(۹۶) امامت در آيينه انسان کامل
امامت در آيينه انسان کامل
چکيده
امام، قلب وقطب عالم امكان، خليفه خدا وحجت وبر روى زمين است كه زمين هيچگاه از وخالى نيست؛ چرا كه ومدار عالم وجود ومحور چرخش كائنات است. ساحت قدسى امام مجراى فيض الهى وسرچشمه هدايت در جهان تكوين وتشريع است. بى گمان كمال جهان هستى بدون ومحقق نمى شود، وهمان انسان كاملى است كه همه اشياء تحت سيطره، سلطه وانقياد اويند. چنين انسانى در حقيقت عالم كبير است؛ در اين نوشتار به شناخت امام وتطبيق انسان كامل به امام اهتمام شده وروشن گشته است كه در عصر حاضر وجود مقدس حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف مصداق اكمل وآن تجلى اعظمى است كه جهان آفرينش از وبهره مند است.
اصطلاح (انسان کامل) که درعرفان وتصوف مطرح است، از نظرانسان شناسى وجهان بينى عرفانى مورد توجه ويژه شيعه اماميه وفرقه اسماعيليه در مبحث امامت وولايت است. شايد نتوان درباره اين اصطلاح تعريف واحدى ارائه داد؛ ولى مى توان يک تعريف کلى از آن به دست داد وگفت: انسان کامل، انسانى است که متخلق به اخلاق الهى وعلت غايى آفرينش، سبب بقاى عالم وجود، مظهر جامع اسماى الهى، واسطه ميان خالق ومخلوق، واسطه فيض الهى ويگانه خليفه خداوند در زمين است. وبه طور يقين، به طريقت، شريعت وحقيقت آگاهى يافته، به ظاهر وباطن راهنماى انسان ها است.
او را شيخ، پيشوا، هادى، مهدى، امام، خليفه، قطب، صاحب الزمان، جام جهان نما، اکسيراعظم، عبدالله، مرآت الحق ناميده اند. (جيلى، بى تا: ص 125-124و 206-208؛ نسفى، بى تا: ص 4-5؛گوهرين، 1376: ج 1و2 ص73) به هر روى، انسان کامل، انسانى است که همه ارزش هاى انسانى اش، هماهنگ ومتناسب به حد اعلا رشد کرده ودر حقيقت تا حد قهرمان همه ارزش هاى انسانى، ارتقا، عظمت وتکامل يافته باشد. بى ترديد چنين گوهر نابى نمى تواند يک انسان خيالى وذهنى باشد؛ بلکه ويک حقيقت صاحب نقش مسلم درجهان هستى است که نمونه هاى فراوانى از ودر عالم وجود تحقق يافته وداراى مصداق آشکار مى باشد.
بنا بر اين مى توان گفت انسان کامل، کسى است که مراحل تجرد برزخى وعقلى را گذرانده وبه تجرد تام عقلى برسد؛ به دليل اين که درطول علل قرارگرفته به همه مراتب پايين تر اشراف علمى وتسلط عينى دارد ودر علم وعمل از آگاهى کامل برخوردار است (جوادى آملى، 1385: ص 301).
پيشينه تاريخى بحث انسان کامل
برخى محققان بر آنند که تعبير (انسان کامل) در ادبيات اسلامى تا قبل از قرن هفتم وجود نداشت ونخستين کسى که مسأله انسان کامل را مطرح کرده محيى الدين عربى، پدر عرفان اسلامى است. پس از محيى الدين عربى، شاگرد برجسته او، صدرالدين قونوى که وهم پس از شيخ اکبر، از بزرگ ترين عارفان به شمار مى رود، به شرح آثار عرفانى استادش همت گمارده است (مطهرى، 1386: ص12).
بى ترديد، کتاب هاى انسان کامل اثر ارزشمند عزيز الدين نسفى به زبان فارسى وکتاب انسان کامل تاليف عبدالکريم جيلى وجامع الاسرار ومنبع الانوار علامه سيد حيدر، از آثار گرانبهايى هستند که درباره انسان کامل به طور مشروح بحث کرده اند. سرانجام مى توان گفت عارفان مسلمان معاصر وبرجسته اى همچون امام خميني5، علامه حسن زاده آملى وآيت الله جوادى آملى نيز در آثار عرفانى خويش به تفصيل از انسان کامل سخن به ميان آورده وبه تبيين آن پرداخته اند.
حقيقت وجايگاه انسان در جهان هستى
بررسى سرشت وحقيقت انسان وابعاد وجودى او، از موضوعاتى است که همواره مورد توجه عالمان دين، فيلسوفان وروانشناسان بوده است. عالمان دين، اخلاق، عرفان وفلسفه به فراخور تخصص خود به بررسى جايگاه انسان همت گماشته اند.
