المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۳۴۸) وظایف امت در برابر امام

وظایف امت در برابر امام

نویسندگان: سید علی میلانی
مدرس خارج فقه واصول در حوزه علمیه قم ومؤلف آثار متعدد در زمینه امامت
مهدی شاهینی
دانش آموخته خارج حوزه علمیه قم وفارغ التحصیل سطح سه امامت
مجله امامت پژوهی - تابستان 1391 - سال دوم

چکیده:
در مقالة پیش رو دلایل نقلی مهم ترین وظایفی که در برابر معصومین (علیهم السلام) باید رعایت گردد، به شیوة برهانی بررسی می شود؛ وظایفی مانند: معرفت، اطاعت، تسلیم، شکر، دوستی با دوستان ودشمنی با دشمنان امام، نصرت، احیای امامت اهل بیت (علیهم السلام)، دعا وانتظار ظهور. معرفت امام شرط حصول ایمان، اعتقاد وعمل است. واین معرفت را می توان مقدمه ای واجب برای شناخت خداوند ورسول، حکمت خلقت، اساس اسلام وحصول به عبودیت خداوند دانست.
اطاعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) همان اطاعت خداست واطاعت امام به اطاعت خداوند متصل است. ولایت تکوینی وتشریعی امام از مصادیق اطاعت می باشند. ایمان واقعی با تسلیم نسبت به امام تعریف می شود وعدم تسلیم مساوی با شرک است ویکی از آثار تسلیم، بیعت با امام است. نصرت امام در یاری دین خداست که ثمرة آن غلبه ناپذیری شخص یاری کننده است. کسی که امر امامت اهل بیت (علیهم السلام) را زنده کند ویا زنده نگه دارد، مشمول رحمت بی پایان الهی خواهد شد. دعا برای حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به مقتضای کلام خداوند، موجب استجابت بهتر دعاست. انتظار فرج امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برای مؤمنان با سازندگی ونیل به کمال همراه است؛

مقدمه

نوشتة حاضر در واقع تقریر بازنویسی شدة مباحث حضرت آیة الله میلانی با موضوع «وظایف امت» است که به صورت مقاله ای گزارشی به خوانندگان محترم ارائه می شود. قالب نوشتار از تحلیل واستدلال محض فراتر رفته ومتناسب با موضوع - که نیازمند استقصای روایی است - به سمت قالب گزارشی متمایل شده است.
این نوشتار در صدد احصای تمامی وظایف امت نسبت به امام نیست وتنها به موضوعات مهم پرداخته است. البته با مراجعه به کتاب هایی مانند: تکالیف الأنام فی غیبة الإمام نوشتة صدرالاسلام علی اکبر همدانی، صحیفة الهادیة والتحفة المهدیة نوشتة ابراهیم بن محسن کاشانی، وظیفة الأنام فی زمن غیبة الإمام ومکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم نوشتة میرزا محمدتقی موسوی اصفهانی، می توان با فهرستی از وظایف امت آشنا شد وفتح بابی خواهد بود برای پژوهشگران محترم برای نگاه تحلیلی تر ومفصل تر در این بحث.
وظایف امت در برابر امام
همه فرق اسلامی بر وجود امام در هر زمان، اجماع دارند. وقتی امامت امام معلوم شد، قهراً غیر او مأموم اند؛ چون همة امت نمی توانند امام باشند. امامت از مفاهیم اضافی است؛ لذا امامِ بلا مأموم ومأمومِ بلا امام، معنایی ندارد. امام در برابر امت وامت در برابر امام، وظایفی دارند. وظیفة ما در برابر امام از مسائل مورد ابتلاست که در دنیا وقیامت از آن سؤال خواهد شد.
برای شناخت وظایفمان نسبت به امام، باید به دلیل امامت امام، منزلت امام نزد خداوند وحقوق امام1 معرفت یابیم. بحث دربارة ادله امامت (آیات وروایات دال بر امامت) ومقامات ومنازل امام - که در سه عنوان عصمت، علم وولایت خلاصه می شود -، از گنجایش وموضوع این مقاله خارج است. لذا فقط به وظایف امت می پردازیم.
با بررسی قرآن وروایات می یابیم که وظیفة امام در برابر خدا وامت در «هدایت امت» خلاصه می شود؛ اما وظایف امت (مأموم) در مقابل امام بسیار است که در اینجا برخی از آنان را مطرح می کنیم.
1 - معرفت نسبت به امام
معرفت نسبت به امام مهم ترین وظیفة مأموم نسبت به امام است. معرفت امام با علم به امام، فرق دارد؛ چون در مقابل علم، جهل است ولی در مقابل معرفت، انکار است. معادل فارسی علم، دانش است ومعادل فارسی معرفت، شناخت. پس معرفت اخص از علم است.
مرتبة معرفت از علم بالاتر است؛ چون معرفت در جایی است که تأمل وتدبر در آنجا وجود دارد؛ ولی علم، حضور صورت شیء نزد ذهن است؛ لذا نسبت به خداوند می گوییم «علِمَ الله» ونمی توان گفت «عَرفَ اللهُ»؛ اما نسبت به انسان می گوییم: «عرَفتُ اللهَ» ونمی گوییم: «علِمتُ اللهَ»؛ چون رسیدن به خداوند، نیاز به تأمل وتفکر دارد.2
واضح است که تأکید فراوان روایات وکلمات علمای بزرگ ما بر معرفت خداوند، پیامبر وامام، به اندازة توان واستعداد انسان مکلف است؛ لذا مطلب حقی که در قرآن وروایات آمده، اما غیر قابل تحمل است را نمی توان برای همه گفت؛ اما اگر مطلبی را نتوانستیم تحمل کنیم، نباید انکارش کنیم. تکالیف معرفتی را همانند تکالیف عملی نباید انکار کرد؛ مثل ایستاده نماز خواندن که اگر کسی قدرت ایستادن نداشت، باید نشسته بخواند؛ اما نباید ایستاده بودن را انکار کند.
اثر معرفت امام
وقتی معرفت حاصل شد، ایمان واعتقاد وپس از آن اطاعت وعمل را به دنبال دارد. معرفت به امام هرچه بیش تر وبهتر باشد، به امام نزدیک تر می شویم وهدایتگری امام نیز افزون خواهد شد؛ چون امام واسطة هدایت وقرب بندگان به خداوند است.
ادلة وجوب معرفت امام
وظیفه امام در برابر خلق، هدایت آنان به سوی خداوند است؛3 پس برای معرفت به خدا واطاعت از او، باید هادی خود را بشناسیم تا بتوانیم به خداوند متعال برسیم؛ لذا عدم شناخت امام مساوی با عدم شناخت خدا ورسول خداست.
شناخت امام سبب شناخت خداوند ورسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است.
زراره از امام باقر (علیه السلام) سؤال می کند: به من خبر بده که آیا شناختن امام از شما بر همة خلق واجب است؟ فرمود:
«به راستی خدای (عزَّ وجل) محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را به سوی همة مردم رسول فرستاده واو حجت خداست بر همة خلق روی زمین؛ پس هرکه ایمان به خدا ورسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دارد، وپیروی از او کند واو را تصدیق نماید، معرفت امام از ما هم بر او واجب است، وهر که ایمان به خدا ورسولش ندارد وپیرو او نیست واو را باور ندارد وحق خدا وپیغمبر را نشناسد، چطور معرفت امام بر او واجب باشد با اینکه او ایمان به خدا ورسول او ندارد، وحق آن ها را نمی‏شناسد».4
حکمت خلقت
با توجه به تفسیر آیة شریفه (وما خلقت الجنّ والإنس إلاّ لیعبدون) 5 واضح است که عبادت بدون معرفت، ممکن نیست؛ پس حکمت خلقت، معرفت وسپس عبادت است.
سید الشهدا (علیه السلام) معرفت خداوند را همان معرفت امام معرفی می کند ومی فرماید:
«خدای متعال بندگانش را نیافریده مگر برای آنکه او را بشناسند وهنگامی که او را شناختند عبادتش می‏کنند وزمانی که او را عبادت کردند از پرستش غیر او بی‏نیاز می‏گردند.
از حضرت سؤال شد که معرفت وشناخت خدا چیست؟ فرمود:
«آن است که اهل هر عصر وزمان، امامی را که اطاعتش بر آن ها واجب است، بشناسند».6
برای رسیدن به مقصد باید به علائم مسیر توجه کنیم والا به مقصد نمی رسیم. هنگامی که این علائم را می بینیم، آرامش می یابیم که راه را درست آمده ایم. از امام اطاعت می کنیم، چون او ما را به سوی خدا هدایت می کند.7
پس لازمة معرفت خداوند، شناخت امام است؛ همان طور که که امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«... بنا عرف الله وبنا عبد الله، نحن الأدلاّء علی الله ولولانا ما عبد الله»؛8
«به وسیلة ما خدا شناخته شد وبه وسیلة ما خدا پرستیده شد.9 ما خوانندگان به سوی راه او هستیم واگر ما نبودیم خداوند پرستیده نمی شد».
