باید در خدمت سلطان ودولت سعدی باشد، نه این که افرادی از فقهاء صوفیه، اقدام به جهاد کنند، سلطان در مهم ترین بخش نامه خود، محی الدین عربی را مسئول بحران مهدویت در زمان خود دانسته است. به عقیده او، محی الدین با طرح این سخن که ولی کسی است که خداوند علم خاصی به او القاء می کند که حتی انبیاء را از آن مطلع نکرده واین که ابن عربی خود را مصداق آن ولی معرفی کرده، به خطا رفته است. در حقیقت، در این نامه به طرح مهدویت نوعیه از جانب محی الدین اشاره شده که راه را برای ادعای مهدویت اقطاب صوفیه باز کرده است وآنها وقتی حس کردند به مقام قطبیت وولایت رسیده اند می توانند ادعای مهدویت کنند. سلطان در پایان نامه خود می نویسد: «اوضاع سیاسی ومملکت داری اکنون مقتضی چنین حرکتی از سوی ابن محلی نبود».(55) سلطان در حقیقت با این نامه در صدد کنترل مسئله خروج بر سلطان بوده است واین که نباید همواره مجوزی دائمی برای این کار در اختیار همه فقها صوفیه باشد که هر زمان خواستند با ادعای ولایت ومهدویت علیه سلطان خروج کنند.
در این زمان، بسیاری از اقطاب صوفیه در عرصه جهاد با نصاری فعال بودند وبه طور مثبت، از نیروی ولایت خود برای مقابله با هجوم نصاری به سواحل مغرب اقصی سود می بردند؛ مانند ابی عبد الله العباسی (1090 ه) که از بزرگان عصر خود بود ومردم برای اعلام جهاد ورهبری او بر ضد نصاری، در اطراف او متحد شدند(56) وسلا را از چنگال نصاری نجات دادند.(57) از جمله صوفیانی که با متجاوزان نصاری در خاک مغرب اقصی مبارزه می کردند، باید از صوفیان زاویه دلاء نام برد که نسب علوی داشتند.
دولت سعدی بعد از 140 سال حکومت در مغرب اقصی، با قتل سلطان ابی العباس منقرض شد. یکی از ادلة انقراض این دولت، ناتوانی در استفاده از مبارزات صوفیانه در برابر تجاوزات نصاری بود؛ از این رو، مردم از میان دستة جدیدی از اشراف که نسب علوی داشتند، گروهی را انتخاب کردند که بتوانند مبارزه ومقاومت در برابر نصاری را بر محور آنها از نو سازمان دهند ورونق ببخشند. با این وصف، سعدی ها به نام مهدویت اولین امیر آنها، به خود لقب مهدویتی القائم بامرالله دادند. آنان که با ادعای اصلاح ورفع ظلم وفساد ونیز برای استفاده از نیروی مهدویت روی کار آمدند، چون قادر به ادامه حکومت براساس ارزش های مهدویت نبودند، رو به ضعف نهادند وسقوط کردند. این حادثه گویای بی رنگ شدن ارزش های مهدویت وفروکش کردن شور آن در مغرب، در اواخر دوره سعدی است.