آنچه که بدون هيچ شکى مى توان درباره انسان گفت، اين است که انسان، موجودى دو بعدى است که يک بعد، همان جنبه مادى آن وديگرى بعد معنوى واست. بى گمان انسان تنها با تقويت بعد مادى خويش ومهمل گذاشتن بعد معنوى اش، خويشتن را به سوى غفلت، پستى وضلالت مى کشاند؛ ولى اگر در کنار بعد مادى، به جنبه معنوى نيز توجه کامل کند وبه تصفيه وتهذيب روح ونفس بپردازد وبالاخره به تکامل آن بينديشد، به مرحله انسانيت حرکت کرده وراه کمال را طى مى کند، تا جايى که مى تواند انسان کامل شده وسلطان جهان زمينى وخليفه خدا قرار گيرد.
صدرالمتألهين مى گويد:
خداوند تبارک وتعالى موجودات را بر اساس شرافت وپستى طبق سنت ابداع به نحو مترتب خلق کرد؛ به طورى که در پستى به آخرين درجه خود که همان مواد عنصرى به ويژه مواد زمينى که منبع پستى وکثرت ودورى از لطافتند رسيد. سپس اراده کرد که موجودات را تا نهايت علو مرتبه وقله شرافت به سوى غايتش ارتقا دهد، تا جايى که موجودات با شرافت وصاحب منزلت را علت غايى وسبب کمال موجودات پست تر قرار داد وبه همين جهت زمين را براى نبات ونبات را براى حيوان وحيوان را براى انسان وبالأخره آخرين درجه انسان که همان غايت (اکوان) که در مرتبه امامت؛ يعنى انسان کامل که سلطان جهان زمينى وخليفه الله است در آن قرار داد. پس زمين وآنچه در آن است به خاطر همين انسان کامل خلق شده است.
وى جاى ديگر مى گويد:
زمانى که انسان از انگيزه ها وعوامل ظلمت وتاريکى واز اشتغال به شهوت وغضب، وهم وخيال اعراض حاصل کرد وبا تمام وجود به حضرت حق وعالم ملکوت اعلا توجه کرد، به سعادت نهايى دست يافته وسر ملکوت براى وآشکار وپاکى جهان لاهوت براى وى منعکس مى شود. در اين صورت، عجايب آيات بزرگ الهى را مشاهده خواهد کرد (صدر الدين شيرازى، 1981: ج1، ص 25).
از چشم انداز امام خمينى؛ سفر معنوى وروحانى از خانه دل وبيت تاريک نفس آغاز مى شود. سپس با طى مراحل ومراتب آفاق وانفس به منازل آن راه پيدا کرده وسرانجام به غايت اين سفر که همان ذات حق تعالى است نايل مى شود.
پس از آن که سالک، قدم بر فرق إنيت وانانيت خود گذاشت واز اين بيت خارج شد ودر طلب مقصد اصلى وخداجويى، منازل ومراحل تعينات را سير کرد وقدم بر فرق هر يک گذاشت وحجب ظلمانيه ونورانيه را خرق نمود ودل از همه موجودات وکائنات بر کند وبت ها را از کعبه دل به يد ولايت مآبى فرو ريخت وکواکب واقمار وشموس از افق قلبش افول کردند ووجهه دلش يک رو ويک جهت بى کدورت تعلق به غير، الهى شد…و فانى در اسماء وذات وافعال گرديد، پس در اين حال، از خود بى خود شود ومحو کلى برايش حاصل شود وصعق مطلق رخ دهد؛ پس حق در وجود وکارگر شود وبه سمع حق بشنود وبه بصرش بيند… به حق نطق کند وبه جز حق نطق نکند واز غير حق کور وکر ولال شود وچشمش وگوشش جز به حق باز نشود. اين مقام، حاصل نشود، مگر با جذبه الهيه (امام خميني: 1378ص 590-591).
بنا بر اين، انسان، همان گونه که مى تواند به مرتبة پايين ترين موجودات ودر حد چارپايان، بلکه پست تر سقوط کند، همچنان مى تواند به بالاترين مقامات بشرى صعود کند، تا جايى که خليفه الهى، انسان کامل وجام جهان نماى حق شود. چنين استعدادى، انسان را به اشرف مخلوقات عالم ارتقا داده وبا فعليت بخشيدن به اين قوه واستعداد، جايگاه امامت وولايت الهى را به خود اختصاص داده وضمن رابط شدن ميان حق وخلق واسطه فيض حق شود. چنين انسانى، بر اثر اعتلا وترقى مراتب وجودى اش مى تواند به جايى برسد كه هدايت وراهنمايى جهان تکوين وتشريع را بر عهده گرفته وهر پديده اى را به سر منزل مقصود رهنمون شود. خداوند، انسان را معلم فرشتگان قرار داده وآفرينش جهان وگردش فلک را به سبب وجود انسان کامل، توجيه پذير مى کند.