رکن معرفت
امام باقر (علیه السلام) یکی از ارکان معرفت خداوند را شناخت ائمه (علیهم السلام) وپذیرفتن واقتدا به ایشان می داند ودر پاسخ به سؤالی دربارة معرفت خداوند می فرماید:
«تصدیق خدای عزّ وجلّ وتصدیق رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وپذیرفتن ولایت علی (علیه السلام) وپیروی از او واز امامان برحق وبیزاری جستن به خدا از دشمن آن هاست؛ خدای عزّ وجلّ این گونه شناخته می‏شود.10
اساس اسلام ومسلمان بودن، با معرفت امام است. این حدیث پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) که فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»11 نشان می دهد که امامت از اصول دین است؛ زیرا انسان در صورت عدم شناخت امام، بی دین از دنیا می رود. به دلیل همین اهمیت بود که عبد الله بن عمر - با استناد به این حدیث - شبانه با حجاج (والی عبد الملک بن مروان) بیعت کرد.
از امام صادق (علیه السلام) دربارة معنی قول رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) که فرمود: «هر که بمیرد وامام وپیشوایی نداشته باشد، مردنش مردن جاهلیت است»، سؤال شد؛ حضرت فرمود: «مردن به گمراهی است».
سپس پرسیده شد: امروز هم هرکه بمیرد وتحت سرپرستی امام نباشد، به مرگ جاهلی مرده است؟ حضرت فرمود: «آری».12
پس صرف عدم معرفت امام باعث مرگ در کفر می شود؛ چه رسد به انکار امام.13
معرفت امام وتأثیر آن در عبادت خداوند
معرفت امام در عبادت واطاعت خدا نقش دارد. در عالم اسلام، چیزی جز معرفت خدا وعبادت خدا نداریم وهدف از خلقت نیز همین بوده است. با توجه به فرمودة امام صادق (علیه السلام) که شناخت امام در عبودیت خدا تأثیر دارد (بنا عُبِدَ الله)14 پس کیفیت معرفت وعبادت باری - تعالی وانجام واجبات وترک محرمات ووظایفی که موجب تقرب به خداوند هستند، فقط با شناخت اهل بیت (علیهم السلام) ممکن است وراه دیگری ندارد.
معرفت امام، تنها راه عبادت خداوند متعال است؛ خداوند متعال، دین وعبادتی را قبول دارد که منشأ آن، حجتِ معرفی شده از جانب خودش باشد. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«هر که برای خدا بدون ‏شنیدن واخذ دستور مذهبی از امام برحق وراست‏ گفتار،15 دینداری کرده باشد، خدا داغ رنج ومشقت بر پیشانی او زند (سرگردانی را به او بچسباند) وهرکه مدعی شنیدن احکام باشد، جز از بابی که خدا باز کرده است، مشرک است...».16
در مقابل اگر مخلوقات به فرمان پیشوای غیر الهی گردن نهند، خداوند متعال ایشان را عذاب می کند؛ چنانکه امام باقر (علیه السلام) فرمود: خدای تبارک وتعالی می فرماید:
«محققاً من عذاب کنم هر فردی را در اسلام که گردن نهد به ولایت وحکومت هر پیشوای جائر وخلاف کار وستمکاری که از طرف خدا نیست؛ اگرچه رعیت در کردار خودش نیکوکار وبا تقوی باشد. ومحققاً بگذرم از هر رعیتی که در عالم مسلمانی گردن نهد به ولایت وحکومت امام عادل منصوب از طرف خدا؛ اگر چه خود آن فرد، نسبت به خودش ستمکار وبدکردار باشد».17
امام صادق (علیه السلام) به نقل از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دربارة جایگاه عبادت می فرماید:
«خدای (عزَّ وجل) فرمود: بنده با عملی به من نزدیک نشود که محبوب‏تر باشد نزد من از عمل بدانچه بر او واجب کردم وبه راستی که او با انجام نماز نافله به من تقرّب جوید؛ تا آنجا که او را دوست دارم وچون او را دوست داشتم، گوش او شوم که با آن بشنود وچشم او شوم که با آن ببیند وزبان او شوم که با آن بگوید ودست او شوم که با آن بگیرد. اگر مرا بخواند، اجابتش کنم واگر از من خواهشی کند، به او ببخشم...». 18
ائمه (علیهم السلام) با عبودیت خداوند متعال به این مقامات رسیده اند؛ همان طور که حضرت زین العابدین (علیه السلام) فرمود:
«علی (علیه السلام) بنده‏ای صالح برای خدا وبرادر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بود وبه این مقام نرسید، مگر به واسطة فرمانبرداری از خدا؛ وپیامبرش وپیامبر نیز به این مقام نرسید، مگر به واسطة فرمانبرداری از خدا».19
2 - اطاعت مطلقه وتسلیم محض
بعد از معرفت وایمان به امامت امام، مهم ترین وظیفة امت نسبت به امام، اطاعت مطلقه از اوست.
لغت اطاعت
اطاعت از ریشه «طوع» به معنای انقیاد است.20 اگر شخصی از روی میل، رغبت، ایمان، اعتقاد وبدون چون وچرا، اطاعت کند، می گویند: آن شخص طائعِ فلانی است. اطاعتِ متناسب با مقام امام، همان اطاعت از روی میل ورغبت ومطلقه است؛ یعنی باید در برابر امام برای خودمان هیچ اختیاری نداشته باشیم.
مفهوم اطاعت
شناخت مقامات وجایگاه امام بدون عمل به دستورات او بی فایده است؛ زیرا معرفت، مقدمة عمل است. اطاعت اهل بیت (علیهم السلام)، به معنای اطاعت خداست وهیچ گاه اهل بیت (علیهم السلام) دعوت به اطاعت از خودشان نکرده -اند؛ بلکه می فرمایند: خداوند ما را نصب کرده تا شما را به خداوند برسانیم؛ پس کلام ما را بپذیرید تا به خداوند برسید.21 خداوند می فرماید: (مَنْ‏ یطِعِ‏ الرَّسولَ فقَدْ أطاعَ الله).22‏ در روایات هم می خوانیم: «ائمه (علیهم السلام) نیز همان اطاعت مطلقه مختص به رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را که شامل اطاعت تکوینی وتشریعی می شود، دارا هستند».23
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) این گونه اتصال اطاعت از امام به خداوند را بیان فرمودند:
«وَمنْ‏ أطَاعَ‏ عَلِیاً فَقَدْ أطَاعَنِی ومَنْ أطاعَنِی فقَدْ أطَاعَ اللهَ ومَنْ عَصَی عَلِیاً فَقَدْ عَصَانِی ومَنْ عَصَانِی فَقَدْ عَصَی اللهَ عزَّ وَجَلَّ».24
مفهوم اطاعت دو مصداق تکوینی وتشریعی دارد؛ اطاعت تکوینیه برای خداوند ذاتی25 وبرای پیامبر واهل بیت (علیهم السلام) بالعرض است. تمام موجودات نسبت به معصومین (علیهم السلام) اطاعت مطلق دارند. در حیوانات وجمادات که از خود اختیاری ندارند فقط ولایت تکوینیه جاری است؛ یعنی به طور کامل در اختیار امام هستند واو به هر صورت که صلاح بداند در آنان تصرف می کند؛ مانند تسبیح گویی سنگریزه در دست پیامبر، حرکت درخت با فرمان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وسخن گفتن سنگ با حضرت امیر (علیه السلام) در زیر چشمة آب.26 اما در انسان به دلیل وجود اراده، علاوه بر ولایت تکوینیه که باید در اختیار معصوم باشیم، ولایت تشریعیه نیز هست؛ یعنی در افعال واوامر ونواهی باید از امام اطاعت کنیم.
صفت طوع یعنی مانند یک قطعه موم در دست؛ لذا در رأس همة واجبات این است که تکویناً وتشریعاً در برابر فرمایش امام، اطاعت کنیم. مطاع بودن در آیة شریفه (وَلَهُ أَسلَمَ منْ فی السماواتِ والْأَرْضِ‏ طَوْعاً وکرْهاً)27 اختصاص به خداوند ومقام ربوبی ایشان دارد؛ ولی طبق ضوابطی مانند معصوم بودن، به هرکه بخواهد عنایت می کند. البته اهل عصمت نیز «لایشاؤون الا أن یشاء الله»؛ یعنی ارادة آنان غیر از ارادة خداوند نیست.