دولت علوی؛ کفایت به جای مهدویت
در دوره علویان، استقبال مردم مغرب از گروهی از اشراف علوی باعث انتقال قدرت از خاندان سعدی به خاندانی از اشراف علوی، منسوب به امام حسن (علیه السلام) گردید. از نسب آنها با «سلسله الذهب» یاد شده است. در آغاز، آنها بدون هیچ گونه ادعایی در خصوص ولایت مهدویت، اصلاح ومقابله با فساد وظلم روی کار آمدند واین نقطه تفاوت دولت های سابق در مغرب با دولت علوی بود که با ادعای مهدویت واصلاح به قدرت رسیدند. مهم ترین زمینة روی کار آمدن علویان این بود که طریقت های متعدد صوفیه با ادعاهای پی در پی مهدویت که برای قدرت طلبی بود، مردم را خسته کردند؛ لذا قدرت را به اشراف علوی دادند. (58)
در حقیقت روی کار آمدن علویان، نوعی گرامی داشت علویانی بود که نسبشان به امام حسن (علیه السلام) می رسید. اشراف علوی نیز مانند فرق صوفیه مغرب دارای زوایا بودند وکراماتی به آنها نسبت داده شده است.(59) با این موقعیت معنوی، اشراف علوی موفق شدند حکومتی قدرت مند در مغرب ایجاد کنند، آشوب اواخر دوره سعدی که می توانست قدرت سیاسی مسلمانان را در مغرب نابود کند کنترل نمایند وسیاست استفاده از نسب علوی جای گزین استفاده از مهدی های مؤید من عنداالله که از اقطاب واولیاء صوفیه صاحب کرامت بودند، گردید ومتصوفة مدعی مهدویت، مغضوب سلطان وقت قرار گرفتند.
در اواسط حکومت بنی وطاس در مغرب اقصی، عمروبن سلیمان السیاف در بلاد سوس قیام کرد. او از متصوفه پیرو امام جزولی بود. جزولی از صوفیان بزرگ مغرب ودر ردیف غزالی، وابن تومرت بود که جریان گسترده ای از فرهنگ تصوف را در مغرب حاکم ساخت. عمروبن سلیمان، شاگرد جزولی، در 780 ه، خود را مرتبط با حضرت خضر دانست وادعا کرد که از طرف او الواحی دریافت کرده است وسپس خود را فاطمی منتظر نامید. او به سال 890 ه کشته شد.
محمد بن عبد الله المهدی السودانی حسینی النسب، از متصوفه نوبه وحبشه، با استفاده از موقعیت معنوی خویش در بین مردم سودان ونیز ارتباط با درویش ها، برضد قوای متحد انگلیس ومصر قیام کرد. او در سال 1298ه خود را مهدی خواند وبا لشکری حدود سی هزار نفر، قوای انگلیس را شکست داد. پیروزی او آثار شگرفی در جهان اسلام به جای گذاشت. اما نمایندة او در بین بربرها موفقیتی به دست نیاورد. مهدی سودانی بارها لشکر انگلیسی که از مصر به سودان هجوم می آورد درهم شکست وتلفات سنگینی به آنها وارد ساخت. مهدی در سال 1320ه در ام درمان به علت بیماری درگذشت. در همین ایام، اشراف نیز در نقاط مختلف مغرب اقصی در موقعیت ضعیفی قرار داشتند وتحرک آنها در برخی مناطق سرکوب شد. وامیدی به جنبش های ظلم ستیز براساس مهدویت نمی رفت.(60) بنابراین علما در پاسخ به درخواست سلطان درباب مدارا با فرنگی ها واین که مصلحت در هدنه است ومفسده روابط با نصاری کمتر از ضرر جنگ با آنهاست، فتوا دادند.(61) این فتوای علمای مغرب حاکی از پایان قدرت مهدویت در مغرب اقصی است ونشان می دهد که علمای مغرب هیچ گونه موقعیت مناسبی برای استفاده از ظرفیت مهدویت، در اطراف خود سراغ نداشته اند.
منابع
- ابن جوزی، سبط، تذکرة الخواص، (قم، رضی، 1418 ه، ق).
- ابن جوزی عبد الرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق).
- ابن خطیب، اعمال الاعلام، (بیروت، دارالمکشوف، 1956).
- ابن خلدون، عبد الرحمن، مقدمه (بیروت، دارالکتاب اللبنانی، 1408 ق).
- --------، العبر، موسوعه العلامه ابن خلدون، (بیروت، دارالکتب اللبنانی، 1420ق).
- ابن شمّاع، الادلة البینه النورانیه فی مفاخر الدولة الحفصیه، (بیروت، دارالکتب العربیه، 1984م).