جايگاه ونقش محورى انسان کامل در جهان هستى
از مطالب پيش گفته روشن شد که انسان در مسير ترقى وسعادت مى تواند آن چنان صعود کند که در جايگاه انسان کامل، قلب تپنده جهان هستى ومحور گردش کائنات شود. ساحت قدسى انسان کامل، مدار عالم وجود ومحور چرخش کائنات است وحقيقت نورانى ولاهوتى انسان کامل همگان را تحت پرچم خويش با اذن الهى مديريت مى کند.
براى آشنايى با نقش محورى انسان کامل، ضرورى است نخست به اين پرسش پاسخ دهيم که راز آفرينش انسان کامل چيست؟
بى ترديد هيچ کمالى وجود ندارد که خداوند متعال فاقد آن باشد. کمالات اکمل الهى، وابسته به غير نمى باشند، وگرنه خداوند بى نياز، محتاج غير خود مى شد واين با ساحت منزه حق منافات دارد. از سوى ديگر، کمالات اسمائى نيز مطرح است که همگى اقتضاى اکمليت ورا دارند؛ از اين رو ذات الهى سرشار از کمالات است. بنابراين، فيض على الدوام، اقتضاى پاسخ گويى به هر نياز واستعدادى را دارد. اين جاست که آن کمالات متجلى مى شوند. از طرفى انسان در عالم ثابت که بر گرفته از مقام علمى الهى است، تقاضاى استعداد ودريافت چنين وجودى را دارد.
بدين ترتيب، حرکت حبى ايجابى، اقتضاى آفرينش انسان کامل را به نمايش مى گذارد وآفرينش وبه غايت خود واصل مى شود. پس از آن، انسان کاملى که داراى جميع مظاهر تفصيلى واجمالى ونيز جميع حقايق سرى اسماى ذاتى، صفاتى وفعلى است، پا به عرصه هستى مى گذارد. وتوحيد را با بيانى که ناظر به اين سه مرتبه است اظهار مى کند واين است معناى ذکر (لا اله الا الله وحده وحده وحده)؛ زيرا عبارت (وحده) تکرار نيست؛ بلکه به ترتيب ناظر به توحيد ذاتى، صفاتى وافعالى است (جوادى آملى، 1372: ص551؛ حسن زاده آملى، 1371: ص 54).
اساسا از ديدگاه عارفان در جهان هستى تنها يک وجود حکفرما است وديگران هرچه هستند، تجليات همان يک وجود حقيقى اند؛ لذا کليات مراتب وجود که از يک وجود سرچشمه مى گيرند، منحصر در پنج مرتبه اند که اهل معرفت، از آن به حضرات خمس يا به اعتبارى ششگانه تعبير کرده اند.
اول. حضرت ذات است که از آن، به غيب مطلق، عنقاى مغرب وکنز مخفى تعبير شده است.
دوم. حضرت اسما وصفات است كه در آن مشهد حق متظاهر به اسماى مختلف است وکملين از آن به (الوهيت) ودر ادعيه مأثوره به (الاسم الذى خلقتَ به کذا) تعبير کرده اند.
سوم. حضرت افعال وعالم ارواح وعقول مجرده است ـ اعم از عقول طوليه وعرضيه وملائکه مهيمنه ـ که واسطه در تسيطر وترقى نيستند.
چهارم. عالم مثال است كه حق در آن حضرت ظهور دارد به صورت هاى مختلف دال بر حقايق.
پنجم. حضرت حس است. در اين موطن، حق تعالى ظاهر است به صورت کونى متجدد خلقى.
ششم. کون جامع انسانى است که ضابط جميع حضرات مى باشديا (حقيقة الإنسانية عبارة عن معاد الوجود) (آشتيانى، بى تا: ص185-186).
عبد الکريم بن ابراهيم جيلى مى گويد: (اعلم حفظک الله أن الإنسان الکامل هو القطب الذى تدور عليه أفلاک الوجود من أوله إلى آخره وهو واحد منذ کان الوجود إلى أبد الآبدين (جيلى، همان: ص121)؛ بدان ـ خداوند تو را حفظ کند ـ كه انسان کامل، قطبى است که افلاک وجود از نخستين تا واپسين به دور محور ومى گردند).
تقرير استدلال
تا کنون تا حدى با راز آفرينش انسان کامل آشنا شديم. اينک ضرورى است به طور مبسوط به اقامه برهان براى لزوم حضور ووجود انسان کامل بپردازيم.
مى دانيم که هر صاحب کمال، بى ترديد به کمالات خود علم دارد؛ ولى اگر همه کمالات ودر يک مجموعه هماهنگ از طريق يک منعکس کننده قوى وفوق العاده نمايش داده شود وصاحب کمال همه آن را يک جا مشاهده کند، اين گونه رؤيت براى واز لذت خاصى برخوردار است. براى وضوح بيشتر، ناگزيريم به مفهوم جلائيه واستجلائيه اشاره اى کنيم.