چنانکه گفته شد، راه کسب این مقامات جز با عبودیت ممکن نیست؛28 همان طور که امام صادق (علیه السلام) می -فرماید: «هرکس نسبت به خداوند خائف وخاشع باشد، همه چیز در برابر او خائف وخاشع می شود».29
اطاعت؛ بهترین مایة تقرب الهی
بدیهی است هر عبدی که اطاعت بهتر وبیشتری داشته باشد، نزد مولایش مقرب تر است. محمد بن فضیل می گوید: از امام (علیه السلام) پرسیدم بهترین چیزی که به وسیلة آن بنده‏ها به خدای عز وجل تقرب می جویند کدام است؟ فرمود:
«بهترین چیزی که بنده‏ها به وسیله آن به خدای (عزَّ وجل) تقرب می جویند، طاعت رسول وطاعت اولو الامر است»30
اطاعت امام؛ از حقوق امام ووظائف امت
خداوند متعال، اطاعت ائمه (علیهم السلام) را واجب کرده است ومردم در نشناختن ایشان معذور نیستند؛31 لذا اگر با امام بیعت شود در حالیکه خانه نشین باشد، در زندان باشد، غایب باشد و... در همة احوالات اطاعت از او واجب است.32
امام باقر (علیه السلام) اطاعت امام را این گونه بیان می فرماید:
«کنگره، قله وکلید هر کار وراه ورود در هر چیزی وخشنودی خدای بخشایندة تبارک وتعالی، طاعت امام است از روی معرفت».
سپس فرمود:
«به راستی خدای تبارک وتعالی می‏فرماید: (هرکه اطاعت رسول کند، خدا را اطاعت کرده وهرکه رویگردان شود، ما تو را نگهبان وی نفرستاده‏ایم33)». 34
دلیل استدلال امام به آیه ای که دربارة پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می باشد، این است که اولاً در اینجا مانند آیة (ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولاً)، رسول موضوعیت ندارد؛ بلکه مراد حجت است وحجت گاهی رسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است وگاهی جانشین رسول وامام معصوم. ثانیاً روایات، شاهد هستند بر عدم فرق بین رسول وامام.35 از بررسی روایات معلوم می گردد که اطاعت از امام در تمام ائمه (علیهم السلام) مساوی است؛ لذا امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «ما ائمه در طاعت مساوی هستیم».36
جایگاه منکر امام
انکار موقوف است بر معرفت واراده؛ در روایت منکر را کافر معرفی می کند وعاقبت کفر نیز معلوم است.37 اما کسی که ایمان ندارد وانکار هم نمی کند (جاهل قاصر)، در حکم ضالّ وگمراه است وعاقبت گمراه به اراده خداوند معلوم می شود. در روایات ائمه (علیهم السلام) منکر ومبغض، کافر دانسته شده اند؛38 زیرا انکار امامت اهل بیت (علیهم السلام) از روی بغض است.
بررسی مفهوم تسلیم
تسلیم همان اطاعت وانقیاد است. مقام تسلیم یعنی اگر در زمان قحطی، برای زنده ماندن، نوشیدن یک جرعه آب لازم باشد، ولی پیامبر بفرماید که نخور ویا آب را به دیگری بده، بدون چون وچرا آن را تحویل بدهی؛ همان طور که حنظله در شب زفاف، بلافاصله پس از شنیدن دستور پیامبر اکرم برای رفتن به جهاد، بدون تأمل وبا حال جنابت به جهاد رفت که پس از شهادت، «غسیل الملائکه» نامیده شد. پس باید در راه معصوم، از مال، مقام، قدرت، جان وتمام لذت ها وخواسته های نفسانی بگذریم.
آیات وروایات تسلیم
خداوند متعال می فرماید:
(فَلا ورَبِّک‏ لا یؤْمِنُونَ‏ حَتَّی یحَکمُوک‏ فِیما شَجَرَ بَینَهُمْ‏ ثُمَّ لا یجِدُوا فِی أنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیتَ‏ ویسَلِّمُوا تَسْلِیما)؛39 خداوند قسم می خورد که ایمان با تسلیم محض حاصل می شود؛ یعنی ایمان نمی آورند مگر اینکه در نزاع واختلاف، پیامبر را حَکَم قرار داده ودر باطن خود نسبت به حُکم وقضاوت شما، اعتراضی نداشته باشند.
امام باقر (علیه السلام) اولین تکلیف را معرفت امام وسپس تسلیم محض بودن نسبت به دستورات ائمه (علیهم السلام) ورجوع به ایشان در اختلافات بیان می کند.40 ایمان واقعی با تسلیم است وعدم تسلیم مساوی با شرک است؛ چنانکه اگر کسی بگوید خدا را قبول دارم ودستوراتش را انجام دهد، ولی در برابر نظر پیامبر وائمه (علیهم السلام)، حتی در دل خودش، جبهه گیری کند ومثلاً بگوید: چرا خداوند یا معصومین (علیهم السلام) این کار را انجام دادند وآن کار را انجام ندادند، مؤمن نیست.
امام صادق (علیه السلام) اهمیت تسلیم را این گونه بیان می فرماید:
«اگر مردمی خدای یگانه وبی‏شریک را بپرستند ونماز را برپا دارند وزکات را بپردازند وبه حجّ خانه کعبه روند وماه رمضان را روزه دارند وسپس دربارة چیزی که خدا یا رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) انجام دهند، بگویند خوب بود خلاف آن را انجام می دادند، یا این را در دل خود بگذرانند، به واسطة آن مشرک گردند. [وسپس این آیه را خواند:] (نه؛ سوگند به پروردگارت ایمان ندارند تا تو را دربارة آنچه در آن ستیزه دارند حکم سازند ودر دل خود، گرفتگی ونگرانی از آنچه حکم کنی نداشته باشند وبه خوبی تسلیم شوند). [ودر ادامه فرمود:] بر شما باد به تسلیم».41
با تسلیم، انسان معنویت وتقرب بیشتری می یابد. امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه (هرکه حسنه‏ای به دست آرد، در آن برایش حُسنی افزاییم) 42 فرمود: «اقتراف حسنه43 تسلیم شدن به ما وباور به ما ودروغ نشمردن ماست».44
اثر تسلیم
از آثار تسلیم، بیعت با امام است. باید نسبت به ائمة قبل وامام حاضر (علیهما السلام)، بیعت داشته باشیم. بیعت یعنی اعلام انقیاد ودر خدمت بودن با جان ومال وهستی خویش؛ بیعت همان تسلیم است. در کتب لغت آمده است: «بایعَ‏ السلطان: إذا تضمّن بذل الطاعة له بما رضخ له، ویقال لذلک: بَیعَةٌ ومُبَایعَةٌ».45 نسبت بین بیعت حقیقی وبیعت ظاهری (دست در دست گذاشتن) عموم وخصوص من وجه است.
3 - شکر نعمت وجود امام
یکی دیگر از وظایف مأموم، شکر نعمت وجود امام است.46 شکر، مفهومی اضافی ونسبی است که مصداق وسیعی دارد وتشکر از صاحب نعمت در مفهوم شکر، دخیل است. چون شکر همیشه در مقابل نعمت است، باید بین شکر ونعمت تناسب باشد؛ پس شکر فرع نعمت وعلم به نعمت است. برای ادای شکر نعمت وجود امام باید دانست که امام برای ما چه آثاری دارد وکیفیت شکر در برابر اصل وجود امام وآثار ایشان (نعم الهی) چگونه است. در اینجا به برخی از مهم ترین آثار وجود امام اشاره می کنیم:
الف) اصل وجود وبقای ما (که بالاترین نعمت است)47 به برکت امام است؛
چنانکه برخی روایات، پیامبر اکرم وائمه (علیهم السلام) را علت غائیه خلقت عالم می دانند. ذیل آیة (فتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلِماتٍ فتابَ علَیهِ إِنهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ)48 در منابع شیعی49 وسنی50 چنین آمده است:
قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم): «... یا علی لولا نحن ما خلق الله آدم ولا حوا، ولا الجنة ولا النار، ولا السماء ولا الأرض، و...»؛
از امیر المؤمنین وامام عصر (علیهما السلام) نقل شده است: «فإِنَّا صنَائِعُ رَبنَا والنَّاسُ‏ بعْدُ صنَائِعُ لَنا». ابن ابی الحدید چون ادیب ولغوی بوده لذا توضیح خوبی داده است وفرمایش امیر المؤمنین (علیه السلام) را این گونه تفسیر کرده که ائمه (علیهم السلام) مملوک خدا هستند وما سوای خداوند، مملوک ائمه (علیهم السلام) هستند.51
این کلام امیر المؤمنین (علیه السلام) ریشه قرآنی دارد؛ چون وقتی خداوند همه چیز را مسخّر حضرت سلیمان (علیه السلام) می گرداند، می فرماید: (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أوْ أمْسِک‏ بغَیرِ حسابٍ).52 این کلام خداوند به طریق اولی درباره پیامبر وائمه (علیهم السلام) وجود دارد.