- ابن الصغیر، تاریخ بنی رستم، ترجمه حجت الله جودکی، چاپ اول، (تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1375ش).
- ابن عذاری مراکشی، البیان المغرب، لافی بروفنسال، (بیروت، دارالثقافه، 1400ه).
- ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، تحقیق عثمان یحیی، (قاهره، الهیئه المصریه للکتاب، 1978م).
- ابن یوسف ابن ابی بکیر بن احمد مرعی، فراید فواید الفکر فی الامام المهدی المنتظر، نسخه خطی موجود در مجموعه 333 از مرکز احیاء التراث الاسلامی در قم.
- افریقی، لیون، وصف افریقیا، چاپ دوم، (بیروت، دارالعرب الاسلامی، 1983م).
- بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی (تهران، اسلامیه، بی تا).
- بیذق، کتاب اخبار المهدی، تحقیق لافی بروفنسال، (پاریس، 1928م).
- حسنی عبد الوهاب، حسن، ورقات، چاپ دوم، (تونس، مکتبة المنارة، 1972).
- ذهبی، العیر فی خیر من غیر، (کویت، وزارة الارشاد، بی تا).
- سیوطی، جلال الدین، تاریخ خلفاء (قم، رضی، 1411ق).
- طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن (بیروت، اعلمی، 1417ق).
- الغزنوی، امام محمود بن حمد بن الحسین، کتاب العین والعیان عن وقعات آخر الزمان، (نسخه خطی موجود در مجموعه 333 از مرکز احیاء التراث الاسلامی در قم)
- فاسی، علی بن بی زرع، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار الملوک المغرب وتاریخ مدینه فاس (الرباط، دارالمنصور للطباعه والنشر، 1972م).
- کونیستون، جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه حسین توفیقی (قم، مرکز مطالعات وتحقیقات، چاپ اول، 1377).
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، (بیروت، موسسه الوفاء، 1403ه).
- مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده (تهران، امیرکبیر، 1381ش).
- مقری، تلمسانی، نفح الطیب (بیروت، دارصادر، 1986م).
- الناصری، احمد بن خالد، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصی (الدار البیضاء، منشورات وزارة الثقافة والاتصال، 2001م).
- الهروی القاری، علی بن سلطان محمد، رسالة فی المهدی المنتظر.
- ------------، الحلل الموشیه فی ذکر الاخبار المراکشیه، محقق سهیل زکار وعبد القادر زمامه، (الدار البیضاء، دار الرشاد الحدیثه، 1979م).
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
*. دانش آموخته حوزة علمیه قم واستادیار دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز.
1. کاربرد واژه دکترین از واژه های قرون جدید در مورد مهدویت از اصطلاحات قرون وسطی جای تأمل دارد که آیا مجاز به چنین کاری هستیم؟ مگر این که دکترین را به معنی اجتهاد بدانیم؛ چنان که در اصطلاحنامه آموزش اسلامی آمده است.
2. ابن جوزی، المنتظم فی التاریخ، چاپ دوم، (بیروت دارالکتب العلمیه، 1415) ج 13، ص283.
3. احمد بن خالد ناصری، الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصی، (رباط، منشورات وزارة الثقافة والاتصال 2001) ط اول، ج 8، ص 132.
4. ابن جوزی، پیشین، ج 13، ص 293.
5. همان، ج 7، ص 296.
6. مرعی بن یوسف، فراید فواید الفکر فی الامام المهدی المنتظر، نسخه خطی، ص103.
7. ابن عذاری مراکشی، البیان المغرب، (بیروت، دارالثقاف?، 1400 ه) ج 1، ص 281.
8. علامه محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القران، ط اول (بیروت، اعلمی، 1417ه) ج 16، ص332.
9. علی بن سلطان محمد القاری الهروی، رساله فی المهدی المنتظر، نسخه خطی، ص12.
10. (لا بد ان هذا البربری سیظهر) ر، ک: علی بن زرع فاسی، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار الملوک المغرب وتاریخ مدینه فاس، (رباط، دار المنصور للطباعه والنشر، 1972 م) ص 190.