مراد از جلا، تجلى وظهور ذات حق در مقام وحدت است ولى استجلا، عبارت است از تجلى وظهور ذات حق در مراتب کثرت تعينات خارج از ذات در مظاهر.
جلا، خود را در ذات خويش ديدن است؛ ولى استجلا، خود را در مظاهر خارج از ذات ديدن.
محيى الدين عربى در اين باره مى گويد: (صاحب کمال به کمالات خود علم دارد؛ ولى در آينه ديدن، لذت ديگرى است. حال اگر غير، به گونه اى باشد که هر چه در ناظر وجود دارد، نشان دهد، مقصود حاصل شده است).
از سوى ديگر، با وجود آن كه همه عالم مظهر وجلوه گاه حضرت حق هستند، مرآت کامله نيستند؛ چرا که قيود وحدود هر مظهرى مانع از انعکاس جامع وکلى اسماى الهى است؛ لذا موجود کاملى لازم است تا بتواند با هويت جمعى اثر، نمايش دهنده جامع وکلى اسماى الهى باشد وآن، تنها انسان کامل است (قيصرى، 1363: ص 61؛آشتيانى، بى تا: ص165).
به هر روى، انسان کامل، جامع جميع عوالم است؛ به طورى که از جهت روح وعقلش، کتاب عقلى است که به (ام الکتاب) معروف است. از حيث قلبش کتاب (لوح محفوظ) است واز حيث نفس، کتاب (محو واثبات) است. سپس نسبت عقل اول که همان حقيقت انسان کامل به عالم کبير وحقايق آن عالم است، نسبت روح انسانى به بدن وقوايش است واين که نفس کلى، قلب عالم کبير است؛ چنان که نفس ناطقه، قلب انسان است؛ به اين سبب به عالم، انسان کبير گفته مى شود (حسن زاده آملى، 1372: ص590).
(فالعالم کله تفصيل آدم وآدم هوالکتاب الجامع فهو للعالم کالروح من الجسد) (همان ص 655)؛
تمام عالم، تفصيل وجود آدم است وآدم، همان کتاب جامع است؛ پس آدم نسبت به عالم همچون روح نسبت به جسم است.
از نگاه فيلسوف نيز کمال جهان هستى، با وجود انسان کامل تحقق پذير است.
(کمال العالم الکونى أن يحدث منه انسان وسائر الحيوانات والنباتات يحدث إما لأجله وإما لئلاتضيع المادة… وغاية کمال الإنسان تحصيل القوة النظرية للعقل المستفاد) (ابن سينا، بى تا: ص99-100)؛
کمال جهان هستى اين است که از آن انسان کاملى نشأت گيرد وساير حيوانات ونباتات يا به سبب وجود آن انسان حادث مى شوند يا به سبب اين که ماده هستى ضايع نشود و…. غايت کمال انسان، اين است که قوه نظرى وبه مرتبه عقل مستفاد نايل شود.
بنابراين مى توان نتيجه گرفت که انسان در جهان هستى، از جايگاهى بسيار بلند برخورداراست؛ به طورى که مى تواندرابطة ميان خالق ومخلوق، واسطة فيض حق تعالى وصاحب ولايت تکوينى وتشريعى شده وبه مقام تعليم دهندة فرشتگان نائل شود. چنين انسانى بى گمان انسان کامل است که جامع جميع عوالم است. اين انسان، عالم کبير وعالم انسان، صغيراست. از آن جا که خداوند خواست همة صفات وکمالات خود را درحقيقتى خارج از ذات خود مشاهده کند، انسان کامل را ايجادکردکه کمال جهان هستى با وجود انسان کامل تحقق يابد.
تطبيق انسان کامل بر امام
تا کنون جايگاه انسان کامل بررسى شد. اينک ضرورى است به تطبيق انسان کامل بر امام بپردازيم. براى روشن شدن اين حقيقت که امام، همان انسان کامل است، لازم است نگاهى مقايسه اى به جايگاه وويژگى هاى انسان کامل وامام بيفكنيم.
1. انسان کامل، خليفة الله است. (إن الإنسان الکامل لکونه خليفة الله مخلوقا على صورة الرحمن) (شيرازى، 1981: ج 7، ص 7) انسان کامل از آن جهت که خليفه خداوند است، بر صورت خداى رحمان خلق شده است.
سر خلافت انسان، در دو سويه بودن ونهفته است؛ يعنى چون يک جهت آن، ربوبى وجهت ديگرش خلقى است وچون يک پاى ودر عالم است وپاى ديگر ودر صقع ربوبى است، همين اتصال وبه آسمان، ملاک خلافت الهى واست. (جوادى آملى، 1385: ص 484) از سوى ديگر بر اساس آيه سى ام سوره بقره نخستين انسان روى زمين، خليفه الهى بوده است وخداوند تعالى، خليفه خويش را امام براى مردم قرار داده است (بقره، 124).