دربارة روایت «لولاک لما خلقت الافلاک...» نیز باید گفت که بر فرض صحت سند، معنای روایت این چنین است: «غرض از خلقت عالم با وجود پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رخ می دهد وحکمت خلقت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با وجود حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) کامل می شود. لذا اگر ایشان نبودند، اسلام بر پا نمی شد واساساً ثبت تاریخ اسلام بدون ذکر نام ورشادت های امیر المؤمنین (علیه السلام) بی معناست. غرض از خلقت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) کامل نمی شد، مگر با آمدن امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) چون «یملأ الارض عدلا وقسطا»؛ در حالیکه اگر حضرت زهرا (علیها السلام) نبودند، ائمه (علیهم السلام) نیز پدید نمی آمدند؛ چون از نسل ایشان هستند.
ب) بقای وجود وحیات53 ما نیز به برکت امام است.
روایات دال بر این معنا در کتاب شریف کافی (باب «أن الأرض لا تخلو من حجه») جمع آوری شده است.54 کلام امام صادق (علیه السلام) که فرمود «اگر زمین بی‏امام شود، فرو رود، (اهل خود را در خود کشد وهلاک کند)»؛55 پس « همان لحظه ای که امام نباشد مصادف با از بین رفتن زمین است»56 کاملاً برهانی است؛ زیرا در تمام لحظات وبرای تمام انسان ها باید حجت تمام باشد واگر حجت نباشد - مثلاً در صورت نبودن امام - انسان در روز قیامت بر خدا احتجاج می کند واز خداوند طلبکار می شود که چون حجتی از تو وجود نداشت، لذا حق عقاب کردن نداری؛ وخداوند در برابر عبد، شکست می خورد؛ حال آنکه این گونه نیست. پس نبودن امام، مساوی با نبودن وجود زمین است.
بنابراین، در دستة دیگری از روایات آمده است که اگر - بر فرض - در عالم فقط دو نفر باقی ماندند، باید یکی از ایشان امام وحجت خداوند باشد؛ والا همان اشکال بالا دوباره برمی گردد.57 اگر خداوند بشر را خلق می کرد، اما برای او هادی ومعلم نصب نمی کرد وبه خاطر عدم اطاعت، او را عقاب می نمود، با عدالت، حکمت وعظمت خداوند متعال منافات داشت.58
ج) ائمه (علیهم السلام) واسطة فیض برای خلایق هستند
حضرت امام صادق (علیه السلام) وساطت در فیض را این گونه بیان می فرماید:
«خدای عزّ وجلّ ما را آفرید وآفرینش ما را نیکو گردانید59 وما را انگاشت وصورت های ما را نیکو ساخت وما را در میان بندگانش چشم خود گردانید60 وزبان گویای خود در میان آفریدگانش قرار داد؛61 ودستش که بر بندگانش به رأفت ورحمت گشوده 62 ووجه خود که از آن رو به سویش می روند وبه جنابش می رسند ودرهای معرفت خویش که بر او دلالت می کنند وخزینه‏دارانش در آسمان وزمینش.
به واسطة ما درختان میوه می‏آورند ومیوه‏ها می رسند وجوی ها روان می شوند وبه ما باران از آسمان فرود می‏آید وگیاه از زمین می روید وبه عبادت ما خدا معبود شد واگر ما نمی ‏بودیم خدا پرستیده نمی شد63.»64
واسطة فیض بودن ائمه (علیهم السلام) می تواند به دلیل مالکیت ایشان بر دنیا باشد؛ چنانکه امام باقر (علیه السلام) به نقل از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:
«... خدا آدم (علیه السلام) را آفرید ودنیا را به او واگذار کرد [هدیه داد] وهرچه از آنِ آدم (علیه السلام) بوده، از آنِ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است وهرچه از آنِ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، از آنِ ائمه آل محمد (علیهم السلام) است».65
در این عبارت «لام» ملکیت آمده است؛ یعنی تمام دنیا وآنچه ما داریم از ائمه (علیهم السلام) است وبا وجود «اصالة الحقیقة» نمی توان کلام امام (علیه السلام) را حمل بر مجاز کرد واساساً ائمه (علیهم السلام) در این گونه موارد، مجاز نمی گفتند.
4 - دوستی با دوستان امام ودشمنی با دشمنانش
در این رابطه تعابیر فراوانی در لسان اهل بیت (علیهم السلام) آمده اند؛ تعابیری که بر محبت ومودت با دوستان وشیعیان اهل بیت (علیهم السلام) تأکید می کنند. مثلاً به این نمونه دقت کنید: «انی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم»؛66 با توجه به توسعه یافتن ضمیر «کم» در عبارت «سالمکم» باید همچنان که نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) محبت وارادت داریم ودر حزن وسرورشان همراه هستیم، نسبت به دوستان وشیعیان آن ها نیز محبت ویاری داشته باشیم؛ به این معنا که بر ایشان ادخال سرور نماییم؛ زیرا مسرور نمودن مؤمنین، مسرور کردن خداوند متعال، رسولش وائمه طاهرین (علیهم السلام) است؛67 یا لااقل شیعیان را اذیت نکنیم ونسبت به مشکلاتشان بی اعتنا نباشیم.
سِلم بودن ودر صلح وامنیت با شیعیان بودن، نمودهای متعددی دارد؛ از جمله یاری، ادخال سرور، عدم ایذا وعدم حرب با ایشان.
معیار شناخت چنین افرادی نیز سِلم ایشان با خود اهل بیت (علیهم السلام) است؛ یعنی کسانی که در سلوک علمی وعملی خود تسلیم ودر سلم اهل بیت (علیهم السلام) هستند، شایسته چنین رفتاری هستند. از سوی دیگر نمی توان نسبت به دشمنان ومحاربین ائمه (علیهم السلام) بی تفاوت بود ویا دوستی داشت؛68 یعنی اگر کسی در حرب با اهل بیت (علیهم السلام) بود، نمی توان نسبت به او سلم داشت وباید همان رفتاری با او داشته باشیم که او با اهل بیت (علیهم السلام) دارد. رسول مکرم اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، دشمنی با امام را دشمنی با خداوند معرفی می کند وخطاب به امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «عدُوُّک‏ عَدُوِّی‏ وعَدُوِّی عَدُوُّ اللهِ»؛69
از مطالب یادشده معلوم می شود که سکوت وبی تفاوتی نسبت به دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) کافی نیست؛ پس اگر کسی امیر المؤمنین واهل بیت (علیهم السلام) را دوست داشته باشد، اما نسبت به مخالفان موضع گیری نکند، ولایت ندارد.
از این رو باید توجه کنیم که صرف حبّ امیر المؤمنین (علیه السلام) برای نجات در آخرت کافی نیست واگر کسی مثلاً بگوید: «من امیر المؤمنین (علیه السلام) را دوست دارم، اما از مضمون این حدیث سرپیچی می کنم» یا فاسق است یا کافر؛ بلکه کافر است؛ زیرا اگر کسی به مقتضای این احادیث به تولّی وتبرّی عمل نکند، با دستور رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مخالفت کرده ومرتکب معصیت شده است وتردیدی نیست که معصیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، معصیت خدا وکفر است. اما کسی که اهل ولایت اهل بیت (علیهم السلام) وبرائت از دشمنان است ودر عین حال معصیت وگناه می کند، او در احکام عملی فاسق محسوب می شود. از این رو در شب های ماه مبارک رمضان در دعای ابوحمزه می خوانیم:
«إِلَهِی لَمْ أَعْصِک حِینَ عَصَیتُک وأَنا برُبُوبِیتِک جَاحِدٌ ولَا بأَمْرِک مسْتَخِفٌّ ولَا لِعقُوبَتِک مُتَعَرِّضٌ ولَا لِوَعِیدِک‏ مُتَهَاوِنٌ‏ لَکنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ وسَوَّلَتْ لِی نَفْسِی‏ وغَلَبَنِی هَوَای وأَعَانَتْنِی عَلَیهَا شِقْوَتِی، وغرّنی سترک المرخی علی.»70
خدایا! آنگاه که معصیت کردم نمی خواستم با ربوبیت تو مخالفت کنم وامر تو را سبک بشمارم ونمی خواستم خود را در معرض شکنجه تو قرار دهم... ولی گناهی از من سر زد ونفس مرا به آن وادشت، هوای نفسم بر من چیره شد، شقوت وبدبختی مرا یاری کرد، پرده پوشی تو مرا فریب داد.
خلاصه این که خدایا! من در مقام گردنکشی وطغیان در برابر ربوبیت تو نیستم؛ بلکه گناهی بوده که به جهت غلبة هوای نفس عارض شده است.
چقدر فرق است بین اینکه انسان در اثر غلبة هوای نفس گناه کند واین گناه به اصل ایمان او صدمه نزند ودر نتیجه، ایمانش او را به توبه وادار کند؛ یا معصیتی کند که نابودکنندة ایمان باشد وموجب کفر گردد که اگر با این حال بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است.