11. محی الدین ابن عربی، فتوحات مکیه، (قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتب، 1394 ه) ج 12، ص 64.
12. جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، چاپ اول، (تهران، کتابفروشی اسلامیه، بی تا) ص126.
13. لیون افریقی، وصف افریقیا، چاپ دوم (بیروت، دارالمغرب الاسلامی، 1983) ج 1، ص68.
14. جولیوس کونیستون، انتظار مسیحا در آئین یهود، ترجمه حسین توفیقی، چاپ اول، (قم، مرکز مطالعات وتحقیقات، 1377)، ص 21.
15. همان، ص 47.
16. کونیستون، پیشین، ص 109.
17. همان، ص 110.
18. همان، ص 17.
19. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، (قم، انتشارات رضی، 1418 ه)، ص 325.
20. ابن عربی، پیشین، ج 13، ص 136.
21. ان ختم الولایة دون شک یورث الی مهدی مع المسیح، (ر، ک) همان، ج 13، ص236.
22. ابن الصغیر، تاریخ بنی رستم، ترجمه حجت الله جودکی، چاپ اول، (تهران، انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1375)، ص 33.
23. همان، ص 35.
24. همان، ص 46.
25. ابن عذاری، پیشین، ج 2، ص 134.
26. محمد ابن خطیب، اعمال الاعلام، (بیروت، دارالمکشوف، 1956)، ص 36.
27. حمد الله مستوفی، تاریخ گزیده، چاپ چهارم، (تهران، انتشارات امیر کبیر، 1381)، ص590.
28. حل برقاده المسیح... حل بها آدم ونوح
29. الجور قدر ضینا... لاالکفر والحماقه یا مدعی الغیوب... من کاتب البطاقه.
30. فاسی، پیشین، ص 90.
31. همان، ص 132.
32. همان، ص 98.
33. ابن عذاری، پیشین، ج 2، ص 80 - 81.
34. همان، ج 3، ص 251.
35. عبد الوهاب حسنی، ورقات، چاپ دوم، (تونس، مکتبه المناره، 1972) ج 2، ص 442.
36. ابن خلدون، مقدمه، (بیروت، دارالکتب اللبنانی، 1420 ه)، ص 82، 230.
37. بیذق، اخبار المهدی، (پاریس، Orientalis telibrairie، 1928 ه) ص 26.
38. همان، ص 124.
39. همان، ص 126.
40. ذهبی، العبر فی خبر من غبر، (کویت، بی تا) ج 4، ص 58.
41. مولف مجهول، الحلل الموشیه فی الاخبار المراکشیه، (الدار البیضاء دارالرشاد الحدیثه، 1979 م) ص 121.
42. ناصری، پیشین، ج 2، ص 68.
43. تلمسانی المقری، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب (بیروت دارصادر، 1968م) ج2، ص 201.
44. ابن خلدون العبر، (بیروت، دارالکتب اللبنانی - دارالکتب المصری، 1420ق) ج 12، ص 638 و642.
45. ابن شماع، الادلة البینه النورانیه فی مفاخر الدوله الحفصیه، (بیروت، دارالکتب العربیه، 1936) ص 90.
46. ابن خلدون، العبر، ج 1، ص 947.
47. همان، ج 1، ص 352.
48. ناصری، پیشین، ج 5، ص 166.
49. همان، ج 5، ص 20.
50. فللّه هذا الهاشمی وفضله * * * فلو لا صال الکفر اعظم صوله.
51. ناصری، پیشین، ج 5، ص 56.
52. همان، ص 245.
53. همان، ص 237.
54. همان، ص 250.
55. همان، ص 157.
56. همان، ص 293، 279.
57. همان، ص 299.
58. همان، ج 6، ص 13.
59. همان، ص 133.
60. همان، ج 8، ص 82.
61. همان، ص 201.