از آن جا که انسان کامل، همان مقام رفيع آدميت تام است وبه شخص خاص آدم اختصاص ندارد (طباطبايى، 1393: ج1، ص116)، بى ترديد حضرت على بن ابى طالب عليه السلام خليفه تام الهى ومصداق بارز انسان کامل است. همچنين اسم (الله) که جامع جميع اسماى الهى ومحيط به همه آنها است، ناگزير بايد مظهرى جامع داشته باشد. آن مظهر، خليفه خداوند است که به همه کائنات احاطه وحاکميت دارد واصل ومنشأ کائنات در نزول وصعود وسرّ فيض وامداد است. مقام نبوت وامامت، مظهرى از اين خلافت وولايت تکوينى است (يثربى، 1387: ص225).
2. همواره يک انسان کامل در عالم وجود دارد. انسان کامل وخليفه الهى، همواره در زمين وجود دارد؛ چرا که خداوند متعال، براى بيان موضوع جعل خليفه از فعل ماضى (جعلتُ) يا مضارع (اجعل) که بر انجام يک بار فعل دلالت دارند، استفاده نکرده است؛ بلکه آن را با صيغه اسم فاعل آورده که بر استمرار اين امر دلالت دارد. (حسن زاده آملى، 1372: ص105) نسفى نيز در کتاب انسان کامل مى گويد: … واين انسان کامل، هميشه در عالم باشد وزيادت از يکى نباشد؛ از جهت آن که تمامت موجودات، همچون يک شخص است وانسان کامل، دل آن شخص است وموجودات، بى دل نتوانند بود ودل، زيادت از يکى نبود (نسفى، بى تا: ص5).
انسان کامل، قطب جهان هستى است که احکام عالم بر محور ومى چرخد واو از ازل تا ابد، مرکز دايره وجود وواحد است. (فالقطب الذى عليه مدار أحکام العالم وهو مرکز دائرة الوجود من الأزل إلى الأبد واحد باعتبار حکم الوحدة) (ابن عربى، 1425: ج6، ص5).
از سوى ديگر، يک امام وحجت نيز همواره در جهان وجود دارد وهيچ گاه عالم، خالى از ونيست. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: اللهم بلي؛ لا تخلو الارض من قائم لله بحجة إما ظاهرا مشهورا وإما خائفا مغمورا لئلاتبطل حجج الله وبيناته…(نهج البلاغه: ص1158) بار خدايا البته چنين است که هيچ گاه زمين از حجت الهى تهى نخواهد ماند؛ چه آشکار باشد وشناخته وچه نگران ازستمگران وپنهان، تا حجت هاى الهى وبينات واز بين نرفته وباطل نشود.
علامه طباطبائى با استفاده از آيه شريف هفتادم سورة اسراء(1) مى فرمايد: (إن الإمام لايخلو عنه زمان من الأزمنة وعصر من الأعصار) (طباطبايى، 1393: ج1، ص273)؛ هيچ زمانى از امام خالى نيست وهيچ عصرى بدون امام متصور نيست.
استاد مطهرى مى گويد:
بنابراين در قرآن، يک چنين برداشت عظيمى براى انسان هست که اولين انسانى که پا در اين عالم مى گذارد، به عنوان حجت خدا، پيغمبر خدا وموجودى که با عالم غيب پيوستگى وارتباط دارد، پا مى گذارد. تکيه کلام ائمه ما روى همين اصالت انسان است؛ به اين معنا که اولين انسانى که روى زمين آمده است، از آن سنخ بوده وآخرين انسانى هم که روى زمين باشد، از همين تيپ خواهد بودو هيچ گاه جهان انسانيت، از موجودى که جامع روح (إنى جاعل فى الأرض خليفة) باشد خالى نيست. (اصلا محور مسأله اين است) ساير انسان ها کأنه موجوداتى هستند فرع بر وجود چنين انسانى، واگر چنين انسانى نباشد، انسان هاى ديگر هم هرگز نخواهند بود (مطهرى، 1386: ج4، ص944).
3. از ويژگى هايى که هم براى انسان کامل وهم براى امام ذکر شده، مقام ولايت تکوينى است.
(قدرت وجودى انسان کامل، ولايت تکوينى ونام دارد. ولايت تکوينى انسان کامل، از آن جهت است که هر علتى تکوينا ولى معلول وهر معلولى تکوينا زير پوشش ولايت علت خود است) (جوادى آملى، 1385: ص301).
شيخ محمد حسين اصفهانى مى گويد: (النبى والأئمة لهم الولاية المعنوية وسلطنة الباطنية على جميع الأمور التکوينية والتشريعية…فهم وسائط التکوين والتشريع) (اصفهانى، 1418: ج2، ص379)؛ پيامبر وامامان، صاحب ولايت معنوى وسلطنت باطنى براى جميع امور تکوينى وتشريعى هستند. آنان، وسايط تکوين وتشريع مى باشند.