بنا بر آنچه گفته شد، ایمان مرکب از ولایت وبرائت است؛ یا ولایت، مشروط به برائت است. ولایت، اطاعت مطلقه می آورد وبرائت، عدم پیروی از غیر می آورد. نمی شود انسان بگوید که من نسبت به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) واهل بیت (علیهم السلام) ولایت دارم وولایت را به معنای حبّ بگیرد ودر عین حال نسبت به دشمنان آنان بی تفاوت باشد یا احیاناً از آن ها نیز دفاع ویا حتی پیروی کند. اساساً ایمان به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) واهل بیت (علیهم السلام) نظیر توحید خداوند متعال است؛ کلمه توحید یک کلمه است؛ اما مشتمل بر نفی واثبات است وطبق کلام خداوند کریم، نجات در آخرت حاصل نمی شود، مگر به ایمان به خدا وکفر به طاغوت.
معنای اجمالی وکلّی فرازِ ذکر شده چنین است که می خواهیم به امام (علیه السلام) عرض کنیم: ما در برابر شخص شما، شئون وامورتان تسلیم هستیم - هرچند بعد از این فراز کلمة «تسلیم» نیامده؛ اما مقصود همین است -. به تعبیر دیگر، ما سرسپردة شما هستیم ونه فقط به خودتان ایمان داریم، بلکه به تمام آنچه که شما معتقد هستید وایمان دارید ما نیز اعتقاد وایمان داریم.71
اما باید با کسی که در صف دشمنان خداوند قرار گرفته است دشمنی کرد. البته این دشمنی نمودهای مختلفی دارد که در روایات به آن ها اشاره شده است؛ یعنی لزوما باید یا قلبی باشد یا زبانی ویا عملی - که در مواضع مختلف وبنا به امکان هر کدام، تغییر پیدا می کند - لذا رعایت وحدت وتقریب بین مذاهب، جنبة اجتماعی واخلاقی دارد نه اعتقادی؛ زیرا اثبات شد که در اعتقاد لازم است سلم وحرب داشته باشیم؛ اما در عمل وجنبه های اجتماعی شکل آن متفاوت است. نباید نسبت به خلفای غاصب ودشمنان ومحاربین ائمه (علیهم السلام) هیچ گونه موضع گیری نداشت واین منافی وحدت نیست. پس «سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم إلی یوم القیامة» نیز جزو وظایف امت است.
5 - نصرت
اهمیت اعتقاد به یاری امام در روایات وزیارات فراوانی تذکر داده شده است. این فراز زیارت جامعه کبیره که می فرماید: «ونصرتی معدة لکم» اشاره به همین مهم دارد؛ یعنی یاری ما برای امام همیشه باید آماده باشد. کلمة «نصرة» مصدر است ومصدر مضاف بر عموم دلالت دارد؛ یعنی تمام قدت ونیروی بدنی ومادی من وهر آن چه که در توانم دارم، به خدمت شماست. آری؛ ما باید در برابر ائمه (علیهم السلام) این طور باشیم، آماده به خدمت؛ نه بی تفاوت.
نصرت ائمه (علیهم السلام) تقویت راه آن هاست که راه خدا ورسول است. تجلی نصرت خداوند در یاری دین خداست وطبق فرمودة خداوند متعال، ثمرة نصرت دین خدا این است که مورد نصرت الهی قرار می گیریم72 وکسی که خداوند متعال یاورش باشد، غلبه ناپذیر می گردد.73
نصرت ائمه (علیهم السلام) بر هر فرد به قدر توان وامکانات واجب است؛ عالم ودانشمند از راه علم وتحقیق، سخنرانی، تدریس وتألیف کتاب، ثروتمند از راه کارهای مالی؛ اگر کسی آبرو وموقعیت اجتماعی دارد برای پیش برد مکتب اهل بیت (علیهم السلام) خرج کند. خلاصه هرکس به هر نحوی که می تواند باید در مقام نصرت آن بزرگواران باشد؛ به ویژه در جهت تقویت حکومت حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان ظهور ایشان.
نصرت امام بر دو گونه است:
الف) نصرت مادی: بذل جان برای حفظ جان امام؛ مانند اینکه در معرکة جنگ از وجود امام دفاع کنیم.74 یا بذل مال در راه نصرت امام؛ مانند کمک مالی برای برطرف شدن گرفتاری شیعیان.75
ب) نصرت معنوی: این نصرت، بالاتر از نصرت مادی است؛ مثل اینکه واسطة نشر معارف ائمه (علیهم السلام) بشویم؛ چنانکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هدایت یک نفر را بسیار ارزشمند می دانند.76
6 - احیای امر اهل بیت (علیهم السلام)
این وظیفه درواقع، ذیل نصرت امام است؛ اما چون در روایات با تعابیر مختلف آمده، جداگانه به آن می پردازیم. در طول تاریخ هماره خط حق وخط باطل، کنار هم وجود داشته اند.
این دو خط همیشه در برابر هم بوده اند وهستند وهمواره در هر زمانی کسانی بوده اند که درصدد از بین بردن خدا بوده اند؛ کسانی که رسیدن به اغراض واهداف دنیوی ومادی خود را فقط با از بین بردن دین می دانند؛ چون دین خدا با اغراض آن ها تعارض دارد وبا وجود آن نمی توانند به اغراض واهدافشان برسند. اما دین اسلام تنها دین مورد پذیرش در نزد خداست 77و شارع آن نیز خود خداست: (آیینی را برای شما تشریع کرده که به نوح توصیه کرده بود...) 78
وخدای تعالی خود تعهد کرده که این دین محفوظ بماند: (ما قرآن را نازل کردیم؛ وما به طور قطع نگه دار آن هستیم).79 بنابراین، اصل دین اسلام محفوظ است؛ اما درست مورد عمل قرار نگرفته وهنوز عالم گیر نشده است واین وعدة الهی که می فرماید: (لیظهره علی الدّین کلّه...) 80 در زمان حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تحقّق پیدا می کند.
ائمه اطهار (علیهم السلام) در هر زمان در مقابل اهل باطل ایستاده اند وخدا آن ها را بعد از حضرت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای این جهت نصب کرده است. آن ها دین را حفظ کردند ودر نشر آن زحمت ها کشیدند. حفظ دین فقط به این نیست که نگذارند از بین برود؛ بلکه باید نگذارند بازیچة قدرت های باطل گردد یا چیزی بر آن اضافه یا از آن کاسته شود. البته وظیفة اهل ایمان است که در خدمت ائمه (علیهم السلام) باشند واز هیچ کوششی - به قدر توان - در جهت پیش برد اهداف آن بزرگواران دریغ نکنند؛ تاریخ بخشی از این کوشش ها را ثبت کرده است.
ائمه (علیهم السلام) احیای امرشان را به عنوان وظیفه اعلام کرده اند وکسی را که وارد این وادی گردد، مشمول رحمت الهی می دانند.81 ارزش رحمت الهی - چنانکه خداوند فرموده است - از تمام آنچه اندوخته شده، افزون تر است.82 اگرچه معنای «احیا» زنده کردن وایجاد نمودن است، اما مراد امام باقر (علیه السلام) در عبارت «رَحِمَ اللهُ عبدا أَحْیا أَمرَنَا» نسبت به جوامع غیرشیعی، زنده کردن امامت اهل بیت (علیهم السلام) ونسبت به جوامع پیرو اهل بیت (علیهم السلام) زنده نگه داشتن امر ایشان است.
یکی از راه های احیای امامت اهل بیت (علیهم السلام) بیان فضایل ومصائب ایشان است. مظلومیت واژه ای است که علاوه بر واقعیت، از لحاظ عاطفی بسیار تأثیرگذار است؛ مانند ناله های جان سوز امیر المؤمنین (علیه السلام) کنار جنازة فاطمه زهرا (علیها السلام) ومصائب سید الشهدا (علیه السلام) یا دردهای امام کاظم (علیه السلام) که بی گناه، شکنجه ها وزندان های مخوف هارون را تحمل نمود.
7 - دعا برای امام زمان (علیه السلام)
نیازی نیست که خطری وجود امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را تهدید کند تا برای ایشان دعا کنیم؛ بلکه اولاً یاد امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، یاد خداست؛83 چون امام، تجلی اسما وصفات حسنای خداوند متعال در زمین است وافعال واقوالش، فعل وقول خداست؛ ثانیاً همین قدر که ایشان همانند افراد بشر مریض می شوند، کافی است برای دعا کردن وصدقه دادن برای سلامتی ایشان. دعا برای حفظ، ایمنی، سلامتی، پیروزی وظهور حضرت حجت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، خوشحالی حضرت را به دنبال دارد وبه مقتضای قرآن کریم، سبب دعا کردن ایشان در حق ما می شود84 وبه مقتضای کلام خداوند، قطعاً ایشان به احسن وجه دعا می کنند 85 ودعایشان مستجاب است.