صدر المتالهين مى گويد: (حجت خدا وامام، واسطه در ايجاد خلق است). (صدرالمتالهن، 1367: ج2: ص468).
انسان هاى کامل معصوم، همان گونه که در نظام تشريع حجت بالغ خداوندهستند، در نظام تکوين نيز حجت بالغ الهى اند (امام خمينى، 1360: ص177؛ جوادى آملى، 1381: ج3، ص90). اساسا در مکتب شيعه امامت، خلافت خدا ورياست معنوى بر دين ودنيا است. امام، انسان کاملى است که واسطه فيض خداوند وتنظيم کننده رابطه اسماى حسناى الهى است (همان: ج1، ص431). البته بدون ترديد مظاهر ولايت، مراتب گوناگونى دارند. مظهر اتم واکمل اين اسم شريف، صاحب ولايت کليه، يعنى امير المؤمنين عليه السلام است. آن حضرت، در تکوين وتشريع، مظهر ولايت اتم خداوند سبحان است؛ از اين رو در کائنات تصرف مى کند وقواى زمينى وآسمانى را زير تسخير وتسلط خود دارد (همو: ص431).
به هر روى دو جريان بسيار اساسى وسرنوشت ساز به وجود حجت وخليفه الهى بستگى دارد؛ يکى سامان داشتن کائنات ارضى وديگرى سامان يافتن اجتماعات بشرى. جريان نخست به تداوم نظم وتکوين در جهان وجريان دوم به سامان يافتن زندگى وحرکت انسان مربوط است؛ به بيان ديگر، جريان اول به ولايت تکوينى وجريان دوم به ولايت تشريعى مربوط است (حکيمى، 1382: ص 186).
سر انجام چنان که پوشيده نيست، بررسى تطبيقى همه ويژگى هاى انسان کامل وامام براى تبيين يگانگى انسان کامل وامام در اين مقاله ميسور نيست. به نظر مى رسد با توجه به شمارش برخى ويژگى هاى انسان کامل وامام که از سويى هر دوخليفة الهى وصاحب مقام ولايت هستند وازسوى ديگر، هيچ گاه جهان از حجت خدا، انسان کامل وخليفة حق خالى نيست وتنها يک حجت الهى در هر زمانى وجود دارد، براى دريافت وحدت مصداقى آن ها ونيل به اين که امام، مصداق اتم واکمل انسان کامل است، کافى باشد.
امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف جام جهان نماى دوران
تاکنون با توجه به مباحث پيش گفته روشن شد که امام، همان خورشيد فروزانى است که در آيينة انسان کامل مى درخشد. اينک به اين حقيقت توجه مى کنيم که انسان کامل عصر وجام جهان نماى دوران ما، حضرت مهدى عليه السلام است واين مطلب، از آيات وروايات استفاده مى شود. خداوند متعال مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الامر منکم) (نساء، 59)؛ اى کسانى که ايمان آورده ايد! از خدا ورسول وصاحبان امر، پيروى کنيد.
اين آيه، دلالت مى کند بر اين که مراد از (اولوالامر)، امامان معصوم عليهم السلام هستند. اگر کسى بگويد در اين زمان، ما به امام معصوم دسترسى نداريم ونمى توانيم از ودين ودانش فرا بگيريم وبنا بر اين، آيه شامل حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف نمى شود، پاسخ اين است که عدم دسترسى به امام معصوم در اين زمان، مستند به خود امت وبه دليل سوء رفتار وخيانت آنان است؛ بنا براين، حکم آيه شامل امام عصر عليه السلام مى شود (طباطبايى، 1393: ج5، ص399 ـ 400).
امام زين العابدين عليه السلام در اين باره مى فرمايد: (صاحبان امر وانسان هاى کاملى که خداوند تعالى اطاعت از آنان را واجب کرده است، امامان هستند ودوازدهمين ولى خدا، از اوصياى رسول خدا وامامان بعد از آن مى باشد (طبرسى 1416: ج2، ص152) امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: (نحن قوم فرض الله عزوجل طاعتن) (کلينى، بى تا: ج1، ص264) ما گروهى هستيم که خداوند، اطاعت ما را واجب کرده است. امام حسن عسکرى عليه السلام خطاب به فرزند گرامى اش مى فرمايد: (فأنت صاحب الزمان وأنت المهدى وأنت حجةالله فى أرضه)؛ پس تويى صاحب زمان وتويى مهدى وحجت خدا بر زمينش). (حر عاملى، 1366: ج7، ص21) امام حسين عليه السلام مى فرمايد: (دوازده امام هدايت يافته از ما هستند؛ اولشان اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام وآخرشان نهمين فرزند من است. وهمان کسى است که حق را به پاى مى دارد وخداى سبحان، به وسيلة وزمين را پس از مرگ، زنده مى سازد ودين حق را بر همة اديان پيروزمى کند؛ اگرچه مشرکان را خوش نيايد) (همان: ج2، ص333). در زيارت جامعة کبيره مى خوانيم: (و أنتم نور الأخيار وهداة الابرار وحجج الجبار بکم فتح الله وبکم يختم) (طوسى، بى تا: ج6، ص 107)؛ شما روشنى قلب نيکان وهدايت کنندة خوبان وحجت هاى خداوند مقتدر هستيد. خداوند، به شما آغاز کرد وبه شما به پايان مى برد.
همچنين متصوفه ـ اعم از شيعه وسنى ـ درباره قطب وخليفه الهى وانسان کامل عقيده شيعه را پذيرفته وامام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را خاتم اوليا وانسان کامل عصر معرفى کرده اند (مطهرى، 1386: ج4، ص944) ابن عربى دربارة خصوصيات امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مى گويد:
اما ختم ولايت؛ مهدى، مردى از عرب است. ودر زمان ما موجود است ومن در سال 595 ورا شناختم وعلامتى از وکه حق تعالى از ديدة بندگان پوشانده است، مشاهده کرده ام وخداوند، آن را براى من آشکار کرد، تا جايى که خاتَم ولايت را از وديدم (ابن عربى، 1425: ج12، ص64 و121).
وى جاى ديگر مى گويد:
جميع مراتب ومقامات نبوت ورسالت وولايت در ظاهر وباطن، به حقيقت محمديه باز مى گردد. به تعبير ديگر، همه انبيا واوليا به لحاظ اصل وحقيقت اصلى، همه بر يک حقيقت، يعنى حقيقت محمديه اند که به لحاظ شرايط اجتماعى وجغرافيايى، به صورت انبيا واولياى مختلف در آمده است؛ تا اين که در نهايت، کمال جلوة آن حقيقت در سلسلة انبيا در بدن عنصرى حضرت خاتم الأنبياء ظهور يافته ودر سلسله اوليا نيز در بدن عنصرى خاتم الاولياء حضرت مهدى که ولايتش با ولايت باطنى وظاهرى رسول اکرم متحد است، متجلى شده است واولياى الهى، از اديان ومذاهب گوناگون نيز از مشکات اين ولى خاتم استرزاق مى کنند (ابن عربى، 1400: ص62).
علامه سيد حيدر آملى مى فرمايد:
ولايت (مطلقه تامه) اصالتاً براى حقيقت محمدى است که به امير المومنين وفرزندان معصوم وکه از ناحيه خداوند به امامت وخلافت برگزيده شده اند تعلق گرفته است. بنابراين امام عصر خاتم اولياى مقيده است، وخاتم ولايت وکسى است که به وسيلة وصلاح دنيا وآخرت، به نهايت کمال مى رسد (آملى، 1368: ص 383).
امام خميني؛ در تفسير سورة مبارکه (والعصر) چنين مى گويد:
عصر هم محتمل است که در اين زمان حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف باشد يا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم وائمه هدى عليهم السلام ودر عصر ما حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است. قسم به عصاره موجودات عصر، فشرده موجودات، آن فشرده همه عوالم است. يک نسخه است نسخه تمام عالم. همه عالم در اين موجود در اين انسان کامل عصاره شده است. خدا به اين عصاره قسم مى خورد (امام خمينى، 1378: ج12، ص423).
شهيد مطهرى مى گويد:
شيعه معتقد است که با رفتن پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم دين جديد نمى آيد؛ اما مسأله حجت وانسان کامل ـ که اولين انسان روى زمين چنين بود وبايد آخرين انسان، چنان باشد ـ هرگز در ميان افراد بشر تمام نشده است. در ميان اهل تسنن، تنها طبقة متصوفه است که اين مسأله را قبول دارند؛ منتها به نام هاى ديگر. اين است که ما مى بينيم متصوفه اهل سنت با اين که متصوف هستند، مسأله امامت را در بعضى بيان هايشان طورى قبول کرده اندکه يک شيعه قبول مى کند. محى الدين ـ که اهل اندلس وسنى مطلق وناصبى است ـ روى ذوق عرفانى معتقد است که زمين از حجت، خالى نيست. ونظر شيعه را قبول واسم ائمه را ذکر مى کند؛ تا مى رسد به حضرت حجت) (مطهرى، 1386: ص 8 و40 و65 و86).
بدين روى با توجه به آيات وروايات وسخنان انديشوران بزرگ دين، ثابت مى شودکه امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف انسان کاملى است که چراغ هدايت وکشتى نجات امت وخليفه خدا وحجت وى در اين زمان مى باشد.
نتيجه
انسان، تجلى اعظمى است که حق تعالى خود را آن گونه که هست، در آن مى بيند واو همان مخلوقى است که به صورت الهى به معناى حقيقى تحقق يافته است؛ به همين سبب، همه چيز، تحت سيطره، سلطه وانقياد واست. به انسان از آن روكه در عين صغرش، مشابه آنچه در عالم هست، در خود دارد، عالم صغير اطلاق مى کنند؛ هر چند از نظر معنا ومرتبه، انسان، عالم کبير است. انسان کامل، قطبى است که همه افلاک وجود از اول تا آخر گرد محور ومى چرخد؛ يعنى ساحت قدسى انسان کامل، محور گردش کائنات است.