دعا برای امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آثار وبرکاتی دارد؛ اگر قبل از ذکر حاجات شخصی، خواستة حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مطرح گردد، بر استجابت دعا اثر می گذارد ودر واقع فواید وبرکات دعای برای امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به خودمان برمی گردد.86 همچنین طبق فرمودة امام صادق (علیه السلام) وقتی دعا برای یک مؤمن عادی موجب رفع گرفتاری وزیاد شدن رزق می شود87 پس به اولویت قطعیه88 دعا برای امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) چنین تأثیری دارد؛ یعنی یکی از آثار دعا برای امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) رفع گرفتاری ها وزیاد شدن رزق است. از طرفی، دعا برای ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برکات فراوانی دارد؛ چون ظهور آن حضرت مساوی است با برپایی عدالت در عالم، رفع ظلم وظالم، آسایش ووفور نعمت برای خلایق، پیاده شدن دین خدا، گسترش مکتب اهل بیت (علیهم السلام) وسرور آن بزرگواران، رجعت اهل بیت (علیهم السلام)، عزت مؤمنین وذلت منافقین. با دعا برای ظهور ایشان، تمام این برکات را خواستار شده ایم.
8 - انتظار ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)
انسان در افعال خود اختیار داشته ودر کارهای خود نقش دارد89 وتمام افعال خوب وبد او ثبت می گردد؛ پس اگر مصیبتی بر او وارد آید، در اثر اعمال خود اوست90 وباید به علت آن بیندیشد. خداوند حکیم است وکاری خلاف حکمت انجام نمی دهد وچون از حکمت امور بی خبریم، نباید اعتراض کنیم؛ هرچند خودمان سبب مصیبت وعذاب شده ایم اما خداوند رحمن ورحیم است. در برابر حوادث باید صبور وتسلیم اراده خدا باشیم. البته باید امید به رفع مشکل داشته باشیم ومأیوس نگردیم. با توجه به این مقدمات باید بگوییم که غیبت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) یک مصیبت وعذاب است؛ چون اصل وجود امام وتصرف ایشان در امور91 ودسترسی مردم به ایشان، نعمتی بزرگ است.92
ممکن است این سؤال پیش بیاید: خداوند که بخیل نیست؛ پس چرا از این نعمت محروم مانده ایم؟ در پاسخ باید بگوییم که هرچند غیبت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، علل وآثاری دارد، اما گناهان، ما را از امام خویش جدا کرده اند. امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خود، علت این جدایی را این گونه بیان می فرماید:
«وچنانچه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد، قلباً در وفای به عهدشان اجتماع می‏کردند93 نه تنها سعادت لقای ما از ایشان به تأخیر نمی‏افتاد، که سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان می‏رسید.
واین ها همه در پرتو شناخت کامل ما وصداقت محض نسبت به ما می‏باشد؛ بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمی‏دارد، جز اخباری که از ایشان به ما می‏رسد وما را مکروه وناراحت می‏سازد واز ایشان انتظار نداریم.»94
حقیقت انتظار
باید در حال غیبت، منتظر باشیم. یک طرفِ انتظار، منتظِرین، طرف دیگر آن وجود نازنین منتظَر وطرف سوم آن جهت انتظار یعنی انتظار برقراری عدالت وبرپایی دستورات الهی است. منتظر عدالت باید عادل باشد؛ نمی شود با دستورات خداوند مخالفت کرد، ولی منتظِر برپایی احکام الهی بود. امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به این مسأله اشاره نموده ومی فرماید:
«هر فردی از شما باید به آنچه که به وسیلة دوستی ما به آن تقرّب می‏جوید، عمل کند واز آنچه مقام او را پست می‏گرداند وخوش آیند ما نیست، اجتناب نماید؛ زیرا ظهور، به طور ناگهانی وبدون خبر قبلی اتفاق می‏افتد؛95 آن هم در وقتی که توبه سودی به حال او ندارد وپشیمانی؛ او را از کیفر ما نجات نمی‏دهد.»96
منتظر ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) همیشه در حال انجام وظایفی مانند اطاعت است که باید در زمان حضور حضرت انجام دهد. لذا عامل به وظیفه فرقی بین ظهور وغیبت نمی داند97 ونسبت به زمان ظهور حضرتش اعتراضی نمی کند.98 هیچ گاه مأیوس نمی شود99 ومی داند که شرط نجات از فتنه های زمان غیبت، تسلیم امام بودن است.100 منتظر امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خوش خلق است واز شبهات پرهیز دارد.101 وبا توجه به معرفتی که نسبت به امام خویش دارد، زمان ظهور برای او مهم نیست.102
انتظار فرج؛ برترین عمل
دسته‏ای از روایات، بیان‏گر ناگهانی بودن ظهور امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ‏ هستند.103 در دستة دیگری از روایات هم تصریح شده است که حضرت در عصر ظهور، مانند حضرت داود (علیه السلام) یعنی مطابق واقع - حکم خواهد کرد. بر اساس روایات، پیش از ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ‏ حاکم موظف است بر اساس بینه قضاوت کند؛ چنانکه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز چنین می‏کرد:
«همانا من بر اساس بینات وقسم‏ها بین شما قضاوت می‏کنم وحجت بعضی از شما نسبت به بعضی دیگر روشن‏تر است پس اگر چیزی به کسی رسید که از مال برادرش بود در حقیقت قطعه‏ای از آتش گرفته است.»104
اما روایات به روشنی بیان‏گر آن هستند که امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ‏ بر اساس بینه وسوگند قضاوت نمی‏کند؛ بلکه به علم الهی وبر اساس واقع حکم خواهد کرد؛ چنانکه داود نبی (علیه السلام) نیز چنین حکم می‏کرد. امام صادق (علیه السلام) ‏ می‏فرماید:
«هنگامی که قائم آل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قیام کند، به حکم داود وسلیمان حکم می‏کند واز مردم بینه نمی‏خواهد.»105
یقینِ مؤمنان به این دو دسته از روایات باعث خواهد شد که هرلحظه منتظر فرج امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باشند واعمال خود را چنان پاکیزه گردانند که در محکمه عدل آن حضرت شرمنده ومحکوم نشوند. پس انتظار فرج امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برای مؤمنان با سازندگی ونیل به کمال همراه است وبه همین جهت در روایات تأکید شده است که «برترین اعمال انتظار فرج است».106
نتیجه:
مهم ترین نکته ای که از وظایف نام برده شده، برداشت می شود این است که تنها راه رسیدن به خداوند - که همان سعادت ابدی واوج کمال است - شناخت امام، جایگاه وحقوق ایشان ونیز شناخت وظایف خویش نسبت به امام وعمل به آن هاست.
اولین وظیفه اطاعت است که موقوف بر معرفت امام می باشد؛ لذا وظیفة معرفت نیز ضمیمه ولازمه اطاعت معرفی گردید. از شاخه های اطاعت، تسلیم بودن محض در مقابل تمام اوامر وعلاوه بر آن، کلیه افعال امام است که خود نوعی نصرت امام به حساب می آید. این یاری، در احیای امر امامت اهل بیت (علیهم السلام) جلوه گر است. نشر وزنده نگه داشتن این امر موجب معرفت سایر مردم ونیز کمک به انجام وظایف ایشان در برابر امام می شود. اما سپردن کار به دست خداوند متعال ودعا والتجا به درگاه او، اوج این انجام وظیفه است؛ یعنی پس از هر اقدامی دعا به درگاه خداوند برای طلب عاقبت به خیر شدن آن ومهم تر از همه دعا برای سلامتی حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) وتعجیل در امر فرج ایشان. این دعا با حسن ظن به تقدیرات خداوند همراه است؛ یعنی همان انتظار فرج وگشایش امر اهل بیت (علیهم السلام) - که افضل از جمیع اعمال است - وچشم دوختن به تحقق وعده الهی در ظهور خلیفة الله بر کل عالم.

فهرست منابع

قرآن کریم
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بی جا، دار إحیاء الکتب العربیة، 1962م.
ابن بابویه، توحید، قم، تصحیح وتعلیق سید هاشم حسینی تهرانی، منشورات جماعه مدرسین حوزه علمیه، بی جا، بی نا، بی تا.
- عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، تصحیح وتعلیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1404ق.
- کمال الدین وتمام النعمة، تصحیح وتعلیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1405ق.
- معانی الأخبار، تصحیح وتعلیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1379ش.
ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تحقیق شیخ جواد قیومی، بی جا، مؤسسة نشر الفقاهة، 1417ق.
بحرانی، سید هاشم، غایة المرام، تحقیق سید علی مشکور، بی جا، بی نا، بی تا.
تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، پاکستان، دارالمعارف النعمانیه، 1981 م.
تفسیر الإمام العسکری (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، (المنسوب إلی الإمام العسکری)، تحقیق مدرسه امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، قم، مدرسه امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، 1409 ق.
حافظ إصبهانی، ذکر أخبار إصبهان، بریل - لیدن المحروسه، بی جا، بی نا، 1934م.
حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار
حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق سید ابراهیم موسوی زنجانی، قم، انتشارات شکوری، 1373ش.
خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1997م.