با بررسى انجام شده، اين نتيجه به دست آمد که جايگاه وويژگى انسان کامل وامام از هم جدا وناسازگار نيست واز اين رو، انسان کامل همان مقام رفيع آدميت است، نه شخص خاص آدم؛ پس بى ترديد اميرالمؤمنين عليه السلام ونيز امامان معصوم عليهم السلام خليفه تام الهى ومصداق بارز انسان کامل هستند. در زمان ما از آن جا که جهان از موجودى جامع، خليفةالله وحجت الله خالى نيست، امام عصر عليه السلام صاحب ولايت معنوى وسلطنت باطنى بر تمام امور تکوينى وتشريعى است.
منابع ومآخذ
قرآن کريم
نهج البلاغه
1. ابن سينا، المبدا والمعاد، تهران، موسسة مطالعات اسلامى مک گيل با همکارى دانشگاه تهران، 1363ش.
2. آشتيانى، سيد جلال الدين، هستى از نظر فلسفه وعرفان، تهران، نهضت زنان مسلمان، بى تا.
3. ----------------، شرح مقدمه قيصرى، تهران، امير کبير، چ 3، 1370ش.
4. آملى، سيد حيدر، جامع الاسرار ومنبع الانوار، تهران، علمى فرهنگى، 1368ش.
5. ابن عربى، محمد بن على، الفتوحات المکيه، بيروت، دارالکتب العلميه، 1425ق
6. ----------------، فصوص الحکم، بيروت، دارالکتاب العربى، 1400ق.
7. جوادى آملى، عبدالله، هدايت در قرآن، قم، اسراء، چاپ دوم، 1385ش.
8. ----------------، تحرير التمهيد القواعد، قم، الزهرا، 1372 ش.
9. ----------------، ادب فناى مقربان، قم. اسراء، چ2، 1381ش.
10. ----------------، شميم ولايت در آثار آيت الله جوادى آملى، قم، اسراء، بى تا.
11. جيلى، عبدالکريم، الانسان الکامل فى معرفة الاواخر والاوايل، لبنان، تاريخ العربى، 1420ق.
12.. الحر العا ملى، محمدبن حسن، اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، تهران، دارالکتب الاسلاميه چ3، 1366ش.
13. حسن زاده آملى، حسن، انسان کامل از ديدگاه نهج البلاغه، قم، قيام، 1372ش.
14. ----------------، ولايت تکوينى، قم، قيام، 1371ش.
15. ----------------، يازده رساله، تهران، مؤسسه مطالعات، 1363ش.
16. ----------------، عيون مسائل النفس، تهران، امير کبير، 1371ش.
17. خمينى، روح الله، اربعين حديث، تهران، مؤ سسه تنظيم ونشر آثار امام خمينى، چ2، 1371ش.
18. ----------------، صحيفه ى امام، تهران، موسسة تنطيم ونشر آثار امام خمينى، 1378ش.
19. ----------------، مصباح الهداية والخلافة والولاية، تهران، پيام آزادى، 1360 ش.
20. دادجو، يدالله، بقيةالله فروغ حيات بخش هستى، قم، دارالفکر، 1387ش.
21. نسفى، عزيزالدين، الانسان الکامل، تصحيح ماريژان موله، تهران، کتابخانه طهورى، بى تا.
22. صدر الدين، محمد شيرازى، الحکمة المتعاليه فى الاسفار الاربعه، بيروت، داراحياءالتراث العربى، چ3، 1981م.
23. ----------------، شرح اصول کافى، تهران، موسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگى، چاپ اول، 1367ش.
24. طباطبائى، محمد حسين، الميزان، قم، اسماعيليان، چ2، 1393ق.
25. طبرسى، ابى منصور، احتجاج، قم، اسوه، چ2.
26. قيصرى، داود بن محمد، شرح القيصرى على فصوص الحکم، قم، بيدار، 1363 ش.
27. کلينى، محمدبن يعقوب، كافى، دفتر نشرفرهنگ اهل بيت عليهم السلام ترجمه وشرح رسولى محلاتى، بى جا، بى تا.
28. گوهرين، صادق، شرح اصطلاحات تصوف، تهران، زوار، تهران، 1376 ش.
29. مطهرى، مرتضى، انسان کامل، تهران، صدرا، چ9، 1386ش.
30. ----------------، مجموعه آثار، قم، صدرا، چ11، 1387ش.
31. يثربى، يحيى، فلسفه امامت، قم، وثوق، 1387ش.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) (يوم ندعو کل اناس بامامهم)؛ روزى که هر انسانى را به امامش مى خوانيم.