ذهبی، تاریخ الإسلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، 1987م.
راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، بی جا، بی نا، 1404ق.
شریف رضی، خصائص الأئمه، تحقیق محمد هادی امینی، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیه آستان قدس رضوی، 1406ق.
طبرسی، احتجاج، تعلیق سید محمدباقر خرسان، نجف، دار النعمان، 1966م.
طوسی، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسة فقه الشیعه، 1991م.
کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح وتعلیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1363 ش.
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، تحقیق سید ابراهیم میانجی ومحمدباقر بهبودی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
میلانی، سیدعلی، با پیشوایان هدایت گر (نگرشی نو در شرح زیارت جامعه کبیره)، قم، الحقایق، 1390 ش.
مغربی، قاضی نعمان، شرح الأخبار، تحقیق سید محمدرضا حسینی جلالی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، بی جا، بی نا، بی تا.
نهج البلاغه، شرح شیخ محمد عبده، قم، دار الذخائر، 1412 ق.
نعمانی، محمد بن إبراهیم، کتاب الغیبة، تحقیق فارس حسون، قم، انوار الهدی، 1422ق.

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

1. به یاری خداوند متعال وعنایت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مقاله ای برگرفته از آثار آیة الله میلانی با عنوان حقوق امام به چاپ خواهد رسید.
2. راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، 331.
3. طبق فرموده خداوند متعال در قرآن ائمه اطهار (علیهم السلام) از جانب خداوند متعال منسوب شده اند تا مردم را به سوی خداوند هدایت کنند (سجده/24).
4. کلینی، کافی، 1/180.
5. ذاریات/56.
6. صدوق، علل الشرائع، 1/9.
7. همان گونه که در زیارت جامعه آمده است: «إِلَی اللهِ تَدْعُونَ وعَلَیهِ تَدُلُّونَ وبِهِ‏ تُؤْمِنُونَ‏ ولَهُ تسَلِّمُونَ وبأَمْرِهِ تعْمَلُونَ وإلَی سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ وبِقَوْلِهِ تَحْکمُون‏...»؛
جار ومجرور مقدم شده ودلالت بر حصر می کند؛ لذا هرگز ائمه (علیهم السلام) مردم را به سوی خود دعوت نکردند.
8. صدوق، توحید، 152.
9. دلیل «بنا عبد الله» این است که اگر ائمه (علیهم السلام) نبودند، خداوند شناخته نمی شد تا عبادت شود.
10. کلینی، کافی، 1/180.
11. این حدیث مورد اتفاق شیعه وسنی است (تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، 2/275.
125. کلینی، کافی، 1/376.
13. در اعتقاد سه حالت ایمان، انکار وعدم ایمان، وجود دارد. در معرفت امام، عدم انکار کافی نیست؛ بلکه عدم معرفت مساوی با انکار است ومردن به گمراهی را به دنبال دارد.
14. صدوق، توحید، 152.
15. لذا امام صادق (علیه السلام) خطاب به آن دو عالم اهل سنت فرمود: «شرقاً وغرباً فلا تجدان علماً صحیحاً إلا شیئاً خرج من عندنا أهل البیت» (کلینی، الکافی، 1/399.
16. کلینی، کافی، 1/377.
17. همان، 376.
18. کلینی، کافی، 2/352.
19. مجلسی، بحار الأنوار، 25/286.
20. راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، 310.
21. چنانکه در زیارت جامعه کبیره آمده است: «إِلَی اللهِ تَدْعُونَ وعَلَیهِ تدُلُّونَ وبهِ‏ تُؤْمِنُونَ‏ ولَهُ تُسَلِّمُونَ وبِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ وإِلَی سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ وبِقَوْلِهِ تَحْکمُون...»؛ ‏تمام ضمایر به خداوند متعال برمی گردد.
22. نساء / 80.
23. کلینی، کافی، 1/185.
24. این روایت مورد اتفاق فریقین ودر بسیاری از کتب شیعه وسنی نقل شده است.
25. یس / 82.
26. طبق نظر استاد میلانی، برای استدلال به ولایت تکوینی معصوم نیازی به استناد به معجزات نیست.
27. آل عمران / 83
28. مجلسی، بحارالأنوار، 25/286.
29. کلینی، کافی، 2/68؛ ابن بابویه، خصال، 169.
30. کلینی، کافی، 1/187.
31. سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «نحن قوم فرض الله طاعتنا وأنتم تأتمون بمن لا یعذر الناس بجهالته»؛ همان، 1/185.
32. محمد بن زید طبری می گوید: در خراسان بالای سر امام رضا (علیه السلام) ایستاده به خدمت بودم وجمعی از بنی هاشم - که اسحاق بن موسی بن عیسی عباسی همراه آن ها بود - شرفیاب حضور او بودند. آن حضرت فرمود: ای اسحاق؛ به من خبر رسیده که مردم می‏گویند: «ما عقیده داریم که همه مردم بنده‏های ما هستند (مانند عبدهایی که از بازار خریداری می شوند)! نه؛ سوگند بدان خویشی وقرابتی که با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دارم، من هرگز چنین چیزی نگفتم واز پدران خود هم نشنیدم وبه من نرسیده است که یکی از نیاکان من چنین گفته باشد؛ ولی من میگویم که مردم بندگان ما هستند در اینکه اطاعت ما بر آن ها واجب است ودر دیانت به ما وابسته‏اند؛ باید این مطلب را حاضران به غایبان برسانند» (همان، 1/186).
توضیح اینکه ملکیت دو قسم است:
الف) اعتباریه: مثل زوجیت ومالکیت. این نوع ملکیت، قابل سلب اعتبار ویا انقطاع است؛ مثلاً اگر انسان سفیه شد دیگر نمی تواند در ملک خود تصرف کند. پس اعتبار قابل تمام شدن وانقطاع وعوض شدن است؛ چون اعتبار، امری است که وجود وعدم آن به ید معتبر است.
ب) حقیقیه: مثل مالکیت خداوند نسبت به عالم وجود. این ملکیتی است که قابل انقطاع نیست؛ چون کسی عالم را به خدا نداده ونمی تواند هم از او بگیرد.
مراد حضرت در روایت این است که ائمه (علیهم السلام) انسانی را خریداری نمی کنند تا به ملکیت اعتباری جزء اموالشان بشود؛ بلکه تمام مردم به ملکیت حقیقیه وبا اذن وجعل الهی عبد اهل بیت (علیهم السلام) هستند؛ یعنی هرچه ائمه (علیهم السلام) فرمایند، مردم باید بپذیرند وآنچه ائمه (علیهم السلام) در حق مردم می خواهند، تحقق می یابد؛ لذا ملکیت حقیقیه خداوند ذاتی خداست؛ اما ملکیت حقیقیه ائمه (علیهم السلام) به جعل الهی است.
ملکیت اعتباریه با ملکیت حقیقیه قابل جمع شدن هستند:
الف) نسبت به خداوند: مانند آیه (وَ اعْلَمُوا أنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ ولِذِی الْقُرْبَی...) حرف «ل» برای ملکیت است؛ در حالیکه خداوند مالک حقیقی تمام اشیاست؛ پس در اینجا ملکیت اعتباریه با حقیقیه جمع شده است.
ب) نسبت به امام (علیه السلام): مانند وقتی که امام از بازار چیزی را خریداری می کند؛ در حالیکه مالک حقیقیِ آن شیء وفروشنده آن وتمام اموالِ فروشنده است.
33. نساء/ 80.
34. همان، 1/185.
35. همان.
36. مجلسی، بحار الأنوار، 25 /360.
37. امام صادق (علیه السلام) ‏فرمود: «ما هستیم که خدا طاعت ما را فرض کرده است. به مردم روا نیست جز اینکه ما را بشناسند؛ در نادانی به مقام ما معذور نیستند. هرکه ما را بشناسد مؤمن است وهرکه عمداً منکر مقام ما باشد کافر است. هرکه نسبت به ما بی طرف باشد؛ نه ما را به امامت بشناسد ونه مقام ما را انکار کند، گمراه است تا به راه حق برگردد وآنچه را خدا از حق طاعت ما واجب کرده است بفهمد واگر در همان حال گمراهی خود بمیرد، خدا با او هرچه خواهد عمل کند» کلینی، کافی، 1/187.
38. همان.
39. نساء / 65.
40. کلینی، کافی، 1/390.
41. همان، 1/390.
42. شوری/23.
43. حدیث معروفی است که برخی از معنای آن تعجب می کنند وبعضی از بزرگان علمای ما درباره آن اقوالی دارند که در شرح آن با مشکل مواجه شده اند. در این حدیث آمده است: «حُبُ‏ عَلِی‏ حَسَنَةٌ لَا یضُرُّ مَعَهَا سَیئَةٌ وبُغْضُ عَلِی سَیئَةٌ لَا ینْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة؛ حب علی (علیه السلام) حسنه ای است که هیچ سیئه ای در مقابل این حسنه، مقاومت ندارد وبغض او، گناهی است که هیچ حسنه ای در مقابلش قادر بر مقاومت نیست» (ابن شاذان، فضائل، 96؛ اربلی، کشف الغمة، 1/92؛ مجلسی، بحارالانوار، 39/ 248).
ولی ما به فضل الهی حقیقت معنای این حدیث را از خود قرآن مجید استخراج می کنیم؛ خداوند متعال می فرماید: (قل لا أسألکم علیه أجراً إلاّ المودّة فی القربی)؛ (بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم)) (شوری /23). آنگاه بلافاصله این گونه آمده است: (ومن یقترف حسنة نزد له فیه حسناً)؛ (وهر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی اش می افزاییم) (همان). «یقترف» یعنی: یکتسب (راغب اصفهانی، مفردات، 401). پس اگر کسی «حسنه» ای را کسب کند خدا می فرماید: برای آن شخص حسن آن حسنه را زیاد می کنیم. مراد از این «حسنه» چیست؟ در تفاسیر شیعه وسنی آمده: «الحسنة حبّ علی وأهل بیته؛ منظور از حسنه، دوست داشتن علی وخاندان اوست» (قرطبی، تفسیر، 13/2122؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 2/193).
بنابراین معنای آیه این گونه می شود: حُسن این حسنه مودّت ومحبّت امیر المؤمنین واهل بیت (علیهم السلام) است که از ناحیه خداوند متعال زیاد شده است. این حقیقتی است که خدا قرار گذاشته وحدّ زیادی را هم معین نکرده است؛ پس حبّ اهل بیت چنین حسنی دارد وبا چنین حسنی کدام سیئه می تواند مقاومت کند؟ روشن است که در هیچ یک از این مقدّمات نمی شود مناقشه کرد ونتیجه این مقدّمات قهری است.
بنابراین حبّ علی (علیه السلام) حسنه ای است که خداوند متعال حُسن این حسنه را زیاد نموده است. خود خداوند متعال این کار را انجام داده است؛ پس هیچ سیئه ای نیست که بتواند با حسنه ای که خداوند درجه حُسن آن را بالا برده، مقابله کند (میلانی، با پیشوایان هدایتگر، 3/267).
44. کلینی، کافی، 1/390.
45. راغب اصفهانی، مفردات، 67.
46. با توجه به اینکه شکر نعمت وجود امام، مستقیماً متوجه به خداوند است، لذا این عنوان از روی تسامح در وظایف امت نسبت به شخص امام قرار داده شده است.
47. چون سایر نعمت ها مانند: علم، ثروت، اولاد و... فرع بر اصل وجود هستند، لذا نعمت وجود وحیات، بالاترین نعمت هاست.
48. بقره / 37
49. ابن بابویه، کمال الدین، ص 254.
50. ر.ک؛ امینی، الغدیر، 2/300؛ میلانی، نفحات الأزهار، 5/206
51. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 15 /194
52. ص/ 39.
53. گاهی معلول در اصل وجود، احتیاج به علت دارد؛ اما در بقای آن احتیاج به علت ندارد وگاهی حدوثاً وبقاءاً نیاز به علت دارد وائمه (علیهم السلام) نسبت به اصل وجود وبقای همه خلایق علیت دارند.
54. امام صادق (علیه السلام) فرمود: به راستی زمین تهی نمی ماند؛ جز اینکه باید در او امامی باشد، برای آنکه اگر مؤمنان چیزی (به احکام خدا) افزودند آن ها را به حق برگرداند واگر چیزی کاستند برای آن ها تکمیل کند ورفع نقصان نماید (کلینی، کافی، 1/178).
55. کلینی، همان، 179.
56. حدیث «لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها»، با غیبت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) چگونه می سازد؟ طبق روایات فریقین، تا وقتی دو نفر از مکلفین بر روی زمین باشند، باید یکی از آنان امام باشد ومکلفین مأمور به انجام تکالیف خداوند هستند. رسول خدا وائمه (علیهم السلام) که شریعت را حمل وحفظ وایصال وتبلیغ می کنند، واسطه بین شریعت ومکلف هستند؛ لذا اگر بدعتی در دین یا تحریفی در قرآن رخ دهد، باید امام وارد مسأله شود. مثلاً در داستان خشکسالی واستجابت دعای اهل کتاب - که برای مسلمانان تزلزل در دین واقع شد - خلیفه به امام هادی (علیه السلام) پیام داد: «امت جدت را نجات بده». امام (علیه السلام) واقع مطلب را روشن ساخت ومسلمانان را نجات داد وهدایت نمود (ابن صباغ، فصول المهمة، 2/1086). همچنین امام (علیه السلام) از نوشته شدن ردّ بر قرآن کریم جلوگیری کرد. داستان انار در عصر غیبت (در بحرین) نیز نمونه ای از این گونه حل مسائل وحفظ دین است.
57. کلینی، کافی، 1/179.
58. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خدا بزرگوارتر ووالاتر است از اینکه زمین را بی‏امام عادلی وانهد».
59. یعنی تمام آنچه که در حُسن دخیل است، در آفرینش ائمه (علیهم السلام) جمع شده وهیچ گونه نقص، شرّ وسوئی در آفرینش ایشان نیست.
60. وقتی در اعلا مراتب حسن وکمال آفریده شد ومنزه از هرگونه نقصی قرار گرفت، می تواند چشم خداوند باشد. لذا اگر امام کسی را ببیند، خدا او را دیده است واگر فردی مورد خطاب امام قرار گیرد، یعنی مخاطب خدا شده است
61. ایشان چون زبان، اوامر ونواهی او را به مردم می رسانند.
62. وقتی کسی بخواهد چیزی را بدهد، به وسیله دستش این کار را انجام می دهد؛ لذا خداوند به واسطه امام فیوضات را به بندگانش می رساند واین همان وساطت در فیض است.
63. چرا که اساس بندگی وپرستش را ایشان به مردم تعلیم دادند.
64. ابن بابویه، توحید، 151.
65. کلینی، کافی، 1/409.
66. ابن بابویه، کامل الزیارات، 329.
67. کلینی، کافی، 2 / 189.
68. نهج البلاغه، 4 /72.
69. حاکم نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، 3 / 138؛ ذهبی، تاریخ اسلام، 20 /40؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 4 /261.
70. طوسی، مصباح المتهجد، 589.
71. میلانی، سیدعلی، با پیشوایان هدایتگر، 3 /271.
72. محمد / 7.
73. آل عمران / 160.
74. احزاب / 6.
75. کلینی، کافی، 2 / ص 189.
76. همان، 5 / 28.
77. آل عمران / 19.
78. شوری / 13.
79. حجر / 9.
80. توبه / 33.
81. کلینی، کافی، 8 / 80.
82. ‏زخرف / 32.
83. کلینی، کافی، 2/496.
84. بقره / 152.
85. نساء / 86.
86. مانند دعایی که قبل وبعد آن ذکر شریف صلوات بر محمد وآل محمد (علیهم السلام) باشد؛ بر اساس روایات دعای صلوات قطعاً مستجاب است وخداوند، اجلّ واکرم از این است که دعای میان دو دعای مستجاب را استجابت نکند.
87. مجلسی، بحار الانوار، 90 /383.
88. چون در هیچ یک از مقدماتش نمی توان شک کرد.
89. بقره / 286.
90. شوری / 30.
91. خواجه نصیرالدین طوسی می گوید: «وجوده‏ لطف‏ وتصرفه لطف آخر وعدمه منا»؛ معنی این عبارت این است که وجود امام زمان از جانب خداوند برای بشریت لطف است؛ تصرف وی در امور بندگان نیز لطف دیگری می باشد وعدم دسترسی ما به وی، مربوط به خود ماست؛ (حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، 388).
92. در وظیفه سوم، بخش آثار وبرکات وجود امام، بیان شده بود.
93. مراد حضرت، همان عهدی است که در عالم ذر با ائمه (علیهم السلام) بسته ایم؛ چنانکه در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «... فکنَّا عنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکمْ ومَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنَا إِیاکم‏»؛ «ما در عالم ذر تسلیم فضایل شما شده ایم».
94. طبرسی، احتجاج، 2/325.
95. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز ناگهانی بودن ظهور را بیان فرموده اند (ر.ک: ابن بابویه، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، 1/297).
96. طبرسی، احتجاج، 2/323.
97. ابن بابویه، کمال الدین، 320.
98. همان، 645.
99. ابن بابویه، خصال، 616.
100. همو، کمال الدین، 378.
101. نعمانی، غیبه، 207.
102. همان، 351.
103. ابن بابویه، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، 1/297.
104. کلینی، کافی، 7/414.
105. کلینی، کافی، 1/397.
106. ابن بابویه، کمال الدین، 377.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۸/۰۵/۱۶ : ۱۳.۷ K : ۰
: فصلنامه امامت پژوهی
comments:
no-